سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1 Slide 2
منوی اصلی
لینک دوستان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :433
  • بازدید دیروز :546
  • کل بازدید :12830888
  • تعداد کل یاد داشت ها : 205
  • آخرین بازدید : 103/2/14    ساعت : 2:17 ع
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب

ویرایش
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

استفاده از تمام نوشته های این وبلاگ تنها با نام بردن ار آدرس وبلاگ مجاز است.

چندی پیش مقله ای درباره جایگاه زن در اروپا میخواندم.داخلش پر بود از این حرفها که زنان در اروپا آزادند و زنان در اروپا مجبور به پذیرش فرامین شوهرانشان نیستند و زنان در اروپا به عنوان موجودی مستقل زندگی میکنند.

برای من که خیلی جالب بود زن در اروپا آزاد است ولی بیشتر از 50% زنان در انگلیس از دست اذیت های همکارانشان ناراحتی روحی دارند.زن در اروپا آزاد است و خانم ماری(یکی از پرچمداران فمنیسم)اذعان میدارد زن در اروپا مرده است.زن در اروپا آزاد است و مهمترین مشکلات در جوامع غربی تعداد روز افزون بچه های بدون پدر و مادر است که از طریق نامشروع به دنیا آمده اند.به راستی چقدر زن در اروپا آزاد است.

جمله آخر این مقاله از همه جالبتر بود و آن این بود:

زن در اروپا آزاد می اندیشد و آزاد زندگی میکند و موجودی است مستقل.

نمیدانم میدانید یا نه.woman به معنای وسیله مرد است.یعنی زن در اروپا حتی موجودیت ندارد.یعنی زن در اروپا نام ندارد .یعنی زن در اروپا به خاطر وجود مرد است که زندگی میکند.ولی حالا زن در ایران.زندگی به معنای چیزی که باعث حیات میشود یا به معنای دیگر چیزی که کار حیات را انجام میدهد.زنده یعنی دارای حیات و زن یعنی حیات .زن یعنی زندگی .نمیدانم نامی زیباتر برای زنان میتوان جز زن انتخاب کرد یا نه.

من نه یک مقام دولتی ام نه یک روحانی من یک دانشجو هستم.مینویسم و میگویم بدون هیچ منفعت مالی.

باز هم مثل همه حرفهای قبلی نمیگویم حرفهای من درست است، نمیگویم به من اعتماد کنید ، نمیگویم فمنیسم و همه جنبشهای زنان بد است فقط میگویم.

برادر و خواهرعزیزم کورکورانه تقلید نکنید.





      
حجاب چه جورى‏اش خوبه؟
وضعیت حجاب قبل از اسلام چگونه بود؟ کیفیت حجاب همسران پیامبر و امامان علیهم‏السلام چگونه بود و آیا آنها از چادر استفاده مى‏کردند و بر فرض لزوم حجاب و چادر، چرا از چادر مشکى استفاده مى‏شود و از رنگ‏هاى دیگر استفاده نمى‏شود؟ چادر به صورتى که در میان ایرانیان معمول است - چادر بلند که تا پایین پا مى‏رسد - در میان عرب‏ها معمول نبوده، ولى چیزى شبیه نیمه چادر، رایج بود و ظاهراً منظور از «جلباب» هم - که در آیات قرآن آمده - اشاره به همین است؛ چیزى که نه مثل مقنعه و روسرى کوتاه بوده، نه مثل چادر خیلى بلند؛ این حجاب، شاید تا کمر و کمى پایین‏تر مى‏رسیده است و آن بزرگواران از آن استفاده مى‏کردند. عرب‏ها از پوششى به نام «درع» که پیراهن بلندى بوده و «ملحفه» که همان چادر بوده است و مقنعه، استفاده مى‏کردند. از روایات استفاده مى‏شود که این بزرگواران، هر سه پوشش فوق را داشتند. مقنعه را سر مى‏کردند و درع هم پیراهن بلندى بوده که تا پشت پا مى‏رسید و آستین‏هایش بلند و گشاد بوده و ملحفه هم چادرى بوده که به خودشان مى‏پیچند. در آداب نمازگزار هم آمده که زن در موقع نماز، اگر بخواهد حجاب کاملى داشته باشد، باید از مقنعه، درع و ملحفه استفاده کند.1 لازم است توجه داشته باشیم که پوشش و لباس، همواره با انسان بوده، زنان بیش از مردان در همه تمدن‏ها، داراى پوشش بوده‏اند. در تمدن فینیقى‏ها که چهار هزار سال پیش از میلاد مى‏زیستند، زنان آنها داراى حجاب بودند و براى پوشش خویش از پارچه‏هاى سرخ رنگ استفاده مى‏کردند.2 زنان آریایى نیز داراى حجاب بودند؛ به ویژه زنان طبقات بالاى اجتماعى آنان که برایشان حجاب داراى ارزش ویژه‏اى بود.3 در بین یونانیان رسم بود که زنان حتى صورت‏هاى خویش را با قسمتى از روپوش بسیار ظریف بپوشانند و زنان مجبور به نشستن در حرم‏سراها بودند و حتى تعلیم و تعلم، توسط مادران و دایگان انجام مى‏شد. 4 آشوریان و کلدانیان نیز داراى حجاب بودند، یکى از نویسندگان مى‏گوید: «زنان بابل و آشور، تنها آنان که عفیف بودند و شوهر داشتند، داراى حجاب بودند». 5 همچنین زنان اسپارتى، محجبه بودند. دختران اسپارتى، پس از شوهر کردن، حجاب مى‏گرفتند. نقش‏ها و تصویرهایى که از زنان اسپارتى باقى مانده است، حکایت از این دارد که زنان اسپارتى، سر را مى‏پوشاندند و صورت را باز مى‏گذاشتند و هنگامى که به کوچه و بازار مى‏رفتند، داراى حجاب بودند.6 همین طور رومیان، کارتاژى‏ها، چینى‏ها، هندى‏ها، ایرانیان باستان، ایرانیان اشکانى و ساسانیانى، همه داراى حجاب بوده‏اند.7 در تورات و کتاب‏هاى مقدس نیز سفارش به حجاب شده و عذاب بى‏حجابى، بیان شده است.8 با این حال، موج فساد، برهنگى و بدحجابى، در غرب جدید آغاز شد و کم کم به جوامع دیگر سرایت کرد. ویل دورانت مى‏گوید: «فساد اخلاقى [در جامعه آن روز غرب‏]، نشانه آزادگى و خردمندى بود و هرزه‏گى، به صورت نوعى‏آداب رایج در آمده بود. در فرانسه قرن 18، زنى که تنها به شوهر خود دل بسته بود، یادگار دوران‏هاى گذشته به شمار مى‏آمد و زناشویى، فقط وسیله اى براى حفظ نام خانوادگى و انتقال ثروت بود».9 مونتسکیو مى‏نویسد: «مردم پاریس، هر مردى را که زنش را تنها از آن خود بداند، مخل آسایش اجتماعى مى‏دانند و هر زن، عاشقى داشت و هر شوهرى، معشوقه‏اى».10 این فساد و بى‏بندوبارى، با رنسانس علمى در اروپا شروع شد و توسط روشنفکران غرب زده، به جهان سوم راه یافت؛ ابتدا در دولت عثمانى و کم کم به کشورهاى دیگر نفوذ کرد. در ایران، اولین بار، بى‏بندوبارى و بدحجابى، توسط شاه عباس کبیر با پذیرفتن برادران «شرلى» شروع شد و مى‏توان شروع جریان غرب زدگى مستمر را از دوران فتحعلى شاه دانست.11 بعد از این دوره، رضاخان در ایران و آتاترک (مصطفى کمال) در ترکیه و امان‏الله خان در افغانستان، مأمور کشف حجاب شدند. بنابراین، آغاز بى‏حجابى و بدحجابى را مى‏توان دوران تحول و رنسانس در اروپا دانست.12 برترى چادر مشکى‏ در بین رنگ‏ها، رنگ‏هاى تیره و مشکى، در تأمین حجاب حداکثرى بانوان در بیرون منزل، مؤثر هستند. علاوه بر این، رنگ مشکى پوشاننده رنگ‏هاى دیگر است و زیر آن، هر لباس رنگى دیگرى را که باشد، مى‏پوشاند. ضرب المثل معروف «بالاتر از سیاهى رنگى نیست»، اشاره به همین واقعیت است که رنگ سیاه، برترین رنگ‏هاست و تمام رنگ‏هاى دیگر، در مقابل آن، رنگ مى‏بازند. آرامش بیشتر قرآن مجید مى‏فرماید: «پرده سیاه و تاریک شب، روز را مى‏پوشاند».13 در برخى از تفاسیر آمده است: ساکنان زمین، پس از تحمل چند ساعت گرما و رنج و کار و فعالیت روزانه، طالب سکون و آرامش شب مى‏شوند و شب، ساکنان زمین را در چادر سیاه و مشکى خود مى‏پوشاند. «پرده سیاه و تاریک شب را به منزله لباس و پوشش قرار دادیم». در این آیه، تاریکى شب، به پرده و پوشش گسترده، تشبیه شده است که همه اجسام را مى‏پوشاند؛ همان گونه که جلباب و چادر مشکى، تمام بدن و لباس بانوان را در مقابل نامحرم مى‏پوشاند. برخى جلباب را به چادر شب معنا کرده‏اند. به نظر مى‏رسد به دلیل دو ویژگى گستردگى در پوشش و رنگ مشکى که در جلباب، چادر مشکى و پرده تاریک شب موجود مى‏باشند، به چادر شب معنا شده است. نگاه‏شکنى و آسایش بیشتر در روان‏شناسى رنگ‏ها، چنین آمده است: سیاه به معناى «نه» است. رنگ مشکى، اثر کاهش تحریک‏هاى روحى و روانى دارد؛ چون رنگى صامت و غیرمحرک است و واکنش مهمى در بیننده ایجاد نمى‏کند، از این رو، یکى از بهترین ابزارهاى کاهش واکنش‏هاى روانى است و نه تنها موجب جلب توجه دیگران نمى‏شود، بلکه به عدم توجه کمک مى‏کند. به همین دلیل، در هنگام برخورد با جنس مخالف و غیرمحارم، استفاده از چادر مشکى، اثرات مطلوبى از نظر کاهش حالات و امیال جنسى دارد. خداوند در سوره نور، ضمن آموزش حدود مراقبت‏هاى اولیه در شیوه رویارویى با غیرمحارم در آخر آیه، خطاب به زنان مى‏فرماید: «نباید زنان پاى خود را چنان به زمین بکوبند که صداى زینت‏آلاتشان شنیده شود (و سبب تحریک نامحرم گردد)». بنابراین، مى‏توان گفت که چون لباس‏هاى رنگارنگ، سبب جلب توجه نامحرم و تحریک جنسى مى‏شوند، مطلوب نمى‏باشند؛ اما چون حجاب و چادر مشکى، باعث جلب توجه نمى‏گردد، رنگى مطلوب است. معمولاً بانوانى که اعتقاد راسخ به لزوم پوشیدگى بیشتر در برخورد با نامحرم دارند، چادر مشکى را مى‏پسندند؛ زیرا این رنگ، بدن را بیشتر و بهتر مى‏پوشاند. از سوى دیگر، وقتى رنگ مشکى در کنار رنگ دیگرى قرار مى‏گیرد، تأثیر آن را تقویت مى‏کند و خصلت آن رنگ را مورد تأیید قرار مى‏دهد. اگر یک پنجره رنگین، در کنار میز سیاهى قرار بگیرد، هر بیننده‏اى که به آن سو بنگرد نگاه او ناخودآگاه به طرف پنجره جلب خواهد شد و اصلاً به صفحه سیاه میز توجهى نخواهد کرد. رنگ سیاهِ میز، خاصیت جلوه‏نمایى خود را نفى کرده، در عوض، خاصیت رنگ پنجره را تقویت مى‏کند. به همین علت، وقتى خانمى چادر مشکى به سر مى‏کند و در خیابان راه مى‏رود، ناظرى که از دور به او و اشیاى رنگى اطراف او، مثل ماشین‏ها و مغازه‏ها نگاه مى‏کند، بى‏اختیار، اشیاى رنگى نظر او را به خود جلب مى‏کنند. بسیارى از اوقات، بیننده به رنگ مشکى اصلاً توجهى نمى‏کند. بنابراین، بانوانى که مى‏خواهند به بهترین شیوه، عفت و پاکدامنى خود را حفظ کنند و از نگاه‏هاى آلوده در امان باشند، از حجاب و چادر مشکى استفاده مى‏کنند. چادر مشکى، بدن بانوان را در مواجهه با نامحرمان به طور یکنواخت و در عین حال به روش ساده و معمولى و به دور از تجمل، مى‏پوشاند. وقار و هیبت معنوى بیشتر در برخى کتاب‏هاى مربوط به روان‏شناسى رنگ‏ها، چنین آمده است: رنگ سیاه در بعضى موارد دلیل بر وقار و سنگینى و شیک‏پوشى است. رنگ مشکى نمایانگر قدرت و اقتدار است. خصوصیت دیگر رنگ مشکى آن است که باعث هیبت و ابهت بیشترى مى‏شود و به دلیل همین خصوصیت، غالباً حاکمان و بزرگان براى اظهار شکوه و جبروت خویش، از لباس‏هاى مشکى استفاده مى‏کنند. به نظر مى‏رسد که انتخاب رنگ مشکى براى عمامه سادات و فرزندان پیامبر نیز به اعتبار ویژگى احتشام و هیبت معنوى است. به همین جهت، در برخى روایات گفته شده که رنگ مشکى، کراهت دارد؛ مگر در عبا (چادر)، عمامه و کفش.14 امروزه نیز لباس رسمى برخى شخصیت‏ها، مثل قضات و وکیل‏ها، به ویژه در مراسم ویژه و رسمى، غالباً مشکى و یا سرمه‏اى است و ورزشکاران نیز زمانى که در رژه رسمى شرکت مى‏کنند، غالباً کت و شلوار مشکى یا سرمه‏اى مى‏پوشند. با توجه به همین ویژگى، استفاده بانوان از حجاب و چادر مشکى، باعث نوعى والایى و هیبت معنوى مى‏گردد و سبب مى‏شود که مردان نامحرم، در برخورد با آنان، حریم گیرند. با وجود بهره‏ها و آثار متعدد ذکر شده براى حجاب مشکى، متأسفانه برخى مطبوعات در سال‏هاى اخیر، به طور غیرمنطقى و با تمسک به شبهاتى، در جهت سست کردن پایه‏هاى حجاب اسلامى در ذهن بانوان و گسترش بدحجابى و بى‏حجابى، گام برداشته‏اند. نشاط و اعتماد بیشتر حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: «پوشیدگى زن، برایش، بهتر است و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏سازد».15 از این رو، احکام الهى بیش از آن‏که به محدودیت لذت‏ها منجر شوند، به ماندگارى لذت‏ها و پایدارى نشاط و خوشى‏ها مى‏انجامند. از این رو، اگر چه حجاب از یک سو براى خانم‏ها محدودیت است و موجب خستگى و زحمت مى‏باشد، اما از سوى دیگر، اوج احساسات را سالم نگه مى‏دارد و عاطفه‏ها و محبت‏ها را در کانون گرم خانواده، متمرکز مى‏سازد و زن و مرد را از بى‏تفاوتى نسبت به همدیگر، در نظام خانواده، نجات مى‏دهد و این بحرانى است که هم اکنون دامن‏گیر جوامع غربى شده است؛ به طورى که در هنگام برپایى کانون خانواده که باید بر اساس عشق و محبت تحکیم شود و مهم‏ترین ابزار آن، میل جنسى نسبت به یکدیگر است، این میل، رو به افول گذاشته و بنیان خانواده‏ها را متزلزل ساخته است. همچنین عشق و عاطفه همسران نسبت به یکدیگر قبل و بعد از ازدواج - به دلیل روابط متعدد - کاهش مى‏یابد؛ در حالى که با رعایت حجاب برتر، نشاط کانون خانواده و اعتماد آنان نسبت به یکدیگر، بیشتر خواهد شد. 1. مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، سوره نور، آیه 31. 2. دائره المعارف القرآن العشرین، ج 3، ص 335. 3. سید محمود مدنى، فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص‏245. 4. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 2، ص 235. 5. سید رضا پاک‏نژاد، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 3، ص 183. 6. فساد، سلاح تهاجم فرهنگى، ص 259. 7. همان، ص 267-260. 8. تورات یا عهد قدیم، ص 1011 - 1002. 9. تاریخ تمدن، ج 19، ص 4. 10. همان، ج 9، ص 328. 11. فساد سلاح تهاجم فرهنگى، ص 79-78. 12. همان، ص 77-76 13. اعراف، آیه 3. 14. مستدرک، بحارالانوار، ج 5، ص 279. 15. همان، ج 14، باب 70




      
چه لذتى دارد این حجاب!
زهرا قدیانى‏
 نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترین زن‏هاست را مى‏زند. نمى‏دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بیند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏آیم. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى‏آیند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مى‏زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه‏اى از زیبایى‏هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک‏ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مى‏روید و صد قافله دل کثیف، همره شما نیست. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهى‏گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مى‏بینى که مى‏توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى‏روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید. نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد این حجاب! خدایا! لذتم مدام باد.




      
چرا فقط بی حجابی!
سؤال: تو این دور و زمونه گناه کردن خیلی عادی و رایجه. مردم هم هر گناهی که بخوان می کنند. سؤال من اینه که چرا تو این همه گناه کبیره توجه همه فقط به سمت بی حجابی خانم هاست که تازه گناه کبیره هم نیست. چرا اهالی سرزمین تقوا چشمشون رو روی قتل، رباخواری، شرابخواری، دزدی، کم فروشی، غیبت، ترک نماز و هزار تا چیز دیگه بستن و فقط به این موضوع توجه دارند؟ جواب: یکی از اهداف اصلی تشکیل حکومت اسلامی ، فراهم نمودن زمینه های لازم جهت تکامل و سعادت مادی و معنوی انسان می باشد و در این جهت موظف است هر آنچه در رشد و هدایت جامعه و انسان موثر است را فراهم و از بروز و ظهور موانع جلوگیری نماید . البته فرایند رشد و تکامل واقعی انسان امری است اختیاری و فرد باید با اراده و با تقویت ایمان و عقیده خویش و عمل به احکام الهی بدان دست یابد و حکومت در این زمینه نمی تواند نقش تحمیلی داشته باشد؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید : ‌«لا اکراه فی الدین»، اما در عین حال موظف است محیط اجتماعی سالم و بدور از معصیت و گناه و هم چنین سایر لوازم تکامل را فراهم سازد تا فرد در مقابل ارتکاب گناه و باز ماندن از رشد و هدایت هیچ گونه عذر و بهانه ای نداشته باشد. در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل اجتماعی، اصلاح امور جامعه و برقراری مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسی دین است.«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ»(حدید ، آیه 25) «به راستی که پیامبران را با پدیده های روشن گر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوان برای مردم است، پدید آوردیم».«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ » (نحل ، آیه 36) «و به راستی در هر امتی، پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از پیروی طاغوت دوری جویید» .این قبیل آیات و نمونه های متعدد دیگر بیانگر مسئولیت حکومت و جامعه در قبال اصلاح جامعه می باشد و در این راه موظف است نهایت سعی و تلاش خود را به کار ببرد به هیچ وجه نمی توان به صرف فراگیر شدن برخی گناهان از نظام اسلامی انتظار داشت که از انجام کارویژه خود در جهت مقابله با مظاهر فساد در جامعه ، خودداری نماید. البته موضوع مهم دیگری که در زمینه برخورد حکومت با مرتکبان گناه مهم است تفکیک میان گناهانی است که نمود و اثر کاملا آشکاری در جامعه دارد- و وجود آنان علاوه بر تظاهر آشکار به نفی قوانین و مقررات الهی موجبات ارتکاب سایر معاصی را نیز فراهم می آورد - با سایر گناهانی که از چنین ویژگی و آثاری برخوردار نمی باشند. بر این اساس نظام اسلامی علی رغم اینکه موظف به برخورد با همه گناهانی که آثار اجتماعی دارند می باشد اما مواجهه با این قبیل گناهان (قسم اول) نیازمند توجه و برخورد شدید تر است. واقعیت این است که نظام جمهوری اسلامی ایران به دلیل ماهیت اسلامی و انتظاری که جامعه اسلامی از آن دارد به تناسب امکانات خویش تلاش می نماید تا زمینه های رشد و ترقی مادی و معنوی جامعه را فراهم و با مظاهر گناه و تجاوز کنندگان به قوانین الهی برخورد نماید . البته به هیچ وجه مدعی نیستیم در این زمینه کاملا موفق بوده ، اما این چنین نیست که تنها برخورد با گناه را در بدحجابی محدود و از برخورد با مرتکبین سایر گناهان چشم پوشی نموده باشد ؛ کافی است شما سری به محاکم قضایی بزنید تا با دیدن پرونده های متعددی که مربوط به سایر گناهان است ، واقعیت امر روشن شود و حتی در مقابل برخی معتقدند نظام اسلامی آن گونه که لازم است در مقابل بدحجابی شدت عمل ندارد ؛ که البته در پاسخ باید گفت که بی حجابی و بدحجابی علاوه بر راهکار فیزیکی ، راهکار فرهنگی و اجتماعی نیز دارد که توجه جدی به آن می تواند نقش اساسی در حل این معضل ایفا نماید. در ادامه جهت تبیین دقیق موضوع توضیحاتی در زمینه چرایی برخورد نظام اسلامی با پدیده بدحجابی آورده می شود: نظام اسلامی و بدحجابی از آنجا که انسان موجود اجتماعی است، جامعه بزرگی که در آن زندگی می کند، از یک نظر همچون خانه او است و حریم آن همچون حریم خانه او محسوب می شود. پاکی جامعه به پاکی او کمک می کند و آلودگی آن، به آلودگی اش می افزاید! روی همین اصل در اسلام با هر کاری که جو جامعه را مسموم یا آلوده کند به شدّت مبارزه شده است؛ چرا که گناه، همانند آتش است. هنگامی که در نقطه ای از جامعه این آتش روشن شود، بکوشیم آن را خاموش یا محاصره کنیم. اما اگر به آتش دامن زنیم و آن را از نقطه ای به نقطه دیگر ببریم و یا آن را به حال خود واگذاریم، حریق همه جا را فرا خواهد گرفت و کسی قادر بر کنترل آن نخواهد بود! از این گذشته عظمت گناه در نظر مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگی های خود سد بزرگی در برابر فساد است. اشاعه فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق و تسامح در این موضوع، این سد را می شکند و گناه را در اذهان کوچک و آلودگی به آن را ساده می نماید. بر همین مبنا حکومت اسلامی، موظف است جلوی منکرات را بگیرد. این به معنای تحمیل به حجاب نیست؛ بلکه نوعی واکسینه کردن جامعه در مقابل بیماری های روانی و معنوی است. در جامعه اسلامی همه وظیفه دارند به بهداشت روانی و سلامت روحانی توجه کنند. این همان امر به معروف و نهی از منکر و نظارت ملی است. حاکمان اسلامی موظف اند موانع رشد فضایل انسانی را از بین ببرند و این در حقیقت بستر سازی برای سلامت روانی جامعه است و در زمان پیامبر و امام علی(ع) نیز هرچند زنان بدحجاب وجود داشته؛ اما قرآن با این پدیده برخورد کرده است، به دنبال آن دیگر آنها نمی توانستند هر طور دلشان خواست در اجتماع ظاهر شوند؛ حتی اقلیت های مذهبی نیز موظف به رعایت مقررات اسلامی در جامعه اسلامی بوده اند. در آیات 31 سوره «نور» و 34 و 59 سوره «احزاب» کیفیت رفتار اجتماعی زن مورد توجه قرار گرفته است. نیز از آیات امر به معروف و نهی از منکر می توان استفاده کرد که جلوی هر گونه منکر و زشت، باید ایستاد و اجازه ظهور و بروز به آن نداد. در هر صورت هنجارهای دینی در جامعه را باید به اجرا گذاشت و نمی توان تنها به عقیده و میل مردم اکتفا کرد. فکر کنید چقدر از مردم حاضرند با میل و رغبت و از روی اعتقاد، از رشوه گرفتن و اختلاس اجتناب کنند؟ چقدر حاضرند از شراب و زنا با میل و رغبت احتراز نمایند تا آنها را آزاد گذاشت که در عمل هم با میل و رغبت وظایف خویش را اجرا کنند!؟ این موضوع منحصر به کشور ما نیست. در هر کشوری یک سلسله دستوراتی است که به اجبار آنها را به اجرا می گذارند. در کشوری مثل فرانسه ـ که آن را مهد آزادی می شمارند ـ چگونه به اجبار دختران را وادار به بی حجابی می کنند تا به مدرسه یا دانشگاه راه یابند! تفاوت در جامعه اسلامی و غیراسلامی در نوع هنجارها است؛ نه چگونگی برخورد با آنها. بسیاری از حکمت ها و فلسفه های حجاب امروزه روشن شده است؛ از جمله: 1. پوشش امری غریزی و فطری برای بشر است. کاوش های باستان شناسی نشان می دهد که از دیر زمان بشر در حد امکان نسبت به مسئله پوشش اهتمام ورزیده است و همه صاحبان ادیان نیز آن را سرلوحه عمل قرار داده اند. 2. مستور بودن زیبایی ها و جاذبه های جنسی زن و مرد، آنها را از معرض دید و طمع ورزی شهوت پرستان هرزه محافظت می کند و امنیت و بهداشت روانی جسمی آنان را تأمین می کند. 3. برهنگی راهبر به سوی بی بند و باری و لجام گسیختگی جنسی است که عواقب شوم و زیانباری دارد: 3ـ1. گسترش فساد و ناهنجاری های اجتماعی، 3ـ2. شیوع بیماری هایی چون سفلیس سوزاک ایدز و...، 3ـ3. سست شدن پیمان مقدس خانواده، گسترش آمار طلاق و فزونی عقده های روحی در کودکان، 3ـ4. زیاد شدن فرزندان نامشروع. اینها و ده ها مشکل اجتماعی دیگر، عواقب شومی است که جهان غرب را سخت برآشفته است و ستاره تمدنش را به افول می کشاند تا آنجا که حتی فریاد متفکران ماتریالیستی چون راسل را برآورده و جهان را سخت بر آنان تنگ کرده است. اما مکتب گران قدر اسلام در پرتو هدایت های نورانی اش (همچون حجاب) از اساس با این جریان ویرانگر به مبارزه برخاسته و حجاب را دژی استوار برای صیانت فرد وجامعه از آسیب های بی شمار قرار داده است. از همین رو است که استعمارگران برای تخدیر جوانان و در بند کشیدن آنان و گسترش اهداف ظالمانه خویش، از بی حجابی و برهنگی به عنوان ابزاری قوی سود می جویند. در هر صورت، موضوعاتی نظیر حفظ نظام اجتماعی، بقای نسل و خانواده، تأمین سلامت فکری و روحی ـ روانی افراد جامعه و فراهم کردن بستری مناسب و محیطی سالم برای پرورش و تکامل مادی و معنوی انسان و بالآخره پرهیز از عواقب شومی که جوامع دیگر به دلیل رعایت نکردن این قبیل محدودیت ها گرفتار آن شده و یا در آن دست و پا می زنند و... نظام اسلامی را ملزم به اجرای این حکم ارزشمند الهی کرده است. و البته در کنار برخورد موثر و استفاده از راهکارهای فیزیکی و فرهنگی برای زدودن این معضل از جامعه اسلامیمان با سایر مظاهر گناه و مرتکبان آن نیز تا انجا که توانایی داشته باشد برخورد می نماید. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفه حجاب؛ غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی




      
به او بگویید دوستت دارم!
مهدی موسی زاده: 14 کلید طلایى براى گشودن در خانه عشق‏
نمى‏دانم شما که الان مشغول خواندن این مطلب هستید، ازدواج کرده‏اید یا نه؛ اما از قدیم و ندیم گفته‏اند که این شترى است که در خانه همه مى‏خوابد (کارى به موارد استثنا نداریم). به هر حال، اگر ازدواج کرده‏اید که تا کنون فهمیده‏اید و اگر ازدواج نکرده‏اید، در آینده خواهید فهمید که زندگى مشترک، آن هم از نوع زناشویى و در «زیر یک سقف»، داراى فراز و نشیب‏هایى است که براى عبور صحیح و خوشایند از آنها، دانستن نکات مهمى، لازم و ضرورى است. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم تا در هر شماره، در همین صفحه، تعدادى از این نکات را با شما در میان بگذاریم. اولین قسمت این مطالب را با هم مى‏خوانیم. 1. در عشق ورزیدن، آرامش دادن و ابراز محبت، پیش قدم باشید. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله مى‏فرمایند: «شایسته‏ترین کس براى منت گذارى، کسى است که در دوستى و محبت نسبت به طرف، خود پیشى گیرد».1 محبتى که در دل احتکار و زندانى شود، مفید نیست. تمام شئون زندگى، باید جلوه‏گاه محبت انسان باشد. از جلوه‏هاى بروز محبت، مى‏توان ادب در کلام و رفتار، توجه و محبت، لبخند و حسن خلق، به استقبال همسر رفتن و گشاده‏رویى به هنگام دیدار با او را نام برد. خداوند در قرآن کریم به محبتى که بین زن و شوهر ایجاد مى‏گردد، اشاره فرموده و آن را آیتى از آیات خود دانسته است. خداوند، سرمایه مهر و محبت را در آغاز زندگى مشترک، بین زن و مرد قرار مى‏دهد و محافظت و نگهبانى از آن را بر عهده خود آنها نهاده است و این انسان است که باید از این سرمایه، به نحو احسن استفاده کند. یکى از راه‏هاى نگه‏دارى و تقویت این محبت، بروز آن است. هرگز از ابراز محبت، هراسى، به دل راه ندهید و گمان نکنید، با این کار از شخصیت شما کم مى‏شود و ضعف شما محسوب مى‏گردد. پیامبر اکرم در جایى دیگر مى‏فرماید: «ابراز محبت، نیمى از عقل است» و حضرت امام رضا علیه اسلام نیز زنانى را که به شوهرانشان اظهار محبت و عشق مى‏کنند، براى شوهران خود، بهترین غنیمت دانسته است. 2. هر مردى مى‏خواهد براى همسرش یک قهرمان باشد. این احساس، زمانى در مرد ایجاد مى‏گردد که زن از او قدردانى و تشکر کند. شما بانوان سعى کنید قدرشناسى خود را در مقابل محبت‏هاى همسرتان، آشکارا ابراز کنید و بدانید که اگر مردها بدانند آنچه در زندگى و براى همسرشان انجام مى‏دهند، مهم و با ارزش است، بر تلاش و محبت خود نسبت به همسر مى‏افزایند. هرگز براى تشکر و قدردانى از همسرتان، منتظر کار مهم، بزرگ و خاصى از جانب او نباشید، کارهاى کوچک و به ظاهر عادى و بى‏اهمیت او هم مى‏تواند راهى باشد تا شما به او بفهمانید که قدرش را مى‏دانید و تلاش او را براى خوشحال کردن شما، ارج مى‏نهید. بزرگ‏ترین دارایى زندگى، سپاسگزارى است و بدترین و سخت‏ترین چیز، ناسپاسى است. زنان دوست دارند که دوستشان بدارند؛ ولى مردان نیاز دارند که مورد تحسین قرار بگیرند. با تشویق، تحسین و قدردانى از شوهرتان، او را سرحال و زنده نگه دارید هر کس که روحیه دیگران را تقویت کرده، بالا ببرد، روحیه خودش بالا مى‏رود. 3. یاد بگیرید خوب گوش کنید. وقتى کاملاً و با دقت به حرف‏هاى کسى گوش دهید، گویى مى‏گویید الان تو مهم‏ترین چیز در دنیاى من هستى. درک نادرست، اشتباهات و مخالفت‏ها در روابط بین انسان‏ها، همه ناشى از ناتوانى در گوش سپردن به حرف‏هاى اطرافیان است و بیشترین عصبانیت‏ها، فریادى است براى جلب توجه. بنابراین، با به کار بردن یک تکنیک ساده در گوش کردن، مى‏توان این فریاد رإ؛ ّّح خاموش کرد و رفتارى صمیمانه بین طرفین ایجاد کرد. وقتى همسرت با تو در حال صحبت کردن درباره مسئله‏اى است و یا با تو در رابطه با یکى از مشکلاتش دردل مى‏کند، مشغول هر کارى هستى، از آن دست بکش. این، بدین معناست که کارم مى‏تواند صبر کند و تو برایم مهم‏ترى و به او نگاه کن. در مرحله بعد، ابروهایت را بالا ببر. وقتى این کار را انجام دهى یعنى به او توجه کامل دارى و در آخر، این که به سوى او خم شو و سر را گاهى به علامت تأیید حرف‏هایش، تکان بده. با این چند رفتار ساده، حس خوشایند مورد توجه بودن را به همسرت انتقال مى‏دهى. 4. از غیر همسرت چشم بپوش. این مطلب باید هم از سوى مرد و هم زن رعایت گردد. هم مرد باید چشم بر زنان دیگر ببندد و هم زن باید نگاهش به مرد دیگرى نباشد. این، درباره محارم نیز صدق مى‏کند؛ بدین معنا که مرد نباید زن خود را با زنان دیگر، مانند خواهر و یا مادر خود، مقایسه کند. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: «هر کس چشم خویش را آزاد بگذارد، همیشه اعصابش ناراحت خواهد بود و به آه و حسرت دائم گرفتار خواهد شد». پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله نیز مى‏فرماید: «هر زن شوهردارى که چشمش را از نگاه کردن به غیر شوهرش پر کند، مورد غضب شدید پروردگار واقع خواهد شد».2 5. بهترین همسر باش‏ ازدواج خوب این نیست که بهترین نفر را انتخاب کرده باشید؛ بلکه این است که خود بهترین همسر باشید. براى این که بهترین باشید، ابتدا باید خود را بشناسید و از توانایى‏ها و نیز خواسته‏ها و وظایف خود آگاه باشید و نیز براى خود احترام قائل باشید. این موضوع، باعث مى‏شود که داراى یک شخصیت ممتاز و دوست داشتنى شده، همسرى دلخواه باشید. انسانى که خود را دوست نداشته باشد، نمى‏تواند دیگران را دوست داشته، به آنها عشق بورزد و نیز اگر خودتان را دوست نداشته باشید، همسرتان نیز شما را کاملاً دوست نخواهد داشت. اگر مى‏توانید خود را تغییر دهید، حتماً این کار را انجام دهید واگر نمى‏توانید، خود را به عنوان مخلوقى از مخلوقات خداوند، بپذیرد. این پذیرش خودتان، به شما کمک مى‏کند تا تصویر ذهنى خوبى از خودتان داشته، از اعتماد به نفس برخوردار شوید و در نتیجه، مهرتان را نثار همسرتان کنید و بهترین همراه براى او باشید. 6. محبتت را ابراز کن‏ الکساندر دوما مى‏گوید: «قلب زن، پارچه‏اى است که زود پاره مى‏شود و زود هم رفو مى‏شود». نشاط و سرزندگى زن، به محبت مرد وابسته است. زن، عشق و احساساتش را با کلمات بیان مى‏کند و نیاز دارد که با شنیدن کلمات، عشق و احساسات را از دیگران دریافت کند. زن، به نرمش و کلمات محبت‏آمیز، نیاز دارد؛ ولى مردان با رفتار و عمل، عشق و احساسات خود را بیان مى‏کنند. نیاز عاطفى زن، این است که جمله دوستت دارم را چندین و چند بار از زبان همسرش بشنود و از این طریق، به آرامش روحى و اعتماد به نفس دست یابد. یکى از خصوصیات مردان، این است که کمتر احساسات و عواطف خود را بروز مى‏دهند و بنابراین، در ابراز محبت خود به همسرشان، کمى با مشکل مواجه مى‏شوند؛ ولى اگر مردان به تفاوت‏هاى موجود بین زن و مرد توجه داشته باشند و بدانند که با کمى ابراز محبت، به گرماى زندگى خود مى‏افزایند، با کمى تلاش، احساسات خود را بروز خواهند داد. امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «زن از مرد آفریده شده و تمام توجهش به مرد است؛ پس همسرانتان را دوست بدارید»3 و در جاى دیگر مى‏فرماید: «یکى از اخلاق پیامبران، این است که نسبت به همسران خود محبت دارند».4 همچنین پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏وآله مى‏فرماید: «این که مرد به زن بگوید دوستت دارم، هرگز از قلب زن بیرون نمى‏رود».5 7. کارهایى که ممکن است از سوى مرد انجام شود و باعث افسردگى زن گردد، عبارتند از: - با او حرف نزند. - به صحبت‏هایش گوش ندهد و نیازهایش را نادیده بگیرد. - در مقابل او شورش کند؛ بدین معنى که در برابر خواسته‏هاى زن، لج‏بازى به خرج دهد. - هرگز به او آسایش و آرامش خیال ندهد. - به زن‏هاى دیگر توجه کند. - از او فاصله بگیرد. - از او انتقاد بى‏جا کند و در امور غیر مهم و ناچیز، از او انتقاد کند. - مبهم و دوپهلو با او صحبت کند. 8. مردان با تلاشى بسیار اندک، مى‏توانند علاقه خود را به همسرشان نشان دهند. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: «نگه‏دارى زن، حال او را خوش‏تر و شادابى و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏کند». در تمام زن‏ها، علایق مشترکى وجود دارد که مهم‏ترین آنها، توجه، محبت و قدردانى است. توجه؛ براى چند دقیقه یا حتى چند لحظه، با تمام حواس، متوجه او باشید؛ حالش را بپرسید؛ شنونده او باشید و به چیز دیگرى توجه نکنید. محبت؛ محبت، یعنى دوست داشتن و نوازش محبت‏آمیز. قدردانى؛ قدردانى، یعنى در برابر او اذعان کنید که در خانه، زحمت مى‏کشد؛ پس تلاش‏هاى او را ارج بگذارید و از سلیقه و کوشش او تعریف، تمجید و تشکر کنید. پیامبر مى‏فرماید: «هر گاه مرد به زن خود آبى بنوشاند، پاداش بَرَد» و نیز مى‏فرماید: «مردى که به طرف دهان همسرش لقمه‏اى بالا برد، پاداش مى‏برد». 9. زن و مرد، دید متفاوتى نسبت به زمان دارند. این تفاوت نگاه، باعث بسیارى از سوءتفاهم‏ها مى‏گردد؛ مانند دیرکردن‏ها، فراموش کردن انجام کارى به موقع و مهم نشمردن رویدادهاى مهم؛ مثلاً زن‏ها به خوبى مى‏دانند که آخرین بارى که به گردش رفته‏اند، کى بوده است و سالروز تولدها و سالگرد ازدواج و سایر مناسبت‏هاى مهم، چه زمانى است. این توانایى که گاه مردها را حیرت‏زده مى‏کند، براى زن‏ها، بسیار طبیعى و ذاتى است و در واقع، در ساختار زیستى آنها برنامه‏ریزى شده است. بدن زن، از یک چرخه ماهانه تبعیت مى‏کند و عادت شمردن، از همان ابتداى بلوغ، در فعالیت‏ها پدیدار مى‏گردد. بنابراین، اگر گاهى با همسرتان بر سر چنین مسائلى اختلاف نظر پیدا کردید، بهتر است بر نظر خود پافشارى نکنید و به زمان‏سنجى همسرتان بیشتر اعتماد کنید. 10. زن‏هاى تشنه محبت، خصوصیاتى دارند که مردان باید به آنها توجه کنند. سیراب کردن دل و جان همسرتان، یکى از مهم‏ترین مهارت‏هاى شماست. زنان، رفتارهاى خاصى، هنگام احتیاج به محبت دارند؛ علائم تشنگى یک زن براى محبت، عبارتند از: تحریک پذیرى (حساس بودن) عصبى و زودرنج بودن، پرتوقع بودن، خستگى مزمن، کم اشتهایى یا پرخورى، افسردگى، مشغولیت‏هاى افراطى، سردمزاجى و بى‏تفاوتى جنسى و سردى احساسى و عاطفى. مردان باید بدانند که زنان احتمالاً به آنان نخواهند گفت چقدر از نظر عاطفى محتاج آنان هستند یا چقدر افسرده‏اند؛ بنابراین، دقت کنید که مبادا کمتر از آنچه مى‏دهند، دریافت کنند و اجازه ندهید چنان تشنه محبت شوند که سرانجام از لحاظ احساسى، نسبت به شما سرد شوند. 11. رفتارتان را با شوهر خود، هنگام برگشتن از سر کار به منزل، بهبود دهید. کارهایى که در این بهبودى رفتار مؤثرند، عبارتند از: سلام و احوال‏پرسى همراه با خوشرویى، گرفتن کیف، کت و بسته‏هاى خرید، دادن خبرهاى خوش، آماده کردن سریع غذا، پرس‏وجو از اوضاع کارى روز، صحبت کردن به مرد، گله و شکایت نکردن از حوادث و کارهاى آن روز و... . 12. هنگامى که رفتار مرد ناگهان تغییر مى‏کند، زن باید آرامش خود را حفظ کند. مرد به شکل غریزى، براى این که به جنس مخالف نزدیک شود، از او فاصله مى‏گیرد. اگر چنین فرصتى از طرف زن به مرد داده نشود، هرگز از میل شدید خود به جنس مخالف آگاه نمى‏شود. هنگامى که مرد از زن فاصله مى‏گیرد، پس از مدتى با میلى شدیدتر، به طرف زن برمى‏گردد و فاصله‏اش از قبل کمتر مى‏شود. مردها پس از آن که نیازشان به عشق و صمیمت برآورده شد، ناگهان به یاد استقلال گذشته خود مى‏افتند و حس مى‏کنند که شدیداً به آن نیاز دارند. هنگامى که مرد از زن فاصله مى‏گیرد، زن دچار هراس شده، به دنبال اشتباه یا خطاى خود مى‏افتد. او متوجه نیست که مرد با این کار، مى‏خواهد نیاز به استقلال خود را تأمین کند؛ سپس ناگهان مرد با عشق و علاقه شدیدترى به سوى زن باز مى‏گردد و پیوسته در میان وابستگى عاطفى و استقلال در رفت و آمد است. 13. زن‏ها در توانایى خود براى عشق ورزیدن به همسر خود، مثل موج، بالا و پایین مى‏روند. زن، هنگام فرو کش کردن موج، با رفتارش نشان مى‏دهد که به شدت حساس و شکننده شده است و به عشق بیشترى نیاز دارد. نکته ضرورى، این است که در این مرحله، فرد متوجه نیازهاى او بشود و گرنه، امکان دارد که با توقعات بى جا، او را بیازارد. توقع مهربانى دائمى از زن، نامعقول است؛ همان طور که هوا همیشه آفتابى نیست. مرد، ناگهان گمان مى‏کند که تغییر روحیه زن، به خاطر رفتار اوست. هنگامى که زن شاد است، مرد خوشحالى زن را به حساب خودش مى‏گذارد و هنگامى که افسرده است، خود را مسئول مى‏داند. مردان باید توجه داشته باشند که در چنین زمانى، زن به محبت بیشترى نیاز دارد؛ ولى مردان نباید توقع داشته باشند که حال زن، به سرعت خوب شود؛ چون زن قبل از آن که بتواند بالا بیاید، کاملاً باید به عمق برود و وقتى زن از داخل چاهش بیرون مى‏آید، دوباره تبدیل به همان موجود مهربان و دوست داشتنى سابق مى‏شود. 14. تفاوت‏هاى خود را به تعریف و تمجید بدل سازید. زن باید احساس کند که دوستش دارند و همان شخصیتى که دارد، مورد نیاز و پذیرش است و باید براى آن چه مى‏کند، مورد قدردانى واقع شود. این هدایا را به فراوانى به او بدهید؛ خواهید دید که عشق، احترام، تحسین و فداکارى او را باز پس مى‏گیرد. به او بگویید که کیست و شخصیتش همان چیزى است که شما با تمام قبلتان از آن ستایش و قدردانى مى‏کنید. این احساس را به او بدهید که براى شما اهمیت دارد و این که او به زندگى‏تان بهبهود بخشیده است و این که بدون او، شما نمى‏توانستید مانند آن چه اکنون هستید، شاد و راضى باشید. پى‏نوشت: 1. رى شهرى، میزان الحکمه، ج 12، ص 938. 2. مجلسى، بحارالانوار، ج 104، ص 39. 3. همان، ج 103، ص 103 4. همان، ص 236. 5. کلینى، کافى، ج 5، ص 569. 6. بحارالانوار، ج 74، ص 181. منابع‏ 1. همسر اگر این گونه مى‏بود، راضیه محمدزاده. 2. پیوند آسمانى، سید احمد حبیب‏نژاد. 3. هنر زن بودن، امارابل مورگان، ترجمه صادق آسوده. 4. آینه همسردارى، ابراهیم امینى. 5. مردان مریخى و زنان ونوسى، دکتر جان گرى، ترجمه زهره افتخارى.




      
اسلام؛ انتخابى یا تحمیلى؟
 آیا ورود اسلام به ایران، با جبر و زور سرنیزه نبوده است؟ در این که ایران توسط نیروى نظامى اسلام فتح شد، شکى نیست؛ ولى سؤال این است که آیا آیین اسلام، با زور سرنیزه به ملت ایران تحمیل شد و انتخاب و آزادى در بین نبوده است؟ گاهى کسى را اسیر مى‏کنند و به اجبار چیزى را بر او تحمیل مى‏کنند؛ ولى گاهى کسى در اسارت به سر مى‏برد؛ اما از نداى حق مطلع مى‏گردد و به آن جواب مى‏دهد و آزادانه، راهى را انتخاب مى‏کند. ایران نیز چنین است. حال با توجه به نبودن وسایل ارتباط جمعى فعلى، آیا پادشاهان ساسانى اجازه مى‏دادند که نداى اسلام، بدون جهاد، به گوش ایرانیان برسد؟ شکى نیست که قدرت ساسانى، همچون سدى پولادین، در برابر نداى اسلام قرار گرفته بود و براى این که مردم با اسلام آشنا شوند، راهى جز شکستن این سد نبود و این جاست که قرآن مجید مى‏فرماید: «اگر صلحا و پاک‏دلان در برابر ستم‏گران نمى‏ایستادند، هیچ معبدى براى عبادت خداى سبحان باقى نمى‏ماند». این مسئله، اختصاص به پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏وآله ندارد. آیا نمرود با حضرت ابراهیم علیه‏السلام کنار آمد؟ آیا فرعون به موسى علیه‏السلام اجازه تبلیغ داد؟ آیا قیصر، حضرت عیسى علیه‏السلام را آزاد گذاشت؟ آنها با همه معجزات و حقانیتى که از پیامبران مشاهده مى‏کردند، تا آخرین نفس با آنان مى‏جنگیدند. حال سؤال این است که بعد از شکستن این سد، در ایران چه پیش آمد؟ به نظر ما، وقتى ایرانیان با اسلام آشنا شدند، به دلایل زیر، این آیین را پذیرفتند: الف) در اصل مقابله با ارتش اسلام، ملت ایران، مقابله سرسختى از خود نشان نداد وگرنه، شکى نیست که ارتش اسلام با آن عِدّه و عُدّه ناچیز، نمى‏توانست قدرت افسانه‏اى ایران را در هم بشکند. ب) وقتى اسلام وارد ایران شد، ایرانیان با همه وجود، به حمایت و ترویج اسلام پرداختند. ج) اقتدار ملت ایران به گونه‏اى بود که توانست حکومت را از بنى‏امیه به بنى‏عباس انتقال دهد و حکومت را از امین به مأمون منتقل کند و سرانجام، اعراب را از ایران اخراج کرده، حکومت مستقلى تشکیل دهد. اقتدار فرهنگى ایران نیز به گونه‏اى بود که توانست زبان وادبیات خود را حفظ کند؛ برخلاف سایر کشورها که وقتى به دست ارتش اسلام فتح شدند، زبان عربى، جایگزین زبان رسمى آنها شد که یکى از حامیان اصلى ائمه علیهم‏السلام و فرزندان والاگهر پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله ایرانیان بودند. حال اگر ملت ایران، اسلام را براى خود یک آیین تحمیلى مى‏دانست، چرا پس از آن که استقلال یافت و دیگر قدرت اعراب را بر سر خود نمى‏دید، از آن دست نکشید؟ آنان، نه تنها اسلام را طرد نکردند، بلکه به شهادت تاریخ، اولین مروّج اسلام بودند. آیا این وفادارى و تجربه تاریخى، نشان‏گر آن نیست که از همان ابتدا، ملت ایران، اسلام را آزادانه برگزیده است؟ شاهد دیگر بر این که اسلام دین شمشیر نبوده است، سرایت و پذیرش اسلام در خاور دور است. اکنون، اندونزى، بزرگ‏ترین کشور اسلامى از نظر جمعیت به شمار مى‏رود و مالزى، یک کشور اسلامى است. در چین، فیلیپین و...، میلیون‏ها مسلمان زندگى مى‏کنند. آیا اسلام با چه قدرتى، به درون این کشورها نفوذ کرده است؟ تاریخ نشان مى‏دهد که نفوذ اسلام در این کشورها، به وسیله تبلیغات فرهنگى و از طریق تاجران مسلمان صورت گرفته است و این، خود شاهد دیگرى است بر این که اسلام، دین زر و زور و تحمیل نبوده است. براى اطلاع بیشتر به کتاب‏هاى زیر مراجعه کنید: 1. خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهرى. 2. تاریخ گسترش اسلام، سرتوماس آرنولد. 3. شناخت تحلیلى اسلام، یحیى نورى. 4. سیرى در تاریخ فرهنگ ایران، گروهى از نویسندگان. 5. ساخت دولت در ایران، غلامرضا انصافپور. 6. تاریخ اجتماع ایران، ج 2، مرتضى راوندى.




      

با سلام

این هم چند تا شعر از مدیر وبلاگ در مورد محرم. اگر دوست داشتید نظر بدهید.

 

       زینب                     

آنکه دشت کربلا را ساخت زینب نام داشت

                   ساز آزادی ز جان بنواخت زینب نام داشت

آنکه چون پروانه ای در نیمه شبهای سیاه

                   گرد شمع معرفت جان باخت زینب نام داشت

ظاهرا در کربلا حق نه، بدی پیروز شد

                   آنکه بنیان بدی انداخت زینب نام داشت

پرچم از دست علمدار سپاه افتاده بود

                   آنکه آنرا تا ابد افراخت زینب نام داشت

کربلا بهر شهیدان همچنان جنات بود

                   آنکه در دشتی پر از غم تاخت زینب نام داشت

یک گلستان گشت پر پر زان گلستان بلبلی

                   بر حکایتهای آن پرداخت زینب نام داشت

کربلا از یادها میرفت چون یک واقعه

                   آنکه از یک دشت دنیا ساخت زینب نام داشت

            آخرین پرنده عشق

هر جا که شاعری ز تو آغاز میکــند

                   آن زخمهای کهنه دهـــان باز مـــیکـــند

ماندست یک نفر دگر از لشگر حـسین

                   سرباز چند ماهه علی اصــغـــر حســین

از دشمنان مهارت او گرچه کمتر است

                   اما شرافتش به همه دشمنان سر اســت

اینجا کسی نبود که گوید بــه کوفــیان

                   مردی به غیرت است نه بر زور بازوان

گل در میان خار و خسان جلوه مینمود

                   یــــک مـــرد در میان بـدان جلوه مینمود

دیوی رسید و تیر بدی در کمان گرفت

                   ناگه گلوی نازک گــل را نشـــان گرفـــت

حالا رسـید تیر و قفـس باز میــشــود

                   حالا پـــرنده در خـط پـــرواز مــیشــــود

پرواز کـرد پــرنده و ســرباز آخـریـن

                   ای کوفــیان حمایــتــتان را صـــد آفرین

حالا نشان عزت و مردی فرشـته ها

                   بستـند دسـت کودک صـحــرای کــربـــلا

وصفش نه کار شاعری و شاعران بود

                   اینجا زبـــان قــافیـطه ها ناتـــوان بــــود

از کربلا که شـــاعری آغاز مـــیکـــند

                   بــر نــاتــوانــی قــــلــــم آواز مــیـکــنـــد

                           اسب بی سوار   

ای اسب بی سوار از اینجا گذر نکن

                             با خون یال خویش غـمی بیشــتر نکن

بگذار این امید بمانـد بــه کــودکــان

                             بر کودکان حکایت مرگ پـــدر نـکــن

از خیمه ها که میگذری شیهه ای نکش

                             این زخم تازه را به کسی تازه تر نکن

زینب امید داده بــه طــفلان بــی پــدر

                             با آمـدن نـصـیحـت او بـــی اثـــر نکن

دانم که شیهه های تو از زور غصه هاست

                             این بغض را بخور و یتیمان خبر نکـن

بر خود ببال چونکه سوار تو مــرد بود

                             فکر شکست لشگر مردان به سـر نـکن

از من شنو کـه گــریـه امانم نــمــیدهــد

                             با کوفیان مشین و به جایـی سـفر نکـن

این انتظار تلخ به از نـاامــیــدی اســت

                             ای اسب بی سوار از اینـجا گــذر نکن

 شاعر :محمد نظام آبادی





      

زینب، افتاب در حجاب
 
تو هنوز زنها و بچه‌ها را در خرابه اسکان نداده‌ای، هنور اشکهایشان را نسترده‌ای، هنوز آرامشان نکرده‌ای و هنوز گرد و غبار راه از سر و رویشان نگرفته‌ای که زنی با ظرفی از غذا وارد خرابه می‌شود. به تو سلام می‌کند و ظرف غذا را پیش
رویت می‌نهد

 بوی غذای گرم  در فضای خرابه می‌پیچد و توجه کودکانی را که مدتهاست جز
گرسنگی نکشیده‌اند و جز نان خشک نچشیده‌اند، به خود جلب می‌کند.
تو زن را دعا می‌کنی وظرف غذا ا پس می‌زنی و به زن می‌گویی: «مگر نمی‌دانی که صدقه بر ما حرام است؟»
زن می‌گوید: «به خدا قسم که این صدقه نیست، نذری است بر عهده من که هر غریب و اسیری را شامل می‌شود.»
تو می‌پرسی که: «این چه عهد و نذری است؟!»
و او توضیح می‌دهد که: «در مدینه زندگی می‌کردیم و من کودک بودم که به بیماری لا‌علاجی گرفتار شدم. پدر و مادرم مرا به خانه فاطمه بنت‌ رسول الله بردند تا او و علی برای شفای من دعا کنند. در این هنگام پسری خوش سیما وارد خانه شد. او حسین فرزند آنها بود.
علی او را صدا کرد و گفت: «حسین جان! دستت را بر سر این دختر قرار ده و شفای او را از خدا بخواه.
حسین، دست بر سر من گذاشت و من بلا‌فاصاه شفا یافتم و آنچنان شفا یافتم که تاکنون به هیچ بیماری مبتلا نشده‌ام.
گردش روزگار، مرا از مدینه و آن خاندان دور کرد و در اطراف شام سکنی داد.
من ار آن زمان نذر کرده‌ام که برای سلامتی آقا حسین به اسیران و غریبان، احسان کنم تا مگر جمال آن عزیز را دوباره ببینم.»
تو همین را کم داشتی زینب! که از دل صیحه بکشی و پاره‌های جگرت را از دیدگانت فرو بریزی.
و حالا این سجاد است که باید تو را آرام ‌کند و این کودکانند که باید به دلداری تو بیایند.
در میان ضجه‌ها و گریه‌هایت به زن می‌گویی: «حاجت روا شدی زن! به وصال خود رسیدی.» من زینبم، دختر فاطمه و علی و خواهر حسین و این سر که بر سر دارالاماره نصب شده، سر همان حسینی است که تو به دنبالش می‌گردی و این کودکان، فرزندان حسین‌اند. نذرت تمام شدو کارت به سر انجام رسید.»
زن نعره‌ای از جگر می‌کشد و بیهوش بر زمین می‌افتد.
تو پیش پیکر نیمه جان او زانو می‌زنی و اشکهای مدامت را بر سر و صورت او می‌پاشی
زن به هوش می‌آید، گریه می‌کند، زار می‌زند، گیسوانش را می‌کند، بر سر و صورت می‌کوبد. و دوباره از هوش می‌رود.
باز به هوش می‌‌آید، خود را بر خاک می‌کشد، بر پای کودکان بوسه می‌زند، خاک پایشان را به اشک چشم می‌شوید و باز از هوش می‌رود. آنچنانکه تو ناگزیر می‌شوی دست از تعزیت خود بر‌داری و به تیمار این زن غریب بپردازی.
تو هنوز خود را باز نیافته‌ای و کودکان هنوز از تداعی این خاطره جگر سوز فارغ نشده‌اند که زنی دیگر با کوزه آبی در دست وارد خرابه می‌شود.
چهره این زن، اما برای تو آشناست. او تو را به جا نمی‌آورد اما تو خوب او را به یاد می‌آوری.
چهره او از دوران کودکی‌ات به یاد مانده است. زمانی که به خانه مادرت زهرا می‌آمد و برای کمک به کارهای خانه مادرت التماس می‌کرد.
او دختر کوچک و دوست داشتنی و شیرینی را در ذهن دارد به نام زینب که هر بار به خانه فاطمه می‌رفته، سراپای او را غرق بوسه می‌کرده و او را در آغوش می‌گرفته و قلبش التیام می‌یافته. آنچنانکه تا سالها کمک به کار خانه را بهانه می‌کرده تا با محبوب کوچک خود، تجدید دیدار کند و از آغوش او وام التیام بگیرد.
او واله و سرگشته زینب شده، اما حوادثی او را از مدینه دور کرده و دست نگاهش را از جمال زینب، کوتاه ساخته. و برای اینکه خدا عطش اشتیاق او را به زلال وصال زینب فرو بنشاند، عهد کرده که عطش غریبان و اسیران و در راه ماندگان را فرو بنشاند.
او باور نمی‌کند که تو زینبی! و چگونه ممکن است که آن عقیله، آن دردانه و عزیز کرده قوم و قبیله، اکنون ساکن خرابه‌ای در شام شده باشد؟!
چگونه ممکن استکه بانوی بانوان عالم، رخت اسیری بر تن کرده باشد؟!
انکار او، و نقل خاطزات او تنها کاری که می‌کند، مشتعل کردن آتش عزای تو و بچه‌هاست.

از کتاب افتاب در حجاب سید مهدی شجاعی


--------------------------------------------------------------------------------





      

ویژگیهاى حضرت معصومه (س)
تعداد امامزادگان شایسته تعظیم و تجلیل در «دار الایمان قم‏»که بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سایبان هست‏به چهارصد نفرمى‏رسد.

در میان این چهار صد اختر تابناکى که در آسمان قم نورافشانى‏مى‏کنند، ماه تابانى که همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان‏خود قرار داده، تربت پاک شفیعه محشر، کریمه اهل‏بیت‏پیمبر(علیهم السلام)، دخت گرامى موسى بن جعفر، حضرت معصومه(س)مى‏باشد.

پژوهشگر معاصر، علامه بزرگوار، حاج محمدتقى تسترى، مولف قاموس‏الرجال مى‏نویسد: «درمیان فرزندان امام کاظم(ع) با آن همه کثرتشان بعد از امام‏رضا(ع)، کسى همسنگ حضرت معصومه(س) نمى‏باشد. » محدث گرانقدرحاج شیخ عباس قمى به هنگام بحث از دختران حضرت موسى بن‏جعفر(ع)، مى‏نویسد: «برحسب آنچه به مارسیده، افضل آنها سیده جلیله معظمه، فاطمه‏بنت امام موسى(ع)، معروف به حضرت معصومه(س) است.» بررسى‏شخصیت‏برجسته و فضایل گسترده حضرت معصومه(س) در این صفحات‏نمى‏گنجد. در این نوشته به برخى از ویژگیهاى آن خاتون دوسرااشاره مى‏کنیم:

1- شفاعت گسترده
بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامى اسلام است که در قرآن‏کریم از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. و گستردگى آن باجمله بلند: (ولسوف یعتیک ربک فترضى) بیان گردیده است. همانا دو تن ازبانوان خاندان رسول مکرم شفاعت گسترده‏اى دارند که بسیار وسیع‏و جهان شمول است و مى‏تواند همه اهالى محشر را فراگیرد:

1- خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله‏علیها.

2- شفیعه روزجزا، حضرت فاطمه معصومه(س).

در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله علیها همین بس که‏شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج پیک وحى طاقه‏ابریشمى از جانب پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه‏فاطمه زهرا را شفاعت گنهکاران از امت محمد(ص) قرار داد.» باکلک تقدیر نقش بسته بود.

این حدیث از طریق اهل سنت نیز آمده است.

بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها از جهت گستردگى شفاعت،هیچ کس و حد اقل هیچ بانویى به شفیعه محشر، حضرت معصومه‏دخت موسى بن جعفر سلام الله علیها نمى‏رسد، که امام به حق‏ناطق، حضرت جعفر صادق(ع) در این رابطه مى‏فرماید: «تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم‏»: «با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت مى‏شوند.»

2- عصمت
بر اساس روایتى که مرحوم سپهر در «ناسخ‏» از امام رضا(ع)روایت کرده، لقب «معصومه‏» را به حضرت معصومه، امام هشتم‏اعطا کرده‏اند. طبق این روایت امام رضا(ع) فرمود: «من زار المعصومه بقم کمن زارنى‏» «هرکس حضرت معصومه را درقم زیارت کند، همانند کسى است که مرا زیارت کرده باشد.» این‏روایت را مرحوم محلاتى نیز به همین تعبیر نقل کرده است.با توجه به این که عصمت‏به چهارده معصوم(علیهم السلام) منحصرنیست، بلکه همه پیامبران، امامان و فرشتگان معصوم هستند.و علت اشتهار حضرت رسول اکرم، فاطمه زهرا و امامان(علیهم‏السلام) به «چهارده معصوم‏» آن است که آنها علاوه بر مصونیت ازگناهان صغیره و کبیره، از «ترک اولى‏» نیز که منافات با عصمت‏ندارد، پاک و مبرا بودند.

مرحوم مقرم در کتابهاى ارزشمند: «العباس‏» و «على الاکبر» دلائل عصمت‏حضرت ابوالفضل و حضرت‏على‏اکبر(علیهماالسلام) را بر شمرده‏است. و مرحوم نقدى در کتاب‏«زینب الکبرى‏» از عصمت‏حضرت زینب سلام الله علیها سخن‏گفته است. و مولف «کریمه اهلبیت‏» شواهد عصمت‏حضرت معصومه(س)را بازگو نموده است.

و با توجه به این که حضرت معصومه(س) نام شریفشان «فاطمه‏»است و در حال حیات به «معصومه‏» ملقب نبودند، تعبیر امام(ع)دقیقا به معناى اثبات عصمت است، زیرا بر اساس قاعده معروف:«تعلیق حکم به وصف مشعر بر علیت است‏» دلالت‏حدیث‏شریف برعصمت آن بزرگوار بى‏تردید خواهد بود.

3- فداها ابوها
آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالى‏» نقل‏فرموده که روزى عده‏اى از شیعیان وارد مدینه شدند و پرسشهایى‏داشتند که مى‏خواستند از محضر امام کاظم(ع) بپرسند. امام(ع) درسفر بودند، پرسشهاى خود را نوشته به دودمان امامت تقدیم‏نمودند، چون عزم سفر کردند براى پاسخ پرسشهاى خود به منزل‏امام(ع) شرفیاب شدند، امام کاظم(ع) مراجعت نفرموده بود و آنهاامکان توقف نداشتند، از این رو حضرت معصومه(س) پاسخ آن پرسشهارا نوشتند و به آنها تسلیم نمودند، آنها با مسرت فراوان ازمدینه منوره خارج شدند، در بیرون مدینه با امام کاظم(ع) مصادف‏شدند و داستان خود را براى آن حضرت شرح دادند.

هنگامى که امام(ع) پرسشهاى آنان و پاسخهاى حضرت معصومه(س) راملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فداها ابوها» «پدرش به قربانش باد.» باتوجه به این که‏حضرت معصومه(س) به هنگام دستگیرى پدر بزرگوارش خردسال بود،این داستان از مقام بسیار والا و دانش بسیار گسترده آن حضرت‏حکایت مى‏کند.

4- بارگاه حضرت معصومه(س) تجلیگاه حضرت زهرا(س)
بر اساس رویاى صادقه‏اى که مرحوم آیت الله مرعشى نجفى(ره) ازپدر بزرگوارش مرحوم حاج سیدمحمود مرعشى (متوفاى 1338 ه’ .)نقل مى‏کردند، قبر شریف حضرت معصومه(س) جلوه‏گاه قبر گم شده‏مادر بزرگوارش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها مى‏باشد.آن مرحوم در صدد بود که به هر وسیله‏اى که ممکن باشد، محل دفن‏حضرت زهرا سلام الله علیها را به دست آورد، به این منظورختم مجربى را آغاز مى‏کند و چهل شب آن را ادامه مى‏دهد، تا درشب چهلم به خدمت‏حضرت باقر و یا حضرت صادق(علیهماالسلام)شرفیاب مى‏شود، امام(ع) به ایشان مى‏فرماید: «علیک بکریمه اهل البیت‏» «به دامن کریمه اهلبیت پناه‏ببرید.» عرض مى‏کند: بلى من هم این ختم را براى این منظور گرفته‏ام که قبر شریف‏بى‏بى را دقیقا بدانم و به زیارتش بروم.

امام(ع) فرمود: منظور من قبر شریف حضرت معصومه درقم مى‏باشد.»سپس ادامه داد: «براى مصالحى خداوند اراده فرموده که محل دفن حضرت فاطمه‏سلام الله علیها همواره مخفى بماند و لذا قبر حضرت معصومه راتجلیگاه قبرآن حضرت قرار داده است. هر جلال و جبروتى که براى‏قبر شریف حضرت زهرا مقدر بود خداوند متعال همان جلال و جبروت‏را بر قبر مطهر حضرت معصومه(س) قرار داده است.»

5- پیشگوئى امام صادق(ع)
امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیث مشهورى که پیرامون قداست قم به‏گروهى از اهالى رى بیان کردند، فرمودند: «تقبض فیها امراءه هى من ولدى، واسمها فاطمه بنت موسى، تدخل‏بشفاعتها شیعتنا الجنه باجمعهم‏» «بانویى از فرزندان من به‏نام «فاطمه‏» دختر موسى، در آنجا رحلت مى‏کند، که با شفاعت اوهمه شیعیان ما وارد بهشت مى‏شوند.» راوى مى‏گوید: من این حدیث‏را هنگامى از امام صادق(ع) شنیدم که حضرت موسى بن جعفر(ع)هنوز دیده به جهان نگشوده بود.

پیشگوئى امام صادق(ع) از ارتحال حضرت معصومه(س) در قم پیش ازولادت پدر بزرگوارش بسیار حائز اهمیت است و از مقام بسیار شامخ‏آن حضرت حکایت مى‏کند.

6- رمز قداست قم
در احادیث فراوانى از قداست قم سخن رفته، تصویر آن در آسمان‏چهارم به رسول اکرم(ص) ارائه شده است.

امیرمومنان(ع) به اهالى قم درود فرستاده و از جاى پاى جبرئیل‏در آن سخن گفته و امام صادق(ع) قم را حرم اهلبیت معرفى کرده وخاک آن را پاک و پاکیزه تعبیر کرده‏است. امام کاظم(ع) قم را عش‏آل محمد (آشیانه آل محمد(ص)) نامیده و یکى از درهاى بهشت رااز آن اهل‏قم دانسته. امام هادى(ع) اهل قم را «مغفور لهم‏»(آمرزیده) تعبیر کرده و امام حسن عسکرى(ع) از حسن نیت آنهاتمجید کرده و با تعبیرات بلندى اهالى قم را ستوده است.اینها و دهها حدیث دیگرى که در قداست و شرافت قم و اهل قم ازپیشوایان معصوم به ما رسیده، فضیلت و عظمت این سرزمین را براى‏همگان روشن مى‏سازند، جز این که باید دید راز و رمز این همه‏شرافت و قداست چیست؟

حدیث فوق که پیرامون ارتحال حضرت معصومه(س) به عنوان پیشگوئى‏از امام صادق(ع) نقل شد، از راز و رمز آن پرده بر مى‏دارد وروشن مى‏سازد که این همه فضیلت و شرافت، از ریحانه پیامبر،کریمه اهلبیت، مهین بانوى اسلام، حضرت معصومه(س) سرچشمه‏مى‏گیرد، که در این سرزمین دیده از جهان فرو بسته، گردو خاک‏این سرزمین را توتیاى دیدگان حور و ملائک نموده است.

7- تنها خواهر امام هشتم
نجمه خاتون همسرگرامى امام کاظم(ع) تنها دو فرزند در دامان‏خود پرورش داد و آنها عبارتند از:

1- خورشید فروزان امامت، حضرت على بن موسى الرضا(ع).

2- ماه تابان درج عصمت، حضرت معصومه(س).

محمد بن جریر طبرى، دانشمند گرانمایه شیعه در قرن پنجم هجرى،براین واقعیت تصریح نموده است.

مدت 25 سال تمام حضرت رضا(ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود، پس‏از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره‏اى تابان از دامن نجمه‏درخشید که هم سنگ امام هشتم(ع) بود و امام(ع) توانست والاترین‏عواطف انباشته شده در سویداى دلش را بر او نثار کند.

بین حضرت معصومه(س) و برادرش امام رضا(ع) عواطف سرشار و محبت‏زایدالوصفى بود که قلم از ترسیم آن عاجز است.

در یکى از معجزات امام کاظم(ع) که حضرت معصومه نیز نقشى دارد،هنگامى که مرد نصرانى مى‏پرسد: «شما که هستید؟» مى‏فرماید: «انا المعصومه اخت الرضا» «من معصومه، خواهر امام رضا(ع)مى‏باشم.» این تعبیر از محبت‏سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش‏امام رضا(ع) و از مباهات او به این خواهر برادرى سرچشمه‏مى‏گیرد.

8- نامه دعوت

محبت و مودت این خواهر و برادر در سطح بسیار بالا بود، به طورى‏که مفارقت امام هشتم(ع) براى حضرت معصومه(س) بسیار سخت‏بود،جدائى حضرت معصومه(س) نیز براى امام هشتم(ع) قابل تحمل نبود.و لذا پس از استقرار امام هشتم(ع) در مرو، نامه‏اى خطاب به‏حضرت معصومه(س) مرقوم فرموده، آن را توسط غلام مورد اعتمادى به‏مدینه ارسال نمود.

جالب توجه است که حضرت رضا(ع) به غلام دستور داد که در هیچ‏منزلى توقف نکند، تا آن مرقومه را در اندک زمان ممکن به مدینه‏منوره برساند.

حضرت معصومه(ع) نیز به مجرد دریافت دست‏خط برادر، رخت‏سفر بست‏و خود را مهیاى سفر نمود.

هادى دانشور





      

الفبای فرهنگ معصومه (سلام الله علیها)
به نام خدا
بانوی کرامت ، تو آیت بزرگ خدایی که عارفان سترگ و عرشیان خاک نشین بر سنگ آستانه ات بوسه می زنند .

مراجع عظام از مرقد مقدست نور و نیرو می گیرند .

غرورها همه در آستان قدسی ات غروب می کند ، شاهان ، سر تسلیم بر آستانه ات نهاده اند ،و دهها شاهزاده و وکیل و وزیر ، به غلامی و چاکری این بارگاه بهشتی می بالند .

عالمان ، مفسران ، محدثان ، خطیبان ، محققان و نویسندگان ، صالحان ،صدیقان و شیدان هزاران ، هزاران ، در باغ بابلان تو نغمه سرایی دارند .

سلام ای کوثرستان سخاوت                 که از دست تو می بارد کرامت

الفبای فرهنگ معصومه (ع) را به خاک پای تو تقدیم می دارم و این ستایشنامه را شایسته ایوان بلند آینه ات نمی دانم .

- آ  -
آدم در بامداد میلادت به خویش می بالد و آسمان را آذین می بندد .

آوای زیبای "آزادی" از آستان بلندت به گوش می رسد ؛ "آزادی" در زیارت تو به "استقلال" می رسد . "پیروزی"چشم امید به آسمان کرامت تو دوخته است . آفتاب آئینه دار طلعت توست . آرزوی زائرانت زیارت مهدی (عج) است . تو آب خیات تشنگان آئین خدایی و عالمه آل محمد (ص) .

- الف  -
الفبای اسلام را شما به جهان آموختید . ارمغان اخوت را از دارالایمان تو داریم . احسان و اخلاق وایثار را در حریم تو می آموزیم و باغ ارم را در ساحل آستانت می جوییم . درعصر انتطار ، فقیهان ، اندیشمندان شهر تو را جانشین حجت خدا می دانیم.

- ب-
تو بانوی بوستان توحیدی. برج بلند امیدی . بارگاهت کانون بیداری است و باغ سرسبز زندگی . بهشت موعود الهی در انتظار زائران دیار توست. ای بانوی بزرگ !

"بیت النور" پر نورتر و باران بهار آفرین الهی برسرزمین قم همیشه ریزان باد .

- پ-
پاکی و طهارت میراث خاندان شماست ، پیروزی ، پاداش پروردگار به پیروان راستین شما و پارسایی ، "پایان نامه " دانش آموختگان مدرسه عشق شما. دل پیران عارف پای بست معصومه (ع) است . و پادگان جوانان پاک دل پای تخت معصومه (ع) . پرچمش در اهتزاز و پروانگان پیرامونش هماره در پرواز .

- ت -
تربت قم ، تاج تشیع بر سردارد . تندیس فداکاری است . تاریخ ایمان و تلاش شیعه است و کارگاه تابوت طاغوت ها . تکبیر گویان قم ، تن پوش تقوا به تن دارند و تبه کاران از تندر قیام قم تب لرزه می گیرند . زائرانش تکبیر و تسبیح و تحمید - شعار جاودانه زهرا (ع) - را در زیارت تو تکرار می کنند .

- ث -
تو خواهر ثامن الحججی ، آفتاب طوس.

تو ثانی کوثری ، مهتاب مدینه .

تو ثمره درخت امامتی و در ثمین ولایت.

دیدار کویت ثواب بهشت برین دارد .

مدح و ثنایت سرمه دیدگان ساعت ها و ثانیه ست .

- ج -
چشم و چراغ قم و سرچشمه فیاض فیضیه ، فاطمه معصومه (ع) است . چادر نمازش افتخار چراغ اخضر است و چرخ نخ ریسی مارش مدار استقلال کشور . چترعنایت بر سر جهان دارد .

نامش ، چهل کلید چاره ساز مشکل هاست. چهل اختران ، همراهان شیدایش ، و چشمه آفتاب ، قصه ای از چلچراغ ایوانش .

- ح -
معصومه جان !

حرمت ،حوزه حیات وحقیقت است وصحن وسرایت . پایگاه دفاع از حیاء و حجاب و حکمت و حشمت .

هنوز صدای رسای " فقیه بافقی " در دفاع از حجاب و حرمت خانه ات در آفاق قم طنین دارد . و حضور حقیرانه حمایل پوشان رضاخانی فراموش نشده است .

تو فرزند فرزانه حسنین و حامی باوفای پیرخمینی ، تو بانوی حماسه و حریتی که حدیث غدیر را به روایت نشستی .

- خ -
خدا را ناموس ،خدیجه را دختر ، و خورشید خراسان را خواهری .

توخاتون محشری که عطر خاتم پیامبران و خدیجه بزرگ را به دیار قم آوردی و خاک قم را تا اوج خورشید برکشیدی . با اقامت هفده روزه در این دیار، بین قم و مدینه عقد اخوت بستی و بذر "خردورزی" کاشتی و خوشه های "خدمت" و "مهر"

و "عدالت" و"اخلاق آسمانی" به خلق جهان بخشیدی .

- د -
دین از دیار تو، راه می سپرد و آفاق گیتی را فتح می کند و دیو و دد ازدر گاهت می گریزد. دل های حق باوران با یاد خاندان شما می تپد. درس قران و درایت حدیث در سایه بلند تو تدریس می شود. دولت سرای شما دارالشفای دردمندان است و دستان کرمت ، دستگیره ستارگان و درفش "دولت ابرار".

- ذ -
ذی القعده هنوز ذوق زده میلاد توست. ذلت از زندگی شما خانواده بدور است. ذوالفقار علی (ع) پشتوانه اندیشه های عزت آفرین شماست . شما ذریه پیامبر رحمتید.

ذکر خدا بر لب دارید و ذره پروری را از ذات ذوالجلال آموختید.

حافظه گیتی بزرگترین ذبیح تاریخ را از قبیله شما می شناسد. ذاکره روزگار برای

بشریت ذخیره ای چون فرهنگ و معارف شما به یاد ندارد و بیداد در کویر قم چو نمک ذوب می شود.

- ر -
"رواق نور" تو، یادآور"روضه نبوی" است. تو راه قم را به مدینه رسول (ص) گشودی و روح "رضوی" در کالبد شهر و کشور ما تو دمیدی . در راه رضای دوست ، برادری چون امام رضا (ع) داری. و خود "راضیه مرضیه ای " که باب رحمت و رضوان رب العالمین را در برابر ما باز کردی.

- ز -
زاغه نشینان ، نام شهر تو را زمزمه می کنند و زنان و مردان آگاه عالم از زمزم عرفان تو سیراب می شوند.

زمین و زمان شاهد زهد و ساده زیستی شماست . زر و زور و تزویر در کوره ولای شما می گدازد و دیو زشتی در زنجیر همت شماست . تو یادگار زهرایی و همتای زینب کبری. آسمان زندگی به نام شما زینت یافته است.

- س -
سلام معصومه (ع)!

سلام هی حتی مطلع الفجر.

سلام قولا من رب رحیم.

هفت سین سلام و سلامت ، تقدیم به سیمای والای تو باد. که ستارگان ، سرود سبز تو را می خوانند. تو زاده سپهر ولایتی. تو فرزند سلطان دلهایی که سرافرازان عالم دست بر سینه به خدمتت ایستاده اند.

"ستارگان حرم " فهرستی از سرداران فرهنگ شماست.

- ش -
شما ، از اهل بیت آفتابید                گل جان محمد را گلابید

شاهچراغ برادر و یاورت. و شاه خراسان امام و رهبر شماست.

شهیدان ، پروردگان دامان تربیت شمایند و شمع تاریخ و شاهد فردا.

شبیه زینبی و شیدای زهرا(ع) ، شهره کرامتی و شفیعه محشر.

من شهادت می دهم معصومه ای                افتخار هر دیار شیعه ای

- ص -
صداقت را باید از تو آموخت که صدیقه ای از تبار صادقانی. صراط مستقیم ، راهی به سوی ولایت توست. در صدف صدای رسای عدالت. در صبوری به زینب اقتدا کردی و به "صحن عتیق" تو صلای آزادی در سر دارد. صحن نوات نوید نور و روشنایی می دهد.

- ض -
ضریح پر نورت ،کانون همه عشق هاست. و سفره ضیافتت گسترده در برابر تمام نیازها. ضمیر زائران را تو خوب می خوانی ضماد و مرهم زخمها را تو خوب می شناسی . آهوان رهیده از صیادان شرق و غرب را تو خوب ضمانت می کنی . آری ،تو خاهر ضامن آهویی. تو همان ضیاء گستری که ضلال در حریمت نیست.

- ط -
طوبی لهم ، طوبی لهم ، ثم طوبی لهم .

این دعای صادق آل محمد(ص) برای قم و قم اندیشان تاریخ است.

سرزمینی که طلا و تیغ و طبر را به تسبیح و رکوع و سجود معصومه (ع) می بندد.

طاعون از مردمانش بدور است و طاغوت در زمینش زنده بگور.مردومانش اهل

طاعت و طهارت و تقوا و تلاوت و رکوع و سجودند. و حوزه اش طوبای علم و جهاد و شهادت.

- ظ  -
ظلم و ظلمت از افق حیات معصومه(ع) و معصومین(ع) می گریزد.

قم دیار شیعه است و شیعه، اهل صبر و ظفر.

ظاهربینی و ظاهرسازی در حوزه فقاهت قم نیست. ظرافت اندیشه و ظلال هدایت، فراوان است.

و شک و ظن و گمان بر یقین ابراهیمی این خاندان فائق نمی آید.

از"ظهر عاشورا"تا "عصر عاشورا"، قم پاسدار نور بوده و خواهد بود.

- ع -
"عشق عترت" در دریای قم موج می زند و "عطر ایمان" در فضای قم پخش می شود.

"عقیق" حقیقت در کوهسار قم می روید و علم و عصمت از جویبار جوار معصومه (ع) می جوشد. قم "عش" و آشیانه آل محمد است و مرزبان "عرفان"و"عاشورا".

کعبه و فریب فرزندان فاطمه یورش آورده اند ؛

اما فیل سواران فرهنگی امروز هم با فرهنگ فاطمی و عدالت علوی منکوب و سرکوب خواهند شد. خانه خدا و زادگاه علی(ع) معبد و مطاف فرشتگان جاودان می ماند.

- غ -
غبار غربت و غفلت و غرور در سایه سار حضرت معصومه (ع) محو می شود.

غریو شادی و محبت و مردانگی بر می خیزد. غزال قم به سوی آل محمد می گریزد و عندلیب قم غزلسرای باغ غدیر است. غلو در حوزه قداست قم نیست. غلیان عاطفه و غوغای غیرت است.

- ف -
حدیث فاطمیات را باید از فاطمه (ع) آموخت. و فرهنگ فیضیه را باید از معصومه (ع) گرفت. نیاز به حضور زنان مسلمان در بازی های استعماری و کشورهای کفر نیست. با ایمان و آگاهی و عفاف خواهران ما فلک الافلاک فضیلت و فطانت فتح می گردد و فریب و فسانه و فسون رخت بر می بندد. و حدیث کمبود عقل ، دور از فضای زندگی فاطمه(ع) و فاطمه های بافضیلت تاریخ است. فردوس برین و فرشتگان آسمان و زمین ، میلاد فرزانگانی چون فاطمه (ع) را جشن می گیرند. فیل "زن سالاری" با فرهنگ فاطمه (ع) سرکوب می شود امروز مثلث فمینسیم و فرمالیسم و فرویدیسیم چون فیل سواران ابرهه برای تخریب کعبه و فریب فرزندان فاطمه یورش

آورده اند ؛ اما فیل سواران فرهنگی امروز هم با فرهنگ فاطمی و عدالت علوی منکوب و سرکوب خواهند شد. خانه خدا و زادگاه علی(ع) معبد و مطاف فرشتگان جاودان می ماند.

- ق -
قم را بدون قران و قنوت و قربانی و قناعت نمی توان تفسیر کرد. در عصر غیبت ،قم قائم مقام مهدی موعود (عج) است. قایق قم در اقیانوس عالم غرق نمی شود و در امن و امان پیش می رود. قالی قم ، قالیچه سلیمان است و فاطمه معصومه (ع) ملکه این دیار. فاطمه معصومه (ع) فقط هفده روز در این شهر زندگی کرد ؛ ولی قلب قم تا قیام قیامت به یاد معصومه (ع) می تپد.

- ک -
فاطمه (ع) ، کوثری است که در کویر جوشیده است و کبوتری خدایی است که پیام کربلا با خود دارد. کشتی نوح به برکت خاندان او به سلامت گذشت و کهکشان پرستاره ، آینه ایوان اوست. کودک عقل و احساس ما از شناخت او ناتوان است. خدمت در کفشداریش افتخار بزرگان است و نامش اکسیر اعظم و کیمیای کمال.

- گ -
فاطمه معصومه(ع) و شهر قم ،گنج عفت است و گلزار ولایت. گوهر زیبای خلقت است و گنبد بلند هدایت.

گل مریم است و گلاب مدینه . گهواره اش پر نور ،گلشن همیشه شکفته. مقدمش گلباران و بلبلش همیشه غزلخوان ،و خاکش مهر جبین ، آبش گرداب هلاکت شیاطین.

صحن و سرای معصومه (ع) "مدرسه اخیار"است و گلزار شیخانش "گلشن ابرار".

- ل -
تو لؤلؤ مکنونی که وقتی لب گشودی لا و الا را به بشریت آموختی.

راه هر گونه شرک را با لا حول و لا قوه الا بالله بستی ، صدها معدن "لعل" و "لاجورد" و "لؤلؤلالا" و "احجار کریمه" را در سایه نگاهت پروردی. "لمعه" شهیدین متن درسی حریم توست و هزاران شهید ، فارغ التحصیل مدرسه عشق تو، لهو و لعب - اگر چه به نام بازی ورزش از ساحت قدست بدور است. تو خلق را از ناسوت به لاهوت فرا می خوانی.

- م -
تو مریم آل محمدی که موسای کاظم (ع) به تو فداها ابوها گفت. تواز تبار موسای کلیم و وارث مسیح بزرگی. "موسی بن خزرج" به میزبانی چند روزه ات می بالد. " میدان میر" هنوز خاطره گامهای قدسی ات را به یاد دارد. مسجد اعظم معبد و مدرس فرزندان معنوی تو است. تو میزبان مداوم مراجع تقلید و مرزبان همیشه حریم ولایت و توحیدی. تو محدثه مهربان آل طاهایی.

- ن -
نقش نگین قم ،نام اهورایی توست و نقاره خانه ات نماد شادی مردم. تو از نسل نبوتی و اصل ولایت. نجمه مادر نور آفرین توست و دربهای نقره فامت باب نجات ما. چرخ نیلوفری شیدای قبه نورانی توست و چشم خورشید تشنه نگاه برگنبد ملکوتی تو. نسیم بامدادی معطر از عطر نماز و نیایش تو. نشان از بانوی بی نشان داری ، ناموس خدایی که شاگردان مکتبت ناقوس مرگ فرعون و قارون وهامان روزگار را به صدا در آورده اند.

- و -
تو وارث فضائل پاکان تاریخی و پاسدار ایمان و عفاف و عدالت تو ارزش ها را در قربانگاه ورزش و اقتصاد قربانی نکردی. وقتی ولای تو در دلم جا گرفت ، قلبم وسعت دریا یافت. تو ولی نعمت مائی و واسطه هدایت ما.

وطن بزرگ اسلامی و امدار ولای تواست.

- ه -
هفت اقلیم و امدار عقل سلیم شماست. اگر هاجر از صفا تا مروه راه پیمود ، معصومه (ع) از مدینه تا قم را بی هراس و با هدف در نوردید.

اگر برای هاجر و اسماعیل در کوهساران مکه چشمه زمزم جوشید ، فاطمه معصومه (ع) کوثر فیضیه را در کویر قم پدید آورد. و هزاران تشنه هدایت را سیراب کرد. او هاجری دیگراست که همای سعادت بربامش می نشیند و نوای هدایت از نایش بر می خیزد.

- ی -
تو یاس سپید یاسینی و یاقوت سبز قبیله طاها. یاور محرمانی و یادگار پیامبران. دیو یاس را به زندان یقین کشیدی و راه را بر یاجوج و ماجوج امروز جهان "لیبرال دمکراسی" بستی. و یغماگران یهود را به "یاویلنا" واداشتی.

سلام بر تو ای ید بیضای موسوی و ای مریم مقدس مدینه ، ای دخت افتاب. سلام هی حتی مطلع الفجر.

 





      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >