ارتباط، دختر و پسر چرا و چگونه؟(قسمت سوم)

 

یکى از عواملى که نقش بسیارى در روى آوردن جوانان، به ویژه دختران، به ارتباط با جنس مخالف دارد، کشش درونى و نیاز شدید به محبّت و مهربانى است.
کم نیستند دختران جوانى که با اولین نامه ى «فدایت شوم» جذب شده، دست پاچه مى گردند و به نامه ها و نگاه هاى پسران پاسخ داده، خویشتن دارى خود را از دست مى دهند; اینان از کمبود محبّت رنج مى برند.
دختر و پسرى که در درون خانواده احساسات و عواطف آن ها ارضا نشود و به نیازشان به محبّت و مهربانى توجه نشود و در جمع خانوادگى احساس غربت و تنهایى کنند، طعمه هاى آماده اى براى افراد فرصت طلب و سودجو مى باشند و به راحتى به این وادى کشیده مى شوند.
اگر فضاى خانواده اى از مهر و محبت و انس خالى بوده، خشکى و سردى و خشونت بر آن حاکم باشد و ضوابط اخلاقى و حدود اجتماعى، با بیانى روشن و منطقى براى افراد تبیین نشود، بدیهى است جوانِ آن خانواده، به دنبال راه فرار مى گردد و دیگر به جوانب منفى آن توجّه نمى کند; به ویژه جوانى که نیاز به ازدواج را در خود احساس کرده، اما همراهى و همدلى را در خانواده نمى بیند، با تنفّرى که از جوّ حاکم احساس مى کند، خواه ناخواه به سوى روابط پنهان کشیده مى شود.

اما روى سخن با جوانانى است که در این فضا گرفتارند; راستى چه باید کرد؟ آیا روى آوردن به دوستى هاى خیابانى و تلفنى راه حلّ درستى براى مشکل آنان است؟
چه بسیارند دختران و پسرانى که در ابتدا بر اساس نیاز به محبّت و براى جبران کمبودهاى گذشته، در این وادى پانهادند و اندک اندک از درس و تحصیلات عالى باز ماندند و به مرور با پاسخ به تمایلات غریزى و لذایذ جنسى، اسباب بدنامى و تباهى خویش را فراهم آوردند که مشکلات و رنج هاى بعدى، صد بار از تنهایى اوّلیه سخت تر و شکننده تر است. این گونه افراد دچار آسیب هاى روانى و تربیتى و اجتماعى مى شوند.
دخترى پانزده ساله در ضمن نامه اى مى نویسد:
«من دخترى هستم که به علّت کمبود محبّت در خانواده، سال گذشته ناچار دست به خود کشى زدم (اما با کمک مادر و پزشکان) از مرگ نجات پیدا کردم ... مادرم در همه جا غرورم را مى شکند، ولى براى خواهرم احترام زیادى قائل است; البتّه من در گذشته مرتکب اشتباه شده، با پسرى دوست شدم که در همسایگى ما زندگى مى کرد. به خدا نمى خواستم چنین کارى را انجام دهم، ولى بر اثر کمبود محبّت و تحریک دوستان، مجبور به این کار شدم. مادرم از زمانى که به مسأله پى برده است، در هر کارى سرزنشم مى کند.[77]
این نامه نمونه اى است از آسیبى که دختر به دلیل دوست شدن با پسر همسایه، در محیط خانه با آن رو به رو است. این آسیب نه تنها جایگاه او را در خانواده مورد تهدید قرار مى دهد، بلکه احترام به خود و شرافت و کرامت نفسانى دختر را نیز با آسیب مواجه مى سازد (هر چند این نوع برخورد خانواده ها نیز صحیح نیست;) و جداى از آن با اطلاع دیگران از این قضیه، در محله و نزد بستگان و دوستان نیز دچار مشکلات جدّى مى شود.
دختر خانم هفده ساله اى مى نویسد:
من در زندگى شکست خورده ام و دیگر چاره اى جز خودکشى ندارم; چون دیگر حاضر نیستم بعد از این کار، مِهر هیچ پسرى را در دل جاى دهم و همیشه در خود فرو رفته ام و از همه کس متنفّرم; به هیچ یک از آن ها اطمینان ندارم; همه ى آن ها بى معنا هستند. در حالى که پسر عمّه ام مرا بسیار دوست مى داشت و من هم اوایل ـ قبل از آن که با آن آقا آشنا شوم ـ به پسر عمه ام علاقه ى زیادى داشتم، ولى او اصلا خبر نداشت; چون غرورم به من اجازه نمى داد تا بفهمانم که به او علاقه مندم. ولى تحت تاثیر بعضى از دوستان ناباب با آن آقا آشنا شدم و عاقبت هم، چنان غرورم را شکست خورده یافتم که امروز چاره اى جز خودکشى براى خود نمى یابم.[78]

در آغاز نامه درباره ى چگونگى آشنایى خود با این پسر آورده است:
من با تلفن با آن آقا آشنا شدم ... و ایشان پیوسته به من وعده ى ازدواج مى داد. وقتى از او خواستم که براى خواستگارى بیاید، او گفت که خانواده ام با این کار موافقت نمى کنند; یعنى خانواده ى من اجازه ى وصلت با غریبه ها رانمى دهند.[79]
این نمونه ى دیگرى است از افرادى که در ابتدا با غرور و خوشحالى و مستى و بدون در نظر گرفتن عواقب و جوانب آن، وارد این وادى خطرناک شده، امّا بعد از مدتى حیثیّت و شرافتشان آسیب مى بیند و بانگاه و سخن مردم، مورد سرزنش و ملامت قرار مى گیرند و سرانجام خود را در بن بست روحى دیده، قصد خودکشى مى نمایند; و این حدّ نهایت عجز و بدبختى است. خودکشى، تنها فرار از واقعیّت و تسلیم در برابر مشکلات است. بهترین راه مبارزه با مشکلات، ایجاد تحوّل در اعمال و رفتار است که به مرور، سبب تغییر دیدگاه دیگران مى شود و همیشه به یاد داشته باشیم که گذشته ها را - هر چند با سختى - مى توان جبران نمود.

عامل دیگرى که سبب اقدام جوانان به برقرارى روابط مى شود، ابراز شخصیت و اثبات باعُرضه بودن نزد دوستان ناباب است.
در این میان، مسئله ى رقابت نوجوانان و به رخ کشیدن براى هم سالان، نقش عمده اى ایفا مى کند. برخى از نوجوانان براى این که در جمع دوستان مورد تحسین قرار گیرند و یا از ترس این که بى عرضه و بى جرئت معرفى شوند، به دنبال دوست پسر یا دختر مى گردند و حتّى کسانى که به خوبى از عواقب سوء این کارها آگاهند، در بعضى موارد با صحنه سازى ها و نامه نگارى هاى قلاّبى، این طور نشان مى دهند که آن ها نیز دوستانى دارند و آن چه بیش تر به این قضیه دامن مى زند، احساس رسالت در مورد پیدا کردن دوست براى یک دیگر است که عامل تسهیل کننده در جهت برقرارى روابط نادرست بین دختران و پسران است.[80] از یکى پیغام مى گیرند و به دیگرى مى رسانند و واسطه ى ردّ و بدل کردن نامه ها مى شوند و حتى به دروغ مطالبى از قول کسى به دیگرى مى گویند. این ها عواملى است که سبب ورود دختر و پسر در وادى ارتباط شده و آن ها را از عواقب آن غافل مى نماید.

در نامه اى آمده است:
مادرم هشت صبح از خانه بیرون مى رفت و تا هشت غروب به خانه نمى آمد; من تنها در خانه مى ماندم و به کارها مى رسیدم; ولى در عوض، ناسزا و کتک، جبران زحمات من بود. بعد از آن دیدم خیلى تنها هستم، به همین دلیل دل به دریا زدم و با دختر همسایه آشنا شدم. او از من بزرگ تر بود و نامزد داشت; او یک برادر شوهر داشت که وقتى به خانه ى آن ها مى رفتم، گاهى او را مى دیدم. دختر همسایه مرا فریب داد و حرف هایى به دروغ از طرف برادر شوهرش به من گفت و من با خود گفتم: شاید برادر شوهرش با من ازدواج کند و من از غم ها رها شوم. به این ترتیب با او آشنا شدم. حدود یک سال و نیم از آشنایى من با او مى گذشت که یکى از اقواممان با خبر شد و به خانواده ام خبر داد (که سبب کتک خوردن و تنبیه و بدبختى من شد). الان چهار سال و نیم (از آن روز) مى گذرد و من در خانه مثل پرنده اى در قفس هستم و به انتظار نشسته ام که یکى بیاید و مرا از این زندان غم و تنهایى نجات دهد.

در این غم نامه نکات مهمّى جلب توجه مى کند که مى تواند براى همه ى پسران و دختران جوان مفید باشد:
1. دختر براى فرار از تنهایى و کمبود محبّت، اقدام به ارتباط نمود، ولى سرانجام، همانند بسیارى دیگر، گرفتار غم و تنهایى و غربتى چند برابر اوّل شد.
2. دختر همسایه نقش واسطه را بازى نمود و به دروغ او را به این وادى کشاند.
3. او به خیال ازدواج و در آرزوى این که با آن پسر ازدواج مى کند، راضى به ارتباط شد.
4. آسیب روانى و اجتماعى که او را گرفتار کرد، شور و نشاط و شادابى او را از بین برد و آینده اش را به تباهى کشاند، و در جمع نیز بدنام گردید. چه بسا دخترانى که در زیر این فشار و این که دیگر کسى به خواستگارى آن ها نمى آید، دست به خودکشى مى زنند و خود را گرفتار قهر ابدى الهى مى نمایند.

جوانان و نوجوانان عزیز باید توجه داشته باشند:
گام نهادن در این میدان رنگارنگ و فریبنده، آینده ى تاریکى دارد و همچون سرگذشت هایى که ذکر شد، جز بدنامى و ناکامى، سرانجام دیگرى ندارد.
چه خوب است جوانان با آن همه شور و احساس و نیروى جوانى، به دنبال کسب اهداف بلند در زندگى رفته، آینده اى درخشان را براى خود رقم زنند و سبب سربلندى خانواده و جامعه گردند و با رعایت اصول اخلاقى و حدود اجتماعى، راهى درست را براى نیازهاى خود انتخاب کنند.

6. احترام به شخصیت دختر و پسر و شکوفایى استعداهاى آن ها
جلوگیرى از روابط دختر و پسر، موجب روى آوردن جوانان به امورى مى شود که شخصیّت آن ها را خدشه دار مى کند.
به عنوان مثال در هفته نامه ى «ایران جوان» آمده است:
«محدودیّت ارتباط میان دختر و پسر، به روى آوردن جوانان به مسائل غیر اخلاقى و پیدا شدن نوع پوشش عجیب و غریبِ برخى، به قصد جلب توجه انجامیده است.»[81]
و هم چنین پیرامون لزوم تجربه هاىِ عشقى قبل از ازدواج بیان شد:
«در حقیقت عاشق شدن یکى از ظرفیّت هاى خود شکوفایى است.»[82]
برچیده شدن محدودیّت هاى اجتماعى، در ارتباط دختر و پسر و غوطهور شدن در دریاى پر تلاطم احساسات، شور و هیجان جنسى را در جامعه دو چندان کرده، سبب فزونى التهاب مى گردد. این کار توجّه دختر و پسر را به یک دیگر جلب نموده، موجب گسترش جلوه گرى مى شود. در این میان تجارت عشق، شیوع یافته، افراد بازیچه ى هوس مى گردند و گرایش به آراستگى ظاهرى و آرایش افراطى، روز به روز بیش تر شده، پیروى از مُدِ روز، فزونى مى یابد; تا بدان جا که همه ى فکر و اندیشه ى جوان را تسخیر مى کند و هویّت و شخصیت خود را در مقبولیّت و جذابیت و همراهى با دنیاى مُد مى جوید. همان طور که در صفحات قبل نقل کردیم، دختر تمام خوش بختى را در شکل بینى و مژه و پسر در پرورش اندام و آرایش مو و... مى بیند.
وقتى تمام هدف و آرزوى جوانان، جلب نظر جنسِ مخالف باشد، ناخود آگاه به ویترین هاى متحرّکى تبدیل مى شوند که بازیچه ى امیال تولید کنندگان کالا و شرکت هاى تجارى اند و شخصیّت انسانى آنان مسخ مى شود.
در چند سال اخیر، در اثر نفوذ فرهنگ غرب و گسترش روابط، مشاهده مى شود برخى از جوانان براى جلب توجه بیش تر با شکل و شمایل عجیب و غریبى در جامعه ظاهر مى شوند و حالتى مضحک و زننده به خود مى گیرند.

استاد شهید «مرتضى مطهرى» در کتاب مسئله ى حجاب، به نقل از یکى از مجلاّت، متن شکایت نامه ى مردى از همسرش را این گونه نقل مى کند:
زنم در موقع خواب به یک دلقک درست و حسابى مبدّل مى گردد. موقع خواب براى این که موهایش خراب نشود، یک کلاه تورى بزرگ به سرش مى بندد; بعد لباس خواب مى پوشد; در این موقع است که جلوى آیینه ى میزآرایش مى نشیند و گریم صورتش را با شیر پاک کن مى شوید. وقتى رویش را برمى گرداند احساس مى کنم او زن من نیست; زیرا اصلا شکل سابق را ندارد. ابروهایش را تراشیده و چون مداد ابرو را پاک کرده، بى ابرو مى شود.
از صورتش بوى نامطبوعى به مشام من مى رسد; زیرا کِرمى که براى چین و چروک به صورتش مى مالد، بوى کافور مى دهد و مرا به یاد قبرستان مى اندازد ... و براى این که ناخن هاى دست و پایش مانیکور شده و دراز است و به لحاف نگیرد و چندشش نشود و احیاناً نشکند، دست و پاى خود را در کیسه مى کند و به همین ترتیب مى خوابد.[83]
این نمونه اى از زن به اصطلاح آزاد است که در ورطه ى تجدّدمآبى به تباهى کشیده شده و ارزش و شخصیّت انسانى و زنانگى خود را از دست داده است و تنها مردى را که در نظر ندارد شوهر بیچاره اش است. بدیهى است ارزش و شخصیّت انسان بالاتر از آن است که با این گونه مسائل درهم کوبیده شود.
آزادى هاى غربى، افراد جامعه را به منجلاب فساد جنسى مى کشاند که اسارت و نابودى فکر و جان و روان را به دنبال دارد و حیات سالم اجتماعى را به مخاطره مى اندازد.

نگه داشتن حریم میان دختر و پسر، سبب جلوگیرى از مفاسد مذکور و افزایش قدر و منزلت زن به عنوان محبوب و مطلوب مى شود.
حیا و عفاف و ستر و پوشش، تدبیرى است که خود زن با یک نوع الهام براى گران بها کردن و حفظ موقعیّت خود در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطرى و با یک حسّ مخصوص به خود، دریافته است که از لحاظ جسمى نمى تواند با مرد برابرى کند ... و از طرف دیگر نقطه - ضعف مرد را در همان نیازى یافته است که خلقت در وجود او نهاده است که او را مظهر عشق و طلب، و زن را مظهر معشوقیّت و مطلوبیّت قرار داده است. زن متوسّل به زیور و خودآرایى و تجمّل شده که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند و با دور نگه داشتن خود از دسترس مرد، آتش عشق و طلب او را تیزتر کند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد.[84]
«راسل و ویل دورانت» درباره ى هسته ى مرکزى عشق مى گویند:
نکته ى اساسى و هسته ى فکرى عشق رمانتیک، آن است که فرد، معشوق را چیزى فوق العاده ارزشمند و صعب الوصول مى داند. هر چند بیش تر زحمت بکشد، احساس او بیش تر است و این عشق با منع و جلوگیرى، به سوى درون نگرى و تخیّل سوق داده مى شود و قوى مى گردد.[85]
در جامعه اى که در هر کوچه و خیابانى، دخترها و زن ها به جلوه گرى بپردازند و میان جنس مخالف به راحتى ارتباط و دوستى برقرار باشد، دست یابى به ظاهر معشوقه ها سهل الوصول بوده و زن به قدر و منزلت حقیقى خویش در فلسفه ى وجودى اش، که همان مظهر معشوقیّت است، دست نمى یابد.
و اگر زنى شایسته ى توهین باشد، آن است که در غیاب همسر، زیبایى خود را در معرض تجارت مى گذارد و براى تفنّن و اسراف در محبّت، به سوداگرى مى پردازد و سرتاسر روز را به آرایش و گرد زنى سر و صورت و پیچ دادن مو و پوشیدن لباس مى گذراند.[86] زنان بى شرم جز در لحظاتى زودگذر، براى مردان جذّاب نیستند.[87]

7. لزوم اختلاط میان دختر و پسر در مدارس و دانشگاه ها
برخى جداسازى پسر و دختر در مدرسه ها و یا دانشگاه را صحیح ندانسته، قائل به اختلاط در محیط آموزشى شده اند.
در مجلّه اى در ضمن گفت و گو درباره ى چگونگى روابط دختر و پسر آمده است:
نکته ى دیگر این که روش غلط جداسازى دختران و پسران را در دانشگاه هم اجرا کرده اند و موجب شده اند که معمّاى ارتباط دختر و پسر پیچیده تر شود; در حالى که دانشگاه محیط سالمى است.[88]
بحث اختلاط زنان و مردان در مراکز آموزشى، بحثى دامنه دار و بسیار مفصل و طولانى است که ما در این جا به اختصار آن را بررسى مى کنیم[89]:
در ابتدا باید گفت: این مسئله حتى در میان خودِ غربیان و به خصوص بعضى از کشورهاى اروپایى و امریکایى داراى مخالفان بسیارى است. در بیش تر کشورهاى جهان، مدارس به صورت غیر مختلط اداره مى شوند و در بیش تر کشورهاى داراى مذهب کاتولیک در اروپا و امریکا، حتى فرانسه و انگلستان و نیز بسیارى از مدارس متوسطه و دانشکده ها در خود امریکا و امریکاى لاتین و بیش تر کشورهاى شرق، هنوز دختران در مدارس جدا از پسران تحصیل مى کنند. هم چنین در کشورهایى نظیر بلژیک، آلمان، اتریش، مجارستان، اسپانیا و یونان، از آموزش مختلط در سطح مدارس متوسطه استقبال نشده است.[90]
حتى در کشورهایى نظیر شوروى سابق، تا اواسط قرن بیستم، اختلاط جنس ها در مدارس به صورت رسمى و جامع نبود و بیش تر مدارس به صورت غیر مختلط اداره مى شد.
قبل از هرگونه پیش داورى در این رابطه، ابتدا برخى از نظرات موافق و مخالف را با استفاده از منابع معتبر نقل مى کنیم و سپس به بررسى آن ها مى نشینم:

الف. نظر موافقان
موافقان و حامیان تعلیم و تربیت مختلط، مستندات و دلایل روى آورى جوامع گوناگون به این شیوه را ذکر کرده اند که مهم ترین آن ها بدین قرار است:
1. تعلیم و تربیت مختلط با عدالت و انصاف سازگارتر است و همه از فرصت هاى تحصیلى و امکانات آموزشى، به یک اندازه استفاده مى برند.
2. غالباً گفته مى شود که جوّ اخلاقى مؤسّسات آموزشى مختلط، بهتر از مؤسّسات غیر مختلط است.
3. تعلیم و تربیت مختلط از نوع غیر مختلط آن اقتصادى تر است. برخى از آن ها معتقدند که آموزش و تحصیل دختران جوان و زنان در کنار پسران و مردان، بسیارى از هزینه هاى اقتصادى را کاهش مى دهد و به عکس، اگر دو جنس در مدارس جدا از هم و در عرض یک دیگر تحصیل کنند، داراى هزینه هاى اضافى بسیارى خواهند بود. و این را یکى از دلایل مهمّ آموزش مختلط مى دانند.
4. تجربه ى تحصیل و آموزش دختران و پسران جوان در مدارس مختلط، براى کارهاى گروهى آن ها در آینده مفیدتر است.
5. مردان و زنانى که در مؤسّسات آموزشى، با فضاى باز و بدون قید و بند جنسیّتى تحصیل و کار کنند، براى انجام کارهاى مشترک در آینده و ساختن جهانى بهتر، آمادگى بیش ترى خواهند داشت. از مجموعه ى این دلایل استفاده مى شود که مراکز و مؤسّسات آموزش، نباید در انحصار مردان باشد; بلکه چنین مراکزى باید براى زنان نیز وجود داشته باشد تا آن ها ضمن تحصیل و کسب معلومات و معارف، براى کسب درآمد و شغل نیز آماده شوند.[91]

در پاسخ باید گفت ریشه ى این تفکّر، تلقّىِ غلط از تساوى حقوق زن و مرد[92] و پیروى از نهضت «فیمنیسم»[93] است. پرسشى که مطرح است این است که به چه دلیلى حتماً باید این مراکز به صورت مختلط وجود داشته باشد و زنان در کنار مردان به تحصیل بپردازند؟ بلکه مى توان گفت به ظاهر یکسان قرار دادن زن و مرد در همه ى عرصه ها و کارها، در بسیارى از موارد نقض غرض نموده و سبب ظلم به زنان و نادیده گرفتن حقوق واقعى آنان مى شود; زیرا اصلى ترین حق زن آن است که توانایى ها و استعدادها و ویژگى هاى فطرى و طبیعى اش مورد توجه واقع شود. در زمینه ى مسئله ى آموزشى نیز مى توان گفت: باید پیرو آموزش جداگانه بود و با در نظر گرفتن استعدادها و نیازهاى هر یک از دو جنس، موادّ آموزشى را تدارک دید. همان طور که در بعضى از مناطق، نظیر کشور اسپانیا اجرا مى شود که مواد آموزشى در هر نظام براى هر یک از دو جنس دختر وپسر متفاوت بوده، براى هر کدام از آن ها به طور جداگانه کتاب هاى درسى متناسب با خودشان، با توجه به نیازهایشان، تهیّه و تدارک دیده شده است.[94]علاوه بر این ها آثار و تبعات دیگرى - که در ضمن نظر مخالفان آموزش مختلط بیان مى شود - نیز دامن گیر آنان مى شود و همان طور که گفته شد در بسیارى از کشورها صاحب نظران، از آن استقبال ننموده اند.
این نکته که جوّ اخلاقى مؤسّسات در صورت اختلاط بهتر مى شود، بر پایه ى نظر «فروید و راسل» بنا شده است که مى گویند محدودیّت و جدا بودن از هم، سبب حرص و حسّاسیّت بیش تر مى شود، این را در ضمن عنوان دلیل دوم در بخش دوم کتاب پاسخ گفتیم.[95]
اما دخالت مسائل اقتصادى، دلیل ناقص و نادرستى است. نکته ى مهم در این است که آیا یک مرکز آموزشى و تربیتى، یک بنگاه تولیدى و اقتصادى است تا پیش از هر چیز تنها بُعد اقتصادى و صرفه جویى مادى آن در نظر گرفته شود! مراکز آموزشى به هدف تولید کالا تأسیس نشده اند، بلکه مقصودشان تربیت صحیح و هر چه بهتر انسان است، تا تمام استعدادهاى او به صورت کامل، شکوفا و پرورش یابد و اگر لازمه ى آن صرف هزینه هایى هم باشد، باید براى تأمین هدف والاى تعلیم و تربیت آن را پذیرفت. ونکته ى دیگر آن که تربیت و بالندگى صحیح نیروى انسانى، از جهتى در دراز مدت، سبب صرفه جویى بسیار اقتصادى است.
آیا دلایل اقتصادى مى تواند توجیهى براى نادیده گرفتن آن همه تفاوت ها و نیازها باشد؟ جاى تأسف است که باید گفت به اعتراف این قائلین، تعلیم و تربیت مختلط، ابتدا از یک نیاز اقتصادى ناشى شده و آن گاه به یک اصل تربیتى تبدیل شده است.[96]

ادامه در قسمت چهارم