حقوق زنان
 
دیرزمانى است که بحث از حقوق زنان در کانون توجه اندیشمندان، حقوق دانان، سیاست مداران، به خصوص طرف داران جنبش زنان قرار گرفته است. افراط و تفریط در زمینه ى فوق، مسائل زنان را در کشمکشى طاقت فرسا فرو برده است.
دمادم نگاه ها به سویى دوخته مى شود و منتظر وزش نسیمى امیدبخش از افق مبهم تئورى هاى بشرى مى ماند; ...لیکن این انتظار پایان ناپذیر است، چرا که تمام ایده هاى مزبور از آموزه هاى وحیانى بریده و منقطع هستند. به راستى چرا بشر از آسمان برید و سر را به سان پا به زمین کوبید؟ آیا وقت آن نرسیده است که دل خود را به نواى قرآنى بسپاریم که در 14 قرن پیش مهربان و در عین حال قاطع فرمود: (لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ);[1] براى زنان به قدر تکالیفى که بر دوششان است حقوق (و امتیازاتى) قرار داده شده; آن هم بر اساس معروف. آگاهى از توازن بین حقوق و تکالیف زنان، مستلزم احاطه به حقوق و تکالیفى است که در گستره ى فقه و اخلاق اسلامى مطرح شده است.
به حق، پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) ضمن بیان وظایف زنان، گستره ى وسیعى از حقوق انسانى و زنانگى وى را مطرح ساخت و با این کار رویکردى بى نظیر در تاریخ زندگى زنان به وجود آورد; علاوه بر آن که یکى از ارکان اخلاق دینى را مراعات جانب آنها قرار داد. تمام این توصیه ها در حالى صورت مى گیرد که عالى ترین جلوه هاى احترام و محبت را در رفتار ایشان نسبت به زنان خویشاوند مشاهده مى کنیم که احدى مانند آن را سراغ نداشته است. آن تأکید و این سیره به موازات حیات اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)هم چنان ادامه یافت; اما هرقدر که نظام قانون گذارى و نهادهاى سیاسى و آموزشگران از خاندان پاک نبوت فاصله مى گرفتند، فاصله ى مردم با مفاهیم اساسى دین بیش تر مى شد. اما اکنون که با انقلاب شکوهمند اسلامى، و درست در دوران شکوفایى عصر تجدد، همه ى محاسبات به هم ریخته است، باید فرصت طلایى احیاى فکر دینى را مغتنم شمرد.
باید نظامواره ى حقوقى اسلام را که دیرینه ولى بدیع است دوباره به جهانیان ابلاغ نمود. علامه طباطبایى(رحمهم الله) چه خوب و به جا فرموده که «همواره فقدان مجریانى که قوانین اسلام را اجرا کنند و نبود مبلغانى که روح احکام را به مردم برسانند، نفس احکام دینى را از آنها ستانده است.»