چرا اسلام ؟(قسمت اول)
 
در بخش نخست بحث بر سر چرایى دین و تبیین جایگاه آن ، در زندگى انسان بود که با مرورى در تجربه تمدن غربى و کندوکاوى در وضعیت کنونى آن ، مشخص گردید که غرب - خود- مثال بارزى براى اثبات نیاز و احتیاج دائمى انسان به یک دین الهى است ؛ دین که در بر دارنده همه نیازهاى اساسى بشر بوده و در تقابل با علم و دنیا و منطق و عقلانیت - هم چون مسیحیت قرون وسطایى - نباشد؛ مذهبى که پاسخگوى سؤ لات اساسى انسان بوده ، روشنى بخش راه زندگانى او گردد و با ترسیم اهدافى موجه براى «بودن » او را از دنیاى سیاه و نا امیدى و سر در گمى برهاند؛ هدف زندگى را برایش روشن سازد و بر نامه اى قابل وصول براى رسیدن به کمال و سعادت مطلوب و دلخواه ، ارائه نماید.هم چنین با زندگى امروزه انسان و با مقتضیات زمان ، قابل تطبیق باشد و بالاءخره در یک کلام ، با اتکا به منبع علم لایزال الهى ، سعادت انسان را تاءمین و تضمین نماید.
حال در این بخش به برسى و تحلیل اجمالى دین اسلام به عنوان آخرین و جامع ترین دین الهى پرداخته و تاحد توان ، نمایى روشن از این دین آسمانى ، ارائه مى دهیم .
قطعا بررسى همه جانبه این دین از عهده این حقیر، خارج بوده ، از طرفى مجال چنین بحثى نیز نخواهد بود؛ و لذا علاقه مندان را به کتاب هاى بسیارى که در این حوزه ، تاءلیف گردیده ارجاع مى دهیم .
براى آن که از جانب طرفداران متدهاى علمى به تعصب مذهبى در این بحث ، متهم نگردیم در جاى جاى مطالب از نوشته ها و سخنان اندیشمندان بر جسته غربى نیز استفاده خواهیم کرد؛ هر چند بسیارى از این نوشته ها و سخنان که تحت عناوین مختلف از طرف محققان غربى انتشار یافته به علت ناآگاهى و نیز عدم شناخت صحیح و یا بنا به غرض ورزى هاى دیرینه نسبت به اسلام ، غیر واقعى بوده و نا درست مى باشد؛ اما بوده اند محققان و اندیشمندان منصفى که به صورتى کاملا بى طرفانه و علمى به تحقیق پیرامون اسلام پرداخته و حاصل تلاش هاى خویش را ارائه کرده اند؛ که در این مقال ؛ سخنانشان مورد استناد قرار خواهد گرفت .
هدف در این بخش ، ارائه تصویرى کلى از اسلام - به عنوان گم شده انسان امروزى - و بررسى پتانسیل هاى موجود این دین با توجه به این سوابق تاریخى آن و نیز بحثى پیرامون نقش اسلام در دو حوزه فردى و اجتماعى مى باشد.
«برگ سبزى است تحفه درویش ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.»

طلوع اسلام
«دائره المعارف فرید وجدى ، ذیل کلمه «اسلام » در ماده «سلم »به مناسبت توضیح پیدایش اسلام ...چنین مى نویسد: «اسلام ، آیینى است که آن را آخرین
پیامبر از پیامبران که از میان توده مردم عرب برخاسته بود براى هدایت و سعادت بشر به ارمغان آورد. نام این برگزیده آخرین «محمدبن عبدالله »پایان بخش مقام نبوت و رسالت سفراى الهى مى باشد. اسلام ، مشهورترین ، بزرگ ترین و نیرومندترین آیین آسمانى در پاسخ به مشکلات و رد شبهات و سالم ترین ادیان از شک و تردید مى باشد... اسلام ، مکتبى است که بین دین و دنیا را سازش داده و میان جهان زود گذر و آخرت پایدار، پیوند اخوت بر قرار نموده است . از سوى دیگر این نظام نامه جاوید، آزاد فطرى را که زیر بناى قوام انسانى است ، به عقل هاو اندیشه ها، اعطا فرموده ، تا در سایه این آزاد نگرى و آزاد اندیشى ، بشر در صدد پژوهش و استکشاف مسائل مشکل هستى بر آید، و از همین رهگذر، به مکنونات و مخفى هاى نوامیس حاکم بر آن - که به قانون تعبیر مى شود - توفیق حاصل کند.» (26)
قرآن ، دین اسلام را به عنوان عصاره آیین همه انبیا- از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى - نامیده (27)
و در دفاع از آن مى فرماید: «بگو، اى پیغمبر! چه گواهى بزرگ تر از گواهى خدا، بگو، خدا میان من و شما گواه است و وحى مى کند به من آیات این قرآن را، تابه آن شما و هر کس از افرد بشر را که خبر این قرآن به او برسد پند دهم و بترسانم از عواقب کفر و عصیان ... (28) براى نخستین بار، نداى اسلام در نیمه اول قرن هفتم میلادى یعنى در عصرى که عقل بشریت به رشد و تکامل خود رسیده ، و انسان ها آماده پذیرش دستورهاى الهى در کامل ترین
صورت آن بودند از دل سرزمین عربستان برخواست و منادى آن ، محمدبن عبدلله که در آن روزگار به خاطر صداقتش در امانت دارى به محمد امین شهرت یافته بود خود را آخرین پیامبر الهى نامید نه تنها اعراب که همه انسان هاى جهان را با شعار توحیدى : «لااله الاالله » به آیین اسلام فرا خواند؛ و بدین ترتیب :
ستاره اى بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد
نگار ما که به مجلس نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساءله آموز صد مدرس شد (29)
وى دعوت خویش را معطوف به قوم عرب و مخصوص قبیل و ملتى خاص ‍ قرار نداد بلکه تمام بشریت را مخاطب خویش قرار داده همگان را به اسلام دعوت نمود:
و ما تو را جز براى این که عموم بشر را( به رحمت خدا بشارت دهى و از عذابش بترسانى ) نفرستادیم ؛ ولیکن اکثر مردم از این حقیقت آگاه نیستند. (30)
و یا آنکه در آیه 33 سوره توبه آمده است : اوست خدایى که رسول خود را با دین حق به هدایت خلق فرستاد تا بر همه ادیان عالم ، تسلط و برترى دهد؛ هر چند مشرکان و کافران نا راضى باشند.
ظهور دین اسلام و بعثت حضرت محمد (ص ) در واقع در امتداد ادیان دیگر و دنباله مبارزات رسولان پیش از اسلام در راستاى هدایت بشر به سوى سعادت بود که تکامل یافته ادیان پیشین و نهایت آن ها بود و به وسیله پیامبران قبلى ظهور آن بشارت داده شده بود موسى و مسیح ظهور پیامبر بزرگ تر از خودشان را با اطمینان براى آینده مژده داده بودند و وعده انجیل (یوحنااصحاح 14 و 16) درباره پارکلت (برگزیده ) یا روح مقدس یا آسایش ‍ دهنده مورد شبهه قرار گرفت ؛ در حالى که بر مسمى شخص محمد از هر جهت تطبیق مى کرد. (31)
حقیقت آن است پیامبران پیش از محمد(ص ) در واقع با ترویج آیین خویش ، زمینه را از هر جهت براى تحقق و ظهور دینى جامع و کامل ، آماده مى ساختند و بشریت را براى چنین پذیرشى دعوت مى نمودند؛ لذا با ظهور دین اسلام ، ادیان دیگر که هم چون چراغ هایى ، روشنى و نور را به مردم شناسانده بودند در برابر خورشید اسلام که روز روشن حقیقت را براى مردم به ارمغان آورده بود جایگاه و نورانیت خویش را از دست دادند او خدایى است که رسول خود (محمد ص را با قرآن و دین حق به عالم فرستاد تا او را بر همه ادیان دنیا غالب گرداند و بر حقیقت این سخن گواهى خدا کافى است . (32)

بناى تمدن
بررسى اوضاع عربستان در عصر ظهور اسلام نشان مى دهد این سرزمین در آن دوران فاقد تمدنى قابل توجه بوده و در مقایسه با سرزمین هایى چون روم و ایران که در آن روزگار داراى تمدن هایى درخشان بوده اند عملا در مراحل ابتدایى زندگى به سر مى برده است و هیچ زمینه خاصى در آن براى آغاز یک تمدن وجود نداشته است . و حال آن که بلافاصله پس از طلوع اسلام در این سرزمین عربستان به کانون یکى از عمده ترین تمدن هاى بشرى در طول تاریخ بدل مى شود که این خود بیانگر عظمت اسلام و قدرت عظیم تمدن سازى آن است .
«سرجان گلوب » در کتاب «امپراطوریه العرب » ترجمه «خیرى حمار» مى گوید:«تنها عاملى که عرب را به مرتبه دولت بزرگ و عظیم رسانید ظهور دین اسلام بود که به دست محمد(پیامبر عربى ) تحقق یافت . قبل از پیدایش این حادثه عظیم که در نیمه اول قرن هفتم میلادى رخ داد ملت عرب در بیابان (جزیره عربى ) زندگى مى کردند و اغلب آن ها به صورت قبایل در حالت بیابان گردى و پرورش شتر و گوسفند و اسب و این گونه حیوانات به سر مى بردند و در آن بیابان وسیع از منطقه اى به منطقه دیگر منتقل مى شدند؛ طبعا در چنین زندگانى ، فراگیرى دانش ، بلکه خواندن و نوشتن امکان پذیر نیست .
تحلیل نحوه زندگانى عرب در آن دوره که به عصر جاهلیت ، شهرت دارد و بررسى روابط حاکم بر جوامع عربى در آن روزگار به خودى خود این جنبه از اعجاز اسلام را آشکارتر مى سازد. على (ع ) در بیانى شیوا در خطبه 26 نهج البلاغه این گونه به وصف عمل جاهلیت مى پردازد:«همانا خدا محمد را بر انگیخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنان که باید برساند. آن هنگام شما اى مردم عرب ! بدترین آیین را برگزیده بودید و در بدترین سراى خزیده منزلگاهتان سنگستان ناهموار هم نشینانتان گرزه مارهاى زهردار آبتان تیره و نا گوار و خوراکتان گلو آزار خون یک دیگر را ریزان از خویشاوند بریده و گریزان بت هاتان همه جابر پا پاى تا سر آلوده به خطا.»
با این حال اسلام در مدتى کوتاه اوضاع اجتماعى عربستان را به کلى دگرگون ساخت ؛ آداب و رسوم خرافى و رفتارها و روابط پلید و غیر انسانى را بر انداخت و بالاترین فضایل اخلاقى و انسانى را حاکم نمود.
براى نمونه نظام طبقاتى در آن عصر به شدیدترین صورت در کل جهان آن روزگار و از جمله عربستان وجود داشت ؛ به این ترتیب هر یک از افراد متعلق به گروه و طبقه اى خاص بوده و با توجه به آن داراى اختیارات و امتیازات ویژه و یا فاقد برخى حقوق و مزایا در جامعه بود. توده مردم در واقع هیچ گونه حقى در عرصه زندگى اجتماعى نداشتند و عملا در زیر سیطره ى ظالمانه طبقات بالاتر زندگى مى کردند.
نظام برده دارى با این تعریف که در آن . بردگان هم چون حیوانات فاقد هر گونه حقوق بشرى باشند، یکى از اصول رایج آن دوران بود. و حال آن که در چنین شرایطى ، شعار اساسى اسلام ، یکسان بودن انسان ها و برترى نداشتن و امتیاز نژادى و طبقاتى آن ها بر یک دیگر بود: «اى مردم ! ما همه شما را نخست از یک مرد و زن آفریدیم و آن گاه شعبه هاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم ، تا یک دیگر را بشناسید. (نه آن که به واسطه نسب ، بر هم ، فخر و مباهات کنید و دل یک دیگر را بشکنید؛ و بدانید که اصل و نسب نژادى ، مایه افتخار نیست ، بلکه) بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست و خدا (بر ظالمان و باطن خلق) آگاه است .»(33)
در اسلام ، نژاد برتر و طبقه بهتر، معنا و مفهوم خود را از دست داده و همه انسان ها در جوامع ، داراى شرایط و امتیازات یکسان بودند. در تعبیرى رسا، قرآن همه مؤ منان را برادران یک دیگر مى نامد: «به حقیقت مؤ منان (که از یک روح قدسى به وجود آمده اند) همه برادر یک دیگرند؛ پس همیشه بین برادران خود صلح دهید و خدا ترس و پرهیزکار باشید؛ باشد مورد لطف الهى قرار گیرد.» (34)
غرب با همه ادعاهایش هنوز در هضم این قانون لطیف انسانى ، مشکل دارد. ویل دورانت ، مورخ و فیلسوف شهیر آمریکایى مى نویسد:«اسلام براى محدود کردن بردگى و اصلاح حال بردگان کوشش داشت ؛ به طورى که بردگى را به غیر مسلمانى که در جنگ اسیر مى شد یا فرزندانى که از بردگان زاییده مى شدند محدود کرد...ولى با برده معمولا خوش رفتارى مى کردند تا جایى که وضع بردگان بدتر از کارگران کارخانه هاى اروپا در قرن نوزدهم نبود، بلکه وضع آن ها از این گونه کارگران بهتر بود؛ چون بر زندگى خود ایمن تر از کارگران بودند...»(35)
سخنان «ار. اف . بودلى » نیز در این زمینه قابل توجه است ؛ او مس گوید: «اسلام ، تنها دینى است که قوانین دموکراسى به معناى درست در آن پیاده مى شود. دستورهاى اسلامى ، تصریح دارد بر این که هر چه در عالم هست ملک (خدا) و همه مردم است ...اسلام ، تصریح مى کند که مستمندان سهم خاص و معینى را در اموال ثروتمندان دارند. این افکار...دموکراتیک اسلام ، نظام استعمارى را نمى پذیرد.»(36)

اسلام مروج دانش
اما از دیگر فضایلى که ترویج و توسعه آن از افتخارهاى دین اسلام و از دلایل حقانیت آن و نیز رمز و راز قدرت تمدن سازى اش مى باشد، توجه به علم و دانش ، و تاءکید بر تعلیم و تعلم است .
در سرزمینى که به گواهى تاریخ جز عده اى انگشت شمار توانایى نوشتن ندارند و اصولا کتابت را شغلى پست و کارى بى ارزش مى انگارند. اولین آیه اى که بر پیامبر امى و درس نخوانده نازل مى شود، این است : «بخوان به نام پروردگارت که آفرید (موجودات را)... آن که نوشتن با قلم آموخت و به انسان یاد داد آنچه را مى دانست .» (37)
«بررسى ورث اسمیت »در کتاب خود به نام «محمد و مسلمانى »مى نویسد: «من با کمال جراءت ، ایمان دارم که روزى عالى ترین دانش هاو فلسفه هاى انسانى و صادق ترین اصول مسیحیت ، گواهى خواند داد و ایمان خواهند آورد که قرآن ، کتاب الهى است و محمد، پیامبر خدا.
آرى ، پیامبر درس ناخوانده و مکتب ندیده اى از جانب خدا، برگزیده شد و قرآن آورد؛ کتابى که در طول تاریخ میلیون ها رساله و کتاب به وجود آورده ، کتابخانه ها ساخت و از کتاب انباشت ، و کتاب ها آفرید و فلسفه ها و حقوق ها و سیستم هاى تربیتى و فکرى و ایدوئولژى و مبانى و اصول و معارف در دسترس انسانیت نهاد. در محیطى ، طلوع کرد که از دانش و تمدن ، خبرى نبود؛ در سراسر مدینه تنها11 تن ، توانایى خواندن و نوشتن داشتند و در قبیله پر شاخه و بزرگ قریش ، در مکه و اطراف آن ، تنها 17 نفر با سواد وجود داشت . تعالیم قرآن که در نخستین آیات از علم و قلم نام مى برد تحولى عظیم در این زمینه ایجاد کرد. تحصیل علم به حکم اسلام یکى از فرایض شد و قلمداد گردید. از رهگذر تعالیم قرآن و در توصیه علوم و معارف قرآنى ، دانشمندان بى شمار پدید آمدند و کتاب هاى بسیارى تاءلیف گردید. رشته هاى گوناگون علمى ، از قرآن ، مایه گرفت و به وسیله متفکران اسلامى در سراسر جهان ، منتشر شد و دنیا از پرتو نور قرآن و جامعه اسلامى ، روشنى گرفت . (38)
بر خلاف تصور برخى که عقل و دین را در برابر هم مى نهند و آن ها را در تقابل با یک دیگر مطرح مى کنند، اسلام و قرآن ، تعقل و اندیشه را مبناى تدین و ایمان قرار مى دهد.
اى برادر تو همه اندیشه اى
مابقى خود، استخوان و ریشه اى
گر گل است اندیشه تو، گلشنى
ور بود خارى ، تو همه گلخنى (39)
باتوجه به همین نکته است که دعوت به تفکر و تدبر در کائنات و نیز تعقل در باب عالم خلقت ، در جاى جاى قرآن به چشم مى خورد؛«این کتاب از خلقت انسان و راز آن سخن مى گوید»(40) و از چگونگى برافراشته شدن آسمان و کوه ها بحث مى کند. (41) حتى کیفیت آفرینش شتر را یاد آور مى شود (42) مردم را به سیر و سفر در آسمان ها و زمین دعوت مى کند. (43)و موضوعات دیگرى هم چون زندگى مورچگان و زنبوران عسل ، چگونگى پرواز پرندگان و شکفتن دانه در خاک و... را مطرح مى سازد؛ زیرا مى خواهد انسان ها در عمق فطرت خلقت هر یک از آن ها ژرف اندیشى کنند و از کنار هیچ پدیده و موجودى ساده نگذرند. کثرت این گونه آیات ، انسان را متحیر مى سازد؛ چنان که «طنطاوى » صاحب تفسیر الجواهر در این باره ادعا مى کند بیش از 750 آیه قرآن اشاره به علوم طبیعى و مطالعه در راز آفرینش ‍ عالم است . (الجواهر، ج 1، ص 7)
آرى اسلام هیچ اکراهى در پذیرفتن دین ندارد؛ چرا که راه هاى زوال و سقوط و نیز راه هاى رشد و کمال مشخص شده است که حال انسان باید با
تفکر و تعقل ، راه خویش را برگزیند. (44)
اقتضاى جان ، چو اى دل ! آگهى ست
هر که ، آگه تر بود، جانش قوى ست (45)
از طرف دیگر علاوه بر قرآن - کتاب آسمانى اسلام - که در جاى جاى آن سخن از علم و دانش و برترى دانایان بر نادانان است (زمر/9) احادیث و روایات بسیار زیادى از پیامبر اسلام و سایر ائمه مى توان در دعوت به علم و دانش ، سراغ گرفت که نمونه هایى از آن در کتاب هاى «اصول کافى » تاءلیف یعقوبى کلینى (جلد اول )، باب «فضل و العلم » و کتاب «احیاءالعلوم » اما محمد غزالى (جلد اول ) و در نهج الفصاحه و...آمده است .
«ام . ساوارى »محقق فرانسوى بااشاره به یکى از این روایات مى گوید: «به دستور پیامبر (ص ) مقرر گردید، اسیران باسوادى که پول براى پرداخت ندارند، هر یک ، ده کودک مسلمان را خواندن و نوشتن بیاموزند و آزاد شوند.این فرمان مقدس و دلپذیر، نشانه دلبستگى و خواست پیامبر به آموزش و پرورش و فرهنگ مردم و نسل جوان بود.»(46)
و لذا همین تاءکید اسلام بر علم و دانش بود که به قول جرجى زیدان ، مورخ مشهور مسیحى در متاب تاریخ تمدن اسلامى ، باعث مى شد: «هر جا اسلام ، حکومت مى کرد، علم و ادب به سرعت پیشرفت مى نمود.»
استدلال پروفسور هانرى کربن در این باره بسیار جالب توجه است ؛ او مى گوید: «هر گاه اندیشه پیامبر اسلام ، خرافى بود و اگر قرآن ، وحى الهى نبود، وى هرگز جراءت نمى کرد بشر را به علم و دانش دعوت کند. هیچ بشرى و هیچ طرز فکرى به اندازه پیامبر اسلام و قرآن مردم را به دانش ‍ دعوت نکرده است ؛ تا آنجا که در قرآن 950 بار از دانش و عقل و اندیشه سخن به میان آمده است .»(47)
به این ترتیب تاءکید و توجه فراوان اسلام بر علم و دانش ، موجب رشد و شکوفایى سریع و غیر قابل تصور علمى مسلمانان و ظهور چهره هایى برجسته و درخشان در عرصه هاى مختلف علمى گردید. که غرب از جهات بسیارى علم ودانش کنونى اش را مدیون مسلمانان است ؛ و این واقعیتى است مه بسیارى از اندیشه مندان برجسته غربى به آن معترفند، که در ادامه این بحث به آن خواهیم پرداخت .

موج رو به گسترش
توسعه سریع اسلام در مناطق مختلف جهان شناخته شده آن روزگار، از جمله شکست امپراتورى ایران و بسط و نفوظ اسلام در یکى از کانون هاى تمدن آن روزگار که در واقع با استقبال مردم رنج کشیده ایران به وقوع پیوست ، موجب شد تا جهان اسلام هر وسعت بیش ترى بیابد.
«اسلام در دعوت خود، راهى را پیش گرفت که منجر به فتحى شد که از بزرگ ترین و جالب ترین فتوحات جهان به شمار آمد. آن نیروى اسلامى که از دل جزیره العرب بعد از رحلت پیامبر، نمایان شد تا آن جا که ممکن بود به سرعت همه جا را در نوردید. از ناحیه شمال ، شام را فرا گرفت و تا آناتولى پیش رفت و قسطنطنیه را به خطر انداخت و در شرق ، عراق و ایران و قسمت عمده افغان را گشود. از نهر جیحون گذشته ، به بلاد ترکستان امروز رسید. و در غرب به مصر و تمام سواحل شمال آفریقا مستولى شد و تا ساحل آتلانتیک رسید و از آن جا به شمال ، رو کرده و به جبل و الطارق . اسپانیا گسترش یافت . سپس از آن گذشته به فرانسه داخل شد و بر «برافینیم » و «کارکازون »و «کاربون »و «بوردو»سیطره یافت . هنوز صد سال از وفات پیامبر نگذشته بود که یک امپراتورى بزرگ از شبه جزیره ایبریه در غرب گرفته تا سواحل جنوبى مدیترانه و سواحل نهر سند و دریاى خزر، امتداد داشت ، به وجود آمد.»(48)
بسیار ساده انگارانه خواهد بود اگر بپنداریم توسعه روز افزون جهان اسلام و به طور مثال ، غلبه مسلمانان بر امپراتورى وسیع ایران به زور شمشیر، تحقق پیدا کرد، زیرا نگاهى به تاریخ ، نشان مى دهد که اعراب مسلمانان ، درگیر جنگ در برابر سایر کشورها و ملل ، داراى تعداد سربازان بسیار کم و تجهیزات ناچیز بوده اند و حال آن که مجبور ساختن ملتى به قبول یک دین ، لازمه اش این است که عده زیادى از مبلغان آن دین و سربازان اش در هر شهر و دهى که فتح مى کنند اقامت کنند تا با محافظت از آن شهر به تبلیغ و توسعه دین خویش بپردازند و حال آن که تاریخ ، نشان مى دهد مسلمانان چنین کارى را هرگز انجام ندادند. از طرف دیگر، اگر دینى به ور شمشیر، بر ملتى تحمیل شود، آن دین و مرام ، دوام نخواهد داشت ؛ دز جالى که با نگاهى به تاریخ ملل مسلمان ، مشاهده مى کنیم ملت هایى که از صدر اسلام ، پیرو آن شده اند هرگز حاضر نبوده اند آن را با چیزى عوض نمایند.
در هر صورت در این دوران ، قسمت اعظم آثار علمى و فلسفى و ادبى اقوام مختلف به زبان عربى ترجمه شد و به جهان اسلام منتقل گردید. جرجى زیدان در این مورد مى گوید: مسلمانان بهترین معلومات هر ملتى را از آنان گرفته اند؛ مثلادر قسمت فلسفه و طب و هندسه و موسیقى و منطق و هیاءت از یونانیان استفاده نموده اند؛ و از ایرانیان تاریخ و موسیقى و ستاره شناسى و ادبیات و پندو اندرز و شرح حال بزرگان و اقتباس کردند و از هندیان ، طب هندى ، حساب و نجوم و موسیقى و داستان . گیاه شناسى آموختند؛ و از کلدانیان و نبطى ها کشاورزى و باغبانى فرا گرفتند و شیمى و تشریح از مصریان به آن ها رسید. در واقع آنان علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفتند و از خود چیزهایى بر آن افزودند و از مجموع آن ، علوم و صنایع و آداب تمدن اسلامى را پدید آوردند.»(49)
به این ترتیب با انتقال میراث تمدن هاى گذشته به جهان اسلام و در آمیختگى آن با روح اسلامى حاکم بر جوامع مسلمان ، فرهنگ و تمدن وسیع اسلامى به وجود آمد؛ تمدنى که روح آن اسلامى و عناصر آن ، میراث تمدن هاى دیگر بود.

جهان اسلام و انتقال دانش به غرب
ایجاد مراکز علمى و مدارس و دانشگاه ها به عنوان کانون هاى اشاعه علم و دانش از کارهاى پر اهمیت و قابل توجه جهان اسلام در توسعه و پیشرفت علوم بود که در اوج تمدن اسلامى - همان زمان که غرب در دامان تاریک قرون وسطى به خوابى عمیق فرو رفته بود - به فعالیتى چشمگیر مشغول بودند.
«در قرون وسطى ، صدها دانشگاه و مدارس عالى با عناوین مختلف در ممالک اسلامى وجود داشت که طالبان علم و دانش را با آغوش باز پذیرا بود؛ به عنوان نمونه (و از باب مثال ) مدارس : رشیدیه ، امنینیه ، طرخانیه ، خاتونیه و شیرفیه در سوریه ؛ مدارى ناصریه و صلاحیه در مصر و مدارس ‍ دیگرى در قاهره ، نیشابور سمرقند، اصفهان ، مرو، بلخ ، حلب ، لاهور و غزنه ؛مشغول آموزش دانشجویان بودند. (50)
که به علت کثرت آن ها از ذکر نامشان خوددارى کرده و خواندگان را در این زمینه به کتاب «تاریخ دانشگاه هاى بزرگ اسلامى » تاءلیف «عبدالرحیم غنیمه »ارجاع مى دهیم و در این جا به این سخن ابن جبیر، اکتفا مى کنیم که در قرن ششم هجرى تنها در بغداد، 30 مدرسه و در دمشق 29 مدرسه به صورت فعال به کارهاى علمى مشغول بودند. یا آن که «میان محمد شریف »مى نویسد: «تنها در قرطبه (پایتخت اندلس ) صدها مرکز علمى سرگرم فعالیت بودند و فلسفه و تاریخ و ادبیات و رشته هاى گوناگون علمى را دوشادوش تحقیقات مذهبى تدریس مى کردند.
(51)کتاب هایى که در دانشگاه هاى اروپاتدریس شده و معتبر شناخته مى شد، در واقع همان ترجمه کتاب هایى بود که در دانشگاه هاى اسلامى ، توسط مسلمانان تاءلیف و یا از زبان هاى یونانى و ایرانى و هندى ترجمه شده بود. «دکتر گوستاولوبون » در این باره چنین مى نویسد: «تمام دانشکده ها و دانشگاه هاى اروپا پانصد تا ششصد سال روى همین ترجمه ها دایر، و مدار علوم ما فقط علوم مسلمانان بوده است و در برخى رشته هاى علوم . مثل طب مى توان گفت تا زمان ما (نیمه دوم قرن نوزده و اوایل قرن بیستم ) هم جارى مانده است ؛ چه ، در فرانسه مصنفات بوعلى سینا تاآخر قرن گذشته باقى بوده و شروحى بر آن ها نوشته مى شد»
و باز هم او در جاى دیگرى مى گوید: «تا قرن پانزدهم قولى را که ماءخوذ از مصنفان عرب نبود، مستند نمى شمردند، «رژرباکن »، «لئو نار دوپیز»، «آرنود»، «ویلاف »، «سن توماس »، آلبرت کبیر، آلفونس دهم و...تماما یا شاگرد علماى عرب بودند و یا ناقل احوال آن ها»(52)
همزمان با نفوذ افکار و اندیشه هاى متفکران و دانشمندان اسلامى ، بسیارى از آداب و رسوم دانشگاه هاى اسلامى نیز در مراکز علمى غرب و اروپا جارى شد؛ چنان که صاحب کتاب «مدارس نظامیه و تاءثیرات علمى و اجتماعى آن »در این کتاب مى نویسد: «آنچه را ما پس از تاءسیس ‍ دانشگاه هاى جدید در نیم قرن اخیر به عنوان اقتباس از غرب در استعمال عناوین دانشگاهى مترادف با استادیار، دانشیار و استاد استفاده مى کنیم در حقیقت همان اصول و ضوابتى است که دانشگاه هاى اروپایى نظام معمول در مدارس نظامیه و مستنصریه در استعمال القاب : معید، نائب و مدرس ‍ استفاده کرده اند و حتى لباس سیاه (جبه ) پوشیدن و به هنگام تدریس کردن بر کرسى (سده ) نشستن نیز از روش معمول در نظامیه ها اقتباس ‍ شده (53)
است .»تاءثیر مسلمانان در غرب و دانشگاه ها و مراکز علمى آن ، به حدى بود که غریبان حتى چگونگى یادداشت برداشتن در کلاس و یا این که چگونگى گواهینامه دادن به دانشجو را نیز از دانشگاه هاى اسلامى اقتباس ‍ کردند. (54)
برخى از کتاب هایى که دراین در این حوزه به وسیله مسلمانان نوشته شده و از طریق ترجمه به غریبان رسیده است ، عبارت است از: «ادب الاملاء و استملاء» نوشته عبدالکریم سمعانى که این کتاب به زبان آلمانى برگردانده شده و کتاب دیگر: «الاجازه فى فنون التدریس عندالاسلام »که آن هم به زبان فرانسوى ترجمه شده بود. (55)
الگوبردارى غربیان از دانشگاه هاى اسلامى و نفوذ آرى متفکران مسلمانان در بطن مراکز علمى اروپایى به حدى بود که آن ها حتى در ساختن دانشگاه ها از مراکز علمى مسلمانان در شیوه معمارى تقلید مى کردند؛ به طور نمونه ساختمان کالج دانشگاه کمبریج و صحن آن عمارت از ساختمان دانشگاه الازهر، اقتباس شده است .
بحث درباره یکایک علوم چون : فیزیک ، نجوم ، شیمى ، فلسفه ، ریاضى و...از عهده این بحث خارج بوده و خود نیاز به بحث هاى مقصل و طولانى دارد که علاقه مندان مى توانند به منابعى که در این حوزه ها تاءلیف گردیده مراجعه کنند.
حال نظریات تنى چند اندیشمندان غربى را پیرامون مطالب یاد شده مطرح مى نماییم : پر فسور روژه گارودى که از دانشمندان برجسته غربى است در کتاب «هشدار به زندگان »خویش مى گوید: «دانش اسلامى از تکنیک یا فنى که از آن مایه گرفته است سرچشمه اصلى علم و دانش دوران رنسانس ‍ اروپا یا عصر نهضت روشنگرى غرب است . اما صفت مشخصه دانش ‍ اسلامى این است که علم ، جدا از حکمت و دانایى از نظرمسلمانان نیست ...هدف دانش اسلامى ، انسانى و خدایى است ؛ یعنى این دانش باید به نام انسانیت و خدا در خدمت تکنیک و فن ابزار سازى در آید و ثمره علمى باید انسانى و در راه خدا باشد...امروزه رسم نیست که در غرب وقتى وسیله اى مى سازد درباره هدف آن نیز بیندیشد؛ (لذا) غرب و سراسر جهان در معرض خطر مرگ قرار گرفته است ، و اینک که طغیان انسان علیه آسمان ، زمین را آلوده کرده است ، الهام گرفتن از دانش اسلامى در اوج خود، هدف هاى انسانى و خدایى و دانش و ضرورت رعایت آن را به ما غریبان
مى فهماند.
«لیبرى »دانشمند مشهور فرانسوى مى گوید: «اگر اسلام و مسلمین در تاریخ پیدا نمى شدند، حیات علمى اروپا تا چند قرن عقب مى افتد.»
«برناردوشاو» نویسنده بزرگ انگلیسى مى نویسد: «ترقیات علم و فلسفه در سراسر جهان جهان به اسلام تخصیص دارد.»
دکارت ، بنیانگذار فلسفه جدید غرب و اندیشه مند برجسته اروپایى نیز مى گوید: «روبر فرانسوى که از دانشمندان نامى و مشهور اروپاست ،در اندلس نزد مسلمانان کسب علم نموده است .»
دکتر گوستاو لوبون درباره «دوسن مارتن » که از مقام مسلمانان و خدمات علمى آنان قدر دانى نکرده است ، مى گوید: از کسى مانند دوسن مارتن خیلى بعید است که زحمات مسلمین و حق علمى را که آن ها بر ما - ملل اروپا - دارند از نظر دور بدارد.
- «ارنست رنان » فیلسوف شهیر فرانسوى مى گوید: آلبرت کبیر، هر چه داشت از ابن سینا دانشمند اسلامى گرفته و «سن توماس » فلسفه اش را از ابن الرشد - عالم اسلامى - اخذ کرده است .
«مسیو سدیلو» مورخ معروف فرانسوى مى گوید: ترقى تمدن امروز اروپا مرهون دانش هایى است که اسلام در سراسر شرق و غرب منتشر ساخت و حقیقتا باید اعتراف کرد که مسلمین استادان اولیه ملل اروپا بوده اند.
«بوگلد»، دانشمندان معروف انگلیسى مى گوید: دانشگاه هاى اسلامى در بغداد و اندلس ، به دانشجویان خارجى ، یهودى و نصرانى ، خوش آمد مى گفت و هزینه تحصیلات آن ها را از خزانه دولتى مى داد آن ها را محترم مى داشت . صدها جوان اروپایى از این آزادى و کمک مسلمین استفاده نموده ، در آن مراکز علمى به تحصیل علوم و معارف پرداختند.
«بوگیزژیوائى » مى گوید: «مسلمین در قرون وسطى فرهنگ را رسما ایجاد کرده و دانشگاه ها تاءسیس نمودند که هر اروپایى وارد دانشگاه هاى اسلامى مى شد، در اجتماعت به خود مى بالیده ، افتخار مى کرد و با سرافرازى و سربلندى در میان خانواده ها قدم به فخر برداشته ، اظهار بزرگى و دانشمندى مى نمود.»
«راموزار سیلوستر» کشیش نام دار فرانسوى مى گوید: در همان عصر که پرتو اسلام از مشرق زمین ، سربر کشید، اروپایى ها در خواب غفلت و نادانى خوابیده بودند و بعد از چند مدت ، تازه اقلیتى کوچک سر از بالش بطالت برداشته ، متوجه مراکز علمى اسلامى شده و دانشگاه هاى اندلس را اشغال کردند.
«سیدیلو» مورخ مشهور فرانسوى در کتاب «تاریخ اعراب » مى نویسد: مسلمان ها در قرون وسطى در علم فلسفه و فنون مختلف ، یگانه روزگار بودند و هر کجا قدم گذاشتند، دانش هاى خود را انتشار دادند؛ تا این که علومشان به اروپا رسید و باعث ایجاد نهضت علمى غرب گردید.
«ژوزف ماک کاپ » مى نویسد: در هیچ تاریخى نمى توانیم پیدا کنیم این سان توده ملت در جست و جوى علم روند و تا این اندازه دانش و هنر در دل طبقات نفوظ و اثر کرده باشد؛ مگر در سایه اسلام .
«رنبورت » مى گوید: باید اعتراف کرد که علم طبیعى ، فلکى ، فلسفى و ریاضیات که در قرن دهم اروپا را، زنده نمود از قرآن گرفته شده ، بلمه اروپا رهین منت اسلام است .
«دلامبر»در متاب هیاءت خود مى نویسد: خدمات مسلمین نه تنها این بود که علم را از راه تحقیق و اکتشاف ، ترقى دادند، بلکه روح مخصوص ، به قالب آن دمیده و به کمک نگارش و مدارس عالى آن را در دنیا انتشار دادند و به دنیاى علوم و معارف اروپا از این راه احسانى نمودند که مى توان گفت مسلمانان قرن ها استاد علوم و فنون اروپا بوده اند.
«د. همبلت » که یکى از دانشمندان برجسته اروپایى است مى گوید: «مسلمین را باید مؤ سس واقعى علوم طبیعى دانست .»(56)
آیا اسلام ، افیون ملت ها بود؟!
در این جا تاءکید مجدد بر این نکته ضرورى است که هر چند در اوج گیرى و بسط تمدن عظیم اسلامى ، مسلمانان و بنیان این تمدن ، نقش ارزنده اى ایفا نمودند، اما چنان که اشاره رفت عامل عمده پیشرفت سریع جهان اسلام و توسعه ، روز افزون تمدن اسلامى . نیز علت رشد علمى مسلمین ، پویایى دین اسلام و پتانسیل ها و توانایى هاى موجود در آن بود که منبع «حرکت » و« توسعه » نیز منشاءاوج گیرى تمدن بزرگ اسلامى بود که در این بین نقش ‍ قرآن به عنوان کتاب آسمانى این دین بسیار حائز اهمیت است .
آرى ، اسلام و تعالیم الهى آن بود که در مدتى کوتاه ، انقلابى عظیم در عرصه تمدن بشرى را به وجود آورد.؛ حال آیا منبعى آسمانى و الهى و پشتوانه اى فراانسانى که از علمى لایزال و قدرتى بى زوال نشاءت بگیرد براى خلق چنین حماسه اى لازم و حتمى نیست ؟
«حق را به باطل مى پوشانید؛ تا حقیقت را پنهان سازید و حال آن که به حقانیت آن واقفید.» (57)
با مرورى در آنچه مورد بحث قرار گرفته ، نقش اساسى دین اسلام در شکل گیرى تمدن عظیم اسلامى و نیز جایگاه رفیع این تمدن در تاریخ بشرى آشکار مى گردد. تاریخ ، گواهى است بر این مدعا، که اسلام نه تنها «افیون » مات ها نبوده ، بلکه عامل تحرک و پویایى در این جوامع بوده است ؛ و لذا شبهه کسانى که دین مبین اسلام و مسیحیت تحریف شده قرون وسطائى را همسان گرفته و با استناد به تجربه ى مثبت غرب در کنار گذاشتن مسیحیت قرون وسطایى در عصر رنسانس ، اسلام را عامل عقب ماندگى مسلمانان دانسته و خواهان کنار گذاشتن آن از صحنه ى زندگى مسلمانان بریا آغاز یک پیشرفت عظیم مى باشند، مرتفع مى گردد.

در جست و جوى علل رکود
اما سؤ ال اساسى که ذهن هر محققى را در این زمینه به خود مشغول مى دارد، این گونه مطرح مى شود که : پس چه عواملى موجب رکود تمدن اسلامى و عقب ماندگى فعلى جهان اسلام گردیده است ؟ آیا یک تمدن دینى ، هم چون یک تمدن غیر دینى دوره هاى مختلف «اوج »و «افول »دارد؟ آیا تمدن اسلامى که در عصر حاضر دچار انزوا و رکورد گردیده سرانجام هم چون یک تمدن پیرو از کار افتاده به انحطاط خواهد رسید؟ اگر خواب مثبت باشد پس در آن صورت چه تفاوتى بین این دو نوع تمدن - دینى و غیر دینى - وجود دارد؟
به راستى چه عللى باعث گردید تا تمدن اسلامى که روزگارى به شهادت تاریخ در راءس قافله تمدن بشرى و پیشتاز در عرصه هاى مختلف اجتماعى بود، این گونه امروزه در برابر تمدن غیر دینى غربى ، ناتوان و عقب مانده و منفعل جلوه کند؟ مگر نه این که اسلام به عنوان آخرین دین الهى ، ادعاى جاودانگى دارد؟ پس چرا تمدنى که بر مبنا و اساس این دین ، پى ریزى شده بود، این سان دچار نابسامانى گردیده ؟
با این یادآورى که تمایز قائل شدن بین اسلام و تمدن اسلامى ، از نکات مهمى است که در این بحث باید مورد توجه قرار گیرد، به بررسى علل عقب ماندگى فعلى جهان اسلام پرداخته ، در پى جواب هایى مستدل و قانع کننده براى سؤ الات یاد شده خواهیم بود؛ که در نهایت با طرح احیاى تمدن اسلامى با مبنا قرار دادن تعالیم این دین آسمانى ، به رفع شبهه مى پردازیم .
عواملى که در رکورد تمدن اسلامى ، دخیل بوده و نقش داشته اند به دو حوزه مجزا تقسیم مى گردند؛ یک دسته علل و عوامل درونى و دسته دیگر علل خارجى مى باشند که به اختصار پیرامون هر دو حوزه ، بحث خواهد شد.

عوامل درونى
در باب عوامل درونى در تاریخ اسلام ، نشان مى دهد که پس از رحلت پیامبر (ص ) در بطن جامعه اسلامى ، زاویه انحرافى ایجاد گردید که روز به روز با گذر زمان ، وسعت بیش تر گرفته ، اندازه آن بزرگ تر شد؛ تا در نهایت منجر به متروک ماندن اسلام ناب در این جوامع و مسخ مفاهیم دینى با عناوین مختلف گردید؛ تا جایى که از اسلام جز نامى در عرصه زندگى اجتماعى مسلمانان باقى نماند.
«ژول لابوم » محقق فرانسوى که خصوصیات برجسته و ممتاز اسلام را به صورت اصول دوازده گانه مورد بررسى قرار مى دهد، دراین مورد اظهار مى دارد: «در تبیین علل عقب افتادگى مسلمین در یک جمله کوتاه باید گفت که : آن ها از این اصول ، منحرف گشتند و از راه اسلام دور شدند، بلکه با تلاشى مذبوحانه به اصول اسلام ، پشت کرده ، و با آن دشمنى ورزیدند.»(58)
«سرجان گلوب » گرایش به دنیابعد از رحلت پیامبر را مطرح ساخته ، مى گوید: «30 سال از وفات پیامبر که گذشت ، اکثر آنانى که با پیامبر نشست و برخاست داشتند و او را دست شناخته بودند، وفات کردند و آن روح که مسلمانان اول داشتند و تواءم با حماسه و احساسات دینى بود در نسل دوم ، رو به سستى گذاشت . پس انداز اموال و خوشگذرانى و خرید کنیزان در زندگانى آن ها رواج یافت و محیط اسلامى ، آمیخته با این گونه امور دنیوى گردید. اختلافات و عصبیت قبیله اى ، دوباره از سر گرفته شد و نزدیک بود مسلمانان دوباره به همان روزگار جاهلیت قبل از اسلام برگردند.»(59)
او در جاى دیگرى چنین مى گوید: «شاید بهترین چیزى که در این نوشته تاریخى ما خیلى روشن خود نمایى مى کند فرق کلى و آشکارى است که بین حضرت رسول و خلفاى راشدین او و بین حکمرانان عرب که بعد از سى سال از وفات پیامبر، روى کار آمدند، دیده مى شود. خلفاى نخستین به دنیا بى اعتنا بودند و نسبت به دین ، اخلاص داشتند و این ها در پى عیاشى و مال دنیا بوده ، علاقه به خوشگذرانى داشتند... آیا نمى شود گفت که ماءمون با آن شدت علاقه اى که به تجملات زندگى داشت ، خود بزرگ ترین دشمن اسلام بود»؟(60)
ادامه در قسمت دوم