اخلاق جنسی جوانان(قسمت دوم)
چگونه شیطان بر انسان مسلّط میشود؟
قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است که معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژهی شیطان از مادهی «شطن، شطونا» است؛ و او را از این جهت شیطان گویند که از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفتهاند از مادهی «شاط، شیطاً» میباشد که به معنای هلاک شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیهی آن روشن است.[11]
علما در تفسیر لفظ «شیاطین الجن و الانس»[12] از آیهی مبارکه اختلاف دارند و دو نظر را مطرح کردهاند. نظر اول این است که شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن که فرزندان خود را دو قسمت کرد: قسمتی را مأمور وسوسهی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسهی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دستهی دوم، شیاطین جن میباشند.
قول دوم آن است که هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس میگوید:
پیغمبر(ص) به ابوذر فرمود: هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیْطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟ آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه میبرید؟
ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند.
و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است که در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نکرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدیها را به او نسبت میدهند.[13]
در قرآن کریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد کرده است.
فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛ به عزت تو سوگند که به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم کرد.[14]
خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آنگاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها میتازم و بیشترشان را شکرگزار نخواهی یافت).[15]
و نیز در قرآن، از شیطان به عنوان موجودی که انسانها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده میدهد، یاد شده است.
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛ شیطان شما را به فقر وعده میدهد.[16]
و ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُوراً؛ و شیطان به آنان وعده نمیدهد مگر به غرور و تکبر.[17]
بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه کننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز میشود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان که حضرت علی(ع) فرمودند:
شیطان کل انسان نفسه؛ شیطان هر انسانی نفس اوست.[18]
ملاصدرا(ره) در این باره میگوید:
نفس رذیلهی هر انسانی، شیطان او است و به عبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استکبار، اول کسی که راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان کرد، خداوند او را شیطان نامید که شأن او گمراه کردن است.[19]
و اما این که چگونه شیطان با توجه به این که یکی از مخلوقات الهی است میتواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی که پاسخی مستدل میطلبد.
دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذکر و پاسخهایی را مطرح کردهاند؛ اما آنچه که برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی(ره) است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر مینماییم.
آنچه که در قرآن برای گمراهی انسان به واسطهی شیطان، ذکر شده است، تحریک و وسوسهی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما میدانیم که صرف وسوسه، موجب انجام یک عمل نخواهد شد. آنچه که عامل اصلی تحقق عمل میشود، ارادهی انسان است. تا انسان اراده نکند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد.
شیاطین جن و انس، قلوب انسانها را مورد وسوسه قرار میدهند؛ اما باطن همهی انسانها یکسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش میفرمایند:
قلب مریض و قسی، وسوسههای شیطانی را خیلی زود میپذیرد، نه هر قلبی.[20]
این مسئله پرواضح است که قلب انسانها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است که این وسوسههای شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملک خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازهی الهی اثر نمیکند؛ چنان که هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمیکند.
لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛ هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست.
این شبهه چگونه قابل توجیه است؟
علاّمه میفرمایند:
این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است که مردم عموماً به وسیلهی آن، آزمایش میشوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است که در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به کمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیهی 53 سورهی حج میفرماید: لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ؛ تا آنچه را که شیطان القا میکند برای کسانی که در دلهایشان مرضی هست و برای سنگدلان مایهی ابتلا و آزمایش قرار دهد». به همین نکته اشاره دارد.[21]
پس چگونگی و کیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و ارادهی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریک بوده و چون مادهی اولیهی خلقت انسان، ترکیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی که برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسهها از باب مصلحتی است که خیر آن کثیر و شرّش قلیل است.
اگر سؤال شود که خداوند میتوانست بدون این مصلحت، انسان را به کمال رساند؟ پاسخ این است که خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست که علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این که هست، نمیشد.
شیطان چه کسانی را میتواند فریب دهد و گمراه سازد؟
در مسئلهی قبل تا حدودی به پاسخ این پرسش اشاره شد و به همین جهت، آنچه را که در صفحات قبل گفته شد تکرار نمیکنیم.
آنچه در این مسئله لازم است بدان پرداخته شود، این است که شیاطین برای دخالت در ارادهی افراد از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمیکنند. ابلیس در مقابل خالق خویش سوگند یاد کرده است که همهی بندگان او را بفریبد، به جز افرادی که برای معبودشان خالص شدهاند، و آن دسته هم بسیار اندکند. او در تمام قلبها رخنه میکند، به جز قلبی که خدا در آن حضور و ظهور داشته باشد. انسانها از حیث باطن بر دو قسمند: گروهی که طهارت قلب را حفظ نموده و در نورانیت آن کوشیدهاند و دستهای که آن طهارت ذاتی و اوّلی را با انجام معاصی، به گناه، آلوده و تاریک نمودهاند که قلب این دسته، مرتع و چراگاه شیطان است.
اینان کسانی هستند که تابع وسوسههای شیطان بودهاند، ولی در اثر تکرار آن به مرحلهای رسیدهاند که با داشتن عقل، شیطان برای آنها تصمیم میگیرد.
ابن جوزی، از علمای بزرگ اسلامی است که دارای آثار ارزشمندی است، از جمله آثار ایشان کتابی است به نام تلبیس ابلیس که در نوع خود، اثر کم نظیری است. او در نحوهی تحریر این کتاب، آن را به سیزده باب درآورده که در بیشتر آن ابواب، طریقهی فریفتن انسانها به وسیلهی شیطان را بیان داشته است. تلبیس ابلیس از راه علم بر عالمان، تلبیس ابلیس بر حاکمان، عبادت پیشهگان، زاهدان، صوفیان، اهل دین، متدینان، عامیان و در آخرین باب، این عنوان را قرار داده است: «در تلبیس ابلیس بر همگان از راه آرزوهای دور و دراز.» این عنوان نشان میدهد که شیطان میتواند نوع انسانی را بفریبد، منتها هر کسی را به اقتضای حالش. پس هر که بخواهد ادعا نماید که از وسوسهی او در امان است این خود نوعی از وسوسههای شیطانی است. آدمی باید در هر حال سعی کند که خود را از وسوسههای او در امان نگه دارد.
ابن جوزی در این باب به نکتهی بسیار ظریفی اشاره میکند. وی بعد از ذکر مقدمات چنین میگوید:
پس هر کس را در نفس، وسوسهی امری رخ نماید، باید نهایت احتیاط مرعی دارد و خطاب به شیطان که انسان را به بدی فرا میخواند بگوید: «تو که با آراستن شهوات، در نظر من خود را خیرخواه من مینمایی، چگونه خیرخواه منی در حالی که نتوانستی به خود خیری رسانی؟! پس چگونه به قول تو که دشمن منی اعتماد کنم؟ برو که گفتار تو را در من اثری نیست» پس اگر شیطان با تحریک هوی و شهوت، نفس را به یاری بخواند، باید عقل را به خانهی اندیشه احضار کرد و با لشکر عزم، سپاه نفس را منهزم ساخت.[22]
پس هر کسی در معرض وسوسهها و القائات شیطانی قرار دارد، اما برخی آن را از خود دفع میکنند و برخی دیگر در مقابل آن القائات، منفعل و متأثر میگردند که این در حقیقت، به علم و ارادهی آدمی و میزان طهارت قلبی او بازمیگردد. علاّمه طباطبایی(ره) میفرمایند:
مرض قلب؛ یعنی این که استقامت حالت تعقل را از دست بدهد و به آنچه که باید معتقد شود اعتقاد پیدا نکند و یا در عقاید حقّه شک نماید. و قساوت قلب به معنای صلابت و خشونت آن است و صلابت قلب به این معنا است که عواطف رقیقه (از قبیل: خشوع و رحمت و تواضع و محبت) که او را در درک حقیقت یاری میدهد در او مرده باشد. پس قلب مریض، قلبی است که زود حق را تصور میکند، ولی خیلی دیر به آن معتقد میشود و قلب قسی و سخت، آن قلبی است که هم دیر آن را تصور میکند و هم دیر به آن معتقد میگردد و به عکس، قلب مریض و قسی، وسوسههای شیطانی را خیلی زود میپذیرد.[23]
در واقع آنان که بیشتر به یاد خدا و قیامت هستند؛ یا اصلاً مورد فریب نیستند و یا اگر مورد وسوسه و فریب قرار گیرند، با یاد خدا و قلب پاک و ارادهی جدی، آن را از خود دور میسازند؛ اما آنان که دارای قلبی مریض و قسی هستند، آنان خانهی دل را برای میهمانی و پذیرایی شیطان مهیا ساختهاند و به تدریج جزء یاوران و لشکریان دایمی او قرار میگیرند. پس با هیچ سلاحی جز سلاح ایمان نمیتوان شیطان را از خود دفع نمود و با هیچ طریقی به جز طریق معرفت نمیتوان وسوسههای او را تشخیص داد.
چگونه میتوان از وسوسه و تسلط شیطان جلوگیری کرد؟
از مباحث گذشته روشن شد که شیطان در قلب همهی انسانها وارد شده و هیچ قلبی از وسوسهی آن در امان نیست. با تبیین این مطلب، پرسش این است که چگونه میتوان در مقابل وسوسهی شیطان ایستادگی کرد؟
علمای علم اخلاق در پاسخ این پرسش، سه مرحله را یادآوری کردهاند:
نخست. بستن درهای نفوذ شیطان در دل؛ حرص و حسد، خشم و غضب، عداوت و شهوت، کبر و عُجب و طمع و بخل و دوستی متاع دنیوی و تجملپرستی و همهی صفات مذموم، درهایی هستند که اگر شیطان هر کدام را گشوده یابد، از همان طریق وارد قلب میشود.
دوم. زنده نمودن دل به اخلاق فاضله و صفات پسندیده و ملازمت آن به یاد و ذکر خداوند؛ چون اگر دل از این اوصاف خالی گردد، مأمن و محل استقرار شیطان خواهد شد.
وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛ هر که از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی را برانگیزیم تا قرین وی باشد.[24]
سوم. ذکر و یاد خدا در دل و زبان است.[25] اگر دل از آلودگیها پاک گردد و به نور تقوا روشن شود و زبان به جای الفاظ زاید و زشت به ذکر الهی مشغول گردد، وسوسه و تسلط شیطان از او دفع میشود. در این حالت است که انسان میتواند حقایق هستی را مشاهده نماید.
چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
لَوْ لا تَکْثیرَ فی کَلامِکُمْ وَ تَمریجَ فی قُلُوبِکُمْ لَرَأَیْتُمْ ما أَری وَ لَسَمْعِتُمْ ما اَسْمَعُ؛ اگر زیادی سخنان شما و آشوب و اضطراب در قلوبتان نبود، هر آینه میدیدید آنچه را که من میبینم و میشنیدید آنچه را که من میشنوم.[26]
در همین رابطه از حضرت عیسی(ع) نقل است که فرمود:
باطن شخص را از کلماتش بسنجند؛ زیرا هرگز درخت خار، انجیر ندهد. هر چه از زبان میتراود از دل سرچشمه میگیرد. کسی که فحّاش و بدگو است، چون دلش معدن نجاسات است از زبانش نیز همان، بیرون تراویده است.
از این رو وقتی کسی به حضرت عیسی بد گفت، ایشان در حقّش دعا کرد؛ از ایشان پرسیدند: آن کس بد کرده است و تو او را دعا میکنی؟ حضرت پاسخ داد:
هر کس از آنچه در خزانه دارد انفاق میکند.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود میتند.[27]
بنابراین بهترین راه علاج از وسوسهی شیطان، هماهنگی میان قلب و زبان و طهارت باطن و ظاهر و مسدود نمودن همهی درهای نفوذی برای آن است. چنین راه درمان برای جوانان که هنوز شیطان در قلبشان لانه نکرده و استقرار نیافته است بسیار آسان است.
امید آن است که جوانان مسلمان با علم و معرفت به این نکات، خود را از هرگونه وسوسههای شیطانی دور ساخته، در مسیر کمال انسانی، گامهای بلند و استواری بردارند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------
1 . علامه طباطبایی، پرسش و پاسخ، ص 28.
2. علامه طباطبایی، پرسش و پاسخ، ص 12، (این آمار مربوط به چندین سال قبل از انقلاب است).
3. تفسیر نمونه، ج 5، ص 70.
4. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص 1258.
5. برای بحث ذیل از کتب فرهنگ معارف، آشنایی با مولوی (دکتر سلیم) و فلسفه و عرفان (دکتر یثربی) استفاده شد.
6. دیوان امام خمینی، ص 174.
7. کاشانی، شرح منازل السائرین، ص 171.
8. دیوان امام خمینی، ص 82.
9. المیزان، ج 2، آیهی 2 تا 6 سورهی نساء.
10. المیزان، ج 2. ص 275 به بعد.
11. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص 1081، و لغت نامهی دهخدا، ج 9، ص 12966.
12. سورهی انعام، آیهی 112.
13. لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12966.
14. سورهی ص، آیهی 81.
15. سورهی اعراف، آیهی 17 ـ 15.
16. سورهی بقره، آیهی 268.
17. سورهی نساء، آیهی 120.
18. شرح ابن ابی الحدید، ج 20، کلمه 343.
19. رسائل ملاصدرا، ص 309.
20. المیزان، ج 14، ص 394، ذیل آیهی 53، «فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم».
21 . همان، ص 394.
22. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 21.
23. المیزان، ج 14، ص 394.
24. سورهی زخرف، آیهی 35.
25. ملامهدی نراقی، گزیدهی کتاب جامع السعادات، ص 91 ـ 89.
26. کنزالعمال، ج 15، ص 643، حدیث ش 42542.
27. علی مقدادی اصفهانی، نشان از بینشانها، ص 148.