چرا دین ؟(قسمت دوم)

 

(11)«ویل دورانت »فیلسوف شهیر آمریکایى نیز این گونه زبان به شکوه مى گشاید: «فرهنگ ما امروز بسیار سطحى است و علم و دانش ما بس ‍ عمیق ؛ زیرا ما از نظر ابزار و وسایل بسیار ثروتمندیم و از نظر هدف و اغراض خیلى فقیر و تهى دستیم .
آن میزان برترى عقلى که روزى از یک حرارت و ایمان دینى پیدا شده بود از میان رفت و این علم بى ایمان ، اساس عالى اخلاق ما را به غارت برد.»
اگر خدا نباشد...!
«نیچه »که بیان هاى فلسفه مشهور او با عنوان «اصالت نیرومندى »را در ابتداى این مقال مطرح کردیم ، این گونه در اواخر عمر، اوضاع اسفناک روحى خود را در نامه اى که به خواهرش نوشته است مطرح مى کند: «هر چه روزگار بر من مى گذرد زندگانى بر من گران تر و سخت تر مى شود. سال هایى که از بیمارى در نهایت افسردگى و رنجورى بودم هرگز مانند حالت کنونى از غم ، پر امید، تهى نبودم ،...خدایا! من امروز چه تنها هستم . یک تن نیست که بتوانم با او بخندم و یک فنجان چاى بنوشم . هیچ کس ‍ نیست که نوازش دوستانه اى بر من روا بدارد.»
(12)او که دچار بحران هاى شدید روحى و روانى بسیار شده بود، سرانجام اعتراف کرد که : «اگر خدا نباشد، آدمى دیوانه مى شود.»
وى فقر معنویت غرب را دریافته بود و از همین رو از «مرگ خدا»سخن مى گفت ! به عقیده او تنها راه بیرون شدن از این وضع ، آن بود که فراسوى اخلاق و معیارهاى معمول نیک و بد ظهور کنند؛ مردانى که آن ها را «ابرمرد»مى نامید.
وضعیف و زخمى که تفکرات نیست انگارانه براى متفکران و اندیشمندان غربى به بار آورده ، این گونه درباره «مارک اورل »و نیز نیچه و شو پهناور، توسط ویلیام جیمز، تصویر مى شود:
«کلمات مارک اورل ، تلخى ریشه دار غم و اندوه را نشان مى دهد. ناله هاى آن مانند ناله هاى خوکى است که زیرا تیغ ، سر مى دهد. وضع روحى نیچه و شو پنهاور، عبوسى ها و کج خلقى هایى در آن ها دیده مى شود که آمیخته با دندان غروچه هاى تلخى مى باشد. ناله هاى مرارت آمیز این دو نویسنده آلمانى آدم رابه یاد جیرجیرهاى موشى مى اندازد که مشغول جان دادن است . در کلمات این دو نویسنده آن معنا و مفهوم تصفیه اى که مذهب به سختى ها و مشقات زندگى مى دهد، دیده نمى شود.»(13)
«افسانه سیزیف » که کتابى است به قلم «آلبرکامو» یکى از مشهورترین نویسندگان نیهیلیست غربى - در واقع آیینه تمام نماى اوضاع اسفناک زندگانى غیر دینى غربى مى باشد که در قالب این افسانه تبلور مى یابد: خدایان ، سیزیف را محکوم کرده بودند مدام صخره اى را تا قله کوهى بغلتاند و از آنجا سنگ با وزنى که داشت به پایین مى غلتید و دوباره سیزیف باید سنگ را تا قله بالا مى برد.
خدایان پى برده بودند که هیچ تنبیهى وحشتناک تر از کار بیهوده و بى امید نیست .
احساس یاءس و ناامیدى در انسان غربى همواره او را با این سؤ الات درگیر مى نماید که : «ما، روى کره خاکى چه مى کنیم به جز کارى بیهوده و بى امید؟ انسانها زندگى کوتاه و یگانه شان را صرف چه مى کنند؟ حال آنکه به زورکار، موفق شوند صخره را تا قله بالا ببرند؛ آن گاه یک بیمارى یا یک جنگ دوباره به پایین رهایش مى کند.» همه کارها بیهوده و پوچ و عبث ؛ و انسانها ناامید و ماءیوس .
این موارد واقعیاتى انکار ناپذیر در بطن تمدن غیر دینى غربى است که ریشه در اندیشه دهرى و جهان بینى مادى دارد.
به تعبیر دانشمند روسى «لئوتولستوى »: «ایمان ، همان چیزى است که انسان با آن زندگى مى کند.» پس بدا روزى که انسان ایمان خود را از دست بدهد!
«در حال حاضر دیگر غریبان همانند قرون گذشته به پیشرفت و حل مشکلات گوناگون فردى و تاریخى از طریق گسترش و بسط تفکر اومانیسم و نتایج تکنولوژى که محصول مستقیم آن است ، چندان امید وارى ندارند و بسیارى از مفسران و منتقدان که بیش تر تعلق به تفکر به جهان پست مدرن غرب دارند با اعلام خطر و بحرانى فراگیر جز یک مه غلیظ نیستى و ابهام و خطرى کاملا جدى در برابر اندیشه و تاریخ غرب ، چیزى نمى یابند؛ به نحوه که چشم انداز آینده براى آنها حتى تا فاصله اى بسیار نزدیک کاملا مبهم و سخت تیره و یاءس آور است .»(14)
«داریوش آشورى » نویسنده معاصر در بحثى تحت عنوان دو چهره نیهیلیزم امروز غرب مى گوید: آن بروژوازى پرشورى که «باستى »را فتح کرده و پرچم ناسیونالیزم را بر افراشت ، امروز چیزى ندارد که به آن بیندیشد، مگر بى اندیشگى ! نسل جوان اروپایى بر نقطه اى پوچ ایستاده است . امروز غرب ، صادراتش را تحویل مى گیرد:
آشوب هاى اجتماعى ، نومیدى ، سرگردانى ، حس حقارت ، و نهیلیزم . او همه این هارا به ملت ها و تمدن هاى دیگر تحمیل کرده بود.) (15)

ورشکستگى عقل
به هر حال با مرورى در سیر تاریخ تمدن غربى ، در مى یابیم حقیقت چیزى جز این نیست که دکتر آلکسیس کارل این گونه به آن اعتراف مى کند: «انسان (غربى بى دین ) در جهان ، در جهانى که خود ساخته ، غریب و بیگانه است . این موجود هنوز نمى تواند دنیاى خود را تنظیم کند... ماقوم بدى هستیم ، ما ملت محکوم به زوالیم ، و در طوفان ورشکستگى عقل ، گرفتار شده ایم . ملت ها و جماعت هایى که در این اجتماع ، در این تمدن صنعتى به عالى ترین مرتبه نمو و پیشرفت رسیده اند چون خوب نگاه کنى ملت هایى هستند که ضعف گرفته و به ناتوانى گراییده ، ملت هایى هستند که به زودى به شکست و تباهى خواهند رسید؛ آن هم با سرعتى به مراتب بیش تر از سرعت دیگران .» (16)
واقعیتى که امروزه غرب با آن دست به گریبان است : افول تمدن غربى و تفکر بنیادین آن ، یعنى اندیشه هاى اومانیستى است که با بحران هاى متعدد اجتماعى و فلسفى نیز قرین گردیده است .
امروزه کلیه جوامع غربى دچار نوعى خلاء اعتقادى و فرهنگى مى باشند که در همین راستا دیگر به هیچ مکتب بزرگ فلسفى ، حتى به معناى اومانیستى آن باور ندارند. امروزه انسان غربى نه اعتقادى جدى به ارزش هاى دینى دارد و نه همانند گذشته به هیچ حقیقت غیر الهى دیگر.
تمدن غیر دینى غربى ، فقدان دین و معنویت ناشى ازآن ، اکنون در منجلابى توهم زا گرفتار آمده است ، که بسیارى از متفکران ، آن را سرانجام و پایان راه تمدن غربى مى دانند.
«اشپینگلر» در کتاب «سقوط غرب » و «توین بى »در«بررسى تاریخ » به زوال و نابودى این تمدن ، اشاره کرده اند.
«ناتائیل وست » نویسنده آمریکایى که کافاکاى آمریکا، لقب گرفته است مى گوید: «این تمدن ، بوى مردار مى دهد؛ وقت آن است که مؤ دبانه ولى زود به خاکش بسپاریم . ما اعضاى بشاش اداره متوفیات دوران جدیدیم .»(17)
به این ترتیب تجربه غرب در این روند تاریخى ، بیانگر این واقعیت است که انسان منهاى معنویت ، یعنى تهى شدن او از ارزش هاى مقدس انسانى و تبدیل نمودن او به یک مرده متحرک ، یک ماشین بى روح و یک لش متعفن !

کابوس
بحران هاى ناشى از این تمدن بى روح ماشینى ، تاوانى است که باید غرب در قبال ترک و انزواى دین بپردازد: فساد و فحشاى لجام گسیخته ، بى بند و بارى هاى وسیع اخلاقى ، در خطر افتادن امنیت عمومى ، پر شدن سریع تیمارستان ها از بیماران روانى ، خودکشى هاى رو به تزاید در مرفه ترین کشورهاى غربى ، فرو رفتن در دام اعتیاد و الکل و آمار وحشتناک از فرو غلتیدن جوانان در منجلاب روابط نا مشروع جنسى که فقط ترس از بیمارى ایدز، آن را تا حدودى کنترل مى کند، انتشار اخبار تکان دهنده از فراگیر شدن موج خشونت در این جوامع تاحد درگیرى هاى مسلحانه در خیابان و نیز مدارس ، تشکیل باندهاى وسیع تجاوز جنسى به زنان و کودکان و هزاران هزار معضل اجتماعى دیگر، کابوسى است که امروزه دامنگیر جوامع غربى شده است .
علم و تکنولژى هم امروزه به شمشیرى بران و تیز مى ماند که اکنون در دست دیوانه اى ، همواره ، جان همه جهان را تهدید مى کند. تولید سلاح هاى شیمیایى ، میکربى و نیز تولید و انباشت سر سام آور سلاح هاى ویرانگر هسته اى و اتمى ، از نمونه هاى بروز دانش تهى از ایمان است که امروزه تهدیدى جدى براى جوامع بشرى محسوب مى شود:
واستان از دست دیوانه ، سلاح
تا ز تو راضى شود، عدل و صلاح
چون سلاحش هست و، عقلش نى به بند
دست او را نه که آرد صد گزند
(18) در هر صورت اوضاع کنونى غرب و آشفتگى ها و نا بسامانى هاى موجود در آن ، که این تمدن را تا حد نابودى و انفجار پیش برده است حاصل کار کسانى است که به تفکیک دین از دنیا پرداخته و تمام هم و غم خویش را مصروف انزواى دین و نیز کنار زدن آن از عرصه زندگى نمودند. هم چنین اوضاع جارى در این جوامع ، نتیجه مستقیم زمینه سازى هاى اربابان کلیسا در قرون وسطى است :
ظالم ان قومى ، که چشمان دوختند
وز سخن ها، عالمى را سوختند
زان که تاریکى است ، هر سو، پنبه زار
در میان پنبه ، چون باشد شرار؟!
سر خوردگى انسان غربى از مکاتب متعدد فلسفى ، مبتنى بر افکار دهرى و نداشتن کار آیى این مکاتب در پاسخگویى به تک تک افراد این جوامع ، غریبان را به این باور رسانده که فلسفه هاى بشرى قادر به ارضاى فطرت انسانى نبوده و همواره از نقص نسبى و مطلق ، رنج مى برند. به قول «سنت آگوستین »: «فلاسفه ، بسیارى از حقایق عالى و سودمند را کشف کرده اند، ولى آنان همه حقیقت ضرورى براى انسان را کشف نکرده اند و به این جهت در گمراهى ها افتاده اند. عقل آدمى با نیروى طبیعى که دارد نمى تواند راهى به همه حقیقت پیداکند و از هر گونه گمراهى اجتناب بورزد.
بالاتر از این ، فلسفه به تنهایى قدرت تحریک نفس از معرفت خالص به عمل شایسته را ندارد. فلسفه از این جهت یک وسیله معرفتى ناقص براى کمال است .» (19)
فلسفى را، زهره نى ، تا دم زند
دم زند، دین حقش ، بر هم زند
«شاید احساس تهوع فرهنگى و تاریخى امروز جهان (غرب ) پیش در آمد این تخلیه الهى و انسانى از برخى کثافات عصر جدید باشد تا در سایه آن ، آدمى اندیشه و وجود خود را در مقام فکر و عمل ، متصل به ملکوت هستى سازد...سرانجام او در خواهد یافت ، آنچه اصل است همان وجود و هستى است ، نه اندیشه و خیال ؛ که اندیشه در سایه هستى مى اندیشد. باید کتاب وجود را از نو قرائت کرد اما نه به نام خویش ، بلکه به نام خالق آن ... اگر این امر صورت پذیرد، آدمى از رنج همه توهمات و بت ها و کثافات و تناقضات عصر جدید، رهایى خواهد یافت . هر چند این نیز نکته اى بزرگ و ژرف است که وجود این ظلمات بزرگ و عظیم در اندیشه تاریخ عصر جدید، در پرتو مشیت خالق حکیم ، موجب تنبه و تذکرى عمیق در انسان معاصر نسبت به مقام بزرگ و جبار حقیقت خواهد گشت .»(20)

در جست و جوى راهى نو
به این ترتیب ، گرایش طیف جدیدى از غریبان نسبت به دین و تعالیم مذهبى ، نه تنها کارى غیر منتظره نیست ، بلکه نتیجه منطقى و معقول مباحث مطرح شده این بخش مى باشند. آمارى که خود جوامع غربى ، ارائه مى دهند حاکى از آن است که امروزه دین گرایى و معنویت طلبى ، طیف وسیعى از مردم را در بر گرفته است .
دکتر سید حسین نصر از آن اندیشمندان مسلمان و ایرانى که خود به عنوان استاد دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا از نزدیک با مسائل غربى آشنا بوده و در دل این تمدن ، همه جوانب آن را لمس کرده ، در این باره چنین مى گوید: «جوان مسلمان نباید به خاطر مشاهده آن همه لاقیدى و بى بند و بارى در اخلاقى جنسى و یا به خاطر عده زیاد مردمى که با تعالیم دین مخالفت مى کنند، یا آن اندازه نسبت به آداب و مناسک دینى بى علاقه اند، به اشتباه بیفتد و گمان کند نقش دین ، کلا مغفول مانده است .
واقع امر، این است که امروزه در غرب ، علاقه و توجهى به مراتب بیش از چند دهه گذشته نسبت به دین ، نشان داده مى شود و این عمدتا ناشى از در هم شکستن بسیارى از بت هاى ذهنى و ایدئولوژى هاى فکرى غرب است ،که از بطن اندیشه قرون هیجدهم و نوزدهم اروپا، سر برداشته و جاى دین را گرفته است . این ایدئولوژى ها به تدریج طرد و ترک شدند و خطر و قدرت تخریبشان به نحوه بى سابقه هویدا شد. امروزه دین در غرب ، عده کثیرى از افراد صاحب اندیشه را به تاءمل و مطالعه در این باب و نیز به میزانى که شاید از هر زمان دیگرى بعد از غیر دینى شدن تمدن غرب در چند دهه پیش ، بیش تر باشد، به گرویدن به جلب کرده است .»
در حال حاضر، دین گرایى در غرب چنان حالت وسیعى به خود گرفته که حتى شامل ادیان و تازه تاءسیسى هم چون گرایش به سحر و جادو و نیز رسیدن به ادیان کهن اروپایى پیش از مسیح مانند «دروئیدها» نیز شده است . هم چنین در عصر حاضر تمایل به ادیان و مذاهب شرقى از عمده ترین گرایشات دینى این دوره در تاریخ غرب است ، که براى گریز از پرتگاه هاى مخوف اندیشه هاى پوچ گرایانه و رهایى از زندان هاى تاریک یاءس و ناامیدى صورت مى گیرد، تا جایى که اکنون افراد بسیارى در جوامع غربى به آیین هاى هندو و بودا و نیز اسلام و تعالیم صوفیه ، گرایش ‍ یافته اند.به این ترتیب مى توان ادعا نمود که یک انسان سر گشته غربى که در «شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل » گرفتار آمده در جست و جوى دینى جامع به تکاپو افتاده است ؛زیرا او که تجربیات زیاد و زیان بارى را از سر گذرانده ، به خوبى پى برده است تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختى واقعى ، راهى است که با فطرت او تطابق داشته باشد انگیزش هاى فطرى او آن را اقتضا نماید؛ که چنین راهى قطعا فراتر از عقل ناقص بشرى خواهد بود.

نیاز اساسى
توجه به نکات زیر، اهمیت نقش دین در زندگى انسان را آشکارتر مى نمایاند:
«1. دین ، انسان را به یک فلسفه حیات ، مسلح مى کند و به عقل وى روشنگرى لازم را مى بخشد. دین براى یک فرد، نقشى را ایفا مى کند که قطب نما براى یک کشتى ، و در دریاى زندگى ، جهت و راهنمایى در اختیار او مى نهد.
2. دین بر اراده انسان تاءکید مى نهد؛ آن را تقویت و فرد را کمک مى کند تا به فرمان هاى عقل گردن نهد.
3. دین ، نیازهاى اساسى روح ، به ویژه نیاز به عشق و جاودانگى را تحقق مى بخشد.»(21)
«میساک »که در دفاع از ارزش هاى دین از لحاظ روان شناختى مطالب یاد شده را مورد توجه قرار داده است ، اعتقاد دارد که : «از این مساعدت ها، آرامش روح ، سازگارى معنوى و قدرت مقاومت در برابر خطرهاى اخلاقى به وجود مى آید.»(22)
«کارل گوستاویونگ » از دیگر دانشمندان غربى در تبیین جایگاه دین در زندگى انسان ها چنین مى گوید: «در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آن ها مواجه بوده ام ... یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله چیزى جز یافتن یک نگرش دینى نسبت به حیات باشد. با اطمینان مى توان گفت که همه آن ها از آن رو احساس بیمارى مى کرده اند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر به پیروان خود، عرضه مى دارند از دست داده اند و هیچ یک از آنان قبل از باز یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافته است .»

سرانجام ....دین ....
مى توان با اتکا به مطالب بحث شده در این مقال ، نتیجه گرفت :دین و مذهب الهى و آسمانى ، تنها راهى است که انسان امروزى غرب مى تواند به آن اعتماد کند و یقینا این شاهراه هدایت که از طریق کانال وحى به انسان ها ارائه گردیده ، ضامن سلامت و سعادت پیروان خویش خواهد بود.
«ابوعلى سینا»دانشمند برجسته ایرانى در کتاب «نجات »خود، چه زیبا و دل انگیز، نیاز به یک دین و مذهب را توضیح داده است . او مى گوید: «نیاز به نبى و بیان کننده شریعت الهى و اودئولژى انسانى در بقاى نوع انسان و رسیدن به کمال وجودى انسانى اش ، بسى بیش تر است از نیاز به رویانیدن مو برابروان و مقعر ساختن کف دو پا و منافعى دیگر از این قبیل که صرفا نافع در بقاى نوع انسان اند؛ بدون آنکه ضرورت بقاى نوع ایجاد کند.»
اما در باب فواید ایمان مذهبى و دین ، باعث انبساط خاطر و بهجت روحى مى شود؛ چرا که خوش بینى به جهان هستى را در بر دارد؛ زیرا آفرینش و خلقت را هدفدار و هدف را خیر و سعادت و کمال مى داند. ایمان مذهبى ، روشندلى ، امیدوارى ، آرامش خاطر و دورى از دلهره و نگرانى ، لذت هاى عمیق معنوى مانند عبادت و پرستش خدا، بهبود اجتماعى ، کاهش ‍ ناراحتى هاى روحى و روانى و موارد بسیار دیگرى از جنبه هاى مختلف یک زندگانى سعادت بار با خود همراه دارد.
ولى افسوس که در طول تاریخ ، انسان هاى غافل و بشریت ناآگاه ، همواره از در انکار، در آمده و سر تسلیم فرود نیاورده است :
«سر هر کوه ، رسولى دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پرداوودى بود
چشمشان را بستیم
دستشان را فرستادیم به سر شاخه هوش
جیبشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صداى سفر آیینه ها آشفتیم .»(23)
سعى ما بر آن بود تا در این بخش ، با رسوخ در زاوایاى پنهان تمدن غربى ، فراتر از نگاه هاى سطحى ، آن را مورد تحلیل قرار دادیم ، تا کاستى هاى اساسى و ضعفهاى بنیادین آن که بنگاه هاى تبلیغاتى غرب ، همواره در صدد کتمان آن هستند، آشکار گردد.
علت بررسى در مورد تمدن غربى ، در واقع به منظور رد شاهد و مثال ادعاهاى طرفداران انزواى دین و نیز استفاده از همان مثال در توجیه جایگاه برجسته و جاودانه مذهب در عرصه زندگى بشر بود.
در پایان ، خالى ازلطف نیست نظر دانشمند و متفکر برجسته غربى (آلبرت انیشتین ) را در باب مذهب و دین مطرح کنیم . او مى گوید: «به سختى مى توان در میان مغزهاى متفکر جهان ، کسى را یافت که داراى یک نوع احساس مذهبى مخصوص به خود نباشد. این مذهب با مذهب یک شخص عامى ، فرق دارد...دین این دانشمند، تحیرى شعف آور از نظام عجیب و دقیق کائنات است که گهگاه پرده از روى اسرارى ، بر مى دارد که در مقایسه با آن ، تمام تلاشها و تفکرات منظم بشرى انعکاسى ناقابل بیش ‍ نیست .»(24)
وى در جاى دیگرى مى گوید: «اصلا چیزى که سبب شد، دانشمندان و متفکران و مکتشفان ، در تمام طول قرون و اعصار در گوشه تنهایى به مطالعه

حسن ختام
حسن ختام این بخش را سخنانى از امام صادق (ع ) پیرامون دین ، قرار مى دهیم : «دیندار، اندیشید؛ در نتیجه آرامش و وقار بر او ظاهر گشت و حالت اثبات و استقلال شخصیت دست یافت ؛ پس فروتن گشت و به آنچه خدا برایش انتخاب نموده ، قانع گردید؛ پس از همه کس بى نیاز شد و به آنچه خدا به وى داده ، بسنده کرد و از دنیا جدا گشت و آن گاه از اندوه هاى آن رها گردید،و شهوات را از خویش براند؛ پس آزاد گشت و خود را از دنیا و علائق آن جدا ساخت . از شرور و آفات آن ، مصون ماند و کینه از دل فرو ریخت و محبت و مردم دوستى در او ظاهر گشت . از مردم نترسید و آن ها را از خود نترسانید و درباره آن ها خطایى مرتکب نگشت ؛ در نتیجه از شرشان محفوظ ماند، و دل از همه چیز کند؛ پس به مراد خویش نائل گشت و به کمال فضیلت ، دست یافت و با بصریت به آینده خویش نگریست ؛ پس از پشیمانى ، ایمن گشت .»(25)

پی نوشت
2- مثنوى ، دفتر چهارم ، ص 223
3- سیر حکمت در اروپا، ج 3، فصل پنجم .
4- تاریخ تمدن (عنصر ایمان ) ج 4، ص 4 بخش اول ، ص 697 - 698.
5- تاریخ تحولات اجتماعى ، مرتضى راوندى ، ص 319.
6- فلسفه روشنگرى ، ارنست کاسیرر.
7- مثنوى معنوى .
8- شهرباز زرشناس ، نشریه مهر، شماره 119.
9- انسان موجود ناشناخته / 38.
10- انسان موجود ناشناخته / 38.
11- اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه .
12- سیر حکمت در اروپا، ج 3، فصل 5.
13- .دین و روان ، ویلیام جیمز، فصل اول .
14- در اسارت آزادى / 33
15- مجموعه آثار، شهید مطهرى ، ج 2، ص 316 - 317.
16- انسان ؛ موجود ناشناخته / 43 - 44.
17- رسالت هنر، دکتر مصطفى رحیمى .
18- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 23.
19- تاریخ فلسفه هاى اروپا در قرون وسطى ، ص 25.
20- در اسارت آزادى / 132
21- به نقل از «میلتون ینگیر»؛ از کتاب دین و چشم اندازهاى نو
22- دین و چشم اندازهاى نو، دین و نیازهاى فرد؛ نوشته : میلیتون بینگر.
23- سهراب سپهرى / سوره تماشا
24- جهانى که من مى بینم ، آلبرت انیشتین .
25- بحارالانوار، ج 2، ص 53