پژوهشی در مبانی فقهی حجاب (قسمت سوم)

 

ج. در مراد از «نسائهن‏» اختلاف است. در مجمع‏البیان، دو قول نقل شده است:

1. مراد زنان هم‏کیش; یعنى زنان مؤمن است، نه زنان یهودى و نصارى; زیرا آنان زنان مؤمن را مى‏بینند و براى شوهران خود وصف مى‏کنند: این قول از ابن‏عباس است.

2. مراد، همه زنان است. (7)

از روح‏المعانى نیز دو قول به دست مى‏آید:

1. قول ابن‏عباس; یعنى زنان هم‏کیش.

2. زنان خویشاوند و وابستگان و پیوسته‏هاى به آنان:

«وفى البحر: دخل فى «نسائهن‏» «الامهات و الاخوات و سایر القربات و من یتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهن.» (8)

مادران، خواهران و دیگر خویشاوندان و زنانى که براى آنان کار مى‏کنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در «نسائهن‏»اند.

سومین مرحله:

«یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک ونساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن، ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین وکان الله غفورا رحیما.» (9)

اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گیرند. این نزدیک‏تر است، براى این که شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.

تاکنون روشن شد که همسران پیامبر مى‏باید خود را در پس پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مى‏توانند بدون پرده روبه‏رو شوند.

از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژه‏اى نیز بود که شامل زنان پیامبر(ص) شده بود; همان گونه که پیش از این نیز شرافتها و وظیفه‏هاى دیگرى نیز پیدا کرده بودند، از جمله:

ام‏المؤمنین: «وازواجه امهاتهم‏» (10) و مساوى نبودن با دیگر زنان مسلمان در کیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: «یا نساء النبى لستن کاحد من النساء ان اتقیتن.» (11) و از جمله وظیفه‏هایى که بر همسران پیامبر مقرر شده، به ناز و کرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: «فلاتخضعن بالقول... وقلن قولا معروفا» و خارج نشدن از خانه: «قرن فى بیوتکن‏» به گونه دوران جاهلى خود را نیاراستن: «لاتبرجن تبرج الجاهلیة الاولى.» به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تکلیف ویژه نبوده است.

حال پس از فرا خواندن «امهات المؤمنین‏» به حجاب که هم شرافت و امتیازى بوده و هم تکلیف و وظیفه‏اى، همین وظیفه را و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است; تا آنان از شرافت‏بهره‏مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دریابند که اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاک هستند و نباید به هیچ‏روى، آزرده و اذیت‏شوند.

از این روى حجاب، جایگاه ویژه‏اى دارد و شرافتى به شمار مى‏آید براى زنان مؤمن. چنین بود که زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال کردند و به سرعت مقنعه‏ها و چادرهاى سیاه تهیه کردند و با آنها خود را پوشاندند.

ام سلمه مى‏گوید:

«لما نزلت هذه الآیه: «یدنین علیهن من جلابیبهن‏» خرج نساء الانصار کان على رؤسهن الغربان من اکسیة سود یلبسنها.» (12)

وقتى که آیه شریفه: «خود را با چادرها فروپوشانید» نازل شد، زنان انصار از خانه‏ها خارج شدند، به گونه‏اى که گویا کلاغهاى سیاه بر روى سر آنان نشسته‏اند; به خاطر لباسهاى سیاهى که پوشیده بودند.

بمانند همین سخن از عائشه نیز روایت‏شده است. (13)

بى‏گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تکلیفى آن بیش‏تر بوده است; از این روى، در پى اعلام حکم حجاب، وعده بهشت‏براى پیروى کنندگان از این دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلکه دلیل عقل پسند و عرف پسند آورد:

«ذلک ادنى ان یعرفن فلایؤذین.»

براى شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است.

و به همین خاطر که جنبه شرافتى و حق بودن آن بیش‏تر مورد نظر بوده، زنان مدینه، براى جلوه‏گر شدن ابهت و حشمت‏خود، چادر سیاه بر سر افکنده‏اند; با این که پیامبر(ص) نفرموده بود چادر سیاه بر سر افکنند. بویژه این که پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید، براى سرزمینى چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست. بنابراین تنها توجیهى که براى این‏گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا کردن و استفاده کامل از این حق است.

تا بدان جا حق و شرافت‏بودن حجاب و چادر، بر تکلیف بودن آن برترى داشته که حتى عمربن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فکر مى‏کرد: چادر حق است، نه تکلیف; از این روى به کنیزکان اجازه پوشیدن چادر را نمى‏داد:

«کان عمربن الخطاب، لایدع فى خلافته امة تقنع ویقول انما القناع للحرائر لکیلا یؤذین.» (14)

عمربن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچ‏روى اجازه نمى‏داد که کنیز ان مقنعه بپوشند و مى‏گفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.

انس مى‏گوید:

«راى عمر جاریة مقنعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهین بالحرائر.» (15)

عمر کنیزى را دید که مقنعه بر سر کرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.

در این فکر، عمر تنها نیست و دیگران نیز این‏چنین برداشتى را از حکم حجاب داشته‏اند. در مثل از ابن‏شهاب پرسیده شد: آیا کنیز ازدواج مى‏کند و سرخود را مى‏پوشاند. وى در پاسخ، آیه شریفه: «یا ایها النبى قل لازواجک...» را تلاوت کرد و گفت:

«فنهى الله الاماء ان یتشبهن بالحرائر.» (16)

خداوند کنیزان را از این که خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.

نکته: از پرسش و پاسخ روشن مى‏شود که پرسش کننده مى‏دانسته است: کنیز تا شوهر نکرده، حق ندارد چادر سر کند; از این روى حکم کنیز شوهر کرده را مى‏پرسد که آیا کنیز، با ازدواج کردن، به شرف پوشیدن چادر نایل مى‏شود؟ ابن‏شهاب، پاسخ مى‏دهد: کنیزکان، چه ازدواج کنند و چه ازدواج نکنند، از این حق، بهره‏اى نخواهند داشت.

نکته مهم: ما اکنون بر آن نیستیم کار عمر را موجه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد بگذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایى و ناروایى برده‏دارى و شبهه‏هایى که در این باب وجود دارد، سخن بگوییم. ادامه در قسمت 4