پیمان با منجی ؛ سید حسین حسینی

 

  آفریدگار آسمان و زمین را ثنا و ستایش می کنیم که جهان و انسان را آفرید و بدو کرامت بخشید و او را در زمین جای نشین توان و دانش و آینه ی نمایاننده ی فرمان " کن فیکون " خویش ساخت. او را آزاد آفرید و دارای گوهر گران بهای اختیار و انتخاب ساخت. نیز ، با اراده و حکمت خویش ، سرنوشت او را در قلمرو کشش و کوشش خود اعلام نمود : « همانا انسان را به راه عبودیت رهنمون شدیم ، خواه سپاسگزاری کند ، خواه ناسپاسی. » (سوره مبارکه انسان آیه چهارم)

آنگاه سزای نیکوکاران را خشنودی خود ( رضوان و بهشت ) و پاداش بد کاران را دوزخ و خشم خود ساخت.

در پی کرامت اختیار و آزادی ، از وی عهد و پیمان گرفت و او بر یگانگی پروردگارش زبان اعتراف گشود. آفریدگار هستی این مکالمه الهی را در کتاب خود آورد : « و هنگامی که پروردگار تو از فرزندان آدم پیمان گرفت که : آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند : چرا ، شهادت می دهیم. مباد که در روز رستاخیز بگویید : از آفریدگار خود غافل بوده ایم. » و « ای فرزندان آدم! آیا از شما پیمان نگرفتم که پرستش شیطان نکنید؟! او دشمن آشکار شماست. مرا بپرستید که راه راست تنها همین است. » (سوره مبارکه یس آیات شصت و یکم و شصت و دوم)

نیز پیمان و عهد پذیرش سفارت الهی (نبوت و امامت) در جای جای عوالم پیشین یادآوری و تاکید شده است.

هم از این رو ، در ساختار آدمی ، امام شناسی و نبی شناسی را آمیخت و آدمی از همان گاه ، الگوشناس و اسوه خواه شد. آن آفریننده دانا – که بر مهر و ولایت آنان عهد و پیمان گرفت – دوستی و ولایت برخی از آنان را هم دوش و هم سنگ توحید ساخت و تا آنجا بر این مهم تاکید کرد که از تمامی سفیران نیز عهدی جدا و پیمانی خاص بر دوستی آنان گرفت. حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:

« ولایت ما ولایت خداست که هیچ پیامبری جز بدان برانگیخته نشد. »

سپس برای هدایت مردمان ، آنان را یک به یک ، با نام و نشان معرفی فرمود و حجت رسای خود را تمام کرد و ابهامی به جای نگذاشت. مولای متقیان به عبدالله بن عباس فرمود:

« ابن عباس! لیله القدر در هر سال تکرار می گردد و در آن " امر " یک ساله فرود می آید و " امر " را والیانی است. » ابن عباس پرسید: آن والیان کیانند؟ امام علیه السلام فرمود: « من و یازده تن از نسل من ، آنان آگاهان بر غیب اند. »

آن آفریننده ، در هر فرصت مناسب ، عهد و پیمان گرفته را یاد کرد. او نخستین آنان ، حضرت امیر المومنین علیه السلام را بر جایگاه خاص نشانید و در آیات قرآن و از زبان پیامبر گرامی (ص) بر معرفی ابعاد شخصیت او اصرار ورزید و جهات گوناگون بزرگی او را گوشزد نمود. خداوند مهربان ، معیار ایمان و کفر را چنین شناساند: « محبت علی ایمان و دشمنی با او کفر است. »

آنگاه انسان های جستجوگر کمال را به مهر او خواند و زیارت و دیدار و همنشینی او را عبادت شمرد. او و فرزندانش را از شرک و بت پرستی و گناه پالایش فرمود و بر دوش هر یک پرچمی قرار داد و اصل و ریشه و عصمت و امامت آنان را یکی دانست.

دوازدهمین ایشان را اما ، نشانی ویژه و برنامه ای دیگر گفت. روزگار او را به دو بخش پنهانی و آشکاری (غیبت و حضور) تقسیم کرد. دوران غیبت را عصر انتظار و رعایت و مراقبت نامید و زمان ظهور را نقطه ی تکامل نام نهاد. در دوره ی غیبت ، وظایفی خطیر و دقیق مشخص کرد. در آن دوره –  که هنگامه ی فراق و امتحان است – سرودهای عشق و غزل های محبت آموخت و بر گسسته نشدن دل ها از قلب تپنده ی او فراوان سفارش نمود.

سرود و پیمان مهر را به عاشقان فراداد تا با آستان محبوب خود دوام وصال یابند. نام آن را ، بر زبان ششمین پیشوا و امام ، « دعای عهد » نامید و او - که درود خدا بر او باد – چنین فرمود: « ... هر کس ، در چهل سپیده دم ، خدا را با این پیمان بخواند ، از یاران " قائم " ما باشد. »

دعای عهد درون مایه ای بس بلند و دانستنی هایی ژرف دارددر خداشناسی و امام شناسی. رشته ای ناگسستنی است در انس و الفت با یار غائب از نظر و با کلمات زیبایی ، در ترنم و زمزمه ی فراق. قله ی مرتفعی است در بیان حال عاشق و دریای آرام و زلالی است برای پای نهادن به ساحل رستگاری زورق آرامش بخشی است روی امواج پر خروش روزگار غیبت. هر بیت آن نامه ی محب است به محبوب و هر کلمه ی آن قطره ای است از آب حیات.هر سطر آن پله ای است برای سیر به سوی وصال معشوق پرده نشین و هر حرف آن شمعی است فراراه دلسوخته ی دلداده در جستجوی منزل یار. در صدف دعای زیبای عهد مروارید هایی است گران سنگ و خیره کننده. گزیده هایی را با هم می خوانیم.

 

مروارید اول:

این گوهر گران بها نام های گوناگون و بزرگ خداوند است که متعهد ( کسی که دعا می خواند و پیمان می بندد) آن ها را بر زبان می راند و با دل و جان به معبود یکتا روی می آورد ؛ نام هایی چون: پروردگار نور عظیم ، خداوند آن تخت بلند مرتبه ، خالق دریای پر خروش ، فرود آورنده ی تورات و انجیل و زبور ، آفریننده ی سایه و گرما ، فروفرستنده ی قرآن بزرگ ، آفریدگار فرشتگان و قدسیان.

 

مروارید دوم:

دعا کننده به یاری نام هایی ، خواسته هایش را از خداوند مسالت می دارد ، نام هایی مناسب با نام های عینی او و از آن جمله ، نام بزرگترش ، امام زمان علیه السلام: روی و وجه خدای ، پرتو روی او ، روشنی دهنده ی آسمان ها و زمین ، حسن آفرین اسلاف و اخلاف ، زنده و زنده کننده و ... .

 

مروارید سوم:

غزل سرای سوخته دل خداوند را پیک مطمئن می داند و حضرت او را می خواند تا درود های بی کران و بی شمار را از سوی او و دیگر ایمانیان شرق و غرب ، دشت و صحرا و دریا و هر نقطه وقطر زمین ، به آستان سرور مهربان برساند.

 

مروارید چهارم:

عاشق دل باخته ، پس از انس و دوستی با نام های خداوند و کسب قداست و طهارت ، به نشان عهد مجدد و پیمان جاودانه مهر ، دست یار دور از دیده را می فشارد و میثاق دوام می بندد که جویبار باریک و کم مقدار محبت خود را به دریای بی کران دل او پیوند دهد و می خواند که:

 

                   در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند                     تا ابد سر نکشد و زسر پیمان نرود

 

مروارید پنجم:

پس از آسودگی از پیمان و امید به پذیرفته شدن آن در دربار سلطان وفا ، از پروردگار می طلبد که او را در راستای فرمان آن بزرگ ، یار و یاور و مدافع و شتابنده و در تحقق آرمان بزرگ وی ، عامل دستورات و پشتیبان اهداف او سازد.

 

مروارید ششم:

اگر عاشق دل داده در حیات خود به وصال محبوب نرسید ، آرزو می کند که در رستاخیز ظهور ، آماده و پا به رکاب ، در خدمت مولایش باشد ؛ کفن بر تن ، شمشیر و نیزه به دست ، لبیک گویان سر از خاک بردارد و دعوت امامش را پاسخ گوید.

 

مروارید هفتم:

در این مرحله ، متعهد به اوج مهر و محبت و تغزل با محبوب رسیده در تب دیدار می سوزد و زمزمه می کند: پروردگار من! دیدار رستگار آن مهتر ستوده را بر چشم بی فروغ من سرمه کن و در ظهور او بشتاب. به راه او راهی ام کن. بر نفوذ امرش بیفزا. نیرویش را فزونی بخش. مردگان را با دم مسیحایی او زنده بدار و ستمدیدگان و بی پناهان را پناه ده.

 

مروارید هشتم:

او که در ژرفای محبت محبوب غرق شده با ابزار بزرگی – که هم نامی محبوبش با سید رسل و عقل کل است – به مسالت و جستجو می رود و بدان ، سربلندی حق و فروماندگی باطل را می طلبد ؛ برای مظلومان پناه می خواهد ؛ احیای احکام و قوانین فراموش شده ی آیین خدا را آرزو می کند ؛ سنت ها و روش رها شده ی پیامبر را در چشم انداز خود می بیند و تمامی این آرمان ها را به دست امام غایب فراهم می یابد.

 

مروارید نهم:

در پایان این وصال شیرین ، چنین راز و نیاز می کند: خدایا! پیامبرت محمد ( ص ) را با دیدار او خشنود و بر پریشانی ما ترحم فرما. با حضور او به اندوه امت اسلامی پایان ده و در برپایی دولت کریمه ی او شتاب کن که – اگر مردمان آن را دور می بینند – ما آن را نزدیک می بینیم.

 

مروارید دهم:

همراه با جمله های وداع ، سوخته ی محروم از دیدار یار ، در تلاطم اندوه و غم ، دست بر پای خود می زند و خطاب به یار دیرینه و نادیده اش می گوید:

 

بشتاب ای بهار دل ها ، بشتاب ؛ ای مولای من ، ای سلطان زمان!

 

 

                یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشی                شاید که نگاهی کند آگاه نباشی