سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1 Slide 2
منوی اصلی
لینک دوستان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :46
  • بازدید دیروز :567
  • کل بازدید :12901618
  • تعداد کل یاد داشت ها : 205
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 1:31 ص
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب

ویرایش
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

زنان الگو از نظر آیات قرآن

 

اگر انسان وارسته شد مى‏ تواند الگوى دیگر انسان‌ها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن کریم به صورت صریح روشن کرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذکر مى‏کند.زن، چه بد و چه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است ‏بین این دو مطلب که اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان مى ‏باشد یا زن نمونه است؟ چه این که مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست ‏بلکه مرد نمونه است.

 

قرآن کریم مى ‏فرماید: آن که خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلکه زن نمونه است، چه این که زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلکه نمونه انسان‌هاى بد است. خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و مى‏دانست که از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت‏ به آنها فقط از باب: معذرة الى ربکم و اتمام حجت ‏بود به همین جهت به آنها فضیلت داد، ولى سِمت و ماموریت نداد. زیرا کسى که در کار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سِمتى پیدا کند به مبانى دین صدمه مى ‏زند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سِمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سِمت نداد.

 

 زن لوط و زن نوح
قرآن کریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین کرده و مى‏ فرماید:«ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ کَفَرُوا امرَاةَ نُوحٍ وَ امراةَ لُوطٍ کانَتَا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالحینِ فَخَانتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللهِ شَیئا وَ قِیلَ ادخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ» (تحریم، 10)؛ خدا براى کسانى که کافر شدند زن نوح و لوط را مَثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست ‏شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.
در این جا خداوند نمى ‏فرماید: «ضرب الله مثلا لللاتی کفرن‏».و نمى ‏فرماید: «ضَرَبَ اللهَ مَثلا لِلنِساءِ الکافِرات‏».نمى ‏گوید خدا نمونه زنان بد را ذکر کرد، بلکه مى ‏گوید نمونه مردم کافر را ذکر کرد. ضرب الله مثلا للذین کفروا نه «للنساء» و نه «لللاتی کفرن‏» بنابراین معلوم مى ‏شود این «للذین کفروا» به معناى مردان کافر نیست‏ بلکه به معناى مردم تبهکار و بزهکار است.
منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مکتبى، اعتقادى و فرهنگى است، و به همین دلیل ذات اقدس اله به ما فرمود: «لا تَخُونُوا اللهَ والرسولَ و تَخُونُوا اماناتِکُم» (انفال، 27)؛ خیانت نکنید به خدا و رسول و خیانت نکنید به امانت‏هایتان.  به پیامبر خیانت کردن، یعنى، با دین او بدرفتارى کردن.
در اینجا که فرمود: زن لوط و زن نوح به این دو پیامبر که یکى از آنها پیامبر اولواالعزم است و دیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت کردند، یعنى مکتبشان را نپذیرفتند، و اینها نمونه مردم تبهکار و کافرند.
بنابراین معلوم مى ‏شود که اگر سخن از «الذین‏» و «امنوا» و مانند آن است‏ بنابر فرهنگ محاوره، منظور، مردم هستند، نه مردان. و در همین آیه هم که فرمود قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همان طورى که تثنیه مذکر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این که «داخلین‏» را به صورت جمع مذکر سالم ذکر کرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.

 

زن فرعون
قرآن کریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذکر مى ‏کند، زنان با فضیلتى که ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مى‏شمارد و درباره آنها چنین مى ‏فرماید:«و ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ آمَنُوا امرَاَةَ فِرعَونَ اذ قالَتْ رَبِّ ابْنِِ لِی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَنّةِ و نَجِّنی مِن فِرعَونَ و عَمَلِهِ و نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمِین» (تحریم، 11)؛ براى کسانى که ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مَثل آورده آنگاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت ‏براى من خانه‏اى بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات‌بخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.
تعبیر قرآن در آیه این نیست که: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلکه مى‏فرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است و جامعه برین از این زن الگو مى‏گیرد، نه این که فقط زنان باید از او درس بگیرند. ذات اقدس اله در این آیه نیز نمى‏فرماید: «و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون‏.» بلکه مى ‏فرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است. و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراة فرعون؛ یک چنین زنى در خانه‏اى زندگى مى‏کرد که صاحب آن خانه ادعاى: «انَا رَبّکُم الاَعلى» (نازعات، 24)؛ پروردگار بزرگتر شما منم. داشت و شعار:«ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلهٍ غَیری» (قصص، 38)؛ براى شما خدایى غیر از خودم نمى‏شناسم. در سر مى‏پروراند و ادعاى انحصار مى‏نمود.
ذات اقدس اله در قرآن کریم به صورت حصر مى‏فرماید:«سَبِّح اسمِ رَبِّکَ الاَعلى» ( اعلى، 1)؛ تسبیح کن نام پروردگار والاى خود را. کلمه اَعْلى مفهومى است که حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان اعلى نمى ‏توانند یافت ‏شوند، فرعون نیز با گفتن این کلمه داعیه انحصار داشت و این اعلى بودن را ادعا مى‏کرد. او همانطورى که ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود.
سخن از ارباب متفرقه نمى ‏گفت. او مى ‏گفت: نه تنها من خدایم، بلکه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله‏» شعار «لا اله الا انا» را سر مى ‏داد و در چنین خانه‏اى بانویى نشات گرفت که نمونه مردم متدین است.
قرآن در مقام ذکر فضائل این بانو مهمترین آنها را در بُعد دعا مى ‏داند که در این دعا شش نکته مهم اخذ شده است. علت این که این بانو نمونه مردم خوب است‏ به خاطر آن است که در نیایشش به ذات اقدس اله عرض مى ‏کند: اِذْ قالتْ رَبِّ ابْنِ لی عندَکَ بَیْتًا فی الجنة.
این زن در کنار خدا، بهشت را مى طلبد. دیگران بهشت را مى‏طلبند، و در دعاهایشان از خداوند: جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الانهار (فرقان، 10)؛ بهشت‏هایى که از زیر آنها نهرها جارى است. درخواست مى ‏کنند، اما این بانو اول خدا را مىخواهد و بعد در کنار خدا، خانه طلب مى‏کند. نمى ‏گوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة‏» و نمى ‏گوید «رب ابن لی بیتا عندک فی الجنة‏» بلکه مى‏ گوید: رب ابن لی عندک بیتا فی الجنة اول عندالله را ذکر مى ‏کند بعد سخن از بهشت را به میان مى‏آورد. یعنى اگر سخن از: «الجار ثم الدار» (بحار الانوار، ج 10، ص 25)؛ اول همسایه بعد منزل خود است، این بانو هم مى‏گوید: «الله ثم الجنة‏» البته جنتى که عندالله باشد، با جنتى که تجری من تحتها الانهار است تفاوت فراوان دارد.
در این نیایش ششگانه یا دعاى شش بُعدى دو درخواست ‏به تولى برمى‏گردد یکى لقاء الله و دیگرى بهشت. یعنى یکى «جنة اللقاء» و دیگرى جنات تجری من تحتها الانهار و چهار خواسته دیگر هم به تبرى برمى‏گردد: 1-«وَ نَجِّنی مِن فِرعون» 2-«و عَمَلِهِ» 3- «نَجِِّنی مِنَ القَومِ الظالِمین» 4 - و «اعمالِهم‏» که محذوف است.
آنجا که مى‏فرماید نجِّنی من فرعونَ و عَملِه خواسته او این نیست که: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممکن است کسى بگوید خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسید، دست‏ به ظلم بیالاید. اما این بانو عرض مى‏کند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلکه از ستمکارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرک فرعون نروم و خود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنی من فرعون و عمله.
سپس مى ‏گوید و نجِّنی من القوم الظالمین چون ممکن است کسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون یا سایر ستمکاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض مى‏کند «و نجنی من القوم الظالمین و اعمالهم‏» به قرینه نجنی من فرعون و عمله حذف شده است و حذف در این‏گونه موارد جایز است. بنابراین بانویى که تا به این حد عالى مى ‏فهمد و درخواست‏هایش تبرى و تولى داشته و مسائل اجتماعى و فردى را از ذات اقدس اله مسالت مى ‏کند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ یا به تعبیر قرآن کریم نمونه مردم جامعه است؟

 

مقام ویژه حضرت مریم
مقام ویژه مریم علیهاالسلام نمونه چهارمى است را که قرآن بیان مى‏کند. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسان‌هاى مؤمن در آیه بعد براى گرامیداشت مقام خاص مریم مى‏فرماید:«و مَریمَ ابْنَتَ عِمرانَ التی اَحصَنَتْ فَرجَهَا فَنَفَخنا فیهِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقََتْ‏ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِِهِ وَ کانَتْ مِنَ القانِتِین» ( تحریم، 12)؛ و مریم دختر عمران را، که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدم و سخنان پروردگار خود و کتاب‌هاى او را تصدیق کرد و از عبادت پیشگان بود.
یعنى «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران‏» و چون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یک جا ذکر نکرد، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود، بر خلاف آن دو کافره که در یکجا ذکر نکرد، بلکه در دو آیه جدا ذکر فرمود، بر خلاف آن دو کافره که در یک آیه ذکر شدند.
حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت و در اثر دریافت آن روح غیبى به جایى رسید که صدقت ‏بکلمات ربها و کتبه وکانت من القانتین گشت.
از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبى بر مى ‏آید که نه مرد نمونه، نمونه مردان است و نه زن نمونه، نمونه زنان. ممکن است کشاورز نمونه، نمونه کشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسان‌هاست و اختصاصى به زن یا مرد ندارد.پس در ارزیابى مقام و کمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش کرد.
گرچه در تربیت مریم ‏سلام الله علیها حضرت زکریا نیز نقش داشت لیکن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت که مادر پیغمبر بزاید و آن خضوع را داشت که فرزندش را به معبد حق اهدا کند، و این که ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود که مى‏ دانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.
خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و مى ‏دانست که از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت به آنها فقط از باب: معذرة الى ربکم (اعراف، 164) و اتمام حجت ‏بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سِمت و ماموریت نداد. زیرا کسى که در کار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سِمتى پیدا کند به مبانى دین صدمه مى‏زند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سِمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سِمت نداد.
سامرى آدم کوچکى نبود او با چشم درونى ‏خود اثر فرشته‏ها را دید و گفت: «بصرت بما لم یبصروا به» (طه، 96)؛ من دیدم چیزى را که توده ناظران ندیدند، ولى به جاى این که از آن اثر فیض گرفته، و راه موسى و هارون را ادامه بدهد، و شاگردى آنها کند، گوساله پرستى را رواج داد.
بلعم باعورا نیز، کسى بود که طبق یک نقل، ذات اقدس اله درباره او فرمود: وَ اتلُ عَلیهِم نَبَاَ الذی اتَیناهُ ایاتِنا فَانسَلَخَ مِنها (اعراف، 175)؛ خبر آن کس را که آیات خود را به او تعلیم داده بودیم و از آن دور شد براى آنان بخوان.
اینها نمونه ‏هاى قرآنى است مبنى بر این که خدا مى ‏داند که به چه کسى سمت‏ بدهد، به همین جهت فضیلت را مى‏ دهد تا معلوم شود، که عده‏اى عمدا فضیلت را به رذیلت تبدیل مى‏کنند. چون ذات اقدس اله از درون و برون همگان با خبر است، هرگز به کسانى که لاحقه سوء دارند سمت رسمى نمى‏دهد.«اللهُ اَعلَمُ حَیثُ ‏یَجعَلُ رِسالَتَهُ» (انعام، 124)؛ ذات اقدس اله مى ‏داند که به چه کسى ماموریت ‏بدهد. او نظیر بشرهاى عادى نیست که به کسى ابلاغ بدهد، بعد کشف خلاف بشود، و بگوید: من که درون‏بین نبودم.
خداوند ‏خلافت، رسالت، نبوت، امامت و رهبرى را به کسى که از درون آنها مستحضر است و درونى فاسد دارند نخواهد داد اما کسانى که ذات اقدس اله مى‏داند، با حسن اختیارشان پایدار و پایبند هستند، اینها را مى ‏پذیرد و مریم از این نمونه بود. بنابراین گرچه او در بدو پیدایش، کودکى بیش نبود اما معلوم بود که اگر خدا به او فضیلت ‏بدهد او در حفظش پایدار و استوار است. لذا در ابتداى زندگى، مادرى، همچون زن عمران، سرپرستى او را به عهده داشت و بعد وقتى مى‏خواهد به نذر خود عمل کند، او را به معبد مى‏سپارد، و از آن به بعد است که: «و کَفَّلَها زَکریا» ( آل عمران، 137)؛ خدا زکریا را کفیل او قرار داد.
یعنى «جعل الله سبحانه و تعالى لزکریا کفیلا لها»، «کفل‏» در این جمله دو مفعول گرفته است «مکفل‏» خدا است و خداى متعال مریم را در تحت ‏سرپرستى زکریا علیه السلام کفالت نمود «و کفلها زکریا» نه «تکفلها زکریا» زکریا علیه السلام متکفل نشد مگر به وحى الهى.
این چنین نبود که قرعه خود به خود به نام زکریا علیه السلام بیفتد، به همین جهت فرمود: اینها قرعه زدند و خیلى‏ها شیفته بودند که این کودک را سرپرستى کنند: «و ما کُنت لَدیهِم اِذ یَختَصِمُون» (آل عمران، 44)؛ تو نزد آنان نبودى آنگاه که مجادله داشتند. و بنا را بر قرعه نهادند اما قرعه به نام مبارک زکریا علیه السلام خورد، به خواست‏ خدا قرعه به نام او در آمد.
«و ما کُنتَ لَدیهِم اِذ یُلقُونَ اَقلامَهُم اَیُّهُم یَکفُلُ مَریَمَ» (آل عمران، 44)؛ تو نزد آنان نبودى آنگاه که قرعه انداختند تا کدام یک مریم را کفالت کند. خدا مى ‏فرماید: ما طورى برنامه را تنظیم کردیم که خود مکفل شویم و زکریا متکفل و مریم تحت کفالت‏ باشد. و این در مرحله بقاء است که پرورش و رشد اوست وگرنه در بدو پیدایش و تکونش، و ظهور و هجرت او از رحم به دامن، در سایه تربیت آن بانو بود. گاهى خداوند مى‏گوید راه راست را به شما نشان مى‏دهم و زمانى براى تشویق مى‏فرماید: توفیق سلوک در راهى را که انبیا رفته‏اند به شما عطا مى‏کنم و زمانى بالاتر از این را نوید مى‏دهد و مى‏ فرماید: شما را با همراهان و همسفران و قافله‏ سالارانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین همراه مى ‏کنم.
یکى از صدیقین مریم ‌علیها‌السلام است. که همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلکه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را مى‏ طلبند که مریم هم جزو صدیقین است.                      
مقام مریم از نظر مفسرین
نکته ‏اى که در ارزیابى مقام حضرت مریم باید مورد توجه قرار گیرد این است که قرآن کریم درباره تربیت مریم عذراء علیهاالسلام مى فرماید: هرگاه حضرت زکریا علیه السلام وارد مى‏شد روزى خاصى را در حضور آن بانو علیهاالسلام مى ‏دید.«کُلما دَخَلَ عَلَیهَا زَکَریّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقَا قالَ یا مَریَمُ اَنّى لَکِ هَذا قالَت هُوَ مِن عِندِاللهِ ان الله یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب» (آل عمران، 37)؛ هرگاه که زکریا در محراب بر او وارد مى‏شد نزد او نوعى خوراکى مى‏یافت. گفت: اى مریم این از کجا براى تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست، که خدا به هر کس بخواهد بى‏شمار روزى دهد. و هم چنین فرشتگان با مریم سخن مى‏گفتند و سخنان مریم را هم مى ‏شنیدند بلکه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود مى ‏آمیختند، هم مریم آنها را مى‏دید و هم آنها را مرآى مریم قرار مى‏گرفتند.

اینها تعبیرات بلندى است که قرآن درباره مریم دارد. و نیز در تبیین مقام والاى مریم مى‏فرماید: «و اِذ قالَتِ المَلائِکَةُ یا مَریمُ انَّ اللهَ اصَطفاکِ و طَهّرَکِ و اصطفاکِ عَلَى نِساءِ العالَمین* یا مَریمُ اقنُتی لِربِکِ واسجُدی وارکَعِی مَعَ الراکعین» (آل عمران، 42 و 43)؛ و هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. اى مریم، عبادت خدا کن و سجده کن و با رکوع کنندگان راکع باش.
یعنى فرشتگان فراوانى با این بانو سخن گفته، و او را از مقام اصطفایش با خبر کردند که تو صفوة الله، مطهره و در میان زنان عالم ممتازى، دائما به یاد حق باش، سجود، سجود و رکوع را فراموش مکن و از اهل رکوع باش.
و نیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند:«اِذ قالَتِ المَلائکةُ یا مَریَمُ انَّ اللهَ یُبَشِرکِ بِکلِمَةٍ مِنهُ اسمُهَُ المَسِیحُ...» (آل عمران، 45)؛ و هنگامى که فرشتگان گفتند: اى مریم خداوند تو را به کلمه‏اى از جانب خود که نامش مسیح، عیسى بن مریم است مژده مى‏دهد.
اینها نمونه‏هایى از گفتگو و حضور فرشتگان در محضر مریم علیهاالسلام است. در تبیین این بخش از زندگى حضرت مریم علیهاالسلام گروهى از معتزله نظیر زمخشرى ‏در کشاف راه تفریط پیموده و گمان کرده‏اند آن بانو نمى‏تواند به این مقام رسیده، و از کرامت ‏برخوردار شود، و سخنان فرشته‏ها را بشنود، و بشارت «صفوة بودن‏» را از فرشته‏ها دریافت کند، و مژده مادر پیغمبر شدن را از آنها تلقى نماید، لذا گفته‏اند این همه فضائل که نصیب مریم علیهاالسلام شده است ‏یا به عنوان معجزه زکریا علیه السلام و یا به عنوان پیش درآمد اعجاز عیسى علیه‌السلام است، که این را از نظر اصطلاح کلامى «ارهاص‏» مى‏گویند همان گونه که قبل از قیامت ‏یک سلسله امور خارق عادتى رخ مى‏دهد که از آنها به عنوان «اشراط الساعة‏» تعبیر مى‏ کنند، قبل از ظهور، یا میلاد یک پیامبر نیز، یک سلسله امور خارق عادتى رخ مى ‏دهد که اینها نشانه ظهور یک پیامبر الهى است و در کتاب‌هاى کلامى از این امور خارق عادت به عنوان ارهاص تعبیر شده است.
گروهى دیگر نظیر «قرطبى‏» - از مفسران معروف اهل سنت و همفکران او راه افراط رفته و معتقدند مریم داراى سِمت نبوت بوده است، زیرا فرشتگان فراوانى بر او نازل شده و او را از وحى با خبر کرده‏اند و از راه الهام، مساله صفوة و طهارت او را به او اعلام نموده و بشارت مادر پیغمبر شدن را به او اعطا کرده‏اند و گفته‏اند: چون مریم علیهاالسلام وحى فرشته‏ها را تلقى کرده و فرشته‏ها بر او وارد شده و گفتگوى آنها از رتبه مشافهه به مشاهده رسیده، پس پیامبر است، زیرا گمان کرده‏اند فرشتگان بر هر کس نازل شوند و وحى بیاورند و او فرشته‏ها را ببیند، پیامبر است.
اما علماى امامیه که در طریق قسط و عدل سیر مى‏کنند، بر این اعتقادند که تمام این مقامات و کرامت‌ها مربوط به خود مریم علیهاالسلام است‏ یعنى وصف به حال موصوف است نه متعلق موصوف، و نباید اینها را به حساب اعجاز زکریا علیه السلام گذاشت، و از طرف دیگر، مریم به مقام رسالت و نبوت تشریعى نرسیده است. این دو مطلب را مفسران گرانقدر امامیه، به استناد ظواهر قرآنى، تبیین مى ‏کنند.
اما مطلب اول که همه این کرامت‌ها تعلق به خود مریم علیهاالسلام دارد، به دلیل ظواهر قرآن است که فرشته‏ها سخن گفتند، اما نه فقط به عنوان هاتف غیب و سروش نهان، بلکه براى او مشهود شدند. همچنان که این خطاب‌ها و نداها گاهى به صورت تمثل هم تجلى کرده است چنانچه قرآن مى‏فرماید: «فَتَمَثّل لَهَا بَشَراً سَوِیّاً» ( مریم، 17 و 18)؛ پس چون بشرى هماهنگ بر او نمایان شد. آن فرشته گفت که من از طرف حق آمده و مامورم که به تو فرزندى عطا کنم. «قالَ اِنمَا اَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِاَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیّاً» (مریم، 19)
ظاهر این آیات آن است که خود مریم علیهاالسلام به تنهایى این مقامات را دریافت کرد و این مقام مریم علیهاالسلام بود که باعث‏ شد زکریا علیه السلام از خداى سبحان فرزندى طلب نماید:«هُنالِکَ دَعَا زَکَریّا رَبَّهُ»؛ اینجا بود که زکریا پروردگارش را بخواند (آل عمران، 38) این چنین نبود که معجزه زکریا در مریم ظهور کرده باشد بلکه کرامت‏هاى مریم موجب آن شد که زکریا از خدا، یحیى را طلب کند و فرزند «رضیی‏» از خداى سبحان مسالت نماید.

علاوه بر این که سفارش به قنوت و دوام عبادت و خضوع مستمر، و سجود و رکوع، نشانه مقام خود مریم علیهاالسلام است و نیز اوصافى که ذات اقدس اله براى این بانو ذکر مى ‏کند، نشانه آن است که شخصیت‏ خود مریم موجب شد تا فرشته‏ ها را ببیند و با آنها سخن بگوید و سخنان آنها را بشنود.
به همین جهت خداى سبحان از مریم به عنوان صدیقه یاد مى ‏کند و مى ‏فرماید: «و صَدقت‏ بِکلماتِ رَبَّها وَ کَتَبَهُ وَ کانَت مِنَ القانِتین» (تحریم، 12) «و اُمُه صِدیقَة»( مائده، 75) یعنى عیسى علیه السلام داراى مادرى بود که سخنان غیب را تصدیق مى ‏کرد، او نه تنها صادق بود بلکه از صدیقین به شمار مى‏آمد. و این صدیق بودن او، و صحه گذاشتن ذات اقدس اله بر این موضوع، نشانگر آن است که همه این فضائل از آن خود اوست.

صدّیقه بودن مریم علیهاالسلام
قرآن کریم از مریم علیهاالسلام به عنوان صدیقه یاد کرده است که این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا که نه تنها مصدقه، صادق و صدیق است ‏بلکه صدیق است. صدیقین گروهى هستند که با انبیا و صالحین و شهدا همراه و هم قافله‏اند. اینان قافله سالار کوى الهیند.
افراد عادى چه زن و چه مرد در نماز و نیایش‌ها و عباداتشان از ذات اقدس اله مسالت مى‏کنند: «وَ مَن یُطِعِ اللهَ والرَّسولَ فَاولئِکَ مَعَ الذینَ اَنعَمَ اللهُ عَلیهِم مِنَ النَبِیینَ وَالصِدیقِینَ والشُّهَداءِ والصّالِحِینَ وَ حَسُنَ اولئکَ رَفیقا» ( نساء، 69)؛ کسى که مطیع خدا و رسولش باشد او همسفر قافله‏اى است که اهل آن عبارتند از: نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین، و بعد در ادامه مى‏فرماید: و حَسُنَ اولئک رفیقا اینها رفقاى خوب و همسفران شایسته‏اى هستند چرا که: «سَلْ عَنِ الرَفیقِ قَبلَ الطریق» (نهج البلاغه فیض، نامه 31، ص 936)؛ اگر انسان بیفتد آنها دستگیرند، و اگر در مسیر افراط و تفریط قرار گیرد، او را تعدیل کرده و اگر احساس خستگى کند تقویتش مى ‏کنند، و اگر احساس عجز کند به او قدرت مى ‏بخشند.
خداى سبحان مى ‏فرماید اگر شما هدایت را از من بخواهید، من علاوه بر این که شما را اهل سیر و سلوک در صراط مستقیم قرار مى‏دهم و صراط مستقیم را به شما نشان مى‏دهم و راهى را که آنان رفته‏اند به شما مى‏ نمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار مى ‏دهم.
گاهى خداوند مى‏ گوید راه راست را به شما نشان مى ‏دهم و زمانى براى تشویق مى ‏فرماید: توفیق سلوک در راهى را که انبیا رفته‏ اند به شما مى ‏نمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار مى ‏دهم. گاهى خداوند مى‏ گوید راه راست را به شما نشان مى ‏دهم و زمانى براى تشویق مى‏فرماید: توفیق سلوک در راهى را که انبیا رفته‏ اند به شما عطا مى ‏کنم و زمانى بالاتر از این را نوید مى‏ دهد و مى ‏فرماید: شما را با همراهان و همسفران و قافله ‏سالارانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین همراه مى ‏کنم. یکى از صدیقین مریم ‏سلام الله علیها است. که همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلکه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را مى ‏طلبند که مریم هم جزو صدیقین است.
همسر ابراهیم خلیل علیه السلام
در داستان ابراهیم خلیل سلام الله علیه همان‏گونه که خلیل الله با فرشته ‏ها سخن مى‏گوید، و بشارت ملائکه را دریافت مى‏دارد همسر او نیز با فرشته‏ها سخن گفته و بشارت ملائکه را دریافت مى ‏کند. ذات اقدس آله در زمان کهولت و پیرى خلیل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. که این بشارت الهى، به همان شکلى که توسط ملائکه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نیز اعلام گردید. هنگامى که ملائکه به حضرت ابراهیم علیه السلام گفتند: فَبَشَّرناهُ بِغُلام حَلیم؛ پس پسری بردبار را به او مژده دادیم.  (صافات، 101).
ابراهیم علیه السلام فرمود: «اَبَشرتُموُنی عَلى اَن مَسّنی الکِبَر فَبِمَ تُبشِرون» (حجر، 54)؛ آیا به من نوید مى‏دهید در حالى که مرا پیرى رسیده است؟
حضرت این سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلکه به عنوان «استعجاب‏» گفت. معناى استعجاب آن است که انسان به لحاظ شگفت ‏انگیز بودن واقعه ‏اى با دید تعجب بدان مى ‏نگرد.
در این جا ابراهیم خلیل علیه السلام عرض کرد: خدایا من نه تنها پیر شده‏ام بلکه، پیرى به سراغ من آمده است. یعنى یک وقت انسان پیر مى‏شود و دوران شیخوخت را مى ‏گذراند و مى‏گوید «قد بلغت من الکبر» (مریم، 8) یعنى من، به پیرى رسیدم.
ولى زمانى از پیرى نیز مى‏گذرد و به دوران فرتوتى پاى مى‏نهد که در این حال مى ‏گوید «قد بلغنی الکبر» (آل عمران، 40) یعنى پیرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مى‏ دهید؟ فرشته‏ ها گفتند:«بَشّرناکَ بِالحَقِ فَلا تَکُن مِنَ القانِطین» (حجر، 55)؛ یعنى این تبشیر ما با حق همراه است و گزاف نیست، چون فرشتگان در صحبت‏ حق سخن مى‏گویند و در لباس حق حرف مى‏زنند.
به همین جهت حرف «باء» در «بالحق‏» خواه به معناى مصاحبت ‏باشد و خواه به معناى ملابست، مفهومش این است که گفتار ما در لباس حق، یا در صحبت ‏حقیقت است و ما گزاف نخواهیم گفت و تو اى خلیل الله ناامید مباش. آنگاه ابراهیم خلیل علیه السلام فرمود:«و من یَقنط مِن رَحمةِ رَبَّهُ الّا الضّالوُن» (حجر، 56) حضرت در کمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت و نبوت سازگار نیست، بلکه با هدایت و رهبرى نیز سازش ندارد. بنابراین نه تنها هیچ پیامبرى ناامید نخواهد بود بلکه هیچ مؤمن و مهتدى نیز ناامید نمى شود.

معناى ناامیدى آن است که انسان گمان کند به جایى رسیده است که از خدا معاذالله ساخته نیست که مشکل او را حل نماید. این یاس در حد کفر است، و هیچکس حق ندارد ناامید باشد. معادل همین برخورد با همسران حضرت نیز مطرح شده است، قرآن کریم مى‏فرماید:«وَ امراتهُ قائِمَةَ فَضَحَکَت فَبَشَّرناها بِاسحقِ وَ مِن وَراءِ اِسحق یَعقوب» (هود،71)؛ یعنى هنگامى که فرشته ‏ها با خلیل حق سخن مى‏گفتند همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود و ضحکى داشت. ‏
براى «ضحک‏» در تفاسیر دو بیان آمده است، یا به معناى سرور و خوشحالى و یا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده دادیم او را به اسحاق و از پس اسحاق، یعقوب را. یعنى علاوه بر فرزند - اسحاق، بشارت نوه یعقوب هم، به تو مى‏ دهیم.
سپس همسر خلیل الرحمان عرض کرد: «قالت ‏یا وَیلَتی ءَاَلَد وَ اَنا عَجُوزُ و هذا بَعلی شَیخاً ان هذا لِشی‏ءِ عَجیب* قالوا اَتَعجبین مِن اَمرِ اللهِ رَحَمتَ اللهَ وَ بَرکاتُهُ عَلیکُم اَهلَ البَیت اِنَّهُ حَمیدٌ مَجید» ( هود،72 و73)؛ آیا من مادر مى‏شوم در حالى که خودم فرتوت و سالمند و کهنسالم، و همسرم نیز پیرمردى فرتوت و کهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آیا از رحمت ‏خدا و امر خدا در تعجب هستى در حالى که رحمت ‏خدا، و برکات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده و شما از این برکات عینى، بى ‏شمار دیده‏اید! عظمت زن در فرهنگ وحى از این ارزیابى روشن مى شود که در فرهنگ وحى از زن به عظمت ‏یاد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلکه در انجیل، تورات و صُحف خلیل الله نیز مطرح بوده است.
با فرشتگان تکلم نمودن و بشارت آنها را دریافت کردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، و سخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است که زن نیز همانند مرد در همه این صحنه ‏ها سهیم بوده و اگر پدر پیامبرى، با ملائکه سخن مى‏گوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد. به همین جهت وقتى در قرآن کریم از زنان یاد مى ‏کند، مادر مریم و یا خود مریم را جزو آل‌عمران شمرده و در زمره اصفیا قرار مى‏دهد. به عبارت دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیا و اولیاى خاص جزو اصفیاى الهیند.
خدا در قرآن مى ‏فرماید:«اِنَّ اللهَ اصطَفى آدمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبراهیم و آلَ عِمران عَلى العالَمین* ذُریَّة بَعضَها مِن بَعضِ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیم» (آل عمران،33 و34)؛ به یقین خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى که بعضى از آنان از بعض دیگرند، و خداوند شنواى دانا است. که منظور از این عمران آن عمرانى است که پدر مریم است، نه عمرانى که پدر موسى است چون عمرانى که پدر موسى است اصلا نامش در قرآن کریم نیامده.
بعد خداوند مى‏فرماید:«اِذ قالَت امرَاتُ عِمران رَبَّ اِنّی نَذَرتُ لَکَ ما فِی بَطنی محررا» ( آل عمران،35)؛ چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده باشد. خداوند این دو بانو را به عنوان صفوة مردم عالم، معرفى نموده است. در نهج البلاغه نیز مى ‏خوانیم که امیر المومنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها مى ‏فرماید:
«قل یا رسول الله عن صفیتک صبری‏»؛ امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب مى ‏کند: یا رسول الله، این صفیه تو یعنى این بانویى که صفوة تو، مصطفا و برگزیده توست رحلت کرده و صبر در فقدانش براى من دشوار است.
حضرت از او به عنوان صفیه یاد مى‏کند یعنى صفوة الله است، مریم هم صفوة الله است، مادر مریم اهل عمران بود، یعنى عمران که پدر مریم است ‏سرسلسله این خانواده به شمار مى‏رود، و وابستگان این خانواده را آل عمران مى‏گویند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوة حقند.

.......................

منابع:

نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 202

زن در آینه جلال و جمال، ص 153، آیة الله جوادی آملی

 





      

چند روایت درباره اهمیت حجاب در نظر فاطمه زهرا علیهاسلام:

 
حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که:
روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد.
رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟»
فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند.»
رسول خدا فرمود:« شهادت می دهم که تو پاره تن منی.»

روزی رسول خدا از اصحاب خود پرسید:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش کدام است؟» اصحاب نتوانستند جواب بدهند. این سؤال به گوش فاطمه علیهاسلام رسید. فاطمه فرمود:« نزدیکترین حالات زن به پروردگارش وقتی است که در خانه اش بنشیند (و خود را در کوچه و بازار، جلو چشم نا محرمان قرار ندهد.)»
وقتی رسول خدا این سخن را شنید، فرمود:« فاطمه پاره تن من است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: روزی رسول خدا از ما پرسید:« بهترین کار برای زنان چیست؟»
فاطمه علیهاسلام پاسخ داد:« بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها را نبینند »
رسول خدا فرمود:« فاطمه پاره تن من است »

رسول خدا بعد از ازدواج فاطمه علیهاسلام کارها را بین او و علی علیه السلام تقسیم کرد و فرمود کارهای منزل با فاطمه و کارهای خارج از منزل با علی.
فاطمه علیها سلام می‌فرماید:« هیچ کس نمی‌‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.»

روزی فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمود:« چه بد است این تخته‌هایی که بدن مرده را برای تشییع جنازه روی آن می‌گذارند! زیرا وقتی زنی را روی آن قرار می دهند و پارچه ای بر بدنش می کشند، حجم بدن او معلوم است.»
اسماء گفت:« من که در حبشه بودم، می‌دیدم مردم آنجا تابوتی از چوب درست می‌کردند و مرده را داخل آن می‌گذاشتند.»
سپس اسماء با چوب خرما تابوتی لبه‌دار درست کرد و به فاطمه علیهاسلام نشان داد. حضرت فاطمه بسیار خوشحال شد و فرمود:« این خیلی خوب است. وقتی مرده را داخل آن قرار دهند و پارچه‌ای روی آن بکشند، دیگر معلوم نمی‌شود مرده مرد است یا زن.» و فرمود:« پس از مرگم، مرا در همین تابوت بگذارید.»

منابع:
بحارالانوار، ج 43، صفحات 91 و 93 و 54 و 81 و 189.
بحار/92/43 اول صفحه -
بحار/189/43 -
بحار1/81/43-
بحار/54/43 -

 





      

تفسیر توحیدی حجاب

 

* یا ایُّها النَّبیُ قُل لِازواجِکَ و بَناتِکَ و نِساءِ المُؤمنینَ
یُدنینَ عَلیهِنّ مِن جَلابیبِهنَّ ذلکَ اَدنی اَن یُعرَفنَ فَلا یُؤذَینَ *
احزاب/59
 
در روابط انسانی باید آشکار و خلوت آدمها و محکم و متشابه زندگی آنها تفکیک شوند تا وحدت و همزیستی و صلح به وجود بیاید و جامعه از فساد دور شود. اصل تفاوتها در مردم تغییر ناپذیرند و برای وحدت ناچار باید تفاوتها را درک کرد و دانست که مردمان مرد و زن، پیر و جوان و کودک، زیردست و بالادست، دوست و دشمن و بیگانه وآشنا هستند.
می توانیم زن را درآفرینش به شب شبیه بدانیم و مرد را به روز! زن سکون و آرامش (روم/21)و لباس و پوشش(بقره/187) است و شب هم سکون و لباس(نباء/10) است. شب برخلاف روز که آشکار و روشن و مبصره است تاریک و محو است(اسراء/12). روز برای طلب وکسب (اسراء/12) و تلاش ومعاش (نباء/11) است و شب برای خواب و آرامش و آرام گرفتن.
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز
دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
 
کار در شب منع شده است چون پیروی از آنچه علم نداریم ممنوع است (اسراء/36). قیام و عمل وجهاد مال مرد است و اوست که بر زن قوّام است و زندگی و معاش را او تدبیر می کند. زن مثل شب است که زمینه گام محکم و سخن اقوم را برای مردان که تلاشی طولانی را در روز در پیش دارند (مزّمّل/6و7) فراهم می سازد و از دامن اوست که مرد به معراج می رود.
زن مثل یک راز است که باید برای اهل آن فاش شود. رازها اگر مخفی نگه داشته نشوند نابود می شوند. سخن راست اگر برای آن کس که ظرفیت شنیدنش را ندارد گفته شود انکار یا تفسیر به رأی می شود چون مکروه و ناسازگار است. زن یک موجود اسرارآمیز است! که اگر برای نامحرم مکشوف شود دست به دست میان مردمان نقل می شود و سرگردان و ولگرد افشا می گردد. آن گاه که حرمت شب نگه داشته نشود نامحرمان سوء استفاده می کنند و سنگ به جام می اندازند. پس در ادامه بیت قبلی حافظ می خوانیم:
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
البته خوف افشا برای راز صدق می کند و گرنه چیزی که خود ظاهر و فاش است نیازی به پوشیده شدن ندارد. زن نیز نباید زینتش را آشکار کند جز آنچه که ظاهر است: اِلّا ما ظَهَرَ مِنها (نور/31). خوف افشا برای زنی صدق می کند که دارای اهل و خانواده باشد و نام و هویتی بر او باشد. چنین کسانی وقتی پوشش خود را کامل نکنند مورد تعرض نگاه بیگانگان (نامحرمان) قرار می گیرند و هویت آنها کمرنگ می شود. بیگانه وقتی پوشیده ای را مکشوف می بیند کسی را دیده است که برایش مثل راز است و در واقع با او مأنوس نیست تا آن را در جای خود بفهمد پس غیر عادی می بیند: خیره می شود، با التهاب و بدون آرامش درونی نگاه می کند، غیرمعقول می گوید و غیر معقول می شنود و ادبیات و غم و لبخندش مصنوعی و ناصادقانه می شود و ... اگر در دوسوی این ارتباط دو نفر انسان جدی و اهل صدق باشند «اذیت» می شوند و از اینکه با شخصیت واقعی آنها برخورد نشده است احساس عدم توازن و سرخوردگی می کنند. آدمی در این ارتباط اگر با خودش صادق باشد می فهمد که «شناخته نشده» است و در توهم ارتباط گرفته است چرا که بیگانه نمی داند که او کیست و چه می خواهد. این احساس آزاردهنده است و خستگی آور. در حالی که دیدار دوست نیروبخش و روح افزاست.
چشم پوشی و غضّ بصر برای جلوگیری از چشم چرانی و هرزه بینی است. مسئله دیدن نیست، مسئله ولنگاری چشم است که محرم و نامحرم را به هم می ریزد. از هرچه که ناسازگار با دین و مکروه قلب وناشناس برای عقل است باید چشم پوشاند (مصباح الشریعه، باب غضّ بصر). کسی که زیاد چشم می چرخاند محرم و نامحرم را با هم می بیند. محرم، محرمِ راز است وعیب ها را درک می کند و به آدم هدیه می دهد و ما نیز رازها و عیب هایش را می فهمیم و در جای خود می نهیم. ما به محض برخورد با چیزی انس نمی گیریم ومحرم آن نمی شویم.
زنان مؤمنین باید پوششان را کامل کنند. و هرکسی نشناسدشان تا شناخته شوند! و آزار نبینند(احزاب/59). این جمله پایه حجاب است: پوشش در عین حال که می پوشاند می شناساند! پوشش بیش از همه برای زن صاحب خانواده مهم است. شدت حجاب بقای بیشتری برای زن خانواده دار می آورد. بی حجابی و بدحجابی مثل این است که کاری بیش از توان زن را به او تحمیل کنیم. در حالی که زن ریحانه است و قهرمان نیست: إنَّ المَراه رِیحانه لَیسَت بقَهرمانه (نامه 31 نهج البلاغه). زن مثل گل است و باید در جای خود بماند و بو بدهد. بردن گل به هرجا و دادن گل به هرکس آن را پژمرده می کند. حجاب زن بودن زن را تضمین می کند.
در اینجا لازم است به زن به عنوان مادر نگاه کنیم:
زن مظهر خانواده است و به عبارت دیگر «مادر» است. مادر مثل حوض کوثرمحل وحدت فرزندان است ونقطه جمع شدن وانتشار فرزندان است. مادر وحدتی است که لازمه کثرت است و اگر مادر نبود کثرت هم نبود. ام الکتاب جایی است که کتاب در آن خلاصه و مجمل است و از آنجا کتاب تفصیل پیدا می کند. اگر مادر نباشد فرزندان مثل مردانی که شب آرامی نداشته اند در روز پریشان می شوند. فرزندان در روز به نام پدر شناخته و آشکار می شوند و عمل می کنند و به راه پدر (مله ابیکم) می روند اما مادر مهمتر است: اول مادر دوم مادر سوم مادر و بعد پدر! (کافی ، باب احترام به والدین).
فاطمه (سلام الله علیها) مادر است و کوثر و امّ المؤمنین و سیده زنان و بهترین شب ها. فاطمه کوثر است و کوثر کثرات است (مصباح الهدی، ص295). امّ المؤمنین که کنینه حضرت است هم به معنی خانه ای است که مؤمنین آنجا به هم می رسند. طوبا درختی است در خانه زهرا که هر شاخه اش در خانه یک مؤمن است (طوبای محبت، ج1، ص193). مادر را نمی بینیم چون در واقع وجود فرزندان اوست. همانطور که به امّ الکتاب جز پاکان نمی رسند به امّ المؤمنین هم جز محرم نمی رسد. مادر مخفی و لطیف است. «خانم زهرا خودش لیل است. لیل چیز کمی نیست قرآن هرجا لیل می گوید مراد زهراست که بین شیعیان و محبین و خود ائمه مخفی است. لیل است و ثبات آور» (طوبای محبت، ج1، ص78). خود حضرت گفته اند که بهترین زنها مخفی ترین آنهاست. حضرت بهترین زنهاست و بهترین زنها بهترین شبهاست و بهترین شبها شب قدر است و می گویند فاطمه (سلام الله علیها) لیله القدر است. شأن حضرت زهرا این است که مخفی باشد (طوبای محبت، ج1، ص78). حتی قبر او!





      

آیا چادر ریشه ى دینى و قرآنى دارد؟

 

سوال : آیا چادر ریشه ى دینى و قرآنى دارد؟ حسین مهدى زاده
جواب : کلمه ى چادر واژه اى است پهلوى که به دو صورت «چادُر و چادَر»[1] به کار رفته و مترادف آن در زبان عربى، «جلباب»[2] و در زبان انگلیسى« [3] WRAPPER»است.
چادر باوقارترین و بارزترین نمود عینى پوشش زن مسلمان است که سراسر بدن او را مى پوشاند. این حجاب برتر ریشه در قرآن هم دارد. خداوند متعال خطاب به پیامبرش فرموده است:
(یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لاَِزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً)[4]; اى پیغمبر، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را با چادر خود بپوشانند، که این کار براى آنها بهتر است، تا به عفت و حریت شناخته شوند و از تعرض و جسارت هوسرانان آزار نکشند; و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است.
«جلابیب» جمع «جلباب» است و جلباب در کتاب هاى لغت معتبر، مثل لسان العرب، صحاح اللغة و معجم الوسیط، به «ملحفه» معنا شده است و ملحفه پوششى گسترده است که زن خود را در آن مى پیچد.[5] علامه طباطبایى در کتاب المیزان در ذیل همین آیه ى شریفه، جلباب را لباسى مى داند که زن با آن تمام بدن خود را مى پوشاند.[6] قبل از بررسى معنا و مفهوم جلباب، باید دید چادر رایج در بین زنان مسلمان و ایرانى چه نوع پوششى است و عناصر و مؤلفه هاى اصلى تشکیل دهنده ى آن چیست؟ با اندک تأملى مى توان گفت: چادر داراى دو مؤلفه ى اصلى ذیل است:
1. اندازه ى چادر: پوششى وسیع است که از بالاى سر تا پایین پاى زن را مى پوشاند.
2. کارکرد چادر: پوششى جلوباز که از بالاى سر، روى لباس هاى دیگر پوشیده مى شود و به نحو خاصى کنترل و جمع و جور مى گردد.
حال باید بررسى نمود آیا جلباب قرآنى که در بعضى تفاسیر از آن به ملحفه تعبیر شده است،[7] دو عنصر مذکور را دارد یا نه؟ اگر دو عنصر یاد شده را بتوان براى جلباب اثبات نمود، مى توان ادعا کرد که جلباب قرآنى همانند چادرهاى رایج فعلى است و گرنه نمى توان چنین ادعایى کرد; از این رو، به بررسى دو مؤلفه ى اندازه و کارکرد جلباب مى پردازیم:
الف) اندازه ى جلباب: تقریباً همه ى کتاب هاى لغت در این که جلباب پوششى وسیع است اتفاق نظر دارند، ولى دیدگاه هاى کتاب هاى لغت و تفسیر درباره ى اندازه ى دقیق جلباب متفاوت است. از مجموع کلمات لغویان و مفسران در مورد اندازه ى جلباب، به سه دیدگاه مى توان اشاره کرد:
دیدگاه اول: از کتاب هاى لغوى و تفسیرى استفاده مى گردد که جلباب پوششى فراگیر بوده که از بالاى سر تا پایین پا را مى پوشانده است.[8]
دیدگاه دوم: جلباب پوششى بزرگ تر از خمار (مقنعه) بوده که کم تر از مقدار ردا، یعنى تقریباً تا زانوها را مى پوشانده است. این دیدگاه از بعضى از کتاب هاى لغت، مثل مصباح المنیر فیومى استفاده مى شود.
دیدگاه سوم: جلباب همان خمار (مقنعه) است; پوششى که فقط سر و سینه ها را مى پوشاند. این دیدگاه از مفردات راغب اصفهانى به دست مى آید.
شواهد مختلفى وجود دارد که صحت دیدگاه اول و مخدوش بودن دیدگاه دوم و سوم را ثابت مى کند که بعضى از آنها عبارت اند از:
شاهد اول: درباره ى پوشش حضرت فاطمه ى زهرا(علیها السلام) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک این گونه نقل شده است:
لاثت خمارها على رأسها و اشتملت بجلبابها.[9]
یعنى فاطمه ى زهرا(علیها السلام) خمار و مقنعه ى خویش را بر سر و جلباب، یعنى پوششى که شامل و دربر گیرنده ى تمام آن وجود مبارک بود، بر تن کردند.
از نحوه ى پوشش حضرت در قضیه ى مذکور دو نکته استفاده مى شود:
نکته ى اول: پوشش حضرت در بیرون منزل، همان دو پوشش قرآنى مستقل از یکدیگر به نام «خمار» و «جلباب» بوده است; بر این اساس، نظر طرف داران دیدگاه سوم، مثل راغب اصفهانى در مفردات که جلباب را به خمار معنا کرده است، مخدوش مى گردد.
نکته ى دوم: از عبارت «و اشتملت بجلبابها»، به روشنى استفاده مى شود که جلباب، پوششى سرتاسرى بوده که تمام آن وجود مبارک، از سر تا قدم ها را فرا مى گرفته است; بنابراین، نظر طرف داران دیدگاه دوم; که قایل بودند جلباب تقریباً تا زانوها را مى پوشانده است، مخدوش مى گردد.
شاهد دوم: از کتاب هاى لغوى، مثل مصباح المنیر فیومى که گفته اند: «الجلباب ثوب اوسع من الخمار; جلباب پوششى گسترده تر از خمار است»، تباین و مستقل بودن خمار و جلباب به خوبى استفاده مى شود.
شاهد سوم: احادیثى هم چون حدیث نبوى «و لغیر ذى محرم اربعة اثواب: درع و خمار و جلباب و ازار»[10] که از جلباب و خمار به عنوان دو پوشش مستقل نام برده است نیز، شاهد بطلان دیدگاه سوم است.
شاهد چهارم: زمخشرى و آلوسى از ابن عباس، صحابى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و شاگرد امام على(علیه السلام) نقل کرده اند که جلباب پوششى بوده که از بالا تا پایین بدن را مى پوشانده است;[11] که با این شاهد بطلان دیدگاه دوم اثبات مى شود.
حاصل این که جلباب قرآنى از نظر اندازه همانند چادرهاى زمان حاضر از بالاى سر تا پایین پا را مى پوشانده است. اگر چه ممکن است که از نظر شکلى غیر از چادر فعلى بوده است.
ب) کارکرد جلباب: براى فهمیدن کارکرد جلباب و کیفیت پوششى آن، لازم است معناى «ادناء» در آیه ى (یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ) معلوم شود. آلوسى از ابن عباس و قتاده و زمخشرى از ابن سیرین نقل کرده اند که مراد از «یدنین» قرار دادن جلباب در بالاى ابرو و گردن و جمع و جور کردن و قرار دادن گوشه هاى جمع شده ى آن در بالاى بینى است،[12] که معمولا بانوان متدین و حساس نسبت به رعایت حجاب در مواجهه با نامحرم چنین مى کنند. از عبارت ابن عباس، قتاده و ابن سیرین معلوم مى شود که جلباب همانند چادرهاى فعلى، پوششى جلوباز بوده است که واژه ى «یدنین» در آیه ى شریفه نیز مؤید این مدعاست; بنابراین، از نظر کارکرد و کیفیت پوشش نیز جلباب قرآنى، شبیه چادرهاى امروزى بوده است.
به رغم این که بحث بر سر الفاظ و نام گذارى نیست و مهم این است که حقیقت و مصداقى از پوشش، شبیه چادرهاى فعلى، در صدر اسلام موجود بوده است، خوش بختانه در کتاب هاى واژه هاى قرآنى و کتاب هایى که درباره ى جلباب بحث نموده اند، جلباب به چادر معنا شده است و این مؤید بسیار خوبى است بر این که آنها نیز به دلیل اشتراک مؤلفه ها و عناصر جلباب و چادر، همانند ما، از جلباب قرآنى معناى چادر را فهمیده اند.[13]
حاصل این که، با توجه به مشابهت بسیار نزدیک جلباب قرآنى با چادر، از نظر اندازه و کارکرد، مى توان ادعا کرد که چادر ارتباط وثیقى با دین اسلام و قرآن دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. لغت نامه ى دهخدا و فرهنگ معین.
[2]. خلیل احمد فراهیدى، کتاب العین، ج 1، ص 302.
[3]. دکتر آریان پور، فرهنگ انگلیسى به فارسى.
[4]. سوره ى احزاب، آیه ى 59.
[5]. الملحفة: بالکسر، هى الملائة التى تلتحف بها المرأة (واللحاف) کل ثوب یتغطى به: ر.ک: فیومى، المصباح المنیر، ریشه ى لحف.
[6]. محمدحسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 16، ص 346.
[7]. به طور مثال ر.ک: شیخ طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 361; میرزا محمد مشهدى، کنزالدقائق، ج 8، ص 226 و فیض کاشانى، تفسیر صافى، ج 4، ص 203، ذیل آیه ى 59 سوره ى احزاب، (آیه ى جلابیب).
[8]. به طور نمونه، ر.ک: شیخ طوسى، همان; بیضاوى، تفسیر انوار التنزیل و اسرار التأویل; علامه طباطبایى، تفسیر المیزان و شیخ محمدجواد مغنیه، تفسیر الکاشف، ذیل آیه ى جلابیب; هم چنین از ابن عباس، مفسر بزرگ قرآن کریم این دیدگاه استفاده مى شود که در ضمن بررسى اقوال سه گانه خواهد آمد. در کتاب الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بیانه، ذیل آیه ى 59 سوره ى احزاب (آیه ى جلابیب) آمده است: «جلابیب جمع جلباب اسم جامد للملاءة التى تشتمل بها المرأة قال المبرَّد: الجلباب ما یستر الکل مثل اللحفة»; هم چنین این دیدگاه از کلام ابن عربى در کتاب احکام القرآن در ذیل آیه ى جلباب نیز استفاده مى شود. علاوه بر کتب تفاسیر، از بعضى کتاب هایى که به طور مفصل درباره ى احکام زنان بحث کرده اند دیدگاه اوّل صریحاً استفاده مى شود; مثلا در کتاب المفصل فى احکام المرأة والبیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة، ج 3، ص 3222 آمده است: انّه الملاءة التى تشتمل بها المرأة فتلبسها فوق ثیابها و تغطى بها جمیع بدنها من رأسها الى قدمها و الجلباب بهذا التعریف شبیه العَباءة».
[9]. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 98.
[10]. طبرسى، مجمع البیان، ج7، ص155.
[11]. عن ابن عباس: الرداء الذى یستر من فوق الى اسفل. زمخشرى، تفسیر کشاف، و آلوسى، تفسیر روح المعانى، ذیل آیه ى جلباب (آیه ى 59 سوره ى احزاب).
[12]. عن ابن سیرین سألت عبیدة السلمانى عن ذلک (یدنین)، فقال: ان تضع رداءها فوق الحاجب ثم تدیره حتى تضعه على انفها. شبیه تعبیر مذکور عبارت هاى مختلفى در تفسیر آلوسى، ذیل آیه ى جلباب نقل شده است که نحوه ى کارکرد جلباب را بیان مى کند; مثلا از ابن عباس و قتاده این گونه نقل شده است. «تلوى الجلباب فوق الجبینین و تشده ثم تعطفه على الانف و ان ظهرت عینها لکن تستر الصدر و معظم الوجه».
[13]. ر.ک: لسان التنزیل، تألیف قرن 4 و 5، ص 103، به اهتمام مهدى محقق; تفسیر ابوالفتوح رازى، ج 8، ص 191، ذیل آیه ى 59 سوره ى احزاب; میرزا ابوالحسن شعرانى، نثر طوبى، واژه ى جلباب; عبدالرحیم صفى پور، منتهى الارب فى لغة العرب، ج 1، ص 186، واژه ى جلب; ر. پ. آ: دزى، فرهنگ البسه ى مسلمانان، ص 117 و فیاض زنجانى، «رساله ى حجابیه»، مجله ى کیهان اندیشه، ش 60، خرداد و تیرماه، سال 1374، ص 112. و نسخه ى کهن تفسیر مفردات قرآن، ص190، قسمت مفردات، سوره ى احزاب





      

نگاهی تفصیلی بر مبحث حجاب از سید حسین میرخلیلی(قسمت دوم)

 

در تفسیر على بن ابراهیم در شان نزول این آیه چنین آمده است: آن ایام زنان مسلمان به مسجد مى‏رفتند و پشت سر پیامبر(ص) نماز مى‏گذاردند، هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشا مى‏رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى‏نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى‏دادند و مزاحم آنان مى‏شدند. آیه فوق نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور کامل رعایت کنند تا به خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.
به دنبال نهى از ایذا رسول خدا (ص) و مؤمنان در آیات قرآن، در اینجا روى یکى از موارد ایذاء تکیه کرده و براى پیشگیرى از آن از دو طریق اقدام مى‏کند:

نخست به زنان با‌ایمان دستور مى‏دهد که هر گونه بهانه و مستمسکى را از دست مفسده‏جویان بگیرند، سپس با شدیدترین تهدیدى که در آیات قرآن کم نظیر است منافقان و مزاحمان و شایعه‏پراکنان را مورد حمله قرار مى‏دهد.
در قسمت اول مى‏گوید: اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو روسرى‏ هاى بلند خود را بر خویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ.
منظور از شناخته شدن چیست؟ دو نظر در میان مفسران وجود دارد که منافاتى با هم ندارند:

نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون مى‏آمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقى وضع خوبى نداشتند گاهى بعضى از جوانان هرزه مزاحم آنها مى‏شدند، در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامى را کاملا رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانه‏اى براى مزاحمت به دست هرزگان ندهند.
بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند.

دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل‏انگار و بى اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى بند و بار که در عین داشتن حجاب آن چنان بى‏پروا و لاابالى هستند که غالبا قسمت هایى از بدن هاى آنان نمایان است و همین معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى‏کند.
علامه طباطبایی نیز در کتاب المیزان در ذیل همین آیه، به صورتی دیگر به یکی از فلسفه‌های وجوب حجاب که در عین حال از موارد بازدارنده خواهد بود خواهد پرداخت و بیان می‌کند که حجاب یکی از راه‌های تشخیص بین مسلمین و غیر مسلمین است و اصل حجاب تبلیغی برای اسلام و نشان دادن اهداف متعالی اسلام است:
کلمه جلابیب جمع جلباب است: و آن جامه‏اى است سرتاسرى که تمامى بدن را مى‏پوشاند، و یا روسرى مخصوصى است که صورت و سر را ساتر مى‏شود، و منظور از جمله پیش بکشند مقدارى از جلباب خود را، این است که آن را طورى بپوشند که زیر گلو و سینه‏هایشان در انظار ناظرین پیدا نباشد.

پوشاندن همه بدن به شناخته شدن به اینکه اهل عفت و حجاب و صلاح و سدادند نزدیک‏تر است. در نتیجه وقتى به این عنوان شناخته شدند، دیگر اذیت نمى‏شوند، یعنى اهل فسق و فجور متعرض آنان نمى‏گردند.
بعضى از مفسرین در معناى آن گفته‏اند: این پوشیدگى، نزدیک‏تر بودن ایشان به مسلمان بودن و آزاد بودن را مى‏شناساند، چون زنان غیر مسلمان، و نیز کنیزان در آن دوره حجاب نداشتند، و حجاب علامت زنان مسلمان بود، و در نتیجه کسى متعرض آنان نمى‏شد، و حتى کسى نمى‏پنداشت که ایشان کنیز و یا غیر مسلمانند، و از ملت یهود و نصارى هستند لیکن معناى اول به ذهن نزدیک‏تر است.

... وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (نور / 31)
آنها هنگام راه رفتن پاى‏هاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود. (و صداى خلخال که بر پا دارند به گوش رسد) و همگى به سوى خدا بازگردید اى مؤمنان تا رستگار شوید.

• ممنوعیت عوامل تحریک کننده
در آخر آیه فوق آمده است که نباید زنان به هنگام راه رفتن پاهاى خود را چنان به زمین کوبند تا
صداى خلخالهایشان به گوش رسد! این امر نشان مى‏دهد که اسلام به‌اندازه‏اى در مسائل مربوط به
عفت عمومى سختگیر و مو شکاف است که حتى اجازه چنین کارى را نیز نمى‏دهد، و البته به طریق اولى عوامل مختلفى را که دامن به آتش شهوت جوانان مى‏زند مانند نشر عکسهاى تحریک آمیز و فیلمهاى اغوا کننده و رمانها و داستانهاى جنسى را نخواهد داد، و بدون شک محیط اسلامى باید از اینگونه مسائل که مشتریان را به مراکز فساد سوق مى‏دهد و پسران و دختران جوان را به آلودگى و فساد مى‏کشاند پاک و مبرا باشد.

4. شبهات درباره حجاب و پاسخ به آن
استاد مکارم شیرازی در تفسیر نمونه در طی بحث‌های تفسیر خود، این عنوان را مطرح نموده‌اند و با توجه به آیات دیگر و روایات متععدی که وجود دارد به بررسی چندین شبهه در باب حجاب می‌پردازند و پاسخ‌هایی ارائه می‌کنند که می‌تواند بسیار مفید باشد.
در اینجا به ایرادهایى که مخالفان حجاب مطرح مى‏کنند که به طور فشرده اشاره می‌شود:

1- مهمترین چیزى که همه آنان در آن متفقند و به عنوان یک ایراد اساسى بر مساله حجاب ذکر مى‏کنند این است که زنان نیمى از جامعه را تشکیل مى‏دهند اما حجاب سبب انزواى این جمعیت عظیم مى‏گردد، و طبعا آنها را از نظر فکرى و فرهنگى به عقب مى‏راند، مخصوصا در دوران شکوفایى اقتصاد که احتیاج زیادى به نیروى فعال انسانى است از نیروى زنان در حرکت اقتصادى هیچگونه بهره‏گیرى نخواهد شد، و جاى آنها در مراکز فرهنگى و اجتماعى نیز خالى است، به این ترتیب آنها به صورت یک موجود مصرف کننده و سربار اجتماع در مى‏آیند.
پاسخ: آنها که به این منطق متوسل مى‏شوند از چند امر به کلى غافل شده یا تغافل کرده‏اند:
اولا: چه کسى گفته است که حجاب اسلامى زن را منزوى مى‏کند، و از صحنه اجتماع دور مى‏سازد؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در این موضوع را بر خود هموار کنیم امروز بعد از انقلاب اسلامى هیچ نیازى به استدلال نیست، زیرا با چشم خود گروه گروه زنانى را مى‏بینیم که با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند، در اداره‏ها، کارگاه ها، راهپیمایی‌ها و تظاهرات سیاسى، رادیو و تلویزیون، بیمارستان‌ها و مراکز بهداشتى، و در مراقبت هاى پزشکى براى مجروحین جنگى، در فرهنگ و دانشگاه و بالآخره در صحنه جنگ و پیکار با دشمن.

کوتاه سخن اینکه وضع موجود پاسخ دندان‏ شکنى است براى همه این ایرادها و اگر ما در سابق سخن از امکان چنین وضعى مى‏گفتیم امروز در برابر وقوع آن قرار گرفته‏ایم و فلاسفه گفته‏اند بهترین دلیل بر امکان چیزى وقوع آن است و این عیانى است که نیاز به بیان ندارد.
ثانیا: از این که بگذریم آیا اداره خانه و تربیت فرزندان برومند و ساختن انسان هایى که در آینده بتوانند با بازوان تواناى خویش چرخ هاى عظیم جامعه را به حرکت در آورند کار نیست؟
آنها که این رسالت عظیم زن را کار مثبت محسوب نمى‏کنند از نقش خانواده و تربیت، در ساختن یک اجتماع سالم و آباد و پر حرکت بى‏خبرند، آنها گمان مى‏کنند راه این است که زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى اول صبح خانه را به قصد ادارات و کارخانه‏ها و مانند آن ترک کنند، و بچه‏هاى خود را به شیر- خوارگاه‌ها بسپارند، و یا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند، و طعم تلخ زندان را از همان زمان که غنچه ناشکفته‏اى هستند به آنها بچشانند.
غافل از اینکه با این عمل شخصیت آنها را در هم مى‏کوبند و کودکانى بى روح و فاقد عواطف انسانى بار مى‏آورند که آینده جامعه را به خطر خواهند‌انداخت.

2- اشکال دیگرى که آنها دارند این است که حجاب یک لباس دست و پاگیر است و با فعالیتهاى اجتماعى مخصوصا در عصر ماشین هاى مدرن سازگار نیست، یک زن حجاب دار خودش را حفظ کند یا چادرش را و یا کودک و یا برنامه‏اش را؟!
پاسخ: این ایراد کنندگان از یک نکته غافلند و آن اینکه حجاب همیشه به معنى چادر نیست، بلکه به معنى پوشش زن است، حال آنجا که با چادر امکان پذیر است چه بهتر و آنجا که امکان آن نیست، به پوشش قناعت مى‏شود.
زنان کشاورز و روستایى ما، مخصوصا زنانى که در برنج زارها مهمترین و مشکل ترین کار کشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملا به این پندارها پاسخ گفته‏اند و نشان داده‏اند که یک زن روستایى با داشتن حجاب اسلامى در بسیارى از موارد حتى بیشتر و بهتر از مرد کار مى‏کند بدون آنکه حجابش مانع کارش شود.

3- ایراد دیگر اینکه آنها مى‏گویند حجاب از این نظر که میان زنان‏ و مردان فاصله مى‏افکند طبع حریص مردان را آزمندتر مى‏کند، و به جاى اینکه خاموش کننده باشد آتش حرص آنها را شعله‏ورتر مى‏سازد که الانسان حریص على ما منع!
پاسخ: این ایراد یا صحیح تر سفسطه و مغلطه را مقایسه جامعه امروز ما که حجاب در آن تقریبا در همه مراکز بدون استثناء حکمفرما است با دوران رژیم طاغوت که زنان را مجبور به کشف حجاب مى‏کردند مى‏دهد. آن روز هر کوى و بر زن مرکز فساد بود، در خانواده ‏ها بى بند و بارى عجیبى حکم فرما بود، آمار طلاق فوق العاده زیاد بود، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و...
نمى‏گوئیم امروز همه اینها ریشه کن شده اما بدون شک بسیار کاهش یافته و جامعه ما از این نظر سلامت خود را باز یافته، و اگر به خواست خدا وضع به همین صورت ادامه یابد و سایر نابسامانیها نیز سامان پیدا کند، جامعه ما از نظر پاکى خانواده ‏ها و حفظ ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسید.

5. استثنائات در رعایت حجاب
در این فصل با توجه به موارد متعددی که در هر دو کتاب درباره این عنوان وجود داشت صلاح دیده شد که در یک بخش جداگانه با آن پرداخته شود. در ضمن این بحث به مواردی که رعایت حجاب لازم هست و لازم نیست و تا چه حدی لازم است، نیز اشاره خواهد شد:

وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (نور / 31)
و به زنان با‌ایمان بگو چشم هاى خود را فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند، و زینت خود را جز آن مقدار که ظاهر است آشکار ننمایند، و روسرى‏هاى خود را بر سینه خود افکنند و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان یا بردگانشان یا افراد سفیه که تمایلى به زن ندارند یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند، آنها هنگام راه رفتن پاى‏هاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود. و همگى به سوى خدا بازگردید اى مؤمنان تا رستگار شوید.

در این آیه همزمان دو استثنای کلی بیان شده است:
یکی برای خود زنان در اینکه تا کجای بدن و دست و موی خود را بپوشانند؟
دوم اینکه برای چه کسانی حجاب بگیرند و برای چه کسانی لزومی ندارد؟

‏الف) استثناء وجه و کفین
در این که آیا حکم حجاب صورت و دست‌ها حتى از مچ به پایین را نیز شامل مى‏شود یا نه، در میان فقها بحث فراوان است، بسیارى عقیده دارند که پوشاندن این دو (وجه و کفین) از حکم حجاب مستثنى است، در حالى که جمعى فتوا به وجوب پوشاندن داده، یا حداقل احتیاط مى‏کنند، البته آن دسته که پوشاندن این دو را واجب نمى‏دانند نیز آن را مقید به صورتى مى‏کنند که منشا فساد و انحرافى نگردد، و گر نه واجب است.

همان گونه که در شان نزول نیز گفته‏ایم عرب‌ها در آن زمان روسرى و مقنعه‏اى مى‏پوشیدند که دنباله آن را روى شانه‏ها و پشت سر مى‏انداختند به طورى که مقنعه پشت گوش آنها قرار مى‏گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى‏پوشاند، ولى قسمت زیر گلو و کمى از سینه که بالاى گریبان قرار داشت نمایان بود. اسلام آمد و این وضع را اصلاح کرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش یا پشت سر جلو بیاورند و به روى گریبان و سینه بیندازند و نتیجه آن این بود که تنها گردى صورت باقى مى‏ماند و بقیه پوشانده مى‏شد.
ولى باز تاکید و تکرار مى‏کنیم که این حکم در صورتى است که سبب سوء استفاده و انحراف نگردد. ذکر این نکته نیز لازم است که استثناء وجه و کفین از حکم حجاب مفهومش این نیست که جائز است دیگران عمدا نگاه کنند، بلکه در واقع این یک نوع‏تسهیل براى زنان در امر زندگى است.

ب) لزوم رعایت حجاب زنان برای زنان غیر مسلمان
نهمین گروهى که مستثنى شده‏اند و زن حق دارد زینت باطن خود را در برابر آنها آشکار کند زنان هستند، منتهى با توجه به تعبیر نسائهم (زنان خودشان) چنین استفاده مى‏شود که زن‌هاى مسلمان تنها مى‏توانند در برابر زنان مسلمان حجاب را برگیرند، ولى در برابر زنان غیر مسلمان باید با حجاب اسلامى باشند و فلسفه این موضوع چنان که در روایات آمده این است که ممکن است آنها بروند و آنچه را دیده‏اند براى همسرانشان توصیف کنند و این براى زنان مسلمانان صحیح نیست.

ج) حجاب در برابر اطفال
وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم‏ (نور/ 59)
و هنگامى که اطفال شما به سن بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همانگونه که اشخاصى که پیش از آنها بودند اجازه مى‏گرفتند، اینچنین خداوند آیاتش را براى شما تبیین مى‏کند و خدا عالم و حکیم است.
دوازدهمین گروهى که حجاب در برابر آنها واجب نیست، اطفالى هستند که از شهوت جنسى هنوز بهره‏اى ندارند. منظور اطفالى است که بر اثر عدم احساس جنسى نه توانایى دارند و نه آگاهى.
بنا بر این اطفالى که به سنى رسیده‏اند که این تمایل و توانایى در آنها بیدار شده باید بانوان مسلمان حجاب را در برابر آنها رعایت کنند.

د) عدم لزوم حجاب در سالخوردگان
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ
جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ
لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (60)
و زنان از کار افتاده‏اى که امید به ازدواج ندارند گناهى بر آنها نیست که لباس هاى خود را بر زمین بگذارند به شرط اینکه در برابر مردم خود آرایى نکنند و اگر خود را بپوشانند براى آنها بهتر است. و خداوند شنوا و دانا است.

در این آیه مورد استثنایى براى حکم حجاب زنان بیان مى‏کند و زنان پیر و سالخورده را از این حکم مستثنى مى‏شمرد. در واقع براى این استثناء دو شرط وجود دارد:
نخست اینکه به سن و سالى برسند که معمولا امیدى به ازدواج ندارند، و به تعبیر دیگر جاذبه جنسى را کاملا از دست داده‏اند. دیگر اینکه در حال بر داشتن حجاب خود را زینت ننمایند.
روشن است که با این دو قید مفاسد کشف حجاب در مورد آنان وجود نخواهد داشت و به همین دلیل اسلام این حکم را از آنان برداشته است. این نکته نیز روشن است که منظور برهنه شدن و بیرون آوردن همه لباس‌ها نیست بلکه تنها کنار گذاشتن لباسهاى رو است که بعضى روایات از آن تعبیر به چادر و روسرى کرده است‏. از آنجا که ممکن است بعضى از زنان سالخورده از این آزادى مشروع سوء استفاده کنند، و احیانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و یا طرفین در دل افکار آلوده‏اى داشته باشند در آخر آیه به عنوان یک اخطار مى‏فرماید: خداوند شنوا و دانا است.

علامه طباطبایی نیز در ذیل همین آیه می‌فرمایند:
این آیه در معناى استثنایى است از عموم حکم حجاب، و معنایش این است که بر هر زنى حجاب واجب است الا زنان مسن، که مى‏توانند بى حجاب باشند، البته در صورتى که کرشمه و تبرج نداشته باشند. و جمله وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ کنایه است از خودپوشى، یعنى همین زنان سالخورده نیز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است، و جمله وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ تعلیل حکمى است که تشریع کرده، و معنایش این است که خدا شنوا است آنچه را که زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، و دانا است به احکامى که به آن محتاجند.

طلبه درس خارج حوزه علمیه قم
کارشناسی علوم سیاسی





      

نگاهی تفصیلی بر مبحث حجاب از سید حسین میرخلیلی(قسمت اول)

 

 

تحقیق و مطالعه درباره هر موضوعی باید با بررسی مختصات ظرف تحقیقی و موضوع کلی که پژوهش در آن انجام می‌شود ، صورت بگیرد تا کارکردی علمی داشته باشد.
مفاهیم و موضوعات دینی و اخلاقی که خود زیر مجموعه‌ای از علوم انسانی هستند نیز باید با ویژگی‌های تحقیق در علوم انسانی تطابق داشته باشد. برای انجام پژوهش در علوم انسانی لازم است که ابتدا طرح تحقیق انجام گیرد و سوال و مفروضات اصلی حتما مشخص شده باشد که با گستردگی منابع و پراکندگی مطالب بتوان یک اثر علمی را به وجود آورد.

اما این تحقیق به صورت خاص و با محدودیتی که استاد برای گستره بحث تعیین نموده‌اند انجام می‌گیرد بدین صورت که به موضوع حجاب از منظر و نگاه دو کتاب تفسیری ارزشمند خواهد پرداخت که این دو کتاب عبارتند از:
1. تفسیر المیزان اثر جاودانه علامه سید محمد حسین طباطبائی (ره)
2. تفسیر نمونه اثر آیه الله ناصر مکارم شیرازی

و برای به سامان رساندن این تحقیق با توجه به گستره محدود، باید ترتیب خاصی در نظر گرفته می‌شد که باعث محدودیت در عناوین و سرفصل‌ها می‌گردد تا فقط به موضوعاتی پرداخته شود که در این دو کتاب از آن‌ها ذکری به میان آمده است.
سعی شد که در بررسی عناوین در آیاتی که به صورت مشترک در هر دو کتاب به آن پرداخته شده است به صورت تطبیقی پرداخته شود و موارد اختصاصی نیز به صورت جداگانه آورده شود.

اما این نکته باید مدنظر قرار بگیرد که سیاق و روش پرداخت در دو کتاب نسبت به تفسیر آیات، شیوه‌ای متفاوت است که این تفاوت می‌تواند در سایه پرداخت تطبیقی روشن گردد. در تفسیر المیزان سعی شده است که آیات به صورت تطبیقی تفسیر شوند و معنای هر آیه با آیات دیگر مورد فهم قرار گیرد و مجموعه کتاب به عنوان یک اثر علمی و تخصصی شناخته می‌شود اما تفسیر نمونه که حاصل کار عده‌ای از‌اندیشمندان در کنار مولف است، به عنوان تفسیری عام و در دسترس عموم مردم نگاشته شده است تا همه بتوانند از آن بهره بگیرند.
امید است در این اثر، آشنایی اجمالی درباره اصل موضوع یعنی حجاب حاصل گردد و در کنار آن معرفت و شناختی نسبت به این دو کتاب تفسیری ارزشمند نیز ایجاد شود.

1. معنا و معیار حجاب
در تفسیر نمونه بحث گسترده‌ای درباره معنا و مصداق حجاب صورت گرفته است و معیارهای سه گانه‌ای که در ضمن رعایت آن، حجاب به درستی رعایت شده است را ذکر کرده است. این موارد به صورت تکمیلی و تدریجی از حداقل حجاب تا معنای کامل حجاب می‌باشند.
در تقسیر نمونه واژه حجاب این گونه در دو معنای خود تعریف می‌شود:
حجاب هر چند در استعمال هاى روزمره به معنى پوشش زن به کار مى‏رود، ولى در لغت و در تعبیرات فقها چنین مفهومى را ندارد.
حجاب در لغت به معنى چیزى است که در میان دو شى‏ء حائل مى‏شود. به همین جهت پرده‏اى که در میان قلب و ریه کشیده شده « حجاب حاجز» نامیده شده است.

در قرآن مجید نیز این کلمه همه جا به معنى پرده یا حائل به کار رفته است، مانند آیه:
جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً: ما در میان تو و کسانى که‌ایمان به آخرت نمى‏آورند پرده پوشیده‏اى قرار دادیم. (سوره اسراء / 45)
در این آیه نیز مى‏خوانیم: حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ: تا موقعى که خورشید در پشت پرده افق پنهان شد. (سوره / ص32)
و در آیه دیگر: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ: براى هیچ انسانى ممکن نیست که خداوند با او سخن بگوید مگر از طریق وحى یا از پشت پرده. (شورى / 51)

در کلمات فقها از قدیم ترین ایام تا کنون نیز در مورد پوشش زنان معمولا کلمه ستر به کار رفته است، و در روایات اسلامى نیز همین تعبیر یا شبیه آن وارد شده است. و به کار رفتن کلمه حجاب در پوشش زنان اصطلاحى است که بیشتر در عصر ما پیدا شده و اگر در تواریخ و روایات پیدا شود، بسیار کم است.
حال به بررسی مفهوم حجاب در معنای دوم که موضوع بحث ما در این مقاله است، خواهیم پرداخت که از منظر تفسیر نمونه بررسی شده است:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ (نور / 30)
به مؤمنان بگو چشم هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و فروج خود را حفظ کنند، این براى آنها پاکیزه‏تر است،
خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.

در این آیه دو دستور جداگانه ذکر شده است:
الف) این آیه نمى‏گوید مؤمنان باید چشمهاشان را فرو بندند، بلکه مى‏گوید باید نگاه خود را کم و کوتاه کنند، و این تعبیر لطیفى است به این منظور که اگر انسان به راستى هنگامى که با زن نامحرمى روبرو مى‏شود بخواهد چشم خود را به کلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن براى او ممکن نیست، اما اگر نگاه را از صورت و‌اندام او بر گیرد و چشم خود را پائین‌اندازد گویى از نگاه خویش کاسته است و آن صحنه‏اى را که ممنوع است از منطقه دید خود حذف کرده‏ است.
ب) دومین دستور در آیه فوق همان مساله حفظ فروج است که موضوع بحث ما در حجاب است. منظور از حفظ فرج که در روایات وارد شده است پوشانیدن‏آن از نگاه کردن دیگران است. و به این ترتیب چشم‏چرانى همان گونه که بر مردان حرام است بر زنان نیز حرام مى‏باشد، و پوشانیدن عورت از نگاه دیگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نیز همانند مردان واجب است.‏

در تفسیر نمونه، معیار سه گانه‌ای نیز برای حجاب ذکر شده است:
1- آنها نباید زینت خود را آشکار سازند جز آن مقدار که طبیعتا ظاهر است. در اینکه منظور از زینتى که زنان باید آن را بپوشانند و همچنین زینت آشکارى که در اظهار آن مجازند چیست؟ در میان مفسران سخن بسیار است.
بعضى زینت پنهان را به معنى زینت طبیعى (اندام زیباى زن) گرفته‏اند، در حالى که کلمه زینت به این معنى کمتر اطلاق مى‏شود. بعضى دیگر آن را به معنى محل زینت گرفته‏اند، زیرا آشکار کردن خود زینت، مانند گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهایى مانعى ندارد و اگر ممنوعیتى باشد مربوط به محل این زینت‌ها است، یعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان.
بعضى دیگر آن را به معنى خود زینت آلات گرفته‏اند در حالى که روى بدن قرار گرفته است. زیرا آشکار کردن چنین زینتى توام با آشکار کردن ‌اندامى است که زینت بر آن قرار دارد.
حق این است که ما آیه را بدون پیش داورى و طبق ظاهر آن تفسیر کنیم که ظاهر آن معنى سوم است و بنا بر این زنان حق ندارند زینت هایى که معمولا پنهانى است را آشکار سازند هر چند‌اندامشان نمایان نشود. به این ترتیب آشکار کردن لباس هاى زینتى مخصوصى را که در زیر لباس عادى یا چادر مى‏پوشند مجاز نیست، زیرا قرآن از ظاهر ساختن چنین زینت هایى نهى کرده است.
در روایات متعددى که از ائمه اهل بیت (ع) نقل شده نیز همین معنى دیده مى‏شود که زینت باطن را به گردنبند و بازوبندتفسیر کرده‌اند.
و چون در روایات متعدد دیگرى زینت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسیر شده مى‏فهمیم که منظور از زینت باطن نیز خود زینت هایى است که نهفته و پوشیده است.

2- دومین حکمى که در آیه بیان شده این است که: آنها باید خمارهاى خود را بر سینه ‏هاى خود بیفکنند.
خمر جمع خمار در اصل به معنى پوشش است، ولى معمولا به چیزى گفته مى‏شود که زنان با آن سر خود را مى‏پوشانند.
جیوب، جمع جیب به معنى یقه پیراهن است که از آن تعبیر به گریبان مى‏شود و گاه به قسمت بالاى سینه به تناسب مجاورت با آن نیز اطلاق مى‏گردد.
از این جمله استفاده مى‏شود که زنان قبل از نزول آیه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها یا پشت سر مى‏افکندند، به طورى که گردن و کمى از سینه آنها نمایان مى‏شد. قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گریبان خود بیفکنند تا گردن و آن قسمت از سینه که بیرون است مستور گردد.

3- در سومین حکم مواردى را که زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را برگیرند و زینت پنهان خود را آشکار سازند با این عبارت شرح مى‏دهد: آنها نباید زینت خود را آشکار سازند مگردر دوازده مورد که در عناوین بعدی به آن موارد خواهیم پرداخت.
استثنائاتی نیز درباره اصل رعایت حجاب برای خود زنان در اینکه چه مقدار باید رعایت کنند و در مورد اینکه برای عده‌ای از حتی زنان هم باید حجاب را داشته باشند وجود دارد که در یکی از سرفصل‌های همین تحقیق به آن می‌پردازیم.
اما موارد سه گانه‌ای که پرداخت شد به نوعی نشان گر بحث‌های تدریجی در صدر اسلام نیز هست چرا که حکم حجاب به صورت تدریجی و برای اولین بار درمورد همسران پیامبر اسلام(ص) نازل شد و عمومیت یافت و موارد رعایت و لزوم آن نیز به صورت تدریجی اعمال می‌شد تا زمینه پذیرش آن نیز در جامعه بهتر فراهم شود.
نکته مهم در این ایه این است که اسلام نگاهی چند متغیری و کامل به عفت در جامعه دارد و همزمان که از لزوم رعایت حجاب از سوی زنان سخن می‌گوید در همان آیه نیز از مردان می‌خواهد که چشم‌های خود را بپوشانند و سلامت اخلاقی جامعه به هر دو عامل بستگی دارد.

2. فلسفه حجاب
در کتاب تفسیر نمونه در ذیل آیه‌ای که در عنوان اول ذکر شد، به بحث مفصل و جامعی درباره فلسفه شکل گیری و اصل حجاب به عنوان یک مساله فردی ـ اجتماعی می‌پردازد:
بدون شک در عصر ما که بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى این دسته ناخوشایند و متعلق به زمانهاى گذشته است. اما مفاسد بى حساب و مشکلات و گرفتاری هاى روز افزونى که از این آزادی هاى بى قید و شرط به وجود آمده سبب شده که تدریجا گوش شنوایى براى این سخن پیدا شود.
البته در محیط هاى اسلامى و مذهبى، مخصوصا در محیط ایران بعد از انقلاب جمهورى اسلامى، بسیارى از مسائل حل شده، و به بسیارى از این سؤالات عملا پاسخ کافى و قانع کننده داده شده است، ولى باز اهمیت موضوع ایجاب مى‏کند که این مساله به طور گسترده‏تر مورد بحث قرار گیرد.

مساله این است که آیا زنان باید براى بهره کشى از طریق سمع و بصر و لمس (جز آمیزش جنسى) در اختیار همه مردان باشند و یا باید این امور مخصوص همسرانشان گردد.
بحث در این است که آیا زنان در یک مسابقه بى پایان در نشان دادن‌اندام خود و تحریک شهوات و هوس هاى آلوده مردان درگیر باشند و یا باید این مسائل از محیط اجتماع بر چیده شود، و به محیط خانواده و زندگى زناشویى اختصاص یابد؟! اسلام طرفدار برنامه دوم است و حجاب جزئى از این برنامه محسوب مى‏شود، در حالى که غربی‌ها و غرب ‏زده‏ها طرفدار برنامه اول‌اند.
اسلام مى‏گوید کامیابی هاى جنسى اعم از آمیزش و لذت‏گیری هاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غیر از آن گناه، و مایه آلودگى و ناپاکى جامعه مى‏باشد.

فلسفه حجاب چیز مکتوم و پنهانى نیست زیرا:
1- برهنگى زنان که طبعا پیامدهایى همچون آرایش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در یک حال تحریک دائم قرار مى‏دهد. تحریکى که سبب کوبیدن اعصاب آنها و ایجاد هیجان هاى بیمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى‏گردد. مگر اعصاب انسان چقدر مى‏تواند بار هیجان را بر خود حمل کند؟ مگر همه پزشکان روانى نمى‏گویند هیجان مستمر عامل بیمارى است؟ مخصوصا توجه به این نکته که غریزه جنسى نیرومندترین و ریشه‏دارترین غریزه آدمى است و در طول تاریخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنایات هولناکى شده. آیا دامن زدن مستمر از طریق برهنگى به این غریزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نیست؟
اسلام مى‏خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند، و این یکى از فلسفه ‏هاى حجاب است.

2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد که با افزایش برهنگى در جهان طلاق و از هم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا به طور مداوم بالا رفته است، چرا که هر چه دیده بیند دل کند یاد. و هر چه دل در اینجا یعنى هوس هاى سرکش بخواهد به هر قیمتى باشد به دنبال آن مى‏رود، و به این ترتیب هر روز دل به دلبرى مى‏بندد و با دیگرى وداع مى‏گوید. اما در محیطى که حجاب است ،دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است.
در بازار آزاد برهنگى که عملا زنان به صورت کالاى مشترکى در آمده‏اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد و خانواده‏ها همچون تار عنکبوت به سرعت متلاشى مى‏شوند و کودکان بى‏سرپرست مى‏مانند.

3- گسترش دامنه فحشا و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناک ترین پیامدهاى بى حجابى است که فکر مى‏کنیم نیازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى کاملا نمایان است، آن قدر عیان است که حاجتى به بیان ندارد.
نمى‏گوییم عامل اصلى فحشا و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است بلکه مى‏گوییم یکى از عوامل مؤثر آن مساله برهنگى و بى حجابى محسوب مى‏شود.
و با توجه به اینکه فحشاء و از آن بدتر فرزندان نامشروع سر چشمه انواع جنایت‌ها در جوامع انسانى بوده و هستند، ابعاد خطرناک این مساله روشن‏تر مى‏شود.
هنگامى که مى‏شنویم در انگلستان، در هر سال پانصد هزار نوزاد نامشروع به دنیا مى‏آید، و هنگامى که مى‏شنویم جمعى از دانشمندان انگلیس در این رابطه به مقامات آن کشور اعلام خطر کرده‏اند به خاطر خطراتى که فرزندان نامشروع براى امنیت جامعه به وجود آورده‏اند، به اهمیت این مساله کاملا پى مى‏بریم و مى‏دانیم که مساله گسترش فحشا حتى براى آنها اهمیت کمی براى مذهب و برنامه ‏هاى اخلاقى قائل‌اند فاجعه آفرین است، بنا بر این هر چیز که دامنه فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده‏تر سازد تهدیدى براى امنیت جامعه ‏ها محسوب مى‏شود.
مطالعات دانشمندان تربیتى نیز نشان داده، مدارسى که در آن دختر و پسر با هم درس مى‏خوانند، و مراکزى که مرد و زن در آن کار مى‏کنند و بى بند و بارى در آمیزش آنها حکم فرما است، کم کارى، عقب افتادگى، و عدم مسئولیت به خوبى مشاهده شده است.

4- مساله ابتذال زن و سقوط شخصیت او در این میان نیز حائز اهمیت فراوان است که نیازى به ارقام و آمار ندارد. هنگامى که جامعه زن را با‌اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روز به روز تقاضاى آرایش بیشتر و خودنمایى افزون تر از او دارد. هنگامى که زن را از طریق جاذبه جنسی اش وسیله تبلیغ کالاها و عاملى براى جلب جهانگردان و مانند اینها قرار بدهند، در چنین جامعه‏اى شخصیت زن تا سر حد یک عروسک یا یک کالاى بى ارزش سقوط مى‏کند و ارزش هاى والاى انسانى او به کلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود و تنها افتخار او جوانى و زیبایى و خودنمایی اش مى‏شود.
در چنین جامعه‏اى چگونه یک زن مى‏تواند با ویژگی هاى اخلاقی اش و علم و آگاهى جلوه کند؟ به راستى درد آور است که در کشورهاى غربى و در کشور ما قبل از انقلاب اسلامى، بیشترین اسم و شهرت و آوازه و پول و در آمد و موقعیت براى زنان آلوده و بى بند و بارى بود که به نام هنرمند و هنر پیشه، معروف شده بودند و هر جا قدم مى‏نهادند گردانندگان این محیط آلوده براى آنها سر و دست مى‏شکستند و قدمشان را خیر مقدم مى‏دانستند. شکر خدا را که زن از صورت ابتذال سابق و موقعیت یک عروسک کالاى بى ارزش در آمد و شخصیت خود را باز یافت. حجاب بر خود پوشید اما بى آنکه منزوى شود و در تمام صحنه‏هاى مفید و سازنده اجتماعى حتى در صحنه جنگ با همان حجاب اسلامی ظاهر شد.

علامه طباطبایی نیز با ذکر روایتی به بیان این مطلب می‌پردازد که نقش چشم پوشی از سوی مردان و رعایت حجاب از سوی زنان می‌تواند جامعه را از خطرات برهاند:
در کافى به سند خود از سعد الاسکاف از ابى جعفر (ع) روایت کرده که فرمود: جوانى از انصار در کوچه‏هاى مدینه به زنى برخورد که مى‏آمد- و در آن ایام زنان مقنعه خود را پشت گوش مى‏انداختند- وقتى زن از او گذشت او را تعقیب کرد، و از پشت او را مى‏نگریست، تا داخل کوچه تنگى که امام آن را زقه بنى فلان نامید، شد، و در آنجا استخوان و یا شیشه‏اى که در دیوار بود به صورت مرد گیر کرده آن را بشکافت، همین که زن از نظرش غایب شد متوجه گردید که خون به سینه و لباسش مى‏ریزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا (ص) مى‏شوم و جریان را به او خبر مى‏دهم.
سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (ص) چون او را بدید پرسید چه شده؟ جوان جریان را گفت پس جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ.
از این روایت این گونه برداشت صورت گرفته است که رعایت حجاب از سوی زنان به همراه رعایت تقوا از سوی مردان، هر دو برای سلامت جامعه امری ضروری و لازم است تا در سایه رعایت آن داستان‌هایی نظیر آن چه در حدیث آمده است رخ ندهد.

3. حجاب، عامل بازدارنده
این عنوان و سرفصل می‌تواند به نوعی بازگو کننده فلسفه حجاب نیز باشد. اما با توجه به اهمیت ویژه‌ای که در جامعه امروزی ما دارد ترجیح دادم در عنوان مستقلی پرداخته شود.
بی شک این عنوان می‌تواند خود پاسخی بر شبهاتی باشد که امروز در جامعه بسیار شنیده می‌شود که حجاب را تا حد یک حکم فرعی و فردی پایین می‌آورند. فردی شدن حجاب لوازمی در پی دارد که می‌تواند نشان دهنده نیات طراحان نیز باشد. وقتی حجاب را فردی کردیم می‌توانیم بگوییم که همه در اختیار امور فردی خود آزاد هستند و اصل حجاب نیز اصلی آزادانه و اختیاری است. اما در این فصل می‌کوشیم نشان دهیم که حجاب به عنوان مساله‌ای اجتماعی مطرح است و وقتی حق جامعه در میان باشد نمی‌توان به بهانه آزادی‌های فردی، حجاب را فراموش کرد.

در این بخش، با بررسی در هر دو کتاب تفسیری نمونه و المیزان به صورت تطبیقی بحث را پی خواهیم گرفت:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (احزاب / 59)
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو جلباب‌ها (روسرى‏هاى بلند) خود را بر خویش فرو افکنند، این کار براى اینکه (از کنیزان و آلودگان) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و خداوند همواره غفور و رحیم است.
مفاسد اجتماعى چون غالبا تک علتى نیست باید مبارزه با آن را از همه جوانب شروع کرد، و جالب اینکه در این آیات، براى جلوگیرى از مزاحمت هاى افراد هرزه، نخست به زنان با‌ایمان دستور مى‏دهد که بهانه‏اى به دست آنها ندهند، سپس مزاحمین را با شدیدترین تهدید بر سر جاى خود مى‏نشاند و توجه اسلام را به بازدارندگی نشان می‌دهد.
براى اینکه تصور نشود که اسلام تنها به برنامه مجازات گنهکار قناعت مى‏کند به یکى از مهم ترین راه هاى پیشگیرى از آلودگی هاى جنسى پرداخته، مساله نهى از چشم‏چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پیش کشیده و مشروحا در این زمینه بحث مى‏کند، چرا که یکى از عوامل مهم انحرافات جنسى این دو مساله چشم‏چرانى و بى حجابى است، و تا آنها ریشه کن نشوند آلودگی‌ها بر طرف نخواهد شد.

ادامه در قسمت دوم





      

نقش زنان تحصیل کرده در تشکیل و تحکیم خانواده از محمد منصورنژاد


فصلنامه بانوان شیعه، ش 3، بهار 84

چکیده: مراد از «زنان تحصیل کرده»، بانوان آموزش دیده در مراکز آموزشى جدید و یا سنتى مى‏باشند. در این نوشتار، تمرکز عمده بر نقش زنان تحصیل کرده براى خودشان است و سپس نتیجه بحث به نقش آنان براى دیگران تعمیم داده مى‏شود. نقش زنان تحصیل کرده در رابطه با تأسیس و تحکیم خانواده، در فضاهاى متفاوت، آثار گوناگونى را به دنبال دارد. در اینجا، نقش زنان تحصیل کرده، در چهار مرحله ذیل مورد بررسى قرار گرفته است: 1. آغاز آشنایى؛ 2. عشق‏ورزى؛ 3. خواستگارى و 4. گذار از خواستگارى تا ازدواج. سپس، نقش زنان تحصیل کرده براى دیگران در حیطه‏هاى پژوهشى، آموزشى، مدیریتى مورد تأمل قرار گرفته است. در ادامه، نقش ایشان پس از تأسیس خانواده، بررسى شده است. در این زمینه، ابتدا نقش فردى آنها در تدوین برنامه خانواده، شیوه مواجهه با مسائل جدید و سپس نقش آنها براى دیگران مورد بحث واقع شده است. در نهایت، با جمع‏بندى از مباحث سابق، نظام خانواده و نقش زنان تحصیل کرده در قالب «تئورى سیستمى» ترسیم و معرفى گردیده است.

لازمه تحصیلات، نوعى ممارست ذهنى در فعالیت‏هاى فکرى و بسط اطلاعات و پویایى اندیشه است و معمولاً قوایى همچون تعمیم ذهنى و استنباط و تحلیل و ترکیب و تفکر منطقى، در اثر تحصیلات، بالنده و بارور مى‏شوند. فایده دیگر تحصیلات این است که در ساحت شناخت، راه روشنى فراراه اندیشه قرار مى‏دهد و بر باورهاى غلط، خط بطلان مى‏کشد، باورهاى صحیح را مصفّاتر و فزاینده‏تر مى‏نماید و اعتقادات افراطى و تفریطى را تعدیل مى‏کند. ولى با وجود این، رشد همه جانبه شخصیت و تعالى مثبت ادراک و انصاف نه تنها منوط به احراز تحصیلات عالى نیست، بلکه این‏گونه تحصیلات نیز همیشه و همه جا تنها عامل رشد شخصیت و حقیقت و فضیلت نمى‏باشد؛ بلکه عامل تهذیب و تزکیه همیشه باید به عامل تعلیم و آموزش منظم شود تا نتیجه‏هاى مثبتى به بار آید. آنچه از مفاهیم دینى برمى‏آید این است که تحصیلات عالى بدون عامل تقوا و وجدان اخلاقى، حتى مى‏تواند مخرّب و ویرانگر نیز باشد. در آموزه‏ها و هنجارهاى ارزشى-دینى، علم بدون عمل و تعلیم بدون تزکیه مطرود است و از نظر نصوص قرآنى «... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ» و (1) روایى مانند قال الصادق‏علیه‏السلام: «.. لیس العلمُ التعلّم وانّما هُو نورٌ یقذفه اللَّهُ فى قلبِ مَن یریداللَّه آن یهدیه»، امکان وجود علمى که نه از راه تحصیلات، بلکه از راه تقوا و عمل‏ (2) حاصل مى‏شود، از مسلّمات است.
مراد از «زنان تحصیل کرده»
مراد از «تحصیلات» براى زنان، اولاً، داشتن آگاهى و داده‏هاى جدید و عصرى است. ثانیاً، با توجه به آنکه آگاهى و دانش نسبى است و مراتبى دارد، اطلاق «تحصیل کرده» اعم از این است که زنان داراى مدرک دیپلم باشند و یا داراى مدرک در هر یک از مقاطع کارشناسى، کارشناسى ارشد و دکترى، چه در دانشگاه باشد و چه حوزه‏هاى علمیه.
نقش زنان تحصیل کرده در خانواده تا هنگام ازدواج‏
1. براى فرد
نقش زنان تحصیل کرده را از قبل از ازدواج تا حین تأسیس خانواده، در این مراحل مى‏توان گنجاند:
الف) آغاز آشنایى: آشنایى به بهانه زندگى مشترک، از دو طریق ممکن است: اول، مستقیم، که در این شیوه دو فرد بر حسب تصادف، تجربه مشترک کارى، سابقه تحصیلى مشترک و مانند آن با هم آشنا مى‏شوند و در مسیر ازدواج قرار مى‏گیرند و روش دوم، غیرمستقیم است که در آن، افرادى که از دختر و یا پسرى اطلاعاتى دارند، واسطه مى‏گردند و دو جوان را به قصد زندگى مشترک با هم آشنا مى‏کنند.
در هر دو شیوه، تحصیلات این امکان را به زنان مى‏دهد که در ظواهر مخاطب متوقف نشود و به الفاظ و کلمات مطرح شده بسنده نکنند. هرچه سطح تحصیلات بالاتر رود، یک دختر بیشتر این قابلیت را پیدا مى‏کند که از ظواهر عبور کند، چهره واقعى‏تر مخاطبش را بشناسد و از روى گفته‏هاى او به ناگفته‏هایش پى برد. دختر تحصیل کرده چون براى علم ارزش قائل است و نیز تأثیرات تلاش سنجیده و متّکى به اطلاعات و داده را نسبت به اقدامات جاهلانه مى‏داند، از منابع پژوهشى که در روابط اجتماعى به او توانایى‏هاى لازم را مى‏دهد، بهره مى‏برد، بخصوص از دانش روان‏شناسى و علوم مربوط به آن (روان‏شناسى اجتماعى، روان‏شناسى ارتباطات و...).
ب) عشق‏ورزى: معمولاً گفته مى‏شود که «عشق» با «علم» نمى‏سازد. عاشق چشمانش درست نمى‏بیند و آگاهى‏هاى عاشقانه چندان قابل اعتماد نیستند. در این صورت، تحصیل کرده بودن یا نبودن در قبل از تأسیس زندگى، چندان نقش مثبتى نخواهد داشت. اما اگر مسیر تأسیس خانواده از عشق بگذرد (که مطلوب نیز همین است) مى‏توان نقش تحصیل و دانش را در قبل از تأسیس خانواده توجیه نمود، با این مبنا که جایگاه علم و دانش نسبت به عشق، در دو مقام قابل فرض است: اول، علم قبل از آن و دوم، علم بعد از آن. در علم قبل از عشق، چون دل آزاد است و احساسات غیرفعال، و عقل فرصت تجزیه و تحلیل دارد، نظریه‏ها و داده‏هاى علمى در شناخت مخاطب مفیدند.
حاصل آنکه تحصیلات زنان پیش از عشق، چراغى است که در گزینش فرد و دیدن ویژگى‏ها و خصوصیات و ادراک درست‏تر او نسبت به فرد غیرتحصیل کرده، نقش جدى و سازنده‏اى دارد.
ج) خواستگارى: در فرهنگ ایرانى، تعامل رسمى‏تر دو فرد براى ازدواج، با مراسم خواستگارى و پاسخ مثبت بدان آغاز مى‏گردد. اما فقدان علم و تحصیل براى دختر، ممکن است مستلزم پیآمدهایى باشد: اول آنکه به خاطر جهل و فقر داده‏ها، اعتماد به نفس لازم براى اظهارنظر، بررسى و تحقیق و تصمیم‏گیرى نهایى نداشته باشد و این نقش را به دیگران و از جمله اعضاى خانواده واگزارد. دوم آنکه فقدان تحصیلات، روحیه علم‏گرایى و تخصص‏محورى را نفى مى‏کند و ازاین‏رو، یک دختر درک درستى از مشاوره و کارشناسى ندارد و تصمیم او کورکورانه و یا با داده‏هایى اندک و احیاناً مخدوش است و گاهى این پیآمدها موجبات آسیب‏ها و آفت‏هایى براى بنیان ازدواج مى‏شوند. سوم آنکه بى‏سوادى قدرت استنباط و تجزیه و تحلیل داده‏ها را نیز از فرد مى‏گیرد. حال آنکه زن تحصیل کرده هم از اعمال نظر بى‏جاى دیگران در سرنوشتش جلوگیرى مى‏کند و این علاقه را دارد که داده‏هاى لازم را از مراجع معتبر بگیرد و هم آنها را در آموزش و پژوهش، تمرین و استنباط و تجزیه و تحلیل اعمال کند و ازاین‏رو، مى‏تواند داده‏هاى دیگران را جمع‏بندى نماید و به تأسیسى مناسب اقدام کند.
د) گذار از خواستگارى تا ازدواج: اینکه از این فرصت به دست آمده چه بهره‏اى مى‏توان برد و چه توشه‏هایى مى‏توان ذخیره کرد، پرسشى است که على‏القاعده، هر کس نور علمى بیشتر و تحصیلات عالى‏ترى داشته باشد، مى‏تواند دستاوردهاى مناسب‏ترى از آن برگیرد.
2. براى دیگران‏
نقش زن یا دختر تحصیل‏کرده در تأسیس خانواده به همراه دیگرى را مى‏توان به سه سطح تقسیم کرد: نقش‏هاى پژوهشى؛ نقش‏هاى آموزشى و نقش‏هاى مدیریتى و سیاست‏گذارى.
الف) نقش‏هاى پژوهشى: این افراد مسائلى همچون پیش از تأسیس زندگى، در آغاز آشنایى، عشق‏ورزى، خواستگارى و مرحله گذار از خواستگارى به زندگى مشترک را که در مرحله قبل بدانها به گونه‏اى دقیق، با استناد و با مطالعه مى‏پرداختند، در این قسمت آن‏را به دیدى پژوهشى، مورد اهتمام جدى قرار مى‏دهند و در زمینه مسائل زنان، بخصوص در زمینه تشکیل خانواده، به مطالعه و تحقیق مى‏پردازند و چون خود از جنس زنان هستند، مسائل زنان را ملموس‏تر و دقیق‏تر مى‏توانند مورد بررسى قرار دهند و عمیق‏تر به دغدغه‏هاى روحى و فکرى دختران و زنان بپردازند.
ب) نقش‏هاى آموزشى: در این زمینه، زنان تحصیل کرده با حضور در مراکز آموزشى و دانشگاهى و دبیرستانى و آموزشگاه‏هاى مشاوره خانواده، مسائل مربوط به ازدواج را به نسل جوان‏تر و بخصوص دختران آماده ازدواج منتقل مى‏نمایند، از منابع مکتوب و پژوهشى بهره مى‏برند و با حضور چهره به چهره در جلسات خاص آموزش مسائل خانوادگى، به صورت عینى به مباحث ضرورى و پرسش‏هاى اساسى مخاطبان جواب مى‏دهند و دختران را براى انتخاب آگاهانه شریک زندگى و تأسیس درست نظام خانواده یارى مى‏نمایند.
ج) نقش‏هاى مدیریتى و سیاست‏گذارى: تأثیرگذارى زنان تحصیل کرده بر نظام خانواده از تأسیس تا پس از آن، به فعالیت‏هاى علمى خلاصه نمى‏شود و شایسته است که زنان تحصیل کرده و داراى تخصص‏هاى لازم درصدد آن باشند که در نهادهاى غیررسمى (مدنى) و رسمى (دولتى به معناى عام) به مدیریت مباحث و مسائل زنان بپردازند و به تأثیرگذارى در فرآیند تقنین (با حضور در مجلس) و اجرا (با حضور در قوه مجریه) و قضا (حضور در تشکیلات قوه قضاییه)، مسائل زنان را اولاً طرح نمایند و زنده نگه دارند؛ زیرا هیچ‏کس بهتر از زنان نمى‏تواند از حقوق خودشان دفاع کند و این دفاعیه نیز بخصوص بر عهده زنان تحصیل کرده است. ثانیاً، تأسیس نهادهاى مدنى و طرح سیاست‏ها و برگزارى تجمعات و صدور قطعنامه‏ها و مطرح کردن آنها براى مسئولان ذى‏ربط، از تلاش‏هایى است که نیاز به مدیریت‏هاى جدى و کارشناسى دارد و زنان تحصیل کرده در این میدان، ستون فقرات فعالیت‏ها هستند (البته دامنه این فعالیت‏ها، هم قبل از تأسیس خانواده و هم پس از آن مى‏باشد).
نقش زنان تحصیل کرده پس از تأسیس خانواده‏
1. نقش فردى‏
زنان تحصیل کرده پس از ورود به نظام خانواده، مى‏توانند نقش‏هایى در جهت تحکیم آن داشته باشند:
الف) تدوین برنامه خانواده: خانواده نیز مانند همه نهادها، بدون اهداف روشن و سیاست‏گذارى‏هاى مناسب، استراتژى دقیق و راه‏کارى مطلوب، دچار سردرگمى مى‏گردد و شایسته است طى یک برنامه‏ریزى، اهداف کوتاه‏مدت، میان مدت و بلند مدت را تدوین کند و استراتژى مناسب براى رسیدن به آن غایات را تعریف نماید، سیاست‏هاى مناسب را پیش‏بینى کند و براى تحقق آن سیاست‏ها نیز راه‏کارهاى جزئى پیش‏بینى نماید. چنین کار دقیقى بدون پشتوانه نظرى لازم و تحصیلات آکادمیک امکان‏پذیر نیست و از اینجاست که زن تحصیل کرده به عنوان یکى از ارکان خانواده، مى‏تواند در پیشنهاد و تدوین برنامه زندگى نقش کلیدى و اساسى داشته باشد.
ب) شیوه مواجهه با مسائل جدید: خانواده یا با یک برنامه زندگى آغاز مى‏شود و یا بدون برنامه‏ریزى جدى شکل مى‏گیرد و در هر دو شکل، قطعاً در ادامه، با مسائلى مواجه مى‏شود که از سابق آنها را پیش‏بینى نمى‏کرد؛ مشکلاتى سربرمى‏آورند که ارکان خانواده را در مقابل هم قرار مى‏دهند؛ براى مثال، پس از تشکیل خانواده‏اى، زن یا مرد متوجه مى‏شوند که در بچه‏دار شدن مشکل دارند، یا در ادامه، زندگى، اعتماد لازم بین زن و مرد شکل نمى‏گیرد و آنها یکدیگر را زیر ذره‏بین مى‏برند، یا مداخلات جدى پدر و مادر دختر و یا پسر مسئله‏ساز مى‏شود، دختر یا پسر پس از مدتى برخى ابعاد پنهان طرف مقابل را کشف مى‏کند و ... . در این موارد، تدبیر یک خانواده اصلاً کار آسانى نیست. گرچه حتى اگر خانواده‏اى هیچ مشکل جدیدى هم نداشته باشد، به دلیل تکرارى شدن فضا و برخوردها، نیاز به پویایى، خلاقیت و نوآورى وجود دارد و براى پیش رفتن، به طرح و برنامه جدید و تکان‏هاى تازه نیاز است. اما در همه این موارد، فرد تحصیل کرده و زن متکى به دانش، دستان پُرتر نسبت به بى‏سواد و یا کم سواد دارد و البته هر قدر کم و کیف تحصیل بالاتر باشد، در تدبیر مشکلات توفیق بالاترى خواهد داشت و چون خود به راه‏کارها و مجارى هدایتى و مشاوره‏اى در این زمینه آشناست، از آنها بهره لازم را مى‏گیرد.
2. براى دیگران‏
در این میدان نیز همانند قسمت پیش، همه مباحث و مسائل و اقدامات را در سه دسته پژوهشى، آموزشى و مدیریتى مى‏توان خلاصه نمود و تنها در ارائه راه‏کارهاست که باید به نکات بدیع‏ترى اندیشید.
جمع‏بندى و نتیجه‏گیرى‏
در این نوشتار، نقش تحصیلات زنان در دو سطح «براى فرد» و «براى دیگران» و در دو مقطع «قبل تا حین تأسیس نظام خانواده» و «پس از تأسیس آن» مورد بررسى قرار گرفت. مدعاى اصلى این بود که نقش تحصیلات زنان بر نظام خانواده، قبل و بعد از تأسیس آن مى‏تواند تأثیرات مثبت داشته باشد. بر این مدعا، مى‏توان دلیل عقلى اقامه نمود. اما اگر درصدد آن باشیم که داده‏هاى جزئى‏ترى داشته باشیم و حد و دامنه و نوع نقش تحصیلات را دریابیم، باید یک کار میدانى جدى صورت گیرد. محدوده تأمل حاضر عبارت است از:
1. توجه و تأکید بر نقش مثبت زنان تحصیل کرده بر نظام خانواده. در این میدان به نقش منفى پرداخته نشده است.
2. با فرض واجد تحصیلات بودن، نقش زنان در نظام خانواده به صورت فردى مورد تأمّل قرار گرفته است. حال آنکه مى‏توان این فرضیه را در فضایى دیگر بررسى نمود که اگر زنى بدون تحصیلات وارد نظام خانواده شود و سپس تحصیلات متوسطه یا عالى (دانشگاه یا حوزوى) کسب کند، خانواده چه تحولاتى را تجربه خواهد کرد.
3. میزان تأثیرگذارى زنان تحصیل کرده فقط در سطح خانواده مورد توجه قرار گرفت. حال آنکه در پژوهش دیگرى مى‏توان به خدمات زنان تحصیل کرده به فراتر از خانواده نیز پرداخت. به عبارت دیگر، پرداختن به همه ابعاد موضوع، نوشتارى حجیم مى‏طلبد.
زنان تحصیل کرده اگر از ایثارگران باشند، على‏القاعده باید در کنار تخصص و تبعات یادشده آن، از سایر زنان تحصیل کرده در سطح خانواده و غیرخانواده موفق‏تر عمل کنند؛ زیرا در کنار کارآمدى و توان علمى، متکى به ارزش‏هاى دینى و انقلابى و متأثر از فضاى حماسه و ایثار و شهادت‏اند که دست‏کم روح این گفتمان، تولید و تقویت و گسترش تعهد و مسئولیت‏پذیرى فردى، جمعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و حقوقى است. چنین زنانى هم در مقابل مشکلات پایدارترند، چون روحى قوى دارند و هم در خدمت به دیگران کوشاترند، زیرا افعال خود را با معنویت ارزیابى مى‏کنند. آنان در تدریس و تحقیق و مدیریت نیز با انگیزه‏ترند؛ چون به نظام سیاسى موجود و به تلاش‏هایشان ایمان دارند و افعالشان را در جهت تحقق آمال شهیدان و جانبازان و آزادگان مى‏بینند.
نظام خانواده و نقش زنان تحصیل کرده در آن را در قالب الگو و «تئورى سیستمى» نیز مى‏توان دید که ورودى‏هاى این نظام به صورت مستقیم به زن و مرد، و غیرمستقیم به نزدیکان سببى و نسبى آنها باز مى‏گردد:
1. ازآن‏رو که هر نظامى افراد خاص خود را دربرمى‏گیرد. در رابطه با خانواده با نظامى واحد مواجه نیستیم و با وجود اشتراکات کلى، هر نظام خانوادگى منحصر به فرد مى‏باشد.
2. ازآن‏رو که کنش‏هاى ورودى‏ها نیز تغییر و تحول‏پذیرند، نظام یک خانواده نیز ثابت نبوده و بلکه پویاست.
3. ازآن جهت که مى‏توان بر اساس خروجى‏هاى آن، بازخوردها را مورد توجه دقیق قرار داد و نواقص آن را در ورودى‏هاى بعدى رفع نمود. اگر این نظام با بحران نیز مواجه گردد، این بحران زدودنى است، مگر آنکه مدیریت مناسبى بر ورودى‏ها و خروجى‏ها صورت نگیرد، که در آن صورت، حتى این نظام مى‏تواند در معرض نابودى قرار گیرد.

اشاره‏
1. همان گونه که نویسنده نیز در مقدمه نوشتار متذکر شده است، صرفِ تحصیلات، منشأ آثار مثبت براى زنان نیست؛ بلکه چنانچه تحصیلات، با عقل و تدبیر و ایمان و تهذیب نفس همراه باشد مى‏تواند منشأ آثار مثبت باشد. بنابراین، پیش از آنکه بخواهیم با توصیه به گسترش تحصیلات زنان در پى حل مشکلات خانواده باشیم، مى‏بایست ابتدا در جهت تربیت اخلاقى و پرورش روحى و معنوى آنان بکوشیم.
2. بسیارى از دانش‏هایى که تحصیل کردگان جامعه امروز در کشور ما مى‏آموزند صرفاً علومى است که به توصیف موجودات پیرامونى ما و روابط آنها مى‏پردازد و از همین روى نقش چندانى در بهبود مسائل خانواده ندارد. فیزیک، شیمى، ریاضیات، زیست‏شناسى، جغرافیا و مانند آنها علومى نیستند که توانایى زنان را در اداره خانواده و تحکیم روابط خانوادگى افزایش دهند. ازاین‏رو، دانش‏هایى که مستقیماً اطلاعات زنان و مردان تحصیل کرده را در زمینه خانواده و مسائل آن افزایش مى‏دهند مى‏توانند آثار مطلوبى در حل مشکلات خانواده داشته باشند. بنابراین، آنچه باید در این راستا مورد توجه قرار گیرد، دانش‏افزایى زنان در عرصه روابط خانواده و علوم مرتبط با آن است.
3. آمار گسترده اختلافات خانوادگى و طلاق در اقشار تحصیل کرده کشور که بسیار بیشتر از دیگر اقشار است نشان مى‏دهد که افزایش اطلاعات و دانش‏هاى رایج که ارتباطى با تربیت و آماده‏سازى انسان براى زندگى در خانواده و اجتماع ندارد، به خودى خود تأثیر چندانى در بهبود روابط خانواده ندارد؛ بلکه افزایش تحصیلات رایج، گاه ممکن است سبب افزایش توقعات فرد از دیگران و انتقادناپذیرى فرد گردد. بنابراین، جامعه امروز به شدت نیازمند افزایش عقل و تهذیب و رشد معنوى، کسب دانش‏ها و مهارت‏هاى رفتارى در خانواده و اجتماع و دیگر اطلاعات و دانش‏هایى است که شخصیت و منش فرد را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و موجب رشد جنبه‏هاى انسانى او مى‏شود.

1. بقره، 2: 282
2. شهید ثانى، منیة المرید، ص 165





      

نتایج یک نظرسنجی درباره بدحجابی در تهران


در پاسخ به سوال «علت انتخاب پوشش های نامناسب توسط برخی افراد» 23 درصد تبعیت از مد روز، 20 درصد زیبا و متنوع بودن لباسهای جدید، 39 درصد جلب توجه و 12 درصد اظهار مخالفت با برخی سیاست های کشور را دلیل این امر دانسته اند.

سایت نزدیک به مرکز پژوهش‌های مجلس گزارش داد:

52.5 درصد از پاسخگویان به یک نظر سنجی در تهران بزرگ، اهمیت مساله حجاب در سلامت جامعه را زیاد و خیلی زیاد دانسته اند .

در یک نظر سنجی که توسط یک نهاد مرتبط با مسایل اجتماعی در سطح تهران بزرگ انجام شد، 4 سوال اهمیت مسله حجاب در سلامت جامعه، ارتباط پوشش مناسب افراد با امنیت اخلاق جامعه، نوع پوشش به عنوان شاخص انتخاب همسر و علل پوشش نامناسب از شهروندان پرسیده شد که جمع بندی نتایج این نظر سنجی به این قرار است:

76 درصد پاسخگویان پوشش مناسب را در ایجاد امنیت اخلاقی در جامعه موثر دانسته اند.21.8 درصد پاسخگویان نوع پوشش را شاخص برای انتخاب همسر دانسته اند، 21.6 درصد درباره این سوال نظری نداشته اند و 55 درصد نیز با این موضوع مخالف بوده اند.

در پاسخ به سوال «علت انتخاب پوشش های نامناسب توسط برخی افراد» 23 درصد تبعیت از مد روز، 20 درصد زیبا و متنوع بودن لباسهای جدید، 39 درصد جلب توجه و 12 درصد اظهار مخالفت با برخی سیاست های کشور را دلیل این امر دانسته اند





      

کشف حجاب از شعیب بهمنی


کشف حجاب در ایران پدیده‌ای ناشی از آشنایی با غرب و تجدد‌خواهی افرادی است که افکار و زندگی غربی راتجربه کرده‌ بودند. در حالی که نخستین نشانه‌های کشف حجاب را می‌توان در دربار ناصر‌الدین شاه قاجار و سپس در محافل روشنفکری مشاهده نمود، رسمیت یافتن آن به دوره دیکتاتوری رضا شاه پهلوی باز می‌گردد.
رضاخان که پیش از رسیدن به مقام پادشاهی خود را فردی دیندار و پای‌بند به اصول مذهب نشان داده بود، پس از به قدرت رسیدن به تدریج ماهیت اصلی خود را نمایان ساخت. او که تجددگرایی و تضعیف ارزشهای دینی را سرلوحه برنامه‌های نوسازی فرهنگی خود قرار داده بود، طی اقداماتی مخالفت عملی خود را با اسلام و فرهنگ و سنن اسلامی جامعه آغاز کرد. از جمله این اقدامات می‌توان به حضور روز افزون میسیون‌های مذهبی، تأسیس مدارس جدید، بازگشت اشراف‌زادگان تحصیل کرده از فرنگ، تأسیس کانون‌ها و انجمن‌های روشنفکری، تغییر نظام آموزشی، اجباری کردن استفاده از کلاه شاپو، صدور قانون متحدالشکل نمودن البسه، کشف حجاب بانوان، ترویج بی‌قیدی در میان زنان، جلوگیری از حضور زنان با حجاب در پارک‌ها، سینماها، تأترها، ‌هتل‌ها و سایر مراکز عمومی و ... اشاره نمود.
رضا شاه که ریشه‌دار بودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی را مانعی جدی بر سر راه فرآیند مدرن‌سازی می‌پنداشت، پس از تنها سفر خارجی‌اش به ترکیه در 12 خرداد 1313، بیش از اندازه تحت تأثیر اقدامات غرب‌گرایانه آتاتورک قرار گرفت. از این رو پس از بازگشت به ایران عزم خود را برای غربی شدن جامعه ایرا نی جزم نمود و مدعی آن شد که اگر مردم لباس متحد‌الشکل بپوشند، کلاه پهلوی به سر گذارند و نسبت به تقیدات دینی سستی نشان دهند متمدن خواهند شد.
مسافرت رضا شاه به ترکیه جدای از آنکه فصل جدیدی در مناسبات دو کشور گشود، تغییرات عمیقی نیز در روحیات و سیاست‌های رضا شاه علی‌الخصوص درباره زنان و حجاب آنان بوجود آورد.
مستشارالدوله سفیر کبیر ایران در ترکیه، تأثیرپذیری رضاخان از بی‌حجابی زنان ترکیه را چنین توضیح می‌دهد: «شبی پس از پایان ضیافت رسمی باشکوه وقتی رضاشاه به عمارت حزب خلق که محل اقامت او در آنکارا بود مراجعت کرد تا پاسی از شب نخوابید و در تالار بزرگ خانه ملت قدم می‌زد و فکر می‌کرد و گاه گاه بلند می‌گفت: عجب! عجب! وقتی چشمان شاه متوجه من شد که در گوشه تالار ایستاده بودم، فرمود: صادق، من تصور نمی‌کردم ترکها تا این اندازه ترقی کرده و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند. حالا می‌بینم که ما خیلی عقب هستیم مخصوصاً در قسمت تربیت دختران و بانوان؛ ... فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم مخصوصاً زنان اقدام کنیم.» 1
رضاخان که شدیداً تحت تأثیر بی‌حجابی زنان ترکیه قرار گرفته بود، این مسئله را یک سال و اندی پس از سفر خود به ترکیه در آذر 1314 به مجمود جم رئیس‌الوزرا چنین بازگو می‌نماید: «نزدیک دو سال است که این موضوع ـ کشف حجاب ـ سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است. درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نیشتر زد و از بینش برد.» 2
از این رو بخشنامه کشف حجاب جهت تصویب رضا شاه در تاریخ 27 آذر 1314 از طرف رئیس‌الوزرا به دربار فرستاده شد تا در اول دی سال دستور العمل اجرای غیر رسمی قانون کشف حجاب به تمام ولایات ایران ارسال گردد. رضا شاه در روز هفدهم دی ماه 1314 برای اعطای گواهینامه فارغ‌ التحصیلان به دانشسرای عالی رفته بود، در حالی که ملکه ایران و دختر بزرگش بدون حجاب بودند و لباس‌های اروپایی به تن کرده بودند، طی نطقی از کشف حجاب و پیشرفت زنان سخن گفت:
«... شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که بدست آورد‌ه‌ اید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید... شما خواهران و دختران من حالا که داخل جامعه شده‌اید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشته‌اید باید بفهمید که وظیفه شما این است که برای کشور خودتان کار کنید، سعادت آینده در دست شماست.» 3
بدین سان از فردای آن روز، بر سر کردن چادر در خیابان‌های تهران ممنوع شد و دولت و سایر دستگاههای اجرائی در کشور موظف گردیدند برای پیشبرد این طرح در ولایات مختلف بکوشند. به همین منظور از اقدامات تبلیغاتی و انتظامی در حد وسیعی بهره‌گیری شد و حتی مسئولین در بسیاری از موارد، کاربرد قوه قهریه را نیز در اولویت قرار دادند.
از این آموزگاران و دختران دانش‌آموز از داشتن حجاب ممنوع شدند و افسران ارتش با زنانی که حجاب داشتند راه نمی‌رفتند. در اتوبوس زنان با حجاب را راه نمی‌دادند و در معابر پاسبان‌ها از اهانت و کتک‌ زدن به زن‌هایی که چادر داشتند با نهایت بی‌پروایی و بی‌رحمی فرو گذار نمی‌کردند. حتی بعضی از مأموران بخصوص در شهرها و دهات زن‌هایی را که پارچه روی سر انداخته بودند، اگر چه چادر معمولی نبود از سر آنها کشیده و پاره پاره می‌کردند و اگر زن فرار می‌کرد او را تا توی خانه‌اش تعقیب می‌کردند و به این هم اکتفا نکرده اتاق زن‌ها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می‌دیدند پاره پاره می‌کردند یا به غنیمت می‌بردند. 4
تصویب و ابلاغ قانون کشف حجاب بیش از پیش جامعه روحانیت را با محدودیت مواجه کرده بود، اعتراضات علما و روحانیون و مخالفتهای گسترده‌ی مردمی را نیز در سراسر کشور و در شهرهایی نظیر قم، اصفهان و شیراز در پی داشت که مهم‌ترین نمونه آن قیام بزرگ مسجد گوهر شاد مشهد بود. 5 اگر چه با انتشار خبر قیام گوهرشاد، مقدمات اعتراض اجتماعی وسیعی فراهم شد،‌ اما فقدان رهبری منسجم و خشونت شدید حکومت از جمله عواملی به شمار می‌آیند که نه تنها این اعتراضات را ناکام گذاشتند بلکه رضاخان را نیز مصمم به اجرای خشونت بار کشف حجاب نمودند. با این حال قیام گوهر شاد که یک سال پس از بازگشت رضاخان از سفر به ترکیه و مشاهدات وی در مورد بی‌بند و باری و بی‌حجابی زنان ترکیه به وقوع پیوسته بود، از یکسو حکایت از تأثیر بی‌چون و چرای رضاخان از فرهنگ غربی داشت و از سوی دیگر از تعارض این فرهنگ با فرهنگ اسلامی جامعه ایران و عدم پذیرش موازین غیر شرعی توسط مردم نیز خبر می‌داد.
امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب اسلامی که در 1299 کودتای رضاخان را محکوم کرده بود و در برابر سیاست‌های ضد دینی پهلوی اول همچون کشف حجاب، جدایی دین از سیاست، رواج فرهنگ اروپایی در ایران، اهانت به روحانیت و ... نیز موضع‌گیری نموده بود؛ این مسئله را چنین شرح می‌دهند: «در رژیم طاغوتی پهلوی آن ظلمی که به بانوانی که مقید بودند به اینکه بر طبق اسلام عمل کنند و موافق آنچه که اسلام امر کرده است ذی خودشان را قرار دهند، در آن زمان رضا شاه به وضعی و در زمان محمد‌رضا به وضع دیگر. و بحمدالله بانوان ایران مقاومت کردند و جز یک دسته‌ای که جزء دار و دسته خود آنها بودند و غربزده بودند و با رژیم او مناسب بودند، سایر خواهرها مقاومت کردند. بنابراین اسلام در ایران زنده شد، آن خدمتی که به بانوان کرده است و خواهد کرد ارزشش به اندازه‌ای است که نمی‌توانیم ما توصیف کنیم. اگر نبود این انقلاب و نبود این تغییر و تحولی که در ایران واقع شده بود، بعد از چند سال دیگر اثری از اخلاق اسلامی در ایران نبود.» 6
اگر چه پس از سقوط رضا شاه قاعده یکسانی در خصوص کشف حجاب و اتحاد شکل لباس وجود نداشت، اما لزوم پاسخ به مطالبات و افکار عمومی، مقامات را به عقب نشینی واداشت. به عنوان نمونه می‌توان به استعلام وزیر کشور از نخست‌وزیر در تاریخ 1/10/1322 اشاره نمود که طی آن به صراحت از عقب‌نشینی اجباری دولت در قبال کشف حجاب سخن به میان آمده است. 7
در مجموع می‌‌توان چنین اذعان نمود که واقعه کشف حجاب در دوران پهلوی از یک سو حکایت از بحران حقوقی زنان در جامعه سنتی ایران داشته و از سوی دیگر زنان را به عنوان عناصر و ابزار نوگرایی رژیم درآورده بود.
شعیب بهمنی

پانوشت‌ها:
1ـ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج ششم، تهران: ناشر، 1362، ص 157.
2ـ مهدی صلاح، کشف حجاب، زمینه‌ها، پیامدها و واکنش‌ها، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 118.
3ـ حکایت کشف حجاب، تهاجم فرهنگی غرب و کشف حجاب، تهران، موسسه فرهنگی قدر ولایت، 1378، ص 25.
4ـ محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، نشر وحید، 1364، ص 305.
5ـ علیرضا امینی، تحولات ساسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، صدای معاصر، 1381، ص 40.
6ـ صحیفه نور، ج 18، ص 261.
7ـ مرتضی جعفری، واقعه کشف حجاب، اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضاخان، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسه پژوهشی و مطالعاتی فرهنگی، 1371، ص 459، سند شماره 222.

منبع: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی





      

سیر تحول حجاب; بایدها و نبایدها از  سید صادق سیدنژاد

نویسنده پس از بیان مقدمه‏اى در باب ضرورت حجاب به تحولات پوشش زنان در جهان مى‏پردازد: به گواهى اسناد معتبر تاریخى، برخوردارى از پوشش مناسب و پرهیز از بدن‏نمایى و داشتن احساس شرم و مهم تلقى کردن عفت، صفت مشترک تقریبا تمام جوامع در طول تاریخ بوده است . این پافشارى بر پوشش مناسب در همه اعصار، فطرى بودن میل به پوشش، و احساس نیاز به برخوردارى از کرامت را به اثبات مى‏رساند . البته تفاوت‏هاى فراوانى در نوع پوشش جوامع مختلف، در طول تاریخ، به چشم مى‏خورد که از اوضاع اجتماعى، اقتصادى، جغرافیایى و ... جوامع برمى‏خاسته است . پس از وقوع انقلاب صنعتى در اروپا، جهان‏بینى و نظام ارزشى حاکم بر جوامع غربى به‏طور کلى دگرگون شد و تفسیر و تعریف جدیدى از جهان، انسان و ارزش‏ها ارائه گشت . از آنجا که جهان‏بینى فرد در تمام جنبه‏هاى زندگى او تاثیر مستقیم دارد، این رویداد بر نوع پوشش زنان نیز اثر نهاد . در تعریف جدید از انسان، انجام هر کارى به او اجازه داده مى‏شد; چرا که انسان و برآورده شدن خواست‏ها و اشباع غرایز او مبناى همه چیز دانسته مى‏شد . در نتیجه این تغییر نگرش، دیگر به لباس به مثابه وسیله پوشش و حفظ عفت و آراستگى نگاه نمى‏شد، بلکه از آن به منزله ابزارى بهره گرفته شد که مى‏تواند زیبایى‏هاى تن را هر چه بیشتر به نمایش بگذارد .
از سویى، تداوم حیات نظام سرمایه‏دارى، در تولید و مصرف بیشتر است، و ازاین‏رو همه کوشش‏ها، در جهت داغ نگاه داشتن بازار مصرف است . از جمله امورى که مورد سوء استفاده این نظام اقتصادى واقع شده است، پوشش و نوع لباس زن و مرد غربى است . استعمارگران، پس از آنکه دریافتند یکى از موانع مهم در مسیر اهداف آنان در جوامع مختلف، اعم از اسلامى و غیراسلامى، پوشش مناسب رایج در این جوامع است، بر آن شدند که نوع پوشش مردم را در این جوامع تغییر دهند . آنان از این طریق دو هدف عمده را دنبال مى‏کردند: فراهم ساختن زمینه‏هاى گسترش فساد و فحشا، و در نتیجه، بازماندن مردم از اندیشیدن به مصالح خویش; ایجاد بازار مناسب براى تولیدات کارخانجات غرب .

کیهان، 17/10/81





      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >