سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1 Slide 2
منوی اصلی
لینک دوستان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :421
  • بازدید دیروز :5124
  • کل بازدید :12899348
  • تعداد کل یاد داشت ها : 205
  • آخرین بازدید : 103/9/2    ساعت : 4:2 ص
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب

ویرایش
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

حجاب و سیاست از شادى صدر‏

شرق، 83/5/27
چکیده: برخورد با بدحجابى صرفاً مسئله‏اى سیاسى است و جناح حاکم در مجلس و دیگر مراکز قدرت، به دلیل انگیزه‏هاى سیاسى، مقابله با بدحجابى را سرلوحه کار خود قرار داده است. با این وجود در لزوم مجازات مرتکبین گناه در جامعه اسلامى، میان فقها اختلاف نظر وجود دارد و جمهورى اسلامى نظریه لزوم مجازات را در قانون خویش آورده است و ازاین‏رو، بى‏حجابى را مستوجب مجازات دانسته و با آن برخورد مى‏کند، ولى با بسیارى از گناهانِ بدتر از بدحجابى برخورد جدى نمى‏کند که خود گویاى سیاسى کارى در تعیین اولویت‏هاى نظام اسلامى است.

امسال شاه‏بیت بیانیه‏ها، اعلامیه‏ها و مصاحبه‏هاى مسئولان به مناسبت روز زن، با صرف نظر از چند استثنا، ابراز نگرانى از وضعیت حجاب زنان و رواج بى‏بندوبارى و فساد بود. به نظر مى‏رسد مبارزه با آنچه «بدحجابى» خوانده مى‏شود و اصطلاح مبهمى است که در قوانین موجود مابه‏ازا و تعریفى ندارد، امسال از حالت یک موج تابستانى گذرا بیرون آمده و در حال تبدیل شدن به یک سیاست دائمى است.
هر چند با روى کار آمدن اصول گرایان در مجلس، تسلط آنها بر بسیارى از اماکن و مراکز فرهنگى شهرى و تعجیل روزافزون گروه‏هایى براى «ارزشى کردن» فضاى جامعه، طبیعى بود چنین برخوردهایى میان زنان و جوانان و مأموران اتفاق بیفتد، ولى بدون تردید بخشى از این سیاست در اثر اختلافات داخلى میان عناصر و اجزاى حکومتى شکل گرفته است. از سوى دیگر لزوم پاسخ‏گویى کسانى که خود را اصول گرا مى‏خوانند به خواسته‏ها و انتظارت رأى دهندگان و نیز نشان دادن تفاوت در روش حکومت‏گرى، احتمال تداوم روند برخورد با نحوه پوشش زنان را افزایش مى‏دهد.
با وجود این‏که در مورد حدود حجاب و چگونگى پوشش، اختلاف‏هاى زیادى بین فقها وجود دارد، ولى اصل لزوم رعایت حجاب و گناه بودن بى‏حجابى، تقریباً اجماعى است. درباره اعمالى که در اسلام گناه به شمار مى‏آیند سه نظر وجود دارد. عده‏اى از فقها مثل علامه فیض عقیده دارند حکومت اسلامى تنها اعمالى را مى‏تواند مستوجب مجازات بداند که براى آنها در خود متون اسلامى مجازات دنیوى مثل حد، قصاص و تعزیر در نظر گرفته شده است و گناه مقوله متفاوتى از جرم است که تنها براى آن کیفر اخروى پیش‏بینى شده است. بنابراین، بر اساس این نظریه، از آنجایى که براى بى‏حجابى، مجازاتى در آیات قرآن و سایر نصوص تعیین نشده، ارتکاب این فعل حرام تنها عذاب اخروى در بر خواهد داشت. (1)
گروهى دیگر مى‏گویند: «ترک واجبات یا ارتکاب محرمات گناه است و امام‏علیه‏السلام و نایب او باید آنها را تعزیر کند؛ به شرطى که از گناهان کبیره باشند.» (2)
در نهایت گروه سوم عقیده دارند: در مواردى که براى عملى تعزیر پیش‏بینى نشده باشد، وجود فساد در آن عمل ملاک تعزیر خواهد بود. به این ترتیب، حکومت‏ (3) اسلامى خود تشخیص مى‏دهد که ارتکاب کدام گناه مفسده در پى خواهد داشت و آن را جرم و مستوجب مجازات خواهد دانست.
به نظر مى‏رسد قانون‏گذار جمهورى اسلامى در برخورد با بى‏حجابى، با توجه به اینکه براى این عمل در نصوص اسلامى مجازات دنیوى پیش‏بینى نشده است، ارتکاب آن تنها مجازات اخروى دارد و نیز این نکته را که بى‏حجابى از جمله گناهان کبیره نیست یا حداقل بر سر کبیره بودن آن اختلاف است کنار گذاشته و طبق نظر سوم، آن را فسادآور و مستوجب مجازات تلقى کرده است. حتى اگر نظر سوم را به عنوان نظریه قابل قبول فقها بپذیریم و نظریه‏هاى مخالف دیگر را نادیده بگیریم، باز هم یک سؤال باقى مى‏ماند: معیارهاى حکومت اسلامى براى فسادآور بودن یک عمل چیست؟ آیا این مواضع ایدئولوژیک و سیاسى مسئولان است که مصلحت یا مفسده یک جامعه را تعیین مى‏کنند یا صلاح و فساد واقعى جامعه فارغ از نظریه‏ها و باورهاى کسانى که بر آن حکومت مى‏کنند؟ اولویت‏هاى حکومت جمهورى اسلامى ایران در پیش‏گیرى از جرم، کشف جرم و تعقیب و مجازات مرتکبان طى یک روند قضایى تعیین مى‏شود یا جریانات سیاسى بر آن حاکم است؟
صفحه‏هاى حوادث روزنامه ایران پر از اخبار ناامنى‏هاى محیطهاى شهرى است. این نبود امنیت تنها به تعرض و تجاوز به زنان محدود نمى‏شود. کیف‏قاپى‏هاى هر روزه که بیشتر مرتکبان آنها هرگز پیدا نمى‏شوند، تهدید و اخاذى و ...، نمونه‏هایى نادر یا حوادثى استثنایى نیست. از نظر قانون مجازات اسلامى، ظاهر شدن زنان بدون حجاب شرعى در معابر جرم است و تا پنجاه هزار تومان جریمه نقدى یا تا دو ماه حبس دارد. طبق قانون اگر قاضى بخواهد کیفر را تشدید کند، مى‏تواند این مجازات‏ها را به مجازات شلاق هم تبدیل کند. این جرم، یک جرم عمومى است و نیاز به شاکى خصوصى ندارد و حکومت موظف به پیگیرى، اثبات و تعقیب مرتکب آن و به مجازات رساندن اوست، ولى در همین قانون، جرم ایجاد مزاحمت براى اطفال و بانوان در معابر نیز وجود دارد که علاوه بر این‏که اطفال و بانوان را در ردیف هم قرار مى‏دهد، بلکه یک جرم خصوصى است و بار اثبات آن بر عهده زنى قرار مى‏گیرد که مزاحمت دیده است.
دادسرا خود وظیفه گزارش دادن و اثبات این‏که جرم بى‏حجابى اتفاق افتاده است را بر عهده دارد و تنها گزارش مأمور نیروى انتظامى کافى است تا زنى تحت تعقیب قرار بگیرد. در جرم ایجاد مزاحمت براى بانوان، این خود زن است که باید آن‏قدر در میان کلانترى و دادسرا بدود تا این جمله را بشنود که چطور مى‏خواهى ثابت کنى؟
ممکن است خواندن جملاتى از این دست به این نتیجه برساند که بدحجابى زنان مهم‏ترین مسئله فعلى جامعه ایران است و مهم‏ترین اولویت پلیس، مبارزه با زنانى است که حدود شرعى حجاب را رعایت نمى‏کنند، ولى این سؤال همچنان برجا خواهد ماند که چه کسى و چگونه اولویت‏هاى حکومت اسلامى را تعیین مى‏کند؟
مشاور امور بانوان نیروى انتظامى اخیراً گفته است این نیرو در حال تهیه لایحه‏اى براى مبارزه با بدحجابى است. آیا این نیرو و دفتر امور بانوان نیروى انتظامى در حال تهیه قوانینى براى مبارزه با زن‏کشى، خودسوزى و خودکشى زنان، خشونت خانگى و اجتماعى علیه زنان و ... هم هست؟

اشاره‏
1. یکى از شیوه‏هاى نادرست در برخورد با یک پدیده و حرکت فرهنگى و دینى، آن است که آن‏را سیاسى کارى و جناح‏بازى معرفى نمایند. این شیوه سال‏هاست که توسط برخى گویندگان و نویسندگان اعمال مى‏شود. متأسفانه نویسنده این نوشتار نیز به همین روش روى آورده و مقابله با بدحجابى را مسئله‏اى جناحى و باندى معرفى کرده است. در این خصوص دو نکته قابل توجه است: اول آنکه وى دلایل کافى بر سیاسى بودن مسئله برخورد با بدحجابى ارائه نکرده است. این‏که جناح خاصى در کشور مسئله‏اى را دنبال کند، دلیل بر آن نیست که انگیزه آنان حتماً سیاسى و جناحى است. بسیارى از حرکت‏هاى جناح‏هاى سیاسى کشور بر اساس اندیشه‏ها و باورهاى آنها صورت مى‏گیرد. دوم آن‏که به فرض که حرکت مقابله با بدحجابى، حرکتى سیاسى باشد، آیا اگر یک جناح خاص سیاسى به دلیل انگیزه‏هاى سیاسى حرکتى را آغاز کند به صرف داشتن انگیزه سیاسى، در این حرکت محکوم و مطرود است؟ آیا نباید اصل آن حرکت ارزیابى شود و چنانچه منطقى و اسلامى بود آن‏را حمایت کرد و یا اگر اصل حرکت صحیح است، ولى اشکال‏هایى دارد آن‏را تصحیح نمود و دلسوزانه به تحقق آن کمک رساند؟
2. نویسنده، موضع خود را در برابر مسئله حجاب و بدحجابى روشن نساخته است. ازاین‏رو، نخست باید از وى پرسید که صرف نظر از درستى یا نادرستى برخوردهاى جارى با مسئله بدحجابى آیا اصولاً وى به حجاب اعتقاد دارد یا نه؟ آیا وى آثار و پى‏آمدهاى ناگوار بدحجابى و بى‏بند و بارى در پوشش و برهنگى زنان را در وقوع جرم، جنابت، طلاق، اختلاف‏هاى خانوادگى و دیگر موارد مشابه انکار مى‏کند؟ جاداشت نویسنده آشکارا اعتقاد خود را نسبت به حجاب بیان مى‏کرد تا مخاطبان بدانند نویسنده از چه پایگاهى به نقد برخورد با بدحجابى نشسته است.
3. نویسنده مدعى است در مورد حجاب و نحوه پوشش، اختلاف‏هاى زیادى بین فقها وجود دارد. به نظر مى‏رسد اطلاعات فقهى نویسنده کافى نیست. جا داشت نویسنده لااقل کتاب مسئله حجاب نوشته استاد شهید مطهرى را مطالعه مى‏کرد. بررسى کتاب‏هاى فقهى و حتى رساله‏هاى عملیه فارسى به خوبى نشان مى‏دهد که تمامى فقها اتفاق نظر دارند که پوشیدن تمام بدن زن از نامحرم به جز وجه و کفین واجب است. تنها اختلاف در این است که آیا پوشاندن وجه و کفین (دست‏ها و صورت) هم واجب است یا خیر؟ با این وجود، همه فقها نیز اتفاق نظر دارند که اگر نامحرم به قصد لذت و ریبه (نگاهى که ترس فتنه و انحراف در آن باشد) به زن نگاه کند، پوشاندن وجه و کفین نیز واجب است و چنانچه در وجه و کفین آرایش‏هاى تند و تحریک کننده باشد، حتماً پوشاندن وجه و کفین نیز واجب است. البته بسیارى از فقها وجود هر گونه آرایش در وجه و کفین را موجب وجوبِ پوشش وجه و کفین مى‏دانند. بنابراین، اختلاف‏هاى فقهى به گونه‏اى نیست که در اصل حدود پوشش مشکلى را پدید آورد. نکته مهم آن است که امروزه وضعیت پوشش برخى زنان در جامعه به گونه‏اى است که نه تنها هیچ فقیهى بلکه هیچ مسلمان آشنا به فقه اسلامى، این‏گونه پوشش‏ها را اسلامى نمى‏داند. آیا در تحلیل این‏گونه ناهنجارى‏ها باید سخن از اختلاف فقهى در حدود حجاب میان فقها را به غلط مطرح ساخت و معضل اصلى را به حاشیه برد؟
3. نویسنده سخن از اختلاف مبانى فقهى در مجازات مرتکبین گناه به میان آورده است. در این مجال فرصت بررسى این دیدگاه‏ها نیست، لکن باید توجه داشت که اولاً ملاک در برنامه‏ریزى اجتماعى و عملکرد مسئولان و مردم، قانون رسمى و مصوب کشور است و امروزه برخورد با بدحجابى و مجازات‏هاى اعمال شده، بر اساس قانون صورت مى‏گیرد. ثانیاً اگر در مجازات گناه اختلاف نظرهاى فقهى وجود داشته باشد، در این مسئله هیچ اختلافى نیست که حکومت دینى و حتى مؤمنان و دین‏داران به عنوان امر به معروف و نهى از منکر موظفند بکوشند گناه را از جامعه بزدایند و براى کاهش گناه تلاش کنند و تردیدى نیست که هر مسلمانى بى‏حجابى و بى‏بندوبارى را گناه و مقابله با آن‏را بر خود واجب و لازم بداند.
4. بى‏گمان حل معضل بدحجابى تنها با مقابله و مجازات متخلفان عملى نخواهد گشت. این مسئله نیازمند بررسى‏هاى کارشناسانه و شناخت عوامل مختلفى است که در پدیده حجاب و بى‏حجابى تأثیر گذارند . از مهم‏ترین عوامل در این خصوص ایجاد زمینه‏هایى است که موجب مى‏شود مردم به شکل طبیعى به ارزش‏هاى اسلامى علاقه‏مند شده و به آن گرایش پیدا کنند. اگر عملکرد مسئولان و مدیران جامعه اسلامى مقبول مردم باشد و مردم طعم عدالت اجتماعى و قسط اسلامى را احساس کنند، بى‏شک گرایش آنان به اسلام و ارزش‏هاى اسلامى فزونى خواهد یافت.
عامل دیگرى که در این زمینه بسیار تأثیرگذار است فضاى عمومى جامعه نسبت به پدیده بدحجابى است. اگر عملکرد و موضع‏گیرى‏هاى مسئولان و دست اندرکاران کشور و به ویژه مواضع رسانه‏هاى جمعى کشور و در رأس آنها صدا و سیما در راستاى ایجاد فضایى باشد که در آن بدحجابى به عنوان رفتارى ناپسند تلقى شده و تنفر عمومى نسبت به آن پدید آید و آثار و تبعات ناگوار آن براى عموم جامعه آشکار گردد، آن‏گاه جامعه خود به خود در برابر بدحجابى موضع خواهد گرفت. طبیعى است در شرایطى که برخورد یک مدیر در نظام اسلامى با افراد بدحجاب و با حجاب تفاوتى نداشته باشد، نباید انتظار کاهش بدحجابى را در جامعه داشته باشیم و برخوردهاى قانونى و مجازات متخلفان نیز نتایج چندانى نخواهد داشت. در پایان از باید بر این نکته مهم تأیید کرد که حل مسئله بى‏حجابى بریده از دیگر مسائل کشور عملى نخواهد بود و تا زمانى که معضلاتى همچون بى‏عدالتى، فساد ادارى، سوء استفاده از پست‏ها و مسئولیت‏ها، بیکارى، فقر، تبعیض، افزایش سن ازدواج در جامعه وجود دارد، نباید انتظار داشت بتوان مسائل فرهنگى ساده‏تر و جزئى‏تر از جمله بدحجابى را حل کرد.

پی نوشت
1. محمد حسنى، کنکاشى پیرامون فساد از منظر فقه، کتاب زنان، سال پنجم، ش 18، زمستان 1381، صص 166-164
2. امام خمینى، تحریرالوسیله، ص 443
3. همان





      

حجاب و پوشش داراى چه آثار و فوایدى است؟ از حسین مهدى زاده

 

 

سوال : حجاب و پوشش داراى چه آثار و فوایدى است؟
جواب : حجاب و پوشش، آثار و فواید فراوانى دارد که به بعضى از مهم ترین آنها اشاره مى کنیم:
الف) ایجاد آرامش روانى در فرد
یکى از فواید و آثار مهم حجاب در بُعد فردى، ایجاد آرامش روانى در افراد جامعه است که یکى از عوامل ایجاد آن عدم تهییج و تحریک جنسى است; در مقابل، فقدان حجاب و آزادى معاشرت هاى بى بندوبار میان زن و مرد، هیجان ها و التهاب هاى جنسى را فزونى مى بخشد و تقاضاى سکس را به صورت عطش روحى و یک خواست اشباع نشدنى درمى آورد که مخلّ آرامش روانى افراد است. غریزه ى جنسى، غریزه اى نیرومند، عمیق و دریاصفت است و هر چه بیش تر از آن اطاعت شود بیش تر سرکش مى گردد; هم چون آتشى که هرچه هیزم آن زیادتر شود شعلهورتر مى گردد. بهترین شاهد بر این مطلب این است که در جهان غرب که با رواج بى حیایى و برهنگى، اطاعت از غریزه ى جنسى بیش تر شده است، هجوم مردم به مسئله ى سکس نیز زیادتر شده و تیراژ مجلات و کتب سکسى بالاتر رفته است. این مطلب پاسخ روشن و قاطعى است به کسانى که قایل اند همه ى گرفتارى هایى که در کشورهاى اسلامى و شرقى بر سر غریزه ى جنسى وجود دارد، ناشى از محدودیت هاست; و اگر به کلى هرگونه محدودیتى برداشته شود و روابط جنسى آزاد گردد، این حرص و ولع از بین مى رود.
البته از این افراد باید پرسید: آیا غرب که محدودیت روابط زن و مرد و دختر و پسر را برداشته، توانسته است حرص و ولع جنسى را بکاهد یا آن را افزایش داده است؟![1]
پاسخ هر انسان واقع بین و منصفى به این سؤال این است که نه تنها حرص و ولع جنسى در غرب افزایش یافته است، بلکه هر روز شکل هاى جدیدترى از تمتّعات و بهره بردارى هاى جنسى در آن جا رواج و رسمیت مى یابد.
یکى از زنان غربى منصف، وضعیت جامعه ى غرب را در مواجهه با غریزه ى جنسى این گونه توصیف کرده است:
کسانى مى گویند مسئله ى غریزه ى جنسى و مشکل زن و حجاب در جوامع غربى حل شده است; آرى، اگر از زن روى گرداندن و به بچه و سگ و یا هم جنس روى آوردن حل مسئله است، البته مدتى است این راه حل صورت گرفته است!![2]
ب) استحکام بیشتر کانون خانواده
یکى از فواید مهم حجاب در بُعد خانوادگى، اختصاص یافتن التذاذهاى جنسى به محیط خانواده و در کادر ازدواج مشروع است. اختصاص مذکور، باعث پیوند و اتصال قوى تر زن و شوهر و در نتیجه، استحکام بیش تر کانون خانواده و، برعکس، فقدان حجاب باعث انهدام نهاد خانواده مى گردد. یکى از نویسندگان، تأثیر برهنگى را در اضمحلال و خشکیدن درخت تنومند خانواده، این گونه بیان کرده است:
در جامعه اى که برهنگى بر آن حاکم است، هر زن و مردى، همواره در حال مقایسه است; مقایسه ى آنچه دارد با آنچه ندارد; و آنچه ریشه ى خانوده را مى سوزاند این است که این مقایسه آتش هوس را در زن و شوهر و مخصوصاً در وجود شوهر دامن مى زند. زنى که بیست یا سى سال در کنار شوهر خود زندگى کرده و با مشکلات زندگى جنگیده و در غم و شادى او شریک بوده است، پیداست که اندک اندک بهار چهره اش شکفتگى خود را از دست مى دهد و روى در خزان مى گذارد. در چنین حالى که سخت محتاج عشق و مهربانى و وفادارى همسر خویش است، ناگهان زن جوان ترى از راه مى رسد و در کوچه و بازار، اداره و مدرسه، با پوشش نامناسب خود، به همسر او فرصت مقایسه اى مى دهد; و این مقدمه اى مى شود براى ویرانى اساس خانواده و بر باد رفتن امیدِ زنى که جوانى خود را نیز بر باد داده است; و همه ى خواهران جوان لابد مى دانند که هیچ جوانى نیست که به میان سالى و پیرى نرسد و لابد مى دانند که اگر امروز آنان جوان و با طراوت اند در فرداى بى طراوتى آنان، باز هم جوانانى هستند که بتوانند براى خانواده ى فرداى آنها، همان خطرى را ایجاد کنند که خود آنان امروز براى خانواده ها ایجاد مى کنند.[3]
بنابراین باید گفت زنى که چادر بر سر مى گذارد، نه تنها اولین قدم را در حفظ کانون گرم خانواده برداشته، بلکه آبرو و شرافت مادرى را بدین وسیله فراهم ساخته است و خود را از آزار و اذیت ها و نگاه هایى که همچون تیر به قلب خانواده اصابت مى کند و آن را از هم مى پاشد محفوظ داشته است.
ج) حفظ و استیفاى نیروى کار در جامعه
یکى از فواید مهم حجاب در بُعد اجتماعى، حفظ و استیفاى نیروى کار در سطح جامعه است. در مقابل، بى حجابى و بدحجابى باعث کشاندن لذت هاى جنسى از محیط و کادر خانواده به اجتماع و در نتیجه، تضعیف نیروى کار افراد جامعه مى گردد. بدون تردید، مردى که در خیابان، بازار، اداره، کارخانه و ... همواره با قیافه هاى محرّک و مهیّج زنان بدحجاب و آرایش کرده مواجه باشد، تمرکز نیروى کارش کاهش مى یابد. برخلاف نظام ها و کشورهاى غربى، که میدان کار و فعالیت هاى اجتماعى را با لذت جویى هاى جنسى درهم مى آمیزند،[4]اسلام مى خواهد با رعایت حجاب و پوشش، محیط اجتماع از این گونه لذت ها پاک گردد و لذت هاى جنسى، فقط در کادر خانواده و با ازدواج مشروع انجام شود.[5]
پژوهش ها نشان مى دهد که زنان ایران زمین از زمان مادها داراى حجاب کاملى شامل: پیراهن بلند چین دار، شلوار تا مچ پا و چادر بر روى لباس ها بودند. برابر متون تاریخى، در همه ى آن زمان ها پوشاندن موى سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رایج بوده است و زنان با آن که آزادانه در محیط بیرون از خانه رفت و آمد مى کردند و همپاى مردان به کار مى پرداختند، داراى حجاب کامل بودند و از اختلاط هاى فسادانگیز شدیداً پرهیز مى کردند.
د) فایده ى اقتصادى حجاب
استفاده از حجاب و پوشش، به ویژه در شکل چادر مشکى، به دلیل سادگى و ایجاد یکدستى در پوشش بانوان در بیرون منزل، مى تواند از بُعد اقتصادى نیز تأثیرى مثبت در کاهش تقاضاهاى مدپرستى بانوان داشته باشد; البته به شرط این که خود چادر مشکى دست خوشِ این تقاضاها نگردد. متأسفانه بعضاً مظاهر مدپرستى در چادرهاى مشکى نیز مشاهده مى گردد; به گونه اى که برخى از بانوان به جاى استفاده از چادرهاى مشکى متین و باوقار، به چادرهاى مشکى تورى، نازک و داراى طرح هاى جِلف و سبک که با هدف و فلسفه ى حجاب و پوشش تناسبى ندارند روى مى آورند.
یکى از دانشجویان محجبه درباره ى رواج فرهنگ مدگرایى در خاطرات قبل از انقلاب خود گفته است:
یادم مى آید آن وقت ها که حجاب نداشتم، اگر دو روز پشت سر هم قرار بود که به خانه ى کسى بروم، لباسى را که امروز پوشیده بودم، حاضر نمى شدم فردا بپوشم! احساس مى کردم مسخره است و سعى داشتم حتى اگر شده، لباس دیگران را به عاریه بگیرم و بپوشم، تا من هم با لباس جدیدى رفته باشم. این کارها واقعاً رفاه حال و راحتى را از خانم ها سلب کرده بود.[6]
پس مى توان گفت که چادر امنیت و آرامش زن را تأمین مى کند. زنانى که با خودآرایى وارد جامعه مى شوند، همواره نگران قضاوت دیگران در مورد خود هستند و ناآرام و مضطرب اند. در صورتى که زن مى تواند با رعایت حجاب کامل و پوشیدن چادر از دغدغه ى شرکت در یک رقابت و مدپرستى نجات یابد.
هـ) حجاب، مبارزه ى زنان با دشمنان اسلام
حجاب کامل بانوان در جامعه ى اسلامى مبارزه اى است با سلطه گران و جنایتکاران دنیا که همیشه سعى داشته اند با ترویج بى بندوبارى و بدحجابى، ارزش هاى اسلامى را پایمال و بر ملت هاى ستمدیده سلطه پیدا کنند. مستر همفر، جاسوس انگلیسى در کشورهاى اسلامى، در بخشى از خاطرات خود، آن جا که نقاط قوت مسلمانان را برمى شمارد، به مورد حجاب اشاره مى کند و مى گوید:
زنان مسلمان داراى حجابى محکم هستند که نفوذ فساد در میان آنها ممکن نیست; بنابراین باید آنان را فریب داد و از زیر چادر و عبا بیرون کشید. پس از آن که زنان را از چادر و عبا بیرون آوردیم، باید جوانان را تحریک کنیم که دنبال آنها بیفتند تا در میان مسلمانان فساد رواج یابد; و براى پیش برد این نقشه، لازم است اول زنان غیر مسلمان را از حجاب بیرون آوریم تا زنان مسلمان از آنان یاد بگیرند.[7]
اگر چادر سر راه نفوذ دشمنان استعمارگر نبود، هیچ گاه یک جاسوس این اندازه براى زوال آن به فریبکارى نمى پرداخت. اگر حجاب اسلامى، به ویژه چادر، اهمیت خاصى نداشت، چه در کشورهاى اسلامى و چه در کشورهاى غربى، آن را به عنوان یک مدل لباس زنانه، در کنار صدها مدل دیگر مى پذیرفتند. اگر چادر از جایگاه حساس و ارزش بلند برخوردار نبود، هرگز استعمار غرب، رضاخان را بر آن نمى داشت که تمام حکومت خود را براى از بین بردن چادر بسیج کند. آرى چادر خیمه ى عفاف پیروان فاطمه(علیها السلام) است که با گذشت 14 قرن، نداى آزادى بخش آن حضرت هم چنان در گوش تاریخ طنین انداز است.
علاوه بر فواید یاد شده، فواید و آثار دیگرى نیز مى توان براى حجاب و پوشش نام برد; از جمله:
حفظ ارزش هاى انسانى در جامعه، مانند عفت، حیا و متانت و نیز کاهش مفاسد اجتماعى; هدایت، کنترل و بهره مندى صحیح و مطلوب از امیال و غرایز انسانى; تأمین و تضمین سلامت و پاکىِ افراد جامعه.[8]
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. براى آگاهى از ابعاد گسترش این حرص و ولع ر.ک: جلال رفیع، یادداشت ها و ره آوردهاى سفر نیویورک، در بهشت شدّاد آمریکاى متمدن، آمریکاى متوحش.
[2]. احمد صبورى اردوبارى، آیین بهزیستى اسلام، ج 3، ص 302.
[3]. غلامعلى حداد عادل، فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 7069.
[4]. براى آگاهى از گستره ى کشانده شدن لذت هاى جنسى به محیط هاى کارى و اجتماع، و اعترافات صریح بعضى از زنان کشورهاى غربى درباره ى مزاحمت هاى جنسى نسبت به زنان و کودکان، ر.ک: احمد صبورى اردوبارى، بهایِ یک نگاه; محمدتقى فلسفى، کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، و روح الله حسینیان، حریم عفاف.
[5]. سه بُعد قبل، از کتاب مسئله ى حجاب، استاد مطهرى، ص 84 - 94 (با دخل و تصرف) اقتباس شده است.
[6]. ر.ک: احمد اردوبارى، همان، ج 3، ص 222.
[7]. مؤسسه ى فرهنگى قدر ولایت، حکایت کشف حجاب، ص 14.
[8]. براى آگاهى بیشتر درباره ى آثار و فواید حجاب و پوشش ر.ک: مجموعه مقالات پوشش و عفاف، دومین نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام اسلامى; هم چنین درباره ى ضررهاى بدحجابى ر.ک: اسدالله محمدى نیا، آنچه باید یک زن بداند، بخش هاى 3، 4 و 5.

 





      

حجاب و پوشش اسلامی ، روش ها و توصیه ها از خسرو کی منش

 

 

آنچه در مسئله حجاب و طرح آن در جامعه، خصوصاً پس از انقلاب اسلامی مطرح است دفاع بد از آن است که کار دشمن را راحت کرده هر چند که حملات به پوشش اسلامی و ایجاد شبه در میان جوانان نیز کم نبوده است.
آنچه که فرایند انتقال حجاب و پوشش اسلامی را (به عنوان یک فرهنگ) و به نسل جدید، دچار چالش نموده است. ریشه در انتقال این فرهنگ در نسل های گذشته دارد. اگر حجاب را یک مفهوم دینی و پوشش اسلامی را یک تکلیف و وظیفه ی دینی بدانیم،‌فرایند انتقال آن می بایست مطابق با مبانی نظری اسلام در تربیت دینی و رعایت استانداردهای آموزشی باشد. آموزش ، پرورش و یا فرآیند انتقال فرهنگ به نسل جدید، تابع مراحل و مراتبی است. بنا به یک دیدگاه، در مراحل و مراتب تربیت دینی این مراحل و مراتب به شرح زیر هستند:
1. انس دینی
2. عادت دینی
3. معرفت دینی
4. شاکله دینی
5. خودجوشی دینی

حال در ارتباط با حجاب و پوشش ، به عنوان یک مفهوم دینی و یک وظیفه و تکلیف، باید سئوال کرد که نسل گذشته در کدامیک از این مراحل دارای نقص و کاستی بوده و به عبارت دیگر کدام مرحله را نگذرانده و میان برزده است.
با کمی دقت مرحله معرفت دینی را می توان نام برد. زنان و مادران ما در ارتباط با حجاب و با توجه به محیط خودشان ، از مراحل انس و عادت عبور کرده و در اجتماع به صورت شاکله دینی مشاهده شده است. ولی به دلیل ضعف در مرحله ی معرفت دینی، مادران نتوانسته اند پاسخگوی سئوالات ساده ی فرزندان خود باشند تا چه رسد که بتوانند به شبهات آنها نیز پاسخ دهند.

دختر جوان امروزی بر خلاف مادر یا مادربزرگ خود، در صحنه ی اجتماع (اشتغال و تحصیل) بیش از گذشته حضور دارد و بیش از زنان گذشته نیز در مقابل سیل تهاجمات فرهنگی قرار دارد. دختر امروزی برای عبور از چگونگی و پاسخ به چرایی ها دچار ضعف اساسی شده و با توجه به اینکه انگیزه ای نیز برای پرداختن بهاء در این زمینه ندارد، عطای پوشش سنتی را به لقایش بخشیده است و خود را با حداقل های مورد پذیرش همسالان خود قانع کرده است.

متاسفانه در سطح جامعه و حکومت نیز، بیش از اینکه تکیه براین مرحله باشد (آنهم با روش ها نو، ظریف و متنوع) به تاکید بر شکل و شاکله ظاهری پرداخته شد و سال ها پافشاری بر یک نوع پوشش و عدم توجه به روحیه تنوع طلبی، نشاط و نوع جویی جوانان، راه برای پذیرش مدهای بیگانه باز شد. از سوی دیگر عدم تعریف و تعیین حدود، عدم هماهنگی میان اجزاء حکومت، غلبه ی روش های غلط بر روش های صحیح و موارد دیگر نوعی گریز و مقابله جوانان را نیز به دنبال داشت.
علاوه بر نقص و خطا در مراحل و مراتب تربیت دینی، در زمینه ی روش ها نیز دچار نقص و خطا بوده ایم.
بنا به استناد کتاب های تعلیم و تربیت دینی، روش های الگویی تکریم شخصیت، محبت، پند وموعظه، تشویق و تنبیه، استدلال و برهان و ... مورد تاکید قرار گرفته شده است.

بدیهی است که حجاب و پوشش اسلامی به عنوان یک ارزش اجتماعی و تکلیف دینی می بایست با بهترین روش ها به نسل جدید ارایه می گردد.
باکمال تاسف، این روش ها نیز معمولاً در کلی گویی باقی مانده اند و بر اساس هر مخاطب، هر محیط اجتماعی و موقعیت ارتباطی تبدیل به موارد کاربردی نشده اند. در مفهوم حجاب و مقوله پوشش اسلامی نیز این اتفاق افتاده است.
هر چند معتقد هستیم، اولیاء و بسیاری طرح ها ، ایده ها، روش های خلاقانه را به کار برده اند، ولی ظاهراً در کشور ما آنچه که تبدیل به مجموعه مقاله در همایش ها و سمینار ها می شود بحث های انباشته، تکراری در حوزه نظر است و در حوزه عمل دارای مجموعه هایی نیستیم.

این مقاله با نگاهی به مراحل تربیت دینی – روش های تربیت دینی، حیطه های یاد گیری، شیوه ها و قالب ها و رسانه ها و ... و ایجاد ارتباط به مقوله پوشش به بیان روش ها و توصیه هایی اقدام می نماید که شایسته است که در هر قسمت، راهکارهای متنوع اولیاء و مربیان به آن افزوده شود.
هرچند که آحاد مردم و مسئولین ، به نحوی درگیر این موضوع هستند، ولی مخاطب این مجموعه در درجه اول مربیان و سپس اولیاء هستند. از این رو برخی اقدامات و روش ها که در سطح بالاتر از خانه، مسجد و مدرسه می بایست انجام شود. در این مجموعه نیامده است:
نکته آخر اینکه، هر چند پوشش و حجاب برای زن و مرد است ولی تصور می شود که گرایش توصیه ها جهت پوشش دختران است.

آنچه که درباره موضوع حجاب و پوشش باید بدانیم:

اهداف اسلام از پوشش چیست:
• اینکه پوشش به صورت عام برای مرد و زن است.
• اینکه پوشش با شدت بیشتری در گذشته و در ادیان دیگر بوده و هست واسلام مبتکرآن نیست.
• اینکه پوشش ظاهری و عفت و حیای باطنی به صورت لازم و ملزوم مطرح است
• سیر تاریخی پوشش در جوامع انسانی.
• مغایرت تفکر اسلامی با ریاضت و رهبانیت، محدود کردن زن نابرابری میان زن و مرد، استثمار زن، حقیر شمردن او و ...
• اینکه در اسلام گرامی داشتن و ارزشمند بودن زن در همه عرصه ها مورد تاکید قرار گرفته است.
• اینکه حجاب و پوشش وظیفه ای الهی است که به عهده زن گذاشته شده است.
• اینکه کرامت انسانی و تکریم شخصیت از اساسی ترین موضوعات در این زمینه است.
• اینکه لباس هر انسان پرچم کشور وجود اوست و معلوم می شود که از چه ارزشها و بینشهایی تبعیت می کند.

سئوالات و شبه هایی که باید برای آن جواب داشته باشیم:
• چرا خداوند حجاب را قرار داده است؟
• آیا حجاب یا پوشش اسلامی فقط چادر است؟
• آیا حجاب فقط برای زنان است؟
• چرا باید پوشش داشته باشیم؟
• آیا پوشش و حجاب فقط در اسلام است؟
• چادر و مشکی بودن آن مال عرب هاست ما ایرانی ها چرا باید آنرا بپوشیم؟
• آیا ما ایرانی ها قبل از اسلام هم دارای حجاب و پوشش بودیم؟
• آیا پوشش اسلامی باعث محدودیت برای زنان نمی شود؟
• چرا افرادی که رعایت حجاب را نمی کنند مشکلی هم برایشان پیش نمی آید؟
• وقتی اکثر افراد رعایت حجاب را نمی کنند ما چگونه اینکار را بکنیم؟
• آیا می توانیم نماز را بدون پوشش و حجاب بخوانیم؟
• خیلی ها که با حجاب هستند ولی کارهای خطا انجام می دهند.
• آیا بی حجابی یا بدحجابی مجرم مخاطی و گناهکار است یا جاهل و بیمار؟
• آسیب یک بدحجاب بیشتر است یا یک مجرم اقتصادی که راست راست راه می رود؟
• آیا می توان برخورد با بدحجابی را با تخلفات رانندگی مقایسه کرد؟

مراحل و مراتب تربیت و فرهنگ مذهبی:
در تربیت، هر فرد منحصر به فرد است و نمی توان افراد هم سال، هم جنس و حتی از یک خانواده یکسان تلقی کرده با یک روش با آنها برخورد نمود.
علاوه بر نکته فوق، در تربیت دینی هر فرد می تواند در هر یک از تکالیف ، وظایف و واجبات دینی نیز در مرحله ای متفاوت باشد. برای مثال در امر نماز در مرحله معرفت دینی و در موضوع روزه در مرحله ی شاکله دینی باشد. همین فرد شاید در امر به معروف و نهی از منکر حتی در مرحله انس دینی نباشد و برعکس در حجاب و پوشش اسلامی در مرحله شاکله باشد بدون اینکه معرفت دینی را گذرانده باشد . (همان نقصی که از آن گفتگو داشتیم)
پس مربیان و والدین می بایست ابتدا تشخیص دهند هر فرد، در هر موضوع و مفهوم دینی، در چه مرحله ای هست و آنگاه محتوی و روش مناسب را مطابق با ویژگی های آن مخاطب بکار برد.

توضیح هر یک از مراحل در زیر ارایه شده و سپس برای هر مرحله روش ها و توصیه هایی ارایه می شود.
انس دینی: ایجاد تعلقات معنوی ازطریق شرطی شدن اعمال و افعال مذهبی.
عادت دینی: ایجاد عادت مذهبی به کمک تکرار اعمال و احساس مسئولیت در عبادات.
معرفت دینی: فهم و استنباط معارف دینی به کمک تفکر، تعقل و تحلیل مسائل مذهبی.
شاکله دینی: تجلی و تبلور فرهنگ مذهبی در وجود و شخصیت نوجوان (اخلاقیات)
خودجوشی دینی: درجستجوی عشق، عرفان و معنویت برتر به کمک جاذبه های قدسی

در مرحله انس دینی:
• مادران، مانند چادر و یا مقنعه و روسری خود برای او نیز تهیه نمایند.
• هیچگاه در برابر او از پوشش خود گله نکرده مگر حدود آن را رعایت کنید.
• بانظر او برایش چادر، مقنعه و روسری تهیه نمایید.
• از دوره های مختلف (مانند جشن تولد) حداقل یک عکس با حجاب تهیه نمایید.
• عکس او با پوشش مناسب را در آلبوم گذاشته و یا قاب کرده و نصب نمایید.
• از علاقه ی او به پوشش در میان جمع صحبت کنید و رضایتمندی خود را نیز اعلام نمایید.
• چادر، مقنعه و روسری او را همواره تمیز کرده و معطر نمایید.
• باروحانی محل، اقوام متدین و ... ارتباط بیشتری برقرار نمایید.
• شعر و سرود مربوط به پوشش، عفت و حیا و ... به او یاد دهید.
• برای اماکن و موقعیت های مختلف، پوشش مناسب آنجا را در نظر بگیرید.
• جشن تکلیف باشکوه بگیرید و اثرات آن را با هدایای سالانه، تداوم ببخشید.
• از او بخواهید خاطرات مربوط به عبادت، زیارت، مجالس و مراسم هایی که شرکت داشته است را بیان نماید.
• در نمازهایتان و در زمانهای مناسب و حضوری او را دعا کنید.
• به حضور خانوادگی و یا گروه همسالان در مراسم های مذهبی اهمیت دهید.

در مرحله عادت دینی:
• باتوجه به ایجاد تنوع در پوشش و علاقمندی او، سعی کنید از محیط بیرون از خانه رعایت پوشش را آغاز نماید.
• برای رفتن به بیرون از خانه ، همراه با شادی و نشاط به او کمک کنید که با پوشش مناسب حاضر شود.
• اقامه نماز که در ارتباط مستقیم با پوشش است را مورد تاکید قرار دهید.
• عادت به نماز، عادت به پوشش را تسهیل می کند مراقب نماز او باشید.
• به صورت منظم و متنوع در اماکن زیارتی حضور یافته و در مراسم ها و نمازهای جماعت او را شرکت دهید.

در مرحله معرفت دینی:
• در جمع های خانوادگی و یا دوستانه موضوع پوشش را مطرح نموده و بحث نمایید.
• کتابهای مناسب سن او را تهیه نماید. و یا او را درکتابخانه ها عضو نمایید.
• برای طرح پرسش های او فضای محبت آمیزی فراهم آورید.
• او را با مراکز پاسخ به سئوالات، روحانیون، بانوان مبلغ و کتابهای پاسخ به پرسشها آشنا نمایید.
• حجاب و پوشش را با مفاهیم دیگر دین مطرح نمایید.
• در مورد انواع پوشش و لزوم آن برای زنان و مردان، توضیح دهید.
• باورهای غلط پیرامون حجاب و پوشش را برای او توضیح دهید تا رفع شود.
• از ویژگی های انسان با حجاب با او گفتگو نمایید.
• در مورد تاثیرات حفظ حجاب در دیگر ابعاد زندگی با او گفتگو نمایید.
• او را با ادبیات مقوله حجاب و مفاهیم مرتبط با آن آشنا نمایید.
• او را تشویق نمایید تا در مسابقات مربوط به مفاهیم دینی شرکت نمایند.
• هر چند وقت یکبار درباره خصلت های خوب او و در رابطه با حجاب گفتگو نمایید.
• سعی کنید او را با دیگران مقایسه نکرده و به اندازه ی توانش توقع داشته باشید.
• او را به عضویت انجمنها و کانونهای دینی درآورده و رفتن منظم به مسجد را فراموش نکنید.
• راجع به ارزش و جایگاه زن، مادر و پوشش در اسلام، (قرآن و سنت) برایش توضیح داده و یا در معرض مطالب آن قرار دهید.
• بیش از هر چیز از نمادها نشانه ها استفاده کنید.

در مرحله شاکله ی دینی:
• شکل و تیپ همراه با پوشش و حجاب را جزیی از شخصیت او قرار دهید.
• حجاب، عفت و حیا را علاوه بر ظاهر در شکل های رفتاری او اعم از کلام و غیر کلام تعمیم دهید.
• ضمن گفتگو با او، موانع داشتن پوشش مناسب، در موقعیت های مختلف را بررسی و رفع نمایید.
• شاکله ی ظاهری او را با دیگر فرایض دینی، مانند نماز، و وظایف دیگر، مانند انجام امور خیر، احترام به دیگران و ... پیوند دهید.
• با برنامه ریزی دقیق در مراسم ها و مکان های مذهبی حضور یافته و در امور خیر، او را شرکت دهید.
• تصویر برداری از فعالیتهای او را فراموش نکنید. (در مراسم ها، زیارت ها و ...)
• برای پوشش او در خانه جایگاه خاصی در نظر بگیرید که در مواقع لازم به راحتی از آن استفاده نماید.
• سعی کنید دوستان خود را از میان افراد با حجاب و عفت و ادب انتخاب نماید.

در مرحله خودجوشی دینی:
• به او کمک کنید تا بتواند از عقاید خود در مقابل دیگران دفاع نماید.
• به او کمک کنید تا بتواند در میان همسالان خود موثر بوده و مبلغ پوشش باشد.
• هر چند وقت یکبار در مورد پوشش گفتگو نمایید.
• موانع حضور او را در امور داوطلبانه رفع نمایید.
• زمینه ای رافراهم آورید که از رفتار خود رضایت داشته و خود را تشویق نماید.
• هیچگاه به جای او از حجاب و پوشش تعریف نکنید. بگذارید خودش آنرا دوست داشته باشد.
• روی عوامل بازدارنده مثل خودنمایی، حسادت، اکراه و بی میلی کار کنید.

روش های تربیت دینی:
روش ها بسار زیاد هستند و به نسبت تلاش اولیاء و مربیان می تواند همواره تغییر و افزایش یابند و از سوی دیگر با دانستن هر یک از روش ها و ترکیب آن با شیوه ها و قالب ها و محتوای مختلف، اقدامات بسیار متنوعی را می توان تدارک دید.

اولیاء و مربیان به دانستن روش ها و حتی روش های گذشته و توصیه های ارایه شده در این مجموعه نباید اکتفا کرده و با شناخت مخاطب و موقعیت و کمی نوآوری، می توانند راهکارهای فراوانی را پیش رو داشته باشند.
در ادامه برخی روشها و توصیه ها، ذیل برخی روش های کلی می آید. و بدیهی است که در مقوله حجاب و پوشش اسلامی تلاش های فراوانی برای توسعه ی روشها مورد نیاز است.

در روش الگویی:
• هر چه بیشتر و بهتر حضرت فاطمه زهرا (س) و زینب کبری (س) را معرفی نمایید.
• به صورت حضوری و غیر حضوری (در نشریه ها و ...) زنان موفق در عرصه های جهاد، تعلیم و تربیت، اشتغال، ورزش ، علم و پژوهش، خدمت رسانی و نیکوکاری و ... معرفی نمایید.
• پوشش های کشورها، اقوام و مذاهب دیگر را معرفی و نشان دهید.
• همسالان با پوشش اسلامی که در عرصه های علمی، فرهنگی هنری موفقیت هایی را کسب نموده اند را معرفی نمایید.
• اساب بازی (عروسک، بگو و ...) با موضوع پوشش تهیه نمایید.
• مجسمه ها، تندیس ها ونمادهای مربوط به پوشش را تهیه و در مدارس نصب نمایید.
• والدین سعی نمایند با خانواده های متدین دوست شده و با آنها رفت و آمد نمایند.
• والدین سعی نمایند فرزندشان با همسالان متدین وبا حیا دوست شوند.
• والدین سعی نمایند در خانه، مهمانی ها و جامعه پوشش مناسب آن محیط را رعایت نمایند.
• والدین در گزینش مدرسه و مربی و مربیان در هماهنگی با والدین دقت نمایند.

در روش محبت :
• مربیان و والدین ، اول زبان محبت و سپس زبان استدلال داشته باشند.
• محبت را در همه حال ، همه مراحل و همه آدمها موثر بدانند.
• درصورت سئوال، کوتاهی و هر مورد دیگر، برخورد با محبت را فراموش نکنید.
• جلب اعتماد و محبت را مقدمه و صداقت را نهایت کار خود بدانید.
• با او که پوشش مناسب دارد عکس یادگاری بگیرید.

در تکریم شخصیت:
• به کسانی که پوشش صحیح دارند، احترام بیشتری بگذارید.
• به کسانی که پوشش صحیح ندارند بگویید، ای کاش که این کار خیر را نیز انجام دهی.
• همواره بگویید، که علت احترام شما این است که فرد با پوشش خودش برای خود احترام قائل است.
• عکس تکی او در خانه، و عکس دستجمعی همسالان با پوشش مناسب را در مدرسه نصب نمایید.
• به بیانات او، حتی نظرات مخالف او با دیده احترام نگاه کنید.
• به شخصیت و توان او احترام گذاشته و در مورد پوشش، او را با فردی دیگر مقایسه نکنید.
• بگویید که پوشش برای او مفید است و هیچگاه وانمود نکنید که به پوشش او نیاز دارید.
• در مراسم ها به آنها احترام بیشتر گذاشته و در کنار آنها بنشینید.
• از آنها بخواهید در برنامه ها حضور داشته و آثار خود را ارایه دهند.

در روش موعظه و نصیحت:
• پند و نصیحت های مناسب هر سن را تهیه و در دسترس داشته باشید.
• درباره خوبی های پوشش و اینکه باعث حفظ شخصیت انسان می شود، صحبت کنید.
• درباره عواقب بد حجابی و سوء استفاده از انسانها صحبت کنید.
• از ابزار، رسانه ها، شیوه ها و قالب های مختلف (مستقیم و غیر مستقیم) برای موعظه استفاده نمایید.
• از افراد معنوی (روحانی، غیر روحانی، مرد یا زن) جهت جلسات استفاده نمایید.
• درصورت برخی اشکالات و کوتاهی ها سخت گیری نکنید.
• درباره ابعاد مختلف حجاب و پوشش، جلسات بحث و بررسی میان همسالان ترتیب دهید.
• برای پذیرش او می بایست فرصت داد و از توصیه های پشت سر هم خودداری شود.
• به افراد با پوشش بگویید که می بایست اخلاق و رفتار آنها بهتر از بقیه باشد.
• بیش از استفاده از لفظ از نمادها و نشانه ها استفاده کنید.
• درباره مفاهیم مرتبط با پوشش بیشتر صحبت نموده تا نگاه او وسیع تر شود.

در روش تشویق:
• از کودکی و با تقویت های منظم او را در مورد پوشش تشویق نمایید.
• باخرید روسری های زیبا، مقنعه های خوش رنگ او را تشویق نمایید.
• در مناسبت های مختلف پوشش های متنوع برای او تهیه شود.
• هنگام داشتن پوشش مناسب، رعایت آن و حتی حمایت از آن، او را تشویق نمایید.
• از او عکس و تصویر تهیه نموده و آنها را برایش حفظ نمایید.
• در مورد تقویت های مثبت و تشویق ها اندازه و مقدار را رعایت نمایید و ظاهرسازی در شما اثر نگذارد.
• والدین در نزد مربیان و مربیان در نزد والدین آنها را تشویق نمایند.
• برای انجام زنجیره ای از فعالیتها و یا موفقیت در مسابقه های مربوط به پوشش مدال عفت و حیا و یا نشان پاکدامنی تهیه و اعطا نمایید.
• هیچگاه از جایزه، هدیه و تشویق به صورت مصنوعی استفاده نکنید و تلقی رشوه پیدا نکند.

شیوه ها ، قالب ها، رسانه ها و ابزار:
شناخت شیوه ها، قالب ها، رسانه ها و ابزار ، باعث می شود که اولیاء و مربیان با پردازش های جدید از محتوا راهکارهای متنوعی داشته و ارایه دهند. این راهکارها باعث می شود که تنوع بیشتر تمام حواس مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد.
روش های مستقیم و غیر مستقیم، استفاده ی به جا از رسانه ها و ابزار . روش های قدیمی و جدید باعث می شود تا هر روز توان بیشتری برای کار داشته باشیم.
برخی شیوه ها، قالب ها، رسانه ها و ابزار در ادامه آمده و بدیهی است که مقدمه ای برای توسعه موضوع می باشد.

1. تهیه نمایشگاه عکس:
- پوشش اسلامی
- پوشش در اقوام و ملل و مذاهب
- پوشش های مبتذل

2. تهیه نمایشگاه عروسکی:
- انواع پوشش های مناسب
- سیر کشف حجاب
- پوشش اسلامی در مشاغل مختلف

3. تشکیل نمایشگاه کتاب:
- کتابهای نظری در مبحث حجاب.
- کتابهای احکام
- کتابهای تصاویر و مدل ها

4. برگزاری میز گرد حجاب:
- باحضور صاحبنظران حوزه و دانشگاه
- با حضور نوجوانان، بصورت نمایشی و بااستفاده از منابع معتبر و پرسش و پاسخ

5. برگزاری جشنواره حجاب (پوشش) و ...
- معرفی مدل ها و طرح های جدید لباس برای همه سنین و کاربردها
- خواندن شعر و سرود و مقاله
- اهداء جوایز به برگزیدگان طرحهای ...

6. برگزاری برنامه مناظره
7. برگزاری جلسات هم اندیشی
8. تهیه نمایش های کوتاه با مضمون عفت، حیا، پوشش و ...

9. تابلو اعلانات:
- نصب منظم احادیت تشویقی ، توجیهی
- نصب منظم جملات زیبا (حتی الامکان از خود بچه ها)
- نصب طرح ها و تصاویر زیبا (حتی الامکان از خود بچه ها)
- نصب تصاویر بزرگ زنان در حج، نماز جمعه و فعالیتها

10. استفاده از کارت تبریک و پیام های تبریک
11. استفاده از SMS جهت ارسال تصاویر و پیام های مرتبط
12. تهیه انواع نمادها، تندیس ها و تولید کارت های تک و یاد بود.

13. برگزاری مسابقه در زمینه های زیر:
- کتابخوانی - حفظ حدیث
- مقاله نویسی (تحقیق و پژوهش) - شعر
- طراحی - سرود
- نقاشی - نشریه دیواری
- طراحی لباس - خاطره نویسی
- اطلاعات عمومی پوشش - حفظ آیات
- عکس
بابرگزاری هر یک از مسابقات می توان برگزاری مراسم جشن و اهداء جوایز اثرات کار را ماندگار نمود.

حیطه های یادگیری:
پوشش اسلامی و حجاب نهایتاً ، وظیفه ای انسانی و اعتقادی است که مربیان می بایست در فرایند یاددهی – یادگیری به حیطه های مختلف آن توجه نمایند.
پوشش اسلامی و حجاب، مانند بسیاری از مفاهیم دینی از هر سه حیطه متاثر است و بسته ی آموزشی آن می بایست کاملاً متعادل باشد.

1. حیطه ی شناختی:
• در اطراف موضوع حجاب و پوشش مطالعه نموده و همواره آمادگی علمی و استدلالی جهت طرح آن داشته باشید.
• از منابع اصیل استفاده کرده و از افراط و تفریط خودداری نمایید.
• برای هر گروه و یا هر فرد، بیان مناسب را تهیه نمایید.
• از ادبیات موضوع، شامل حکایتها، روایت ها، اشعار، تمثیل ها و جمله های زیبا، حداکثر بهره برداری را نمایید.
• دانایی مخاطب را بالا برده و نسبت به دانسته هایش او را آگاه کنید.

2. حیطه ی عاطفی:
• خودتان به موضوع باور داشته باشید و آن را بروز دهید.
• مخاطب خود را دوست داشته و آن را اعلام نمایید.
• همواره با محبت و دوستی با آنها برخورد نمایید.
• از زیبایی ها و دوست داشتن ها پیرامون حجاب بیش از هشدارها و گناه و جزا صحبت نمایید.
• واژه های زیبا و عناوین دلنشین به کار ببرید.
• از هرگونه اقدام ظاهری و صرفاً شکلی جلوگیری نمایید.
• عزت نفس و خودباوری را در مخاطب افزایش دهید.

3. حیطه ی روانی – حرکتی:
• خودتان سمبل توانمندی در انجام وظایف، به همراه رعایت پوشش باشید.
• داشتن پوشش مناسب و رعایت حجاب و استفاده از چادر، مقنعه و نیاز به مهارت دارد و کسانی که تمرین بیشتری دارند راحت تر هستند از این رو زمینه کسب این مهارت را فراهم آورید.
• در هر فعالیتی و در هر موقعیتی حد مناسب را توقع نمایید و افراط و تفریط نکنید.
• در انجام فعالیت های مربوط به پوشش اسلامی پر نشاط حاضر شوید.
• از هر فرد متناسب با توان و موقعیت او توقع داشته باشید





      

حجاب‌ نمادی‌ از جنگ‌ تمدن‌ها از روح‌الله حسینیان‌

 

 

چندی‌ است‌ که‌ مسئله‌ی‌ حجاب‌ زنان‌ مسلمان‌ در غرب‌ محل‌ چالش‌ دو تمدن‌اسلام‌ و غرب‌ شده‌ است‌. اخیراً در چند کشور اروپایی‌ حجاب‌ را در مدارس‌ یا ادارات‌ دولتی‌ ممنوع‌ کرده‌اند و با انتشار صدها مقاله‌ در جراید غربی‌ به‌ شدت‌حجاب‌ را مورد تاخت‌ و تاز قرار داده‌اند.
مسئله‌ی‌ حجاب‌ برای‌ اوّلین‌ بار نیست‌ که‌ صحنه‌ی‌ هماوردی‌ تمدن‌ غرب‌ وتمدن‌ اسلامی‌ قرار می‌گیرد، لااقل‌ در سه‌ کشور اسلامی‌ ترکیه‌، افغانستان‌ و ایران‌ خودباختگان‌ سیاسی‌ که‌ از تمدن‌ شرقی‌ خود احساس‌ حقارت‌ می‌کردند تنها راه جبران‌ عقب‌ماندگی‌های‌ ذهنی‌ و عینی‌ را شبه‌مدرنیسم‌ می‌دانستند؛ خصوصاً درایران‌ مسئله‌ی‌ حجاب‌ به‌ جدایی‌ آشتی‌ناپذیر بین‌ نیروهای‌ مذهبی‌ و پهلوی‌ها گردید. قبل‌ از آن‌ نیز در دوره‌ی‌ مشروطیت‌ عده‌ای‌ از غرب‌زدگان‌ حجاب‌ اسلامی‌ رامورد تاخت‌ و تاز قرار دادند و آزادی‌ و بالندگی‌ زنان‌ را در بی‌حجابی‌ منحصرمی‌دیدند. آن‌ها ده‌ها مقاله‌ و هجونامه‌ را برای‌ بی‌اعتبار کردن‌ حجاب‌ اسلامی‌ منتشرکردند و در مقابل‌ اسلام‌گرایان‌ ده‌ها رساله‌ در وجوب‌ حجاب‌ و پاسخ‌ به‌ شبهات‌پیرامون‌ آن‌ تولید کردند.
امروز همین‌ مسئله‌ در غرب‌ در حال‌ تکرار شدن‌ است‌، در ماه‌های‌ اخیر ده‌هامقاله‌ توسط‌ روزنامه‌های‌ پرتیراژ غرب‌ علیه‌ حجاب‌ اسلامی‌ منتشر شده‌ است‌. به‌نمونه‌هایی‌ از این‌ مقالات‌ که‌ فقط‌ در ماه‌ نوامبر منتشر شده‌ است‌ توجه‌ کنید.
حزب‌ طرفدار آزادی‌ هلند خواستار ممنوعیت‌ استفاده‌ از روسری‌توسط‌ زنان‌ مسلمان‌ در این‌ کشور شد (روزنامه‌ اکونومیست‌، مقاله‌ی‌دشمنی‌ در داخل‌، 23 نوامبر 2006)
ذهن‌ انسان‌ با حجاب‌ چگونه‌ کار می‌کندـ حجاب‌ نماد ظلم‌ به‌ زن‌محسوب‌ می‌شودـ زنان‌ مسلمان‌ آلمان‌ از حجاب‌ چشم‌پوشی‌ کنند.(تاگس‌ سایتونگ‌، مقاله‌ حقایق‌ و پیش‌داوری‌ها، 30 اکتبر 1385)
قرآن‌ زنان‌ مسلمان‌ را به‌ حجاب‌ ملزم‌ نمی‌کند (واشنگتن‌ تایمز،مقاله‌ خیزش‌ مذهب‌ در غرب‌، 23 نوامبر 2006)
حجابی‌ که‌ زنان‌ برای‌ تمایز و تأکید بر پستی‌ آنان‌ تحمیل‌ شده‌ است‌تاریخچه‌ای‌ کهن‌ داردـ اسلام‌گرایان‌ که‌ از حجاب‌ یک‌ فریضه‌ی‌ دینی‌ ویک‌ دستور خدا می‌سازند بسیار جدید است‌ـ لیلا بابس‌ در کتاب‌ خودثابت‌ می‌کند که‌ حجاب‌ یک‌ فریضه‌ی‌ دینی‌ نیست‌ چه‌ برسد به‌ یک‌آداب‌ مذهبی‌ـ هیچ‌ متن‌ مذهبی‌ حتی‌ قرآن‌، هیچ‌ رأی‌ فقهی‌ یا هیچ‌مفسر قرآن‌ پذیرفته‌ شده‌ هرگز این‌ هنجار را معنوی‌ توصیف‌ نکرده‌است‌ـ این‌ گفته‌ی‌ اصول‌گرایان‌ که‌ حجاب‌ را از حیطه‌ی‌ اخلاق جنسی‌به‌ یک‌ اصل‌ دینی‌ تبدیل‌ کرده‌اند، لباس‌ دروغین‌ پوشاندن‌ به‌ دین‌است‌. (لوتان‌، مقاله‌ی‌ حجاب‌ پنج‌ هزار سال‌ فرمانبرداری‌، 21 نوامبر2006)
این‌ها نمونه‌هایی‌ از مقالاتی‌ است‌ که‌ فقط‌ در ماه‌ نوامبر در غرب‌ منتشر شده‌است‌. مسئله‌ی‌ ممنوعیت‌ حجاب‌ در کشورهای‌ غربی‌ و مدعی‌ دمکراسی‌ ما را به‌یاد عملکرد مستبدین‌ تاریخ‌ شرق، رضاشاه‌، کمال‌ آتاتورک‌ و امان‌الله خان‌، شاه‌افغانی‌ می‌اندازد و مجدداً حملات‌ غرب‌گرایان‌ ایرانی‌ و ناسیونالیست‌های‌ ترک‌ راعلیه‌ حجاب‌ در اذهان‌ زنده‌ می‌کند. با این‌ تفاوت‌ که‌ در گذشته‌ میدان‌ پیکار علیه‌حجاب‌ کشورهای‌ اسلامی‌ بود و اکنون‌ این‌ مصاف‌ در کشورهای‌ غربی‌ روی‌ داده‌است‌ و این‌ نشان‌ می‌دهد که‌ تمدن‌ غرب‌ دیروز در حال‌ تهاجم‌ بود و اینک‌ تمدن‌اسلامی‌ دست‌ به‌ تهاجم‌ زده‌ و غرب‌ در حالت‌ تدافعی‌ به‌ سر می‌برد.

شاید امروز مسئولیت‌ اسلام‌گرایان‌ در تبیین‌ مسئله‌ی‌ حجاب‌ مسئولیتی‌ مضاعف‌شده‌؛ چه‌ این‌ که‌ اگر از این‌ نماد اسلامی‌ پشتیبانی‌ فکری‌ نشود، چه‌ بسا از پیشروی‌باز ماند و در زیر حملات‌ دفاعی‌ غرب‌ ناچار به‌ عقب‌نشینی‌ یا تسلیم‌ شود. از این‌جهت‌ نکاتی‌ چند برای‌ تبیین‌ حجاب‌ ضروری‌ است‌:

1ـ حجاب‌ در اسلام‌ هرگز نماد ظلم‌ به‌ زن‌ یا برای‌ تأکید بر پستی‌ بر زنان‌ تحمیل‌نشده‌ است‌. شما در هیچ‌ یک‌ از متون‌ مقبول‌ اسلامی‌ چنین‌ تعبیر یا اشاره‌ای‌نخواهید یافت‌؛ بلکه‌ ده‌ها متن‌ دینی‌ حجاب‌ را نمادی‌ از حرمت‌، احترام‌ و عزّت‌ زن‌مسلمان‌ معرفی‌ می‌کند.
جالب‌ این‌ است‌ که‌ حتی‌" مسئله‌ی‌ حجاب‌ تنها بر مبنای‌ ملاک‌ تمایلات‌ جنسی‌واجب‌ نشده‌ است‌. به‌ همین‌ جهت‌ فقها با این‌ که‌ نگاه‌ کردن‌ مردان‌ را به‌ زنان‌ نامحرم‌حرام‌ می‌دانند؛ ولی‌ نگاه‌ به‌ زنان‌ غیر مسلمان‌ که‌ حجاب‌ را امری‌ لازم‌ نمی‌دانند و زنان‌ مسلمانی‌ که‌ بی‌مبالات‌ هستند و خود حرمت‌ خود را نگه‌ نمی‌دارند جایزمی‌دانند (آیت‌الله خویی‌، منهاج‌الصالحین‌، ج‌ 2، ص‌ 259). بعضی‌ علت‌ این‌ جواز را پاس‌ نداشتن‌ زن‌ از حرمت‌ خود داشته‌اند.
و باز به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ فقها فتوا داده‌اند که‌ نگاه‌ به‌ تصویر زن‌ مسلمان‌ و آشنا حرام‌ است‌؛ ولی‌ نگاه‌ به‌ تصویر زنی‌ که‌ متهتک‌ است و خود حرمت‌ خود را پاس‌نمی‌دارد جایز است‌. (امام‌ خمینی‌، تحریرالوسیله‌، ج‌ 2، کتاب‌ النکاح‌)

2ـ شکی‌ نیست‌ که‌ اسلام‌ برای‌ حفظ‌ کانون‌ خانواده‌ وظایف‌ زنان‌ و مردان‌ را برمبنای‌ طبیعت‌ هر کدام‌ مشخص‌ کرده‌ است‌ و به‌ عبارتی‌ از زن‌ وظیفه‌ی‌ زنانه‌ و ازمرد خدمت‌ مردانه‌ خواسته‌ است‌. به‌ همین‌ جهت‌ از مرد و زن‌ خواسته‌ است‌ تا درمسئله‌ی‌ پوشش‌ و لباس‌ هر کدام‌ هویت‌ خود را حفظ‌ کنند. در واقع‌ اسلام‌ به‌ پیروان‌خود تأکید می‌کند که‌ هیچ‌ تفاوتی‌ در ارزش‌ انسانی‌ زن‌ و مرد نیست‌ و باید هیچ‌ کدام‌از جنسیت‌ خود احساس‌ حقارت‌ و از خودبیگانگی‌ نکنند. به‌ همین‌ علّت‌ اسلام‌پوشیدن‌ لباس‌ مردانه‌ را برای‌ زنان‌ و لباس‌ زنانه‌ را برای‌ مردان‌ حرام‌ می‌داند و حتی‌" نماز خواندن‌ زن‌ در لباس‌ مردانه‌ و نماز خواندن‌ مرد در لباس‌ زنانه‌ را باطل‌ می‌داند. (عروة‌الوثقی‌، ج‌ 1، فی‌ شرایط‌ المصلی‌، مسئله‌ی‌ 42)

3ـ حجاب‌ اسلامی‌ یعنی‌ پوشیدن‌ تمام‌ موهای‌ سر و تمام‌ بدن‌ به‌ جز صورت‌ ودست‌ها تا مچ‌ و پاها تا مچ‌ از ضروریات‌ فقه‌ اسلامی‌ است‌؛ تمام‌ فقهای‌ اسلام‌ سنی‌و شیعی‌ همه‌ بر وجوب‌ آن‌ فتوا داده‌اند و همه‌ی‌ مفسرین‌ اسلامی‌ شیعه‌ و سنی‌ درذیل‌ آیه‌ی‌ 31 سوره‌ی‌ نور و آیه‌ 59 سوره‌ی‌ احزاب‌ دو حکم‌ پوشیدن‌ گلو و سینه‌ باروسری‌ و پوشیدن‌ جلباب‌ یا شال‌ و مقنعه‌ای‌ که‌ سر و سینه‌ تا نیم‌تنه‌ را می‌پوشاند رابه‌ معنای‌ وجوبی‌ و امر الزامی‌ گرفته‌اند (آلوسی‌، تفسیر روح‌المعانی‌، ج‌ 22، ص‌ 88و طبرسی‌، مجمع‌البیان‌، ج‌ 4، ص‌ 369). تاکنون‌ هیچ‌ فقیه‌ و مفسری‌ فتوا یا تفسیر وقرائتی‌ که‌ دلالت‌ بر غیر الزامی‌ حجاب‌ باشد از خود صادر نکرده‌ است‌. این‌ ادّعای‌عجیبی‌ است‌ که‌ جراید غربی‌ نقل‌ می‌کنند که‌ اسلام‌ حجاب‌ را الزامی‌ نکرده‌ است‌. واین‌ نیز باید افزوده‌ شود که‌ در اسلام‌ بین‌ اخلاق عملی‌ و الزام‌ فقهی‌ هیچ‌ تفاوتی‌نیست‌. اگر غیبت‌، تهمت‌، تجسس‌، سرقت‌، خیانت‌، زنا، چشم‌چرانی‌، از لحاظ‌اخلاقی‌ امری‌ ناپسند هستند، از لحاظ‌ فقهی‌ نیز امر ممنوع‌ و حرامی‌ هستند. بنابراین‌ادّعای‌ روزنامه‌ لوتان‌ که‌ حجاب‌ را در حیطه‌ی‌ اخلاق جنسی‌ و خارج‌ از محدوده‌ی‌یک‌ اصل‌ دینی‌ تعریف‌ کرده‌ است‌، نشان‌ از ناآگاهی‌ نویسنده‌ به‌ اسلام‌ است‌.

راستی‌ جای‌ تعجب‌ است‌ که‌ غرب‌ از شکستن‌ حرمت‌های‌ خانوادگی‌ و متلاشی‌کردن‌ کانون‌ خانواده‌ چه‌ سودی‌ برده‌ است‌ که‌ همچنان‌ بر این‌ تجربه‌ی‌ تلخ‌ پافشاری‌و استدلال‌ می‌کنند؟! در آخرین‌ سرشماری‌ که‌ مؤسسه‌ی‌ تحقیقات‌ اجتماعی‌(O.N.S) ارایه‌ داده‌ از هر سه‌ نفر کودک‌ متولد شده‌ در اروپا یک‌ نفر آنان‌ نامشروع‌است‌. آیا آینده‌ی‌ اروپا با این‌ همه‌ انسان‌های‌ بی‌اصل‌ و نسب‌ که‌ هیچ‌ شیرازه‌ای‌ ازمحبت‌ خویشاوندی‌ آن‌ها را به‌ یکدیگر پیوند نمی‌زند چه‌ خواهد شد؟ آیا درآینده‌ای‌ نه‌ چندان‌ دور اروپا به‌ دانه‌های‌ از هم‌ گسیخته‌ تبدیل‌ نخواهد شد؟
البته‌ پاسخ‌ دیگر جامعه‌ی‌ اروپا قطعاً روی‌آوری‌ به‌ اسلام‌ خواهد بود.
سال‌ گذشته‌ از ده‌ هزار زن‌ ایتالیایی‌ که‌ اسلام‌ آورده‌ بودند و با مسلمانان‌ ازدواج‌کرده‌ بودند، وقتی‌ سؤال‌ شد چرا؟ آن‌ها چند پاسخ‌ همانند دادند: جوان‌ مسلمان‌ ازهمسر خود چون‌ شیئی‌ مقدس‌ حفاظت‌ می‌کند ـ مسلمانان‌ بیشتر پای‌بند به‌همسرانشان‌ هستند ـ مسلمانان‌ به‌ عشق‌ وفادارترند ـ در خانواده‌ی‌ اسلامی‌ آرامش‌حاکم‌ است‌ـ معنای‌ زندگی‌ و عشق‌ را دوباره‌ باز یافته‌اند و...

منبع : خبرگزاری فارس 12/10/85





      

حجاب در قرآن از سید احمد فقیهى

 

 

لباس پوشیدن شانى از شؤون انسانى است، که عمرى به قدمت‏خود انسان دارد. تا جایى‏که مطالعات مردم شناسانه قد مى‏دهد،تلبس، دست کم سه نیاز متفاوت، حفاظت در مقابل سرما،گرماو برخى دیگر از عوارض طبیعى "نیاز طبیعى"، حفظ عفت "نیازاجتماعى" و بالاخره آراستگى و زیبایى "نیازروانى" را در عرض‏هم تامین مى‏کرده است. نوع پوشش در هر جامعه، علاوه برخصوصیات جغرافیایى وطبیعى، موفقیت جنسى، سنى، شغلى‏و دیگر عوامل اقتصادى و اجتماعى تابعى از فرهنگ وجهان‏بینى حاکم برآن جامعه است. تن‏پوش یک جامعه بیش ازآنکه تبلور سلیقه ورزیها و تنوع طلب‏هاى بى‏حد و حصرانسانى‏باشد،آئینه تمام‏نماى جهان‏بینى و ارزش‏هاى حاکم بر فرهنگ‏یک جامعه است. البته نمى‏توان منکر شد که عوامل شناخته وناشناخته دیگرى نیز همواره وجود دارد که افراد را به نقض‏ارزش‏ها و عدم تمکین الگوهاى فرهنگى حاکم سوق مى‏دهد.اسلام به‏عنوان یک مکتب جامع، ارزش‏هایى را متناسب بابینش‏هاى خود بر رفتارها و آداب فردى و اجتماعى دینداران، ازجمله پوشش آنها حاکم کرده و با توجه به ضرورتهاى طبیعى،اجتماعى و روانى معیارهایى را در کم و کیف لباس مدنظر قرارداده است که برخى واجب وبرخى مستحب مى‏باشند. طبیعى‏است عینیت‏یابى این‏الگوها نیز همچون سایرین رهین علم وآگاهى به مطالبات دین و میزان دغدغه خاطر در اجراى فرامین‏الهى است. در این مقاله سعى ما برآن است تا در حد بضاعت‏مزجاة خود، دیدگاه اسلام را با استناد به آیات و روایاتى چندمطرح سازیم.امید آنکه مقبول اهل نظرافتد.
قل‏للمؤمنین یغضوا من‏ابصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک ازکى‏لهم‏ان‏الله‏خبیربمایصنعون و قل للمؤمنات یغضضن من‏ابصارهن ویحفظن‏فروجهن و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن اوآباء بعولتهن اوابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى‏اخوانهن او بنى‏اخوانهن‏اونسائهن او ماملکت‏ایمانهن اوالتابعین غیراولى‏الاربة من‏الرجال اوالطفل الذین لم‏یظهروا على عورات النساء ولایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهن وتوبواالى الله جمیعا ایه المؤمنون لعلکم تفلحون.(نور:30-31)

ترجمه آیات
اى پیامبر، به مردان باایمان بگو که نگاههاى خود را از زنان فروگیرند و فرجهاى خود را حفظ کنند (بپوشانند) این کار براى آنهاپاکیزه ‏تر است. به درستى‏ که خداوند به آنچه انجام مى‏دهند آگاه ‏است. و به زنان باایمان بگو که چشمان خود را از مردان فروگیرند و دامنهاى خود را حفظ کنند (بپوشانند) و زینتهاى خود راآشکار نکنند مگر آنچه که ضرورة ظاهر است و باید که گردن وسینه ‏هاى خود را با روسریهاى خود فرو بندند و زینتهاى خود راآشکار نکنند، مگر براى همسرانشان یا برادرانشان یا پسران‏ برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان آزاده یا کنیزان یا مردانى‏که تمایلى به زنان ندارند یا اطفالى که به عورت زنان آگاهى ‏ندراند. و زنها نباید پاهاى خود را چنان برزمین بکوبند که ‏زینتهاى مخفى آنها معلوم شود واى مؤمنان، به سوى خدا توبه ‏کنید شاید رستگار شوید.

تفسیر مفردات آیه
الغض: از نظر لغت، دومعناى عمده براى غض بیان شده ‏است،یکى نقصان و کم کردن و دیگرى بستن به چشم و هرکدام از این‏ دو معنا قابل تبیین به دو صورت مى‏باشد که میتوان درمجموع، چهار معنا براى غض بیان کرد:
الغض:النقصان. (1)
1- کم کردن دید چشم، به این صورت که سررا به زیر بیندازدو یا صورت را برگرداند.
2- کم کردن، به معناى نگاه آنى کردن نه نگاه استقلالى.
الغض: اطیاق الجفن. (2)
1- بستن چشم به صورت کامل و نگاه نکردن.
2- بستن چشم به معناى انصراف و اعتنا نکردن.
باتوجه به متعلقهاى مختلفى که براى غض بصرمى‏توان‏گرفت وبا توجه به این مطلب که استعمال لفظ در اکثر از معناى واحد درقرآن، صحیح باشد،هر کدام از چهار معناى غض با توجه به یکى‏از متعلقهامى‏تواند صحیح باشد; مثلا اگر متعلق را فروج بگیریم،معناى آن،بستن چشم به طورکامل مى‏باشد واگر متعلق را زن‏یامردبگیریم معناى آن،کم‏ک کردن دید یاآنى ‏نگاه ‏کردن مى‏باشد.
الخمار: روسرى و هرچیزى ‏که سر را بپوشاند (3) و از این‏که در آیه‏ کریمه دستور داده که زنها به وسیله خمار گردن وسینه‏هاى خودرا بپوشانند، معلوم مى‏شود که خمار، اضافه براین که سر و موهارا مى‏پوشاند اطراف آن، مقدارى اضافه دارد که بتوان به وسیله‏ آن گردن و سینه‏ ها را پوشاند و همان طور که از شان نزول آیه نیزاستفاده مى‏شود، اطراف آن را قبلا پشت‏ سر مى‏انداختند. پس‏ خمار پارچه ‏اى بزرگتر از روسرى مى‏باشد.
الفرج: به معناى شکاف است، اما در اضافه شدن به کلمه ‏اى ‏دیگر، معانى مختلفى دارد اگر به ضمیریا اسم انسان اضافه شودبه معناى محل مخصوص و یا کنایه از عورتین است (4) و (5)
عورة: هر چیزى را که انسان حیا دارد که آن را آشکار کند، عورة‏گویند (6) و اگر به ضمیر انسان اضافه شود معناى همان محل‏ مخصوص را دارد.
الزینه: چیزى که به وسیله آن زینت مى‏کنند. (مایترین به) (7) معناى لغوى زینت ‏یا روایاتى که زینت استثناء شده در آیه ‏کریمه را "انگشتر" معنا کرده سازگاراست اما با توجه به روایاتى‏که زینت استثنا شده را مقدارى از بدن، مثل"صورت و دست"تعبیر مى‏کند و با توجه به قول اکثر مفسرین که معناى زینت را"مواضع زینت" گرفته ‏اند، مى‏توان در معناى لغوى زینت توسعه‏ داد که هم شامل وسایل زینت‏ شود و هم شامل مواضع زینت که‏ مقدارى از بدن باشد. «الزینة تحسین الشى‏ء بغیره من لبسه او حلیة‏او هیئة‏» (8)
الجیب: در اصل، طوقه و گشادى سرلباس است ولى براى‏گردن و سینه، کنایه آورده مى‏شود (9) و در آیه کریمه هم که‏ جیوب به ضمیر نساء اضافه شده ‏است، معلوم مى‏شود که معناى‏آن، طوقه لباس نیست‏ بلکه منظور، همان گردن زنان است که‏ همان محل طوقه لباس است.
الاربه: به معناى حاجت (10) و گاهى شدید منظور است. (11)

متعلق غض در آیه شریفه
1- چون متعلق ذکر نشده‏است، ممکن است آن را مطلق آنچه که‏نگاه کردن به آن حرام است‏بگیریم; (12) چنانچه صاحب‏مجمع‏البیان، تفسیر کرده‏اند «عمالایحل لهم النظر الیه‏». (13)
2-ممکن است‏به قرینه جمله بعدى که حفظ فروج است، متعلق‏غض را فروج بگیریم; چنانچه مرحوم، علامه طباطبایى‏فرموده‏اند: «و على هذایمکن‏ان‏تقید اولى‏الجملتین‏بنابنتها ویکون‏مدلول الاه هوالتهى عن‏النظرالى‏الفروج‏» (14) .
3- مى‏توان به قرینه‏مقابله دو آیه که اولى خطاب به مردان و دومى خطاب به زنان‏است، متعلق غض را در آیه اول، زنان و در آیه دوم، مردان‏بگیریم و ازشان نزول آیه نیز این وجه بیشتر از دو وجه قبلى‏استنباط مى‏شود.

شان نزول آیه
1- عن محمدبن یحى عن احمدبن محمد عن على‏بن الحکم عن‏سیف‏ابن عمیره عن سعدالاسکاف عن‏ابى‏جعفر علیه‏السلام قال:«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدینة وکان النساء ینقنعن خلف‏آذانهن فنطر الیها وهن مقبله فلما جازت نظر الیها و دخل فى زقاق‏قدسماه بین فلان فجعل یتطر خلقها و اعترض وجهه عظم فى الحائط اوزجاجه فشق وجهه فلما مضت المراه نظر فاذا الدماء تسیل على توبه‏وصدره فقال والله لاتین رسول‏الله صلى‏الله‏علیه‏وآله ولاخیره فهبطجبرئیل علیه‏السلام بهذه الایه «قل‏للمؤمنین‏یغضوامن‏ابصارهم‏»». (15)
این شان نزول،احتمال سوم درمتعلق غض راتایید مى‏کند; چون‏صحبتى‏ازفروج یاکل‏محرمات نیست‏بلکه مورد، زن ومرد است.

الف)مساله ملازمه
قبل از ورود در بحث، مناسب است که ابتدا، مساله ملازمه‏اى راکه در جریان بحث و استدلات، از آن گفتگو مى‏شود روشن کنیم.بین وجوب پوشش ونگاه، چهار صورت ملازمه،تصور مى‏شودکه بین دو مورد، ملازمه، عقلا و شرعا و عرفا ثابت است و بین‏دو مورد، ملازمه‏اى نیست.
1- وجوب ستر و پوشش، ملازم است‏با حرمت نگاه. در هرمورد و موضعى که امر به پوشش شده‏است، نگاه کردن به آن‏حرام است والا شرعا و عقلا و عرفا مناط و دلیلى براى وجوب‏پوشش به‏نظر نمى‏رسد و کاملا روشن است که مثلا زن باید بدن‏خود را بپوشاند اما آیا در منزل که هیچ فردى نیست‏یا در حمام‏نیز پوشاندن بدن واجب است‏یا خیر؟ پس معلوم مى‏شود که‏وجوب پوشش،براى حفظ‏ازنگاه‏است ومعلوم‏مى‏شود مواضعى‏که وجوب پوشش دارد حرمت نگاه هم دارد.
2- بین عدم وجوب پوشش و جواز نظر، ملازمه‏اى نیست;زیرا ممکن است‏براى رفع حرج یا موارد دیگر، به عده‏اى‏رخصت داده‏شده که مواضعى از بدن را نپوشانند ولى به دیگران‏نیز اجازه نگاه داده نشده‏است; مثل مقدارى از بدن مرد که‏وجوب پوشش ندارد ولى نگاه کردن زن هم جایز نیست.
3- بین جواز نگاه و عدم وجوب پوشش، ملازمه هست;زیرا اگر نگاه کردن جایز است، پس معلوم مى‏شودکه پوشش،واجب نیست، به همان بیان سابق.
4- بین عدم جواز نظر و وجوب پوشش ملازمه‏اى نیست.براى زن، نگاه به بدن مرد جایز نیست ولى براى مرد هم‏پوشاندن واجب نیست، به همان بیان سابق.
در این دو آیه، موضوعات ذیل، اهم مسائل طرح شده مى‏باشند.
1- مساله نگاه و به تعبیر قرآن، غض بصر.
2- مساله ستر و پوشش و به تعبیر آیه، حفظ فروج.
3- مساله عدم جواز اطهار زینت‏براى زنان به ضرب خمار.
4- استثناى مقدارى از بدن، از حکم وجوب پوشش، به‏تعبیر «الاماظهرمنها».
5- استثناى افرادى که در مقابل آنها حکم الزامى پوشش ازاو براى زن، برداشته شده‏است، به تعبیر «الا لبعوتهن...».
6- منع زنان از هرگونه عمل محرک و جلب کننده، به تعبیر«ولایضربن بارجلهن...».

ب) مساله نگاه
اما در خصوص نگاه چند مساله دراین آیه، مورد بحث قرارگرفته‏است.
1- حرمت نظر و نگاه به فروج (عورتین)
2- حرمت نظر و نگاه مرد و زن اجنبى به یکدیگر
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى مطلقا
4- جواز نظر و نگاه به دست و صورت زن اجنبى
1- حرمت نظر و نگاه به فروج
اولا، نگاه به عورتین، چه نگاه مرد به مرد یا مرد به زن یاءبالعکس، تمام موارد حرام است. آیه کریمه مى ‏فرماید: «یغضوامن ابصارهم و یحفظوا فروجهم‏» به‏ دلیل روایت که مى ‏فرماید:منظور از حفظ فروج در این آیه، حفظ از نگاه است; یعنى بایدبپوشانند و هر موضعى از بدن که واجب باشد پوشانده شود.مسلما نگاه به آن محل، حرام است; چون پوشاندن براى این‏است که دیده نشود، پس نگاه کردن به آن حرام است و همچنین‏به دلیل مقابله بین غض یصر و حفظ فرج که اولا، نگاه مطرح ‏شده بعدا حفظ، معلوم مى‏شود که منظور از حفظ، همان حفظ ازنگاه است (16) و شاید کلام امام علیه‏السلام هم اشاره به همین‏مقابله باشد.
استدلال قبل به آیه کریمه، براى حرمت نگاه به عورتین از راه‏ملازمه بین وجوب پوشش و حرمت نظر بود با توسل به جمله‏حفظ فروج; اما خود جمله «یغضوا من ابصارهم یا بغضض من‏ابصارهن‏» نیز دلالت‏بر حرمت نظر به فروج (عورتین) دارد که‏متعلق غض را به قرینه حفظ فروج که بلافاصله بعد از آن‏آمده‏است‏خود فروج بگیریم و معناى غض چشم، بستن باشد;پس آیه کریمه مى‏فرماید: (امر مى‏کند) که به عورتین نگاه نکنید.اما صرف نظر از آیه، حرمت نگاه به عورتین بین فقها و مسلمین‏اجماعى است و قابل تردید و تشکیک نیست.
2- حرمت نظر و نگاه زن و مرد اجنبى به یکدیگر
«قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم‏»
آیه اول، به قرینه آیه دوم و تقابل بین این دو آیه، خطاب به‏مردان و متعلق خطاب زنان است; یعنى مردان چشمان خود رااز زنان فرو گیرند و به آنها نگاه نکنند و همچنین «قل للمؤمنات‏»خطاب به زنان بوده و متعلق خطاب، مردان هستند; یعنى زنان‏نیز به مردان نگاه نکنند و یا از این قسمت آیه، حرمت نگاه به‏زنان یا بخشى از بدن آنها معلوم مى‏شود «ولایبدین زینتهن‏» به‏زنان دستورداده شده که زینتهاى خود رابپوشانند وآشکار نکنندو منظوراز زینت، مواضع زینت است، چون که خود زینت،به‏خودى خود، حرمت آشکار کردن ندارد بلکه چون اظهار زینت‏موجب اظهار موضع آن و بدن زن مى‏شود لذا آشکار کردن آن‏حرام‏است. (17) بعضى، وجوب پوشش دارد وبه بیانى که گذشت‏هر موضعى که پوشش آن واجب باشد نگاه به آن حرام است.
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى
«قل للمؤمنین یغضوا من‏ابصارهم ... و قل للمؤمنات یغضضن‏»متعلق‏غض در آیه، هرکدام از زن و مرد است. و معناى غض بصر،بستن چشم و ترک نظر نیست‏بلکه کنایه است از ترک استمتاع‏هرکدام از زن و مرد از دیگرى، مگر از زوج و زوجه و مملوکه.پس استمتاع ولذت بردن هرکدام از زن و مرد از دیگرى جز در آن‏دومورد، حرام است. حال اگر نگاه در موردى که اصل آن جایزاست همراه شد با نوعى استمتاع ولذت و شهوت، همان چیزى‏است که آیه از آن نهى مى‏کند. مرحوم، آیت الله خویى -رحمة‏الله علیه - مى‏فرمایند: «فانها الایه تدل على لزوم کف النظرالذى هو بعمنى الانصراف عن الشى تماما فتدل على حرمة جمیع‏انواع الاستمتاع من المراة. ماعدا المملوکه والزوجه، و علیه فاذا ثبت من‏الخارج جواز النظر الى بعض اعضاء المراة علم ان المراد من ذلک انماهوالنظر البحت لاالمشوب ینوع من الاستمتاع والتلذذ» (18)
4- جواز نظر و نگاه به صورت و دست‏بدون شهوت
«لاییدین زینتهن الا ماظهر منها». براى حرمت نظر به زن اجنبه، به‏این قسمت از آیه کریمه استدلال شد که مى‏فرماید: «لایبدین‏زینتهن‏» ولى این بخش نیز استثنایى دارد «الا ماظهر» مگر آنچه که‏ظاهر است. در باره این استثناء واقوال مختلفى که ذیل آن بیان‏شده‏است ان شاءالله، در مساله پوشش وجه و کفین، به صورت‏مفصل بحث‏خواهد شد اما مختصرا باید گفت که از «لایبدین‏»که‏آشکار نکنند و بپوشانند، مقدارى استثناء شده که «الا ماظهر منها»است و منظور از «الاماظهر» به ضمیمه روایات، صورت و دستهااست در نتیجه صورت و دست از حرمت نظر به اجنبیه استثناءشده‏است، البته فقها; دراین مساله، سه قول دارند:
1- جواز نظر به وجه کفین، بدون شهوت 2- عدم جواز، مطلقا3- تفصیل بین دفعه اول که جایز است و دفعه بعدى که‏حرام است.

ج) مساله پوشش
در مساله پوشش نیز دو مساله، قابل بررسى است که آیه کریمه،آن را بیان نموده است: یکى مساله پوشش فروج که بین زن ومرد، یکسان است و دیگرى مساله پوشش بقیه بدن، که احکامى‏مخصوص به زنان بیان شده‏است.

مساله پوشش فروج
مساله پوشش فروج، در این آیه کریمه براى مردان و زنان یکسان بیان شده‏است «یحفظوا فروجهم‏» خطاب به مردان و «یحفظن‏فروجهن‏» خطاب به زنان. معلوم مى‏شود که این حد از پوشش‏که مربوط به فروج‏است‏بین زنان و مردان مشترک‏است و تفاوتى‏بین آنها نیست اما خود آیه،اولا، به وسیله «بحفظوا» دلالت‏برالزام دارد، یا این که به صورت خبر آمده‏است که تاکید بیشترى‏بر امر دارد و یا این که لام امر، محذوف است‏یا جواب مشروطمقدر (19) ولى در هر صورت شکى نیست که دلالت‏بر الزام دارد.و ثانیا: کلمه حفظ در این آیه کریمه، به معناى پوشاندن فروج‏است، به دو دلیل:
1- به قرینه صدر آیه که مساله غض بصر را مطرح مى‏کند وبعدا مساله حفظ فروج را، معلوم مى‏شود که در مقابل نگاه‏نکردن دستور به پوشاندن مى‏دهند. (20)
2- از امام صادق علیه‏السلام ذیل همین آیه، نقل شده‏است‏که فرمودند: هر آیه‏اى که در قرآن درباره حفظ فرج آمده‏است،منظور حفظ از زناست مگر این آیه که منظور، حفظ از نگاه است‏که همان پوشش است. «... کل شى فى القرآن من حفظ الفرج فهو من‏الزنا الا هذه الایه فهو من النظر»روایات زیادى نیز دلالت‏بر وجوب پوشش عورة، در باب‏آداب حمام (21) دارد. اضافه بر این که سیره عملى قطعى، برپوشش عوره، موجود بوده و هست.

مساله پوشش مخصوص زنان
«ولایبدین زینتهن‏» در این آیه، تا این جمله، احکام براى مردان وزنان یکسان بیان شده‏است وازاینجا به بعد، احکامى مخصوص‏به زنان است و معلوم مى‏شود که زنان، در مساله پوشش‏احکامى بیشتر از مردان دارند.
اولا، زن باید تمام بدن خود را اضافه بر عورتین بپوشاند واین مساله، بین مسلمین متفق علیه است (22) و آیه کریمه نیزدلالت‏براین مطلب دارد:
1- «یحقطن فروجهن‏» فرج در آیه، اشاره به همان عورتین‏است و در مورد زنها چندین روایت وارد شده‏است مبنى براین‏که تمام بدن زن عورة است و در نتیجه،باید پوشانده شود; مثل‏«المراة کلها عوره‏»، قال علیه‏السلام: «انماالنساء عى و عورة‏». (23)
2- «ولایبدین‏زینتهن‏» منظوراز زینت، مواضع زینت‏است;یعنى بدن را باید بپوشانند و فروج هم که وجوب پوشش آن،قبلا بیان شد.
3- «ولایضربن یخمرهن على جبوبهن‏» ظاهر آیه کریمه، این‏است که زنها بدن را مى‏پوشاندند ولى مقدارى از گردن آنها بازبود که این را هم مى‏فرماید: بپوشانند.
ضمنا آیه «قواعد» (24) مى‏گوید که زنان سالخورده مى‏توانندمقدارى از پوشش خود را کنار بگذارند. معلوم مى‏شود که زنان‏دیگر باید تمام بدن خود را بپوشانند. و همچنین آیه‏«جلباب‏» (25) ظهورواضحى دروجوب پوشش کل‏بدن دارد; چون‏که جلباب جامه‏اى تقریبا سراسرى است که کل بدن را مى‏گیرد،البته توضیح کامل آیه قواعد و جلباب ان شاالله بعدا مى‏آید.
مرحوم، آیه‏الله حکیم - رضوان‏الله علیه - مى‏فرمایند:
«یحب سترالمراة تمام بدنها اجماعا بل ضرورة من الدین و یشیرالیه‏قوله تعالى "ولیضربن یخمرهن على جبوبهن ولایبدین زینتهن‏الالیعولتهن ..." وقوله تعالى " والقواعد من النساء" وصیحیح الفضیل وصیحیح الیزتطى (26) وماورد فى حرمة النظر الى الاجنبیه نباءعلى‏الملازمه بین حرمة النظر و وجوب الستر المفروغ عنها فى ظاهرالض و الفتوى‏». (27)

مقدار استثنا از مساله وجوب ستر
در مساله وجوب ستر در این آیه کریمه، دو استثنا واقع شده‏است: یکى استثناء مقدارى از ستر و دیگرى مقدارى از مردان یازنان که حکم الزامى پوشش در مقابل آنها برداشته شده‏است. امامقدار استثناء از خود پوشش «الا ما ظهرمنها»براى روشن شدن‏معناى این بخش از آیه کریمه قبلا باید چند نکته را بیان کنیم:
1- منظور از زینت در آیه، خود زینت نیست; چون که‏مسلما خود زینت‏به خودى خود، حکم وجوب پوشش ندارد وآشکار کردن آن هم اشکالى ندارد (28) بلکه منظور، مواضع زینت‏است که لازمه پوشاندن زینت، پوشاندن بدن و لازمه آشکارکردن آن، آشکار کردن بدن است.
2- استثناء «الا ما ظهر منها» متصل است نه منقطع; زیرا که‏اولا،اصل در استثناء، متصل بودن است و منقطع بودن، احتیاج‏به قرینه دارد که در این‏جا قرینه‏اى وجود ندارد.
مگر این که قول ابن مسعود را درتفسیر"الا ما ظهر"بگیریم که‏مى‏گوید:منظور لباس رویى است.دراین صورت استثنا منقطع‏مى‏شود.ولى قول‏ابن مسعود هم اولا"با قول‏ابن عباس و سایرین‏که تفسیر کرده‏اند به صورت و دست معارض است اضافه براین‏که از ظاهر آیه هم چنین بر مى‏آید که مقدارى از بدن که قابل‏پوشاندن است مى‏خواهد استثناء کند. وثانیا، ضمیر «منها» که به‏زینت ، برمى‏گردد، علامت این است که مستثنى از جنس‏مستثنى منه است و استثناء متصل است و ثالثا، این که لباس رالازم نیست‏بپوشانید، مثل کلام لغوى مى‏ماند; چون لباس،خودش براى پوشش است واگر لباس را هم‏بناباشد بپوشاننداولا دور لازم مى‏آید و ثانیا کسى چنین چیزى را نمى‏گوید.
3- حال که زینت مواضع زینت‏یعنى بدن شد و استثنا هم‏متصل شد مقدار استثنا شده از بدن چه مواضعى است؟
کاملا مشخص است که اگر زنى در مقام پوشش بدن خود باشد وتمام بدن را بپوشاند تنها صورت و دست است که خود به خودظاهر مى‏ماند، البته مى‏تواند این دو موضع را نیز بپوشاند اما اگرنخواهیم که عسر و حرج و زحمت زیادى بر او تحمیل کنیم،صورت و دست او باز مى‏ماند و منظور «الاماظهر منتها» هم به‏قرینه روایات، همین دو موضع یعنى صورت و دست است.چند نمونه از روایات
1- روایة ابى‏الجارورد «الا ما ظهر منها» فهى الثیاب و الکحل والخاتم و خضاب الکف و السوار (29)
2- صحیحه زراره «الا ماظهر منها» قال الکحل والخاتم (30)
3- ابى صیر ... «الا ما ظهر منها» قال الخاتم والمسکه (31) وقول ابن عباس ... رفعه الوجه و یاطن الکف (32) و قول مرحوم‏شیخ طوسى - رحمة‏الله‏علیه - اجمعوا ان الوجه والکفان لیسابعورة الجواز اظهارها فى الصلاة (33) و قول ومرحوم علامه طباطبایى - رحمهماالله - (35) البته قابل تذکر است که در روایات، سرمه چشم کنایه ازصورت، والنگو کنایه از دست است که مواضع این زینتهاهستند. در نتیجه آیه کریمه از مقدار پوشش لازم، وجه و کفین رااستنتاء کرده‏است. علاوه براین که این بخش از آیه نیز دلالت‏برعدم لزوم پوشش وجه وکفین دارد:«ولیقربن‏یخمرهن‏على جیوبهن‏» باید به وسیله روسرى خود، گردن و سینه‏هاى خود رابپوشانند. آیه کریمه، در مقام بیان حد و کیفیت پوشش زنان‏است وابتدا، حفظ فروج و بعد، آشکار نکردن مواضع زینت رابیان نموده‏است. تنها موضعى که باقى مانده و ممکن است که‏گمان شود که جزو استثنا «الا ماظهر منها» مى‏باشد، گردن وسینه‏ها است که دستور مى‏دهد این موضع را نیز بپوشانند اگرصورت و دست هم که بیشتر از گریبان آشکار است و بیشترمورد توهم استثنا «الا ماظهر منها» مى‏باشد لازم بود پوشانده‏شود، باید آیه کریمه آن را بیان مى‏کرد.
مرحوم، آیت الله حکیم - رحمة‏الله علیه - مى‏فرمایند:
«ولایضربن یخمرهن على جبوبهن‏» مشعر باختصاص الحکم‏یالجیوب فلا یعم الوجوده. (36)
مرحوم، علامه طباطبایى - رحمة‏الله‏علیه - مى‏فرمایند: (37) «... ولیلقین باطراف مقانعین صدورهن لیسترتها بها».
مرحوم، طبرسى - رحمه‏الله‏علیه - مى‏فرمایند: «امرن بالقاء المقاتع‏على صدورهن تعطیه لنحورهن ... قال ابن عباس: تغطى شعرها وصدرها و ترائبها و سوالفها» (38)

مساله پوشش وجه و کفین
دراین باره، میان فقها و مفسرین، اختلاف نظر است. عده‏اى قائل‏به وجوب پوشش صورت ودستهاودرمقابل، عده‏اى قائل‏به عدم‏وجوب پوشش شده‏اند. علاوه براین که همه قائل شده‏اند که‏پوشاندن آن بهتر است. اما هرکدام براى نظریه خود، ادله‏اى ازآیات و روایات بیان کرده‏اندکه جهت تکمیل‏بحث ارائه مى‏شود.
ابتدا ادله قائلین به وجوب پوشش را بیان مى‏کنیم همراه باجوابى براى هرکدام و بعد، ادله قائلین به عدم وجوب پوشش.

ادله وجوب پوشش وجه و کفین
دلیل اول:
1- اطلاق آیه غض «یغضوا من ابصارهم‏»مى‏فرماید چشم فرو گیرید و نگاه نکنید. این کلام، اطلاق دارد ودر نتیجه، همه جاى بدن را مى‏گیرد از جمله، وجه و کفین را. بعدمى‏فرمایند: باالملازمه هرجایى از بدن را که نباید نگاه کرد زن‏لازم است‏بپوشاند از جمله، وجه و کفین را.
جواب دلیل اول:اولا، آیه اطلاق ندارد وحذف متعلق هم‏دلیل بر اطلاق نمى‏شود; چون متعلق معلوم بوده و حذف‏شده‏است وجود کلمه «من‏» شاهد بر عدم عمومیت در متعلق‏است;چون تبعیضیه‏است. مرحوم آیة‏الله حکیم(ره) مى‏فرمایند:«والامر بالغض لاعموم فى متعلقه وحذفه لا یقتضیه اذ حمله على‏العموم لکل شى‏ء ممتنع ولاسیما بملاحظه التعبیر بقوله تعالى"من‏ابصارهم" فان کلمه من ظاهره فى التبعیض والظاهر کونه یلحاظ‏المتعلق و تقدیر کل شى من بدن المراة لاقرینة علیه بل‏المناسب‏جدابقرینة مابعده ان یکون متعلقه الفروج‏» (39) و مرحوم، علامه‏طباطبایى - رحمة‏الله‏علیه - نیز متعلق را فروج گرفته‏اند: «ویکون‏مدلول الایه هوالنهى عن النظر الى الفروج‏» (40) ثانیا: هیچ ملازمه‏اى‏بین حرمت نگاه و وجوب پوشاندن نیست. همان‏طورى که‏عده‏اى از فقهاء فرموده‏اند، نگاه زن به بدن مرد حرام است ولى‏براى مرد پوشاندن واجب نیست.
دلیل دوم:
«لایبدین زینتهن الاماظهر منها» مى‏فرمایند: اطلاق‏«لایبدین زینتهن‏» وجه و کفین را نیز مى‏گیرد که جزو زینتهایى‏است که نباید آشکار شوند ومى‏گویند: منظور از استثناى‏«الاماظهر منها» هم، بدن نیست، بلکه منظور، لباس است;کمااین‏که ابن مسعود گفته است.
جواب:اولا، با وجود استثناى «الاماظهر منها» بلافاصله بعداز «لابیدین‏» اطلاقى منعقد نمى‏شود. ثانیا، قول ابن مسعودمعارض است‏با قول ابن عباس و دیگران. ثالثا: لازمه قول ابن‏مسعود، منقطع بودن استثناء ولغویت آن است; زیرا اگر بگوید:لباس را لازم نیست‏بپوشانید، کلامى لغو است; چون قابل‏پوشاندن نبوده و دور لازم مى‏آید. رابعا: روایات زیادى داریم‏مبنى براین‏که منظور از استثناء وجه و کفین است که روایات‏بعدا مى‏آید.
دلیل سوم:
«لایبدین زینتهن الا لبعولتهن ....» مرحوم، آیة‏الله‏خویى - رضوان‏الله‏علیه - براى اثبات وجوب پوشش وجه وکفین، به این قسمت از آیه، استدلال کرده‏اند و فرموده‏اند:«هرچند از قسمت اول آیه، که استثناء «الا ماظهر»دارد، وجوب‏پوشش کل بدن، غیر از وجه و کفین و عدم وجوب پوشش وجه‏و کفین استفاده مى‏شود، ولى قسمت قبل، در مقام بیان حکم‏ظاهر شدن قسمتى از بدن است نه بیان حکم اظهار بدن براى‏دیگران و حکم اظهار بدن براى دیگران را قسمت دوم، یعنى‏«لایبدین زینتهن الا لبعولتهن‏» بیان مى‏کند که مطلقا بدون هیچ‏استثنایى آیه کریمه مى‏فرماید: جز براى شوهر... بدن را آشکارنکند. در نتیجه، در مقام اظهار براى دیگران، هیچ موضعى از بدن‏استثناء نشده‏است وفقط بعضى ازافراد استثناء شده‏اند. پس تمام‏بدن حتى وجه و کفین، در مقابل مردان باید پوشیده باشد. و این‏که قسمت اول که همراه‏استثنااست فقط حکم ظهورفى حدنفسه‏را بیان مى‏کند و قسمت دوم، حکم اظهار براى دیگران رامى‏فرماید: فعل"بداء"اگر متعلق آن بدون "لام" بیاید معناى‏آشکارنکردن در مقابل پوشاندن دارد و اگر متعلق آن همراه "لام"باشد معناى پوشاندن در مقابل ارائه به دیگران دارد لذا قسمت‏اول، معناى ظهور فى نفسه و قسمت دوم، معناى اظهار براى‏دیگران را دارد.
«البداءبمعنى‏المظهورکمافى قوله تعالى"بدت لهماسؤاتهما"والابداء بمعنى الاظهار فاذا کان متعلقا بثى و لم یکن متعدیا یا للام یکون‏فى مقابل الستر واذا کان متعلقا باللام کان فى مقابل الاخفاء بمعنى‏الارائه والاعلام ومن هنایظهرمن آلایه الکریمه فان قوله عز وجل اولا«ولابیدین زینتهن الا ما ظهر منها» انما یعبد وجوب ستر البدن الذى هوموضع الزینه و حرمة کشفه ماعدا الوجه والکفین فى حین ان قوله ثانیا«ولابیدین زینتهن الا لبعوتهن‏» یفید حرمة اظهار بدنها وجعل الغیرمطلعا علیه واراءته مطلقا من دون فرق بین الوجه والیدین (41)
بعدا ایشان روایاتى را که وجه و کفین را استثناء کرده توجیه‏مى‏کنند و تطبیق مى‏دهند بر نظر خودشان، مى‏فرمایند: روایاتى‏که وجه کفین را استثناء کرده مربوط به همان قسمت اول آیه‏است که خود آیه‏استنثادارد و روایاتى که وجوب پوشش وجه وکفین رابیان مى‏کند. (42) مربوط به قسمت دوم آیه‏است.«فان هذه‏الایه تصدى‏لبیان حکمین،حکم‏الظهورفى نفسه عنداحتمال وجود ناظرمحترم وحکم‏الاظهارللغیر عندالقطع بوجود ناظرمحترم والذى یطهران‏الروایات الوارده فى تفسیر هذه الایه الکریمه تؤکد ماذکرناه‏من‏التفصیل‏فان‏بعضهانسال‏عن‏القسم‏الاول وبعضهاعن‏القسم‏الثانى‏». (43)
جواب: اساس استدلال ایشان براین است که معناى فعل‏«لایبدین‏» با آوردن و یا نیاوردن "لام" تغییر مى‏کند در صورتى که‏در مقام استعمال، غیر از آن ممکن نیست; چون که آیه، اولا،مى‏خواهد مقدارى ازبدن را که حکم وجوبى پوشش دارد ومقدارى که حکم وجوب پوشش ندارد بیان کند و در مقام‏تعرض به افراد دیگر نیست، لذا متعلق را همراه با "لام" نیاورد وثانیا، مى‏خواهد حکم زن در مقابل دیگران را بیان کند، پس‏مجبور است متعلق را همراه "لام" بیاورد. اما این که معناى فعل‏تغییر پیدا مى‏کند صرف استظهار است ودلیلى ندارد. لغوى هم‏این را نگفته‏است. ثالثا، حکم ظهور فى حد نفسه یا احتمال‏وجود ناظر محترم یعنى چه؟ اگر ناظر نیست که اصلا حکم‏پوشش هم نیست و در صورت احتمال اگر احتمال عقلانى وقوى است که مثل وجود ناظر است و حق ندارد خود را برهنه‏کند واگر احتمال غیر عقلانى و ضعیف است مثل عدم وجودناظر است، پس دراین صورت، با معناى ایشان هیچ موردى‏براى قسمت اول آیه باقى نمى‏ماند. رابعا، توجیه روایات‏قرینه‏اى ندارد و صرف احتمال است.

پى‏نوشتها:
1- طبرسى، مجمع البیان، (طهران:العملیة‏اسلامیه، 1383 ق)، ص 137;فیروزآبادى، قاموس‏المحى، (بى‏جا: موسسه‏الرسالة، 1407ه)، چ دوم،
2- الزبیدى،تاج‏العروس،(بیروت:دارمکتبة‏الحیاة،);آلوسى، روح‏المعانى،(بیروت: داراحیاءالتراث‏العربى،)،ج 18، ص 138
3- فیروزآبادى،پیشین;جوهرى،الصحاح،(بیروت:دارالعلم‏الهلایین،); راغب اصفهانى،مفردات راغب،(بیروت: دارالمعرفة،)
4- احمدبن‏فارس، مقایس اللغه،(مصر: شرکت‏مکتبه، 1392 ق)،چ دوم،اصل یدل على‏تقنح فى‏الشى و من ذلک الفرجه





      

حجاب بانوان در ادیان آسمانی از یوسفی غروی

 

 

در مورد حضرت آدم و حوا و فرزندانشان آنچه از پوشش آمده تنها پوشیدن شرمگاه آدم و حوا با برگ‌های درختان بهشتی است که در متن قرآن کریم آمده است و جز آن هیچگونه مطلبی در دست نیست. البته تا پیش از بلوغ نوادگان آدم و حوا، خانواده واحد و محرم یکدیگر بودند، اما از وضعیت پس از آن هیچ نشانی در دست نیست.

در دوران نوح و ابراهیم(ع)
از امام باقر(ع) نقل شده که در زمان نوح(ع) هفت صد نفر از زنان جامه‌های رنگ شده پوشیدند و خود را به زیورها و عطرها آراستند و از پرده‌های خود به در آمدند و در شهرها متفرق شدند! و در مجالس مردان در عیدها حاضر و جمع می‌شدند و در صف آنان می‌نشستند.
از عبارت در شهرها معلوم می‌شود که این سخن مربوط به پیش از طوفان است؛ چرا که پس از طوفان با حداکثر 80 نفر باقیمانده تنها دهی را یا در کوفه و یا در موصل در شمال عراق بر پای نمودند و شهرها و جمعیتی این چنین و عصیانی در این حد نداشتند.
از عبارت از پرده‌های خود، معلوم می‌شود که زنان در آن زمان پرده‌نشین بوده‌اند و یا حجاب داشته‌اند که در متن اصل عربی خبر همین کلمه آمده است و شگفتا که این نخستین متن خبر معتبری است که در آن حکایت حجاب از پیش از آن زمان و نقض آن در آن دوران آمده است. پس بانوان باایمانی که به همراه نوح(ع) در طوفان به کشتی وی سوار بوده‌اند با حجاب بوده‌اند، بنابراین الزاماً یا لااقل ترجیحاً و غالباً جدای از مردان بوده‌اند اما نسبت به حضرت ابراهیم(ع) کسانی جز خانواده و خاله‌زاده‌اش لوط(ع) مؤمنی شمرده نشده است. امام صادق(ع) فرموده است:
دختر خاله حضرت ابراهیم، ساره که خوش‌صورت بود به او ایمان آورد و همسر او شد و پس از بت‌شکنی ابراهیم(ع) و محکومیت به آتش سوزی و سالم ماندنش و تبدیل محکومیت وی به تبعید و جلای وطن به شام، حضرت ابراهیم(ع) برای این سفر الزامی صندوقی تهیه کرد تا همسرش ساره را در آن نهاده و از دید مردم پنهان دارد که البته این بیش از مقدار حجاب لازم شرعی و به جهت خصوصیت مورد خاص بوده است، اما اجمالاً نشانی از وجود حجاب خواهد بود به ویژه که این رفتار مستند به غیرت حضرت ابراهیم(ع) شده است.
شاید روشنتر از آن متنی از سفر پیدایش تورات باشد که حاکی از وجود حجاب در خاندان ابراهیم(ع) می‌باشد، آنگاه که زنی به نام رفقه همراه با خدمتگزار اسحاق(ع) به سوی وی بر روی شترانشان می‌روند، و اسحاق از دور به استقبال آنهامی‌رود رفقه اسحاق را در صحرایی می‌بیند و می‌فهمد که مردی است و به استقبال آنها می‌آید اما او را نمی‌شناسد لذا از خدمتگزاراسحاق که همراهش بر روی شتر بود می‌پرسد: «این مرد که در صحرا به استقبال ما می‌آید کیست؟ خادم گفت: آقای من (اسحاق) است. پس رفقه از شتر خود فرود آمد و برقع خود را بر گرفت و خود را پوشانید.»

موسی(ع) و موسویان یهودی
در قرآن کریم در داستان فرار موسی(ع) از کاخ فرعون به سوی شهر مدین آمده است که دختر شعیب از طرف پدرش، موسی(ع) را فراخواند چون به نزد پدرش شعیب رسیدند پیشنهاد کرد که از موسی برای چرانیدن گوسفندان کمک بخواهد و گفت: او نیرومند و امانتدار است. در خبر از امام رضا(ع) آمده است که شعیب از او پرسید: امانتداری او را چگونه دانستی؟ گفت: چون او را از سوی شما فرا خواندم و به راه افتادیم از من خواست پشت سر او حرکت کنم و راه را به او نشان دهم؛ تا چیزی از من نبیند که این حجب و حیا و احتشام موسی(ع) را می‌رساند این می‌رساند که ندیدن جایی از زن ملاک امین بودن شمرده شده اگر حجاب و پوشش یک ارزش نبود، ندیدن چیزی از زن ملاک امین بودن شمرده نمی‌شد، بلکه حجب و حیای دختر شعیب را نیز می‌رساند زیرا ندیدن چیزی از زن را ملاک امین بودن شمرده است پس نزد خودش نیز پوشش یک ارزش شمرده می‌شود.
اما در تاریخ تمدن ویل دورانت به نقل از اصول اخلاقی تلمود یهود آمده است که: اگر زنی به نقض قانون یهودی می‌پرداخت، چنانچه مثلاً بی‌آنکه چیزی بر سر داشت میان مردم می‌رفت... که به روشنی حاکی است که بی‌روسری به میان مردم رفتن زنان، خلاف قانون شرع یهود است.
از دوران موسی(ع) خبر دیگری در قصص الانبیاء در دست است که گوید: عموزاده موسی(ع) قارون که همراه فرعونیان و همانند آنان شده بود، چهارهزار جنگجو و سیصد کنیز و کلفت و خدمتگزار زن آراسته همراهشان بود این متن تنها گزارش از نقض حجاب دارد و نسبت به وجود حجاب ساکت است.
گرچه در خبری آمده است که پس از موسی(ع) وصی وی یوشع بن نون لشکرکشی و فتوحاتی نموده است و در یکی از شهرها شخصی از بنی‌اسرائیل که مؤمن متدینی بود و شهرت یافته بود که اسم اعظم را می‌داند و لذا مستجاب‌الدعا می‌باشد به نام بلعم وقتی که لشکریان یوشع به آن شهررسیدند سردارشهرکه قصد مقاومت داشت از بلعم خواست که علیه لشکریان یوشع نفرین کند، بلعم نفرین نکرد امابه آن سردارگفت:به زنان دستور بده که خود را بیارایند و به میان لشکریان بروند و خود را بر آنان عرضه کنند و طاعون گرفتند و در ظرف سه ساعت هفتاد هزار نفر از طاعون مردند که شاید شاهدی بر نقض حجاب باشد.
اما پرورش مریم(س) بنا به شریعت موسی(ع) بوده و در این موضوع در خبری از امام باقر(ع) آمده است که: چون مریم به سن بلوغ زنان رسید خداوند به زکریا وحی فرمود که برای مریم پرده‌ای بکشد که پنهان باشد که این حاکی از حجاب است.
عیسی پس از موسی(ع) پیغمبر اولواالعزم جدید بود اما نه با شریعتی جدید که مبعوث به همان شریعت موسی بود مگر موارد نادری، پس بنابر ثبوت حجاب در شریعت تورات موسی(ع) شامل مسیحیان عیسوی نیز هست، گرچه در اناجیل چهارگانه رسمی باقیمانده و همچنین در رساله پیوسته به اناجیل، حکمی درباره حجاب در دست نیست.
پولس در رساله (نامه) خود به مبشر و مبلغی قرانتیان بر پوشش و حجاب زن در وقت دعا و نیایش شدیداً تأکید دارد آنجا که گوید: در دل انصاف دهید، آیا شایسته است که زن ناپوشیده نزد خدا دعا کند؟! می‌خواهم شما بدانید. اگر زن را مو بریدن یا تراشیدن قبیح است (پس) باید بپوشد (و) اگر زن نپوشد موی را (گویا) ببرد (پس) هر زنی که سر برهنه دعا کند چنان است که (سرش) تراشیده شود! (و) سر خود را رسوا سازد! از این جهت زن می‌باید عزتی بر سر داشته باشد به سبب فرشتگان.
پس به نظر می‌رسد 1. پوشیدن در غیر مواقع دعا، مفروغ‌عنه بوده است آنچه تأکید شده پوشش هنگام دعا یا نمازاست؛ 2. گویا حجاب به عنوان یک عزت و کرامت برای زن مطرح شده است.

منبع: ماهنامه معارف، شماره 41





      

چشم‏انداز خانواده هاز آنتونى گیدنز-ترجمه محمدرضا جلایى‏پور


 آنتونى گیدنز طى سال‏هاى 2001 و 2002 پنج‏سخنرانى متوالى با عنوان «چشم‏اندازهاى جهانى در زمانه گذار» انجام داد که این مقاله ترجمه یکى از آنهاست . وى به تحول چشم‏گیرى که در فرآیند جهانى‏سازى در ساختار خانواده پدید آمده و مى‏آید اشاره مى‏کند و به دو موضع متفاوت لیبرال و راست‏گرا در برابر این تحولات چشم‏گیر اشاره مى‏کند و در انتها دیدگاه خود را که سعى مى‏کند کمى متفاوت با دیدگاه لیبرال باشد، بیان مى‏دارد .
اجازه دهید که سخنرانى خود را با نقل داستانى آغاز کنم . این داستان حقیقت دارد و مربوط به یکى از دوستانم مى‏شود . به پیروى از سنت رمان‏هاى «کافکا» ، او را H ] » مى‏خوانم . H ، تا سن حدود 30 - 32 سالگى زندگى خانوادگى عادى داشت . وى داراى دو فرزند بود و یک انسان معمولى اهل خانواده به نظر مى‏آمد . تا اینکه براى تعطیلات به یونان رفت و در آنجا فاجعه‏اى رخ داد: همسرش در یک سانحه رانندگى کشته شد . پس از آن، به هر دلیلى، تمایلات جنسى او تغییر کرد و هم‏جنس‏باز شد . از این به بعد، زوج جنسى او را G مى‏نامیم .
G ، زوج هم‏جنس‏باز H ، خواهرى داشت که او نیز هم‏جنس‏باز بود و با چنین رابطه‏اى زندگى مى‏کرد . خواهر هم‏جنس‏باز G تصمیم گرفت که بچه‏دار شود . لذا زوج جنسى او از خواست که او را از طریق لقاح مصنوعى باردار کند تا بتواند صاحب فرزند شود . به این ترتیب او حامله شد و شاید باور نکنید که صاحب دو فرزند دوقلوى پسر شد . در حال حاضر، آن دو زن هم‏جنس‏باز از این دو پسر نگهدارى مى‏کنند; ولى هم‏زمان توسط آن دو مرد هم تربیت و نگهدارى مى‏شوند . چون به هر حال یکى از آن دو پدر بیولوژیکى بچه‏هاست . این شرایط، بسیار متفاوت از الگوهاى زندگى خانوادگى سنتى است که معمولا پیرامون آنها سخن مى‏گفتیم . آیا این بچه‏ها پدر دارند؟ بله; یک پدر بیولوژیکى . اما چنین پدرى چه حقى بر فرزندان خود دارد؟ واقعا نمى‏دانیم . حتى از لحاظ قانونى مشخص نیست که وظایف این پدر بیولوژیکى نسبت‏به فرزندانش چیست؟ بچه‏ها، به یک معنا، داراى چهار سرپرست هستند که با آنها روابط عاطفى نزدیک دارند; ولى نه از نوعى که به طور سنتى به خانواده‏ها نسبت مى‏دهیم .
هدف من از نقل این حکایت، صرفا بیان پاره‏اى از تغییرات چشم‏گیرى که در اطراف ما و روابط شخصى خانواده‏ها ایجاد مى‏شود، نبود; بلکه مى‏خواستم که به واکنش‏ها در برابر این پدیده فکر کنید . احتمالا بیشتر افراد در اینجا واکنش لیبرالى نسبت‏به این موضوع نشان خواهند داد . این واکنش این‏گونه است: الگوهاى خانواده بسیار متنوع‏تر از گذشته شده است; مردم در حال تجربه کردن اشکال مختلف روابط جنسى و خانوادگى هستند و در زمینه خانواده نیز همچون زمینه‏هاى دیگر، باید اجازه دهیم که هزاران گل بشکفد و راه‏هاى مختلف تجربه شوند; همان‏گونه که تا کنون این‏چنین بوده است .
اما واکنش متفاوت و مخالفى هم وجود دارد که تصور مى‏کنم عده زیادى در برابر اوضاعى که وصف کردم، اختیار مى‏کنند . این موضع، واکنشى بسیار انتقادى‏تر و خصمانه‏تر است . بر اساس این دیدگاه، اتفاقى که در حال وقوع است، بى‏حرمتى و توهین به ماهیت طبیعى روابط انسانى و زندگى خانوادگى است و رابطه‏اى از این نوع نباید تحمل شود . به نظر این مکتب که معمولا و البته نه لزوما، به موضع راست‏گراى سیاسى متمایل است، خانواده در شرایطى بحرانى به سر مى‏برد . امور زیادى هستند که زندگى تثبیت‏شده خانوادگى را تهدید مى‏کنند .
براى اینکه بفهمیم چه اتفاقى در حال رخ دادن است، باید توجه کنیم که مؤلفه‏هاى خانواده‏هاى امروزین، یعنى «نزدیکى و صمیمیت، عواطف ما و جنسیت‏» ، در حال تحول‏اند; تحولاتى که به همان اندازه بنیادى که در جلسات گذشته مطرح شد . این دگرگونى‏ها در کشورهاى غربى و صنعتى بسیار پیشروى کرده‏اند و به مرور در حال جهانى‏شدن هستند . این جهانى‏شدن، به نظرم، تا حد زیادى مقاومت‏ناپذیر و مثبت است; اما با خود مشکلات عمیقى نیز به همراه مى‏آورد . مشکلاتى همانند مثالى که در ابتدا درباره رابطه H و G ذکر کردم .
من به چهار مورد از این تحولات، از بین آن دگرگونى‏هاى بسیار، اشاره مى‏کنم:
اول اینکه امروزه در کشورهاى غربى، و به طور فزاینده‏اى در کشورهاى دیگر جهان، خانواده، در وهله اول، دیگر یک واحد اقتصادى نیست; بلکه مجموعه‏اى از پیوندهاست که بیشتر بر اساس ارتباط و خصوصا ارتباط عاطفى شکل گرفته است . خانواده در بخش اعظم تاریخ این‏گونه نبوده است . خانواده، قبل از هر چیز، یک واحد اقتصادى بوده است و پیوندها در زندگى خانوادگى بیشتر از هر چیز به دلایل اقتصادى و گاهى دلایل استراتژیک سیاسى (به معناى عام سیاست) شکل مى‏گرفته است . اما چنین چیزى هم‏اکنون تا حد زیادى از بین رفته است . تصمیم براى بچه‏دار شدن، اساسا یک تصمیم مثبت اقتصادى بوده است . یعنى، خصوصا در جوامع کشاورزى، داشتن فرزند از نظر اقتصادى منفعت داشته است; چراکه براى رونق و سوددهى واحد اقتصادى و کشاورزى، داشتن یک یا چند فرزند حیاتى بوده است .
امروزه دیگر چنین چیزى وجود ندارد . در واقع قضیه عکس شده است; هزینه داشتن یک فرزند با تحصیلات، لباس و خوراک مناسب در انگلستان چیزى در حدود دویست هزار پوند است . نرخ تولد در اروپا به شدت کاهش یافته است; کاهشى که به گمان من سابقه نداشته است . براى مثال در کشورهایى همچون اسپانیا و ایتالیا تعداد فرزندان هر خانواده به طور متوسط 2/1 کاهش یافته است . میانگین تعداد فرزندان در سطح اتحادیه اروپا 6/1 است . این آمار بسیار شگفت‏انگیز است; چرا که این میانگین در یک نسل پیش، تنها 6/2 بوده است . بنابراین تغییرات عظیمى در جریان است . این فقط مربوط به هزینه اقتصادى فرزند نمى‏شود; بلکه به این واقعیت نیز مربوط است که داشتن فرزند به نسبت گذشته، بیشتر تصمیمى عاطفى است . در عصرى زندگى مى‏کنیم که مى‏توان آن را عصر «کودک عزیز» (1) نامید . در نظر ما کشتن یک کودک، فجیع‏ترین جنایتى است که مى‏توان مرتکب شد; اما در اروپاى قرون وسطى و بسیارى از فرهنگ‏هاى گذشته این‏گونه نبوده است .
دگرگونى بزرگ دوم این است که یک نسل پیش، پیوند میان زن و مرد، مخصوصا در ازدواج سنتى عمدتا بر اساس نقش‏هاى ابت‏بود . اگر شما یک زن بودید، مى‏دانستید چه سرنوشتى در انتظارتان است: مى‏توانستید یک زندگى خانگى و خانواده‏اى را که اساسا با بزرگ کردن فرزندان پیوند خورده بود، براى خود پیش‏بینى کنید; مرد در بیرون از خانه کار مى‏کرد و حقوق یک خانواده را مى‏گرفت و مخارج خانواده از همین طریق تامین مى‏شد . در طول حدود یک نسل، تمام اینها تغییر کرده است و نقش زن و مرد، آن‏چنان‏که در گذشته ثابت و مشخص بود، ثابت نیست . از دو سال پیش در انگلستان براى اولین بار جمعیت زنان شاغل از مردان پیشى گرفت و این واقعا دگرگونى عظیمى است .
شناخت ما از هویت‏خود، به صورت پروژه‏اى بازاندیشانه (2) درآمده است . باید مدام به این فکر کنیم که هستیم؟ این تغییر، هم داراى یک بعد مشکل‏آفرین است و هم یک بعد رهایى‏بخش . اما از نظر من بیشتر پدیده‏اى رهایى‏بخش است; نوعى آزادى است; آزادى براى پیدا کردن و کشف خود، به جاى اینکه همچون گذشته به واسطه نقشى که مجبوریم در جامعه بازى کنیم، هویتى ازپیش‏تعریف شده داشته باشیم .
سومین دگرگونى بزرگ، به موقعیت در حال تغییر زنان و یکسان شدن قدرت آنها با مردان مربوط مى‏شود . جوامع ما در ارتباط با روابط میان دو جنس، هر روز مساوات‏طلب‏تر مى‏شوند . در کشورهاى غربى، نرخ طلاق افزایش یافته است . مثلا در انگلستان، حدود نیمى از ازدواج‏ها منجر به طلاق مى‏شود . این آمار در کشورهاى مختلف غربى متفاوت است، ولى به طورکلى در همین حدود سیر مى‏کند و این تحول بزرگى است . این نرخ بالاى طلاق با پروسه آزادى و رهایى یافتن روز افزون زنان در ارتباط است، ولى تنها عامل آن نیست . امروز، قدرت زنان در زندگى خانوادگى بیش از هر زمان دیگرى است . در قانون انگلستان تا حدود بیست‏سال پیش، زنان جزء مایملک شخصى مردان محسوب مى‏شدند و در بیشتر فرهنگ‏هاى سنتى نیز چنین بوده است . یعنى زنان از نظر قانونى از دارایى‏هاى مرد شمرده مى‏شدند و اگر شما یک زن متاهل بودید، حقوق کمى براى طلاق داشتید و یا حقى بر بدن خود و بر زندگى جنسیتان نداشتید . این دگرگونى، ساختارى است و ابعادى جهانى دارد .
چهارم موقعیت زن به عنوان یکى از دارایى‏هاى شخصى مرد است که مى‏توان در نگرش نسبت‏به امور جنسى مشاهده کرد . به نظر من، مسائل عمده مربوط به تغییرات زندگى خانوادگى به احساسات و عواطف ما نسبت‏به امور جنسى برمى‏گردد . در بیشتر فرهنگ‏هاى سنتى و نیز در فرهنگ غرب تا همین اواخر، نگاه دوگانه‏اى نسبت‏به زن وجود داشت که بر رفتار جنسى هر دو جنس تاثیر زیادى مى‏گذاشت . بر اساس این نگاه، زنان به دو دسته زنان عفیف و پاک‏دامن و زنان ناپاک و فاحشه تقسیم مى‏شدند . زنان پاک‏دامن رفتار جنسى مناسبى داشتند و در ارتباط با امور جنسى، حیا و قاعده را رعایت مى‏کردند . در آن دوره، مردان (مخصوصا مردان طبقات پایین و بالا) نوعى آزادى جنسى داشتند و زنان از چنین آزادى جنسى برخوردار نبودند; چرا که به محض مشاهده چنین رفتارهاى جنسى از سوى آنان در دسته زنان ناپاک قرار مى‏گرفتند که از حقوق اجتماعى برخوردار نبودند . به نظر من، تلاش براى به کنترل درآوردن روابط جنسى زنان، هنوز یکى از مهم‏ترین ویژگى‏هاى روانى مردان در فرهنگ ماست . البته زن نیز به دنبال کنترل روابط جنسى مرد است و این تا حد زیادى به همان نگاه دوگانه باز مى‏گردد .
اما به نظر من، نتیجه‏اى که مى‏توان گرفت این است که هیچ‏یک از دونگاهى که در ابتدا طرح کردم کاملا قابل پذیرش نیستند . البته اگر دیدگاه لیبرالى داشته باشید، باید بگویید که به رسمیت‏شناختن روش‏هاى مختلف و متکثر زندگى از اهمیت‏بالایى برخوردار است و این پذیرفتن باید به حوزه روابط جنسى هم تسرى یابد . به این ترتیب، بر اساس این دیدگاه، هم‏جنس‏بازان باید داراى حق پایه‏ریزى روابط جنسى و صاحب فرزند بودن و ازدواج قانونى باشند . فکر مى‏کنم در بیشتر جوامع غربى چنین اتفاقى رخ خواهد داد . البته تایید یک دیدگاه لیبرالى کاملا باز نیز درست‏به نظر نمى‏رسد . نفى هرگونه اخلاقیاتى در خانواده و اینکه در محیط خانواده اجازه هر عملى داده شود نیز دیدگاه کاملا معتبرى نیست . به گمان من براى فهم اینکه در حوزه خانواده چه مى‏گذرد و براى درک اختلاف‏نظرهاى سیاسى و رویه‏ها در حوزه زندگى خانوادگى و روابط جنسى فقط یک راه وجود دارد و آن توجه به چیزى است که من آن را ظهور دموکراسى در عواطف مى‏خوانم . «دموکراسى عاطفى‏» (3) نتیجه تلویحى تغییراتى است که شرح دادم .
«تساوى‏» ، در دموکراسى، همچون یک ارتباط مناسب، وجود دارد . در حوزه زندگى عاطفى نیز علاوه بر عرصه سیاسى باید به سمت تساوى حرکت کنیم . در دموکراسى، ارتباطات وجود دارد . شما این امکان را دارید که با دیگران سخن بگویید و درباره مسائل حوزه‏هاى عمومى بحث کنید . همین مسئله درباره یک رابطه خوب نیز صادق است . در دموکراسى، شما به رهبران و همشهرى‏هایتان اعتماد دارید . یک ارتباط خوب هم این‏گونه است . در یک ارتباط مناسب، باید خودتان را به دیگران عرضه کنید . دموکراسى یک عرصه سیاسى است که در آن، تصمیمات از طریق خشونت اتخاذ نمى‏شوند و این، البته، حداقل شرط یک رابطه خوب است .
خلاصه اینکه این تحولات جدید مشکلات زیادى در زندگى ما به وجود آورده‏اند; مشکلاتى همچون مشکل هویت، مشکل عقده‏هاى فکرى و مشکل بى‏اختیارى . مى‏توان گفت در بعضى از جنبه‏هاى زندگى‏مان که مشکلى به وجود مى‏آید، «بى‏اختیارى‏» (4) جاى‏گزین «سنت‏» شده است .
به گمان من براى داشتن یک جامعه مستحکم باید خانواده‏هاى مستحکم داشته باشیم . اما به نظر من، امروزه، خانواده مستحکم باید بر اساس تساوى بین دو جنس و ویژگى‏هاى دیگرى که ذکر کردم بنا شود . من نمى‏گویم که چنین خانواده‏هایى وجود دارند; چون در بسیارى موارد وجود خارجى ندارند . اما باید به خاطر داشته باشید که دموکراسى در حوزه عمومى، وقایعى که در حوزه عمومى اتفاق مى‏افتد را توصیف نمى‏کند; بلکه مجموعه‏اى از ایده‏آل‏ها درباره چگونگى سامان دادن به بهترین نظام سیاسى مشارکتى را مطرح مى‏کند . همین مطلب درباره زندگى خانوادگى هم صادق است . باید ببینیم که چگونه مى‏توان یک چارچوب قانونى و اخلاقى براى یک زندگى آراسته خانوادگى ترسیم کرد که بر اساس آن، خانواده دوباره نیرومند شود و محملى براى تکیه انسان‏ها به دیگران گردد . این خانواده، مشابه خانواده سنتى نخواهد بود و باید با هنجارهایى که ذکر کردم منطبق شود .

اشاره
1 . اندیشه لیبرال، چنان‏که گیدنز نیز اشاره مى‏کند، هرگونه تحولى را در ساختار خانواده مى‏پذیرد و از آن استقبال مى‏کند; حتى اگر این تحول با فطرت بشر و ماهیت طبیعى روابط انسانى و زندگى خانوادگى در تعارض باشد و همه حریم را هتک کند . لیبرال‏ها مى‏گویند: «باید با آغوش باز انواع اشکال خانواده را پذیرا باشیم; حتى اگر عده‏اى آن را براى اولین بار ایجاد کنند و با روال طبیعى رفتار انسانى سازگار نباشد» . خود گیدنز معتقد است که نمى‏توان دیدگاه لیبرالى را بى‏هیچ قیدى پذیرفت و باید نوعى از اخلاقیات را در خانواده حاکم گرداند، اگرچه اندیشه وى بن‏مایه لیبرالى خود را حفظ کرده است . او مى‏گوید که باید «دموکراسى عاطفى‏» را شکل دهیم . «تساوى‏» درون‏مایه اصلى دموکراسى است و این اصل باید در عرصه خانواده حاکم گردد . جنسیت در این زمینه هیچ نقشى ندارد . بنابراین، مانند لیبرال‏ها از هر شکل جدید خانواده استقبال به عمل خواهد آمد، به شرط آنکه اصل «تساوى‏» و سایر اصل‏هاى ذکر شده مانند «اعتماد» ، «ارتباط‏» و «پرهیز از خشونت‏» رعایت‏شود . با این حساب اگر شکل‏هاى جدید خانواده، مانند خانواده متشکل از «دو مرد» ، «دو زن‏» ، «یک مرد و فرزند» ، «یک زن و فرزند» ، «دو مرد و یک زن‏» ، «دو مرد و دو زن‏» و ... پدید آیند تا زمانى که در چارچوب آن اصول باشند، مجاز و روا خواهند بود و باید مورد حمایت جامعه و دولت قرار گیرند اما کار به همین‏جا خاتمه نمى‏یابد; بلکه اگر خانواده‏هایى متشکل از «یک مرد و یک حیوان (مانند سگ یا گربه یا اسب و . .). ، «یک زن و یک حیوان‏» ، «دو زن و یک حیوان‏» ، «دو مرد و یک حیوان‏» ، «یک زن و دو حیوان‏» و ... نیز پدید آیند و مورد خواست گروهى از مردم شدند، هم باید قانونى شوند و هم مورد حمایت جامعه قرار گیرند . تنها باید امکان پدید آوردن اعتماد و ارتباط و تساوى را فراهم ساخت .
2 . گیدنز، این آینده منحط را براى سایر جوامعى که در روند جهانى‏شدن قرار مى‏گیرند و راه جوامع غربى را مى‏پیمایند، پیش‏بینى مى‏کند و در واقع از آن نیز دفاع مى‏کند . آشفتگى، ناهنجار بودن و عمق فاجعه‏اى که در انتظار وضعیت‏خانواده در جوامع در حال توسعه است، با ترسیمى که جامعه‏شناسان از وضع خانواده در جامعه غربى مى‏کنند، دست‏کم براى خواننده ایرانى، روشن و بى‏نیاز از استدلال است . کافى است وضعیت ترسیم شده را یک بار دیگر مرور کنیم .
3 . در مورد چهار دگرگونى بزرگى که گیدنز در وضع خانواده ترسیم مى‏کند، نکات قابل تاملى وجود دارد . البته سخن او در مورد جوامع اروپایى و خانواده سنتى اروپایى و خانواده امروز اروپایى درست است . اما تعمیمى که به همه جوامع سنتى مى‏دهد، خالى از اشکال نیست . این چهار دگرگونى را در نسبت‏با خانواده سنتى در اسلام بررسى مى‏کنیم:
الف) در مورد دگرگونى اول باید گفت در فرهنگ اسلام، خانواده یک واحد اقتصادى بوده است . اما این موضوع اولویت و تقدمى نسبت‏به ارتباط عاطفى میان زن و شوهر نداشته است; بلکه از این هم بالاتر، همواره توجه به موضوع اقتصاد در ایجاد پیوند خانوادگى و اصل قرار دادن آن نفى شده است . دستورات دینى، همواره، متدینان را در انتخاب همسر به دین و اخلاق و همتا بودن زن و مرد سفارش کرده‏اند . در جوامع اسلامى نیز مردم هرچه متدین‏تر بوده‏اند، نقش اقتصاد در تشکیل خانواده کم‏رنگ‏تر شده است . البته بوده و هستند فرهنگ‏ها و خرده‏فرهنگ‏هایى که با دور ماندن از فرهنگ اسلامى، ازدواج بر پایه اقتصاد در آنها رواج داشته و دارد . در جوامع عشایرى و قبیلگى این سنت هنوز هم رواج دارد .
در هیچ خانواده تربیت‏یافته اسلامى، نمى‏توان تصمیم براى فرزندآورى را یک تصمیم اقتصادى دانست . این موضوع براى خانواده‏هاى اسلامى متصور نیست که براى بالا بردن منافع اقتصادى خانواده به فرزندآورى روى آورند . البته نقش خرده‏فرهنگ‏هاى سنتى در این زمینه به قوت خود باقى است . سخن در تعمیم چنین بینشى است که درست‏به نظر نمى‏رسد . حتى اگر در ابتدایى‏ترین جوامع مسلمان که اقتصاد کشاورزى حاکم است، از فرزندان بهره‏بردارى اقتصادى مى‏شود، این موضوع را نمى‏توان عامل اصلى براى تصمیم‏گیرى به فرزندآورى دانست . تصمیم‏گیرى براى فرزندآورى در جوامع اسلامى بیش از آنکه ریشه اقتصادى داشته باشد، سرچشمه فرهنگى دارد . این کار به عنوان یک سنت‏حسنه که مورد رضاى خداوند است تلقى شده است و فرد مسلمان مى‏داند که پیامبر اسلام به زیادى امت‏خود در قیامت مباهات مى‏کند .
همچنین باید به غیرارادى بودن اغلب موارد فرزندآورى والدین اشاره کرد . مسئله کنترل موالید، گو اینکه در دوران‏هاى گذشته نیز به نوعى مطرح بوده است، اما یک مسئله شایع و جدى و فراگیر نبوده است . آنچه آگاهانه و ارادى رخ مى‏داده، روابط جنسى میان زن و مرد است . مردان و زنان براى داشتن روابط عاطفى و جنسى بهتر، هیچ محدودیتى نمى‏دیدند و تبعات قهرى عمل جنسى را نیز پذیرا بودند . حتى در مواردى که در زندگى‏هاى شهرى، فرزند زیاد عاملى براى افزایش هزینه خانواده به حساب مى‏آمده است و فرزندان نمى‏توانسته‏اند در تولید ثروت براى خانواده نقشى ایفا کنند، پدران و مادران از آوردن فرزند ابایى نداشته‏اند . کارگرانى که در شهر تهران با کار در کارخانه، زندگى سختى را همراه با هفت فرزند یا بیشتر مى‏گذرانند، هیچ‏گاه به امید اینکه این فرزندان نقشى در تولید ثروت براى خانواده داشته باشند، آنها را به دنیا نیاورده‏اند . واضح است که این خانواده‏ها، خانواده‏هاى سنتى هستند و حتى نسل‏هاى قبل از آنها نیز همین وضع را داشته‏اند . بنابراین نمى‏توان با این تحلیل گیدنز در مورد همه جوامع موافقت کرد . گو اینکه درباره روایى این تحلیل در مورد جوامع سنتى اروپایى نیز جاى تردید وجود دارد .
ب) گیدنز، دگرگونى دوم را دگرگونى در نقش‏ها مى‏داند . البته به این معنا که در خانواده سنتى نقش‏هاى ثابت وجود داشت و در خانواده جدید نقش ثابت وجود ندارد . ثبات نقش‏ها تا حدودى در جهان اسلام نیز وجود داشته و دارد . در این جهت مى‏توان تحلیل گیدنز را به خانواده سنتى اسلامى نیز سرایت داد . اما اینکه به گفته گیدنز بعد رهایى‏بخش این دگرگونى اهمیت‏بیشترى از بعد مشکل‏آفرین آن داشته باشد، پذیرفتنى نیست . به نظر مى‏رسد بر هم خوردن نقش‏ها موجب بر هم خوردن نظام خانواده شده است . به عنوان نمونه، هنگامى‏که زن از پذیرش نقش مادرى سر باز زند یا مرد از پذیرش نقش نان‏آورى و تامین اقتصاد خانواده کوتاهى ورزد و نقش‏ها بر هم بخورد، نتیجه این مى‏شود که عواطف مادرانه جاى خود را به خشونت مردانه دهد و نیز در بعد اقتصادى، فشارهاى اجتماعى بر زنان از آستانه تحمل آنان بکاهد و به همین سبب آمار طلاق به بالاتر از مرز 50% برسد .
ج) دگرگونى سوم، مساوات‏طلبى زنان، با مردان است . درست است که تا حدود بیست‏سال پیش در قانون انگلستان، زنان جزء مایملک شخصى مردان به حساب مى‏آمدند، اما این موضوع قابل تعمیم به جوامع اسلامى نیست . زنان از صدر اسلام تا کنون استقلال اقتصادى، اجتماعى، هویتى و شخصیتى خود را داشته‏اند . نه از ارث محروم بوده‏اند، نه از مالکیت زمین و سرمایه . نه با ازدواج، نامشان تغییر مى‏کرده است و نه به گونه‏اى زیر سلطه مردان مى‏رفته‏اند که مرد بتواند زن را جزئى از مایملک خود به حساب آورد . البته در خرده‏فرهنگ‏هایى که از تربیت اسلامى دور بوده‏اند، موارد خلاف نیز دیده مى‏شود . مثلا مى‏توان مواردى از خشونت را هنوز هم در پاره‏اى خرده‏فرهنگ‏هاى ایرانى و عربى یا کرد و لر و ... مشاهده کرد . حتى مواردى از خرید و فروش زنان نیز مشاهده مى‏شود . اما این مسئله قابل تعمیم به همه جوامع مسلمان نیست .
د) دگرگونى چهارم در نگرش نسبت‏به امور جنسى است . به نظر گیدنز در بیشتر فرهنگ‏هاى سنتى نگاه دوگانه‏اى نسبت‏به زن و مرد وجود داشته است . اما این نگاه نیز در جوامع اسلامى عمومیت ندارد . در میان جوامع اسلامى بى‏بند و بارى جنسى براى زن و مرد مجازات‏هاى یکسانى را دربردارد . اولا زنان و مردان ناپاک به یکسان مجازات مى‏شوند; حقوق اجتماعى هیچ‏یک سلب نمى‏شود; به لحاظ اخلاقى هر دو منزلت فروترى پیدا مى‏کنند و ... . البته به دلیل پاره‏اى مسائل، مانند آبستنى که در زن اتفاق مى‏افتد، ناپاکى زن بروز و ظهور بیشترى مى‏یابد و حساسیت‏بیشترى در نسبت‏با ناپاکى او پدید مى‏آید و به طور طبیعى پاره‏اى محرومیت‏ها نیز به دنبال بى‏آبرویى پدید آمده به وجود مى‏آید .
پى‏نوشت:
1. prizedchild.
2. reflexive.
3. emotionaldemocracy.
4. compulsiveness





      

 چرا دین ؟(قسمت اول)

 

سؤ الى که امروزه اذهان بسیارى از مردم را به خود مشغول کرده است و بحث هاى زیادى را در حوزه هاى مختلف فکرى ، ایجاد نموده این است که آیا با پیشرفت جوامع بشرى در عصر تکنولوژى که منجر به شکوفایى غیر قابل تصور علم و دانش شده است باز هم نیازى به دین در زندگى وجود دارد؟ اصولا دین به کدام بخش از نیازهاى آدمى پاسخ مى گوید و جه مشکلاتى را در زندگى انسان ، مرتفع مى سازد؟
و در نهایت اینکه آیا جوامع غربى ، نمونه ى انسانها و جوامع رشد یافته نیستند که اکنون دیگر نیازى به دین در زندگى خود احساس نمى کنند و نقش آن را عملا از زندگانى خود حذف کرده ، در قالبهاى خشک و کم رنگ طردش ساخته اند؟
این قبیل شبهات سؤ ال گونه غالبا از طرف کسانى که در عصر ماشین و تکنولوژى دین را به عنوان عنصرى ناهماهنگ در زندگى مى انگارند مطرح مى شود، که تجربه غرب در این باره و گریز این تمدن از دامان مسیحیت به آغوش طبیعیت در قالب رنسانس ، همواره شاهد مدعاى آنان مى باشد و به عنوان نمونه مطرح مى گردد.
آنان زندگانى غربى را به عنوان مطلوب ترین نوع زندگى بشرى که بدون دغدغه هاى مذهبى به سیرر تکاملى خویش ادامه مى دهد معرفى مى نماید و با تمام قوا، نسبت به تبلیغ آن اهتمام مى ورزند، که متاءسفانه در بین جوامع مسلمان کم نیستند کسانى که تحت تاءثیر این تبلیغات وسیع ، شیفته ى غرب و تمدن غربى گشته اند و همسو و همصدا با مبلغان غربى به هجمه اى وسیع ، علیه دین پرداخته اند. این قبیل افراد که ظاهر قضیه را مى نگرند با یک قیاس سطحى و نا درست - مقایسه اسلام و مسیحیت و نیز جهان اسلام و غرب - خواه ناخواه دچار نوعى دین گریزى مى شوند که یکى از اصلى ترین عوامل کم رنگ شدن باورهاى مذهبى در بین مردم چنین دیدگاهى مى باشد.
بنده بر این باورم تا زمانى که این پندار موهوم و این ذهنیت غلط از بین نرفته باشد، هر سخنى در باب مذهب و دین و تعالیم مذهبى ، کم اثر خواهد بود؛از همین رو در بخش نخست با برسى سیر تاریخى تمدن غربى و نیز تحلیل جایگاه کنونى آن در تمدن بشرى ، به رد ادعاهاى واهى طرفداران انزواى دین خواهیم پرداخت و با استناد به سخنان اندیشه مندان غربى ، وضعیت حال حاضر این جوامع را ارزیابى خواهیم نمود.
فرصت اندک و توانایى ناچیز حقیر در شرح و بسط موضوع از مواردى است که خود، به آن معترف بوده و از باب ناریایى هاى قلم از ارباب نظر، پوزش ‍ مى خواهم .
به هر حال :
متحد نقشى ندارد،این سرا
تاکه مثلى وانمایم ، مر تو را
هم مثال ناقصى ، مى آورم
تا زحیرانى ، خرد را، وارهما

دین گریزى در نگرش تاریخى
با سپرى شدن دوران مخوف قرون وسطى (2)و آغاز رونسانس ، غرب که روزگارى تلخ و دورانى سیاه را با سلطه کلیسا تحت عنوان دین ، تجربه کرده بود و تنفر شدیدى نسبت به کلیسا و زمامداران آن در دل داشت شروع به پى ریزى تمدنى جدا از مسیحیت و اندیشه دینى کرد که به نحوه ملایمى از حرکت هاى آزیخواهانه نهضت اصلاح دین ، آغاز شده ، با استمداد و یارى گرفتن از توفیقات پروتستانیزم ، قوت یافته ، در اومانیسم غرب ، متبلور شد و در عصر روشنگرى یعنى قرن هیجدهم و استیلاى قطعى عقل بر هستى شناسى غربى به اوج خود رسید.
وقوع انقلاب بزرگ علمى - صنعتى در این قرن که اساسا مولود ضرورى همان گسستگى از دین ، وانمود مى شد، غربى را که این گونه از دین گسسته بود به نیرومندترین تمدن غیر دینى تاریخ ،بدل کرد.
ترویج علم به معنى مادى و جهان آگاهى آن توسط افرادى چون «فرانسیس بیکن » در برابر دین و خودآگاهى ، اصالت بخشیدن به حس و تبلیغ و تشریح جهان محسوس و مادى و پرهیز دادن از تاءمل در باب هر آنچه علم و تجربه را ساحت آن راهى نیست ، رودرروى هم قرار دادن علم و دین ، محدود نمودن زندگى و حیات به همین چار چوب مادى و طبیعى در قالب مکاتب مختلف فلسفى و طغیان علیه مفاهیم و ارزشهاى معنوى که دین ، مدعى تبلیغ و بسط آن بود، از عمده فعالیت هاى صورت گرفته در غرب براى انزواى دین و طرد آن از زندگى افراد و نهایتا غرق ساختن آنان در دریاى متلاطم زندگانى مادى و طبیعى بود.
همان گونه که ذکر شد این گریز از دین و گرایش به دنیا، با رنسانس و انقلاب علمى - صنعتى ، تواءم گردید که همین عمر موجب پیشرفت روز افزون این جوامع در زمینه مختلف صنعتى و علمى شد و این همان وعده اى است که خداوند در این باره مطرح مى فرماید: «کسانى که طالب زندگى پر عیش و رفاه مادى هستند و نیز جویاى زینت و شهوات دنیوى ، ما مزد سعى آن ها را در کار دنیا کامل مى دهیم و هیچ از اجر عملشان کم نخواهد شد؛ ولى هم اینان هستند که دیگر در آخرت نصیبى جز آتش دوزخ ندارند و همه افکار عملشان در راه دنیا پس از مرگ ضایع و باطل مى گردد.»(هود- 15 - 16)
«نیچه »که اندیشه مندى در همین عصر و متفکرى قد علم کرده در برابر مسیحیت است ، تمامى ارزش ها و مفاهیم بدیهى اخلاقى و معنوى را زیر سؤ ال برده ، مى گوید: «باید راءفت و رقت قلب را دور انداخت ؛ راءفت از عجز است ، فروتنى و فرمانبردارى فرومایگى است ، حلم و حصوله و عفو و اغماض از بى همتى و سستى است ...نفس کشتن چرا؟! باید نفس را پرورد،غیر پرستى چیست ؟ خود را باید خواست و خود را باید پرستید و ضعیف و ناتوان را باید رها کرد تا بمیرد.»
(3)و بدین ترتیب در این دوره ، امانیسم غربى به عنوان عکس العملى تند در قبال حقارت تحمیل شده بر انسان ها در قرون وسطى تولد یافت .
نگاهى گذرا به تاریخ قرون وسطى ، علت تنفر شدید غرب از کلیسارا روشن مى سازد. کشیشان مسیحى به عنوان متصدیان کلیسا و روحانیان دین مسیحیت به اسم دین و مذهب ، به چنان اعمال شرم آورى دست یازیدند که خود به خود موجبات انزجار و نفرت مردم را فراهم آورد.
ویل دورانت در این باره مى نویسد: «پاپ ها از قرن نهم به بعد چنان اسیر اشرافیت حسود بودند که هیچ گونه قدرتى در مناصب و آیین خود نمى توانستند نشان دهند...پس از این حوادث ، مسند پاپى چندین سال ملعبه دست مردانى شد رشوه گیر، جنایتکار،یا افرادى که زنان اشرافى و بى بند و بار به آن ها دلباخته بودند. در این دوران ، اشراف اسقف ها را مى خریدند و مقام پاپى را مى فروختند . (4)
از قرن یازده میلادى به بعد که کلیسا با انجام اصلاحاتى در درون خود توانست به اوضاع آشفته ى خویش سر و سامان بدهد، کشیشان مسیحى شروع به کسب قدرت کرده در دوران اینوسان سوم دیگر قدرت روحانیت کلیسا، حد و مرزى نداشت در این دوران فروش آمرزش گناهان توسط، کلیسا که نه تنها شامل گناهان گذشته مى شد، بلکه گناهان آینده را نیز با پول مى آمرزیدند از جمله منابع درآمد کلیسا بود که به اسم دین صورت مى پذیرفت .
اما وقیحانه ترین عمل کلیسا در قرون وسطى تشکیل محکمه ى تفتیش ‍ عقاید یا انگیز سیون براى حفظ منافع خود و جلوگیرى از پیشرفت و بیدارى مردم و ممانعت از بسط و توسعه ى علوم جدید توسط، دانشمندان اروپا که اکثر آنها را از دانشمندان اسلامى به عاریت گرفته بودند به وسیله اى گریگورى نهم در سال 1231 میلادى بود که بر خلاف هر عقل سلیم و منطق انسانى است در این دوره مردمان زیادى به جرم فکر کردن و تخطى از فرمان پاپ به دار آویخته شدند و یا در سیاهچال زندانى گردیدند که به قول یکى از مورخان تعداد آن افراد در این دوره به پنج میلیون نفر مى رسید و یا به عبارتى دیگر از سال 1481 تا 1499 میلادى ، یعنى در طول هیجده سال بنا به دستور آن دیوان 10220 نفر را زنده زنده سوزاندند، 6860 نفر را تکه تکه کردند و 67023 نفر را به قدرى شکنجه دادند که نابود شدند . (5)
واقعیت آن است که مبناى جنایات ارباب کلیسا در قرون وسطى براى مقابله با علم و دانش قسمت هایى تحریفى عهد عتیق (تورات )مى باشد که ریشه هاى اصلى حرکت ها و عکس العمل هاى این گونه همان است که در عهد عتیق (سفر پیدایش ) آمده است : در باب دوم آیه ى 16 و 17 سفر پیدایش درباره ى آدم و بهشت و شجره ى ممنوعه چنین آمده است : خداوند، آدم را امر فرموده گفت : از همه ى درختان باغ ، بى ممانعت ، بخور، اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار مخورى ، زیرا روزى که از آن بخورى هر آینه خواهى مرد .سپس در آیات 1-8 از باب سوم ، سخن از فریب مار به میان مى آید که هوا را وا مى دارد تا از میوه آن درخت تناول نماید؛ آن گاه در آیه 23 از همین باب مى گوید:«و خداوند خدا گفت : همان انسان مثل یکى از ما شده است که عارف نیک و بد گردیده . اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته و تا به ابد زنده بماند!؟»حال طبق این برداشت ، امر خداوند به انسان (دین ) این است که آدمى از شجره ممنوعه آگاهى نخورد و به دنبال علم و عقل (همان شیطان وسوسه گر) نباشد. این برداشت و دیدگاه - که مغایر هر عقل سلیم و منطق صحیح انسانى است - خود مبناى انزجار و تنفر انسان را فراهم مى آورد.
به هر حال هدف از بیان این مطالب ، اشاره اى گذرا به فجایع انجام یافته در قرون وسطى توسط ارباب کلیسا و به اسم دین و مذهب بود تا از این طریق ریشه هاى تنفر غرب از مسیحیت قرون وسطایى آشکار گردد.

دین یا کلیسا؟!
همان گونه که اشاره شد اساس دین گریزى غرب در دوران رنسانس ، ریشه در قرون وسطى و حکومت مخوف و خشن کلیسا داشت که نهایتا این تنفر از کلیسا و مسیحیت قرون وسطایى - با تسامحى نابخشودنى - جاى خود را به تنفر از دین داد.
بسیارى از اندیشمندان که بعدها به عنوان چهره هاى ضد دینى تبلیغ و معرفى شدند در واقع مخالف و منتقد کلیسا بودند، نه دین .
به عنوان نمونه «ارنست کاسیرر»از قول «ولتر»نقل مى کند که : مبارزه اش ‍ نه با ایمان ، بلکه با خرافات ، نه با دین بلکه با کلیساست ؛ ولى نسل بعدى که ولتر را رهبر معنوى خود مى شناخت دیگر به این تمایز، توجهى نداشت . نویسندگان دائره المعارف فرانسه به دین و ادعاهاى آن درباره درستى حقیقت ، اعلان جنگ مى دهند. آن ها نه تنها دین را به این متهم مى کنند که همواره مانعى بر سر راه پیشرفت عقلى انسان بوده است ، بلکه معتقد بودند دین از استقرار اخلاقى راستین و نظام اجتماعى و سیاسى عادلانه نیز ناتوان بوده است .
(6)متفکرانى چون «تایلور»و «اسپنسر»، مذهب را مولود جهل دانسته . مبنا و منشا آن را جهالت آدمى پنداشتند که با زایل شدن این جهل ، دیگر نیازى به دین نخواهد بود.و افراد دیگرى هم چون «ماکس »و «مولر»، دین را ناشى از ضعف و زبونى و ترس دانستند.
در نهایت با یک جایگزینى غلط و نادرست ، مبارزه با کلیسا و خرافات تبدیل به مبارزه با دین و مذهب گردید:
عقل و ایمان را، از این قول جهول
مى خرد با ملک دنیا، دیو و غول

خود گریزى
اما باید توجه داشت لازمه چنین دین گریزى در هوله اول ، گریز از خود است که براى این منظور، سردمداران جوامع غربى - به معناى اربابان فکرى این جوامع - همواره بر آنند تا با خالى ساختن افراد از هویت شان و نیز با دیگر ساختن بیش از پیش آن ها با مظاهر ماشینیزیم هر گونه مجالى براى اندیشیدن را که منجر به آشکار شدن پوچى و بى هدفى زندگى مادى مى شود از آنان سلب نماید. آنان مى داند فراغت از محیط پر التهاب جامعه و رجوع به خویشتن خویش در خلوت تنهایى موجب بروز سؤ الات حساس بسیارى مى گردد که همین امر، فرد را به چالشى وسیع براى یافتن جوابى قانع کننده وا مى دارد و حال آن که این جست و جو همه بنیان هاى پوچ زندگى روزمره مادى را در هم مى شکند و عاقبت ، او را یا به دامان نیهیلیزم و پوچى مى کشاند و یا آن که او را به ساحت دین ، رهنمون مى شود.
نقش اگر خود، نقش سلطان یا غنى ست
صورت است ، از جان بى چاشنى ست
زینت او، از براى دیگران
باز کرده ، بیهده ، چشم و دهان
اى تو در پیکار، خود را باخته !
دیگران را تو، زخود، نشناخته !
یک زمان ، تنها بمانى ، تو زخلق
در غم و اندیشه مانى ، تابه حلق !

«مهاتماگاندى »رهبر فقید هند با اشاره به این نکته ، این جنبه از زندگى غربى را چنین به نقد مى کشد:«غربى به کارهاى بزرگى قادر است که ملل دیگر، آن را در قدرت خدا مى دانند؛لیکن غربى از یک چیز عاجز است و آن تاءمل در باطن خویش است . تنها این موضوع براى پوچى درخشندگى کاذب تمدن غربى ، کافى است .
تمدن غربى اگر غریبان را مبتلا به خوردن مشروب و توجه شدید به اعمال جنسى نموده است به خاطر این است که غربى به جاى خویشتن جویى در پى فراموشى و بیهودگى است ...وقتى انسان روح خود را از دست بدهد فتح دنیا به چه درد او مى خورد؟!»
امروزه «سردمداران نظام سرمایه دارى و تکنولوژى مدرن ، به سرکردگى آمریکا تحت تاثیر ابعاد تمدن و وجود بشر معاصر هستند و از این طریق در صدد تنزل وجود آدمى از ساحت موجودى متفکر، خلاق و آفریننده ، که مى تواند با سلطه هر امر ضد انسانى مخالف ورزد و علیه آن بشورد، به ساحت و جایگاه موجودى ماشینى و فاقد تفکر، اراده و ابتکار - که در واقع همانند روبات هاى خدمتگذار وظیفه اى جز اطاعت از صاحبان و تنظیم کنندگان زندگى و بلکه وجود خود ندارند - مى باشند، تا در نظام بشرى در اردوگاه هاى فرا صنعتى آینده ، هم چون میلیاردها مورچه مطیع در موقع لزوم شکننده و نابود شونده به تکثیر مدرن ترین محصولات تکنولژیک ، و خدمتگذارى به اربابان جهانى و فرا ملیتى خود مجبور گردند...در جهان امروز و آینده سردمداران نظام سرمایه و زور، در صدد مسخ کامل وجود انسان ها از طریق نابود سازى قدرت اندیشه و قوه تعقل در آن ها مى باشند، تا آدمى دیگر قادر به اندیشه و هیچ گونه واکنش عاطفى و احساسى که همه ریشه در بنیاد معنوى و انسانى وجود او دارند نباشند. و البته آن ها به خوبى مى دانند که لازمه این امر، قطع ارتباط انسان ها با گذشته و سابقه اعتقادى و فرهنگى و روانى آن هاست تا در سایه آن همواره همانند روبات هاى خدمتگذار به موجوداتى کاملا مکانیکى و ماشینى مبدل شوند؛که وظیفه جز اطاعت و ابراز واکنش هاى از پیش تعیین شده نداشته باشند.»
اما به رغم همه این تلاش ها از آن جا که خداجویى و حقیقت طلبى ، ریشه درفطرت آدمى دارد یک انسان غربى هر گاه مجالى براى اندیشیدن مى یابد به جست و جوى خود مى پردازد و سعى در روشن نمودن هدف زندگى خویش مى نماید و از همین جاست که طغیان هاى فردى ، علیه افکار پوچ مادى و دهرى ، شروع مى شود.

به دنبال پاسخ !
انسان «روشنفکر » غربى که نمى خواهد در منجلاب روزمرگى و پوچى و بیهودگى غرق شود، سعى مى نماید که خود را از محیط پست و بى هدف خود خارج سازد. او نمى تواتند با تمسک به دین آمیخته با خرافات مسیحیت خود را فریب دهد و با اتکا به آن خویشتن را وارهاند.
او جوابى براى سؤ ال هاى سرنوشت ساز خویش از بطن دین نمى یابد؛ و لذا ماءیوسانه در دل مکاتب مدعى غربى ، دست و پا مى زند و در پى جوابى قانع کننده مى گردد، تا شاید گم شده خود را از بطن فلسفه هاى غربى بیابد. ازطرف دیگر، مکاتب فلسفى که ساخته ذهن ناقص بشرى است به هیچ وجه نمى تواند او را قانع کرده و توجیه نماید؛ و لذا انسان خود را موجودى متحیر و سر گشته در دنیا احساس مى نماید و احساس پوچى ، چون خوره اى در اندیشه او رخنه مى کند و نیهیلیسم با زندگى او عجین گردیده و دنیایى سیاه و تاریک براى او ترسیم مى نماید که اگر دست آویزى محکم و متین و راهى مطمئن براى خویش نیابد و جواب سؤ الات اساسى خود را پیدا ننماید، خود کشى و انتحار، تنها راهى است که براى گریز از توهمات خوفناک خود مى یابد. آمار رو به تزاید خود کشى ها در جوامع غربى در حین رفاه مادى ، شاهدى است بر این مدعا.
هست آسان ، مرگ ، بر جان خران
که ندارد، آب جان جاودان
چون ندارد جان جاویدان ، شقى ست
جراءت او بر اجل ، از احمقى ست (7)

«گوته »شاعر نامدار آلمانى که خود از متفکران بزرگ غربى است در ترسیم شخصیت یکى از داستان هاى خود به نام «فاووست »در واقع او را به عنوان سمبل بشریت جدیدى که از دل رنسانس پدید آمده ، خلق نموده است که توجه به محتوى این داستان ، بیانى ظریف از اوضاع روحى افراد جوامع غربى خواهد بود.
«فاووست ، گونه تجسم بشریتى است که با فروش روح خود به شیطان در جست و جوى قدرت و اقتدار مطلق برآمده است . در قرن شانزده بشریتى جدید در غرب ، متولد مى شود که حوالت تاریخى او اسارت در نفسانیت است .
فاووست ، دانشمندى است که سال ها مطالعه و دانش آموزى و تدریس ، هیچ کدام او را شاد و خرسند نساخته است ؛ او همیشه افسرده است . شیطان بر او وارد مى شود و با فاووست ، پیمان مى بندد که در قبال بر آوردن آرزوها و شاد ساختن او، روح وى را در اختیار خود بگیرد. فاووست به یارى شیطان به ارضاى هواهاى نفسانى خویش مى پردازد و جمعى را نیز به کام مرگ مى کشاند.
در بخش دوم ، فاووست مى کوشد به کارهاى شگفت آورى دست بزند. او به کمک شیطان مى خواهد طبیعت را به خدمت انسان مگمارد، اما این تلاش بیهوده است و هیچ کدام او را شاد نمى کند...فاووست ، انسانى است سرگشته که نه به شادى هاى این علم ، خوشدل است و نه در او چنین شهامتى هست که از دلبستگى این زندگى بگذرد و به فراسوى حیات دنیوى ، گام نهد.»
(8)شخصیت فاووست ، نمونه بارز یک انسان غربى بعد از رنسانس است . به قول یکى از متفکران معاصر: «غرب ، رؤ یایى است که شیطان به فاووست ، القاکرده است .»

چراباید رفت ؟!
حال در این قسمت بیان گوشه هایى از اوضاع نابه سامان و پریشان روحى و روانى است غربى که شاید در وحله اول ، غیر قابل باور بنماید از زبان روشنفکران و اندیشه مندان این جوامع مى تواند گویاى واقعیتى نهفته در درون تمدن غیر دینى غربى باشد:
خوش بود، گر محک تجربه ، آید به میان
تا سایه روى شود، هر که در او، غش باشد (9)
دقت در اعترافات آنان و توجه و تاءمل در باب آن ، موجب روشن شدن نقص ‍ اساسى تمدن غربى مى گردد و یک نیاز آشکار و مبرم را که زندگى فلاکت بار فعلى غرب ، حاصل فقدان آن است بیان مى نماید.
دکتر آلکسیس کارل که از متفکران و اندیشه مندان بر جسته غربى است در کتاب «انسان ؛موجود ناشناخته » خود مى گوید:«واقعاتمدن قرن بیستم ، خود را موقعیت بسیار دشوارى مى یابد؛ به خاطر این که باما سازگار نیست ، با طبیعت ما آشنا نیست ؛آن ، خود به وجود آمده ؛ در صورتى که با ما بیگانه است ، فرزند خیالات است ، فرزند اکتشافات به اصطلاح علمى و شهوات مردم شهوت ران است ، فرزند اوهام و خرافات و فرزند خواسته هاى مردم خود سر است . به رغم آن که با دست خود ما با تلاش و کوشش خود نا به وجود آمده با قامت ما نارساست ، با شکل و سیما و حقیقت ما سازگار نیست .»
(10)«روژه دوپاسکیه » در جایى چنین به حقایق موجود در جوامع غربى اعتراف مى نماید:«اندیشه این عصر، انسان شناسى مشخص و قابل قبولى براى ارائه به عموم مردم ندارد و آنچه بر دوش مى کشد انبانى از مفاهیم گوناگون است که این مفاهیم در گرداب شوریدگى ها و اختلافات کنونى از پیشنهاد تعریفى هماهنگ راجع به وضع بشر ناتوان اند. آرى ، در هیچ تمدنى مانند تمدن جدید (غرب ) این گونه کامل و نظام واره از این نکته ها غفلت نشده است که : دنیا براى چیست ؟ ما از کجا آمده ایم ؟ آمدنمان بهر چه بوده است ؟ به کجا مى رویم ؟ و چرا باید رفت ؟...در روزگار ما، تارو پود مفهوم انسان از هم گسسته است . کتب تطورگرایى ،از آدمى ، میمونى والا و پیشرفته ساخته ؛ آن گاه فلسفه پوچى و عبث گرایى ، گام به میدان نهاده است ، تا باقیمانده همسازى آدمى را از وى بگیرد و چنین شده است .»
ادامه در قسمت دوم





      

چرا دین ؟(قسمت دوم)

 

(11)«ویل دورانت »فیلسوف شهیر آمریکایى نیز این گونه زبان به شکوه مى گشاید: «فرهنگ ما امروز بسیار سطحى است و علم و دانش ما بس ‍ عمیق ؛ زیرا ما از نظر ابزار و وسایل بسیار ثروتمندیم و از نظر هدف و اغراض خیلى فقیر و تهى دستیم .
آن میزان برترى عقلى که روزى از یک حرارت و ایمان دینى پیدا شده بود از میان رفت و این علم بى ایمان ، اساس عالى اخلاق ما را به غارت برد.»
اگر خدا نباشد...!
«نیچه »که بیان هاى فلسفه مشهور او با عنوان «اصالت نیرومندى »را در ابتداى این مقال مطرح کردیم ، این گونه در اواخر عمر، اوضاع اسفناک روحى خود را در نامه اى که به خواهرش نوشته است مطرح مى کند: «هر چه روزگار بر من مى گذرد زندگانى بر من گران تر و سخت تر مى شود. سال هایى که از بیمارى در نهایت افسردگى و رنجورى بودم هرگز مانند حالت کنونى از غم ، پر امید، تهى نبودم ،...خدایا! من امروز چه تنها هستم . یک تن نیست که بتوانم با او بخندم و یک فنجان چاى بنوشم . هیچ کس ‍ نیست که نوازش دوستانه اى بر من روا بدارد.»
(12)او که دچار بحران هاى شدید روحى و روانى بسیار شده بود، سرانجام اعتراف کرد که : «اگر خدا نباشد، آدمى دیوانه مى شود.»
وى فقر معنویت غرب را دریافته بود و از همین رو از «مرگ خدا»سخن مى گفت ! به عقیده او تنها راه بیرون شدن از این وضع ، آن بود که فراسوى اخلاق و معیارهاى معمول نیک و بد ظهور کنند؛ مردانى که آن ها را «ابرمرد»مى نامید.
وضعیف و زخمى که تفکرات نیست انگارانه براى متفکران و اندیشمندان غربى به بار آورده ، این گونه درباره «مارک اورل »و نیز نیچه و شو پهناور، توسط ویلیام جیمز، تصویر مى شود:
«کلمات مارک اورل ، تلخى ریشه دار غم و اندوه را نشان مى دهد. ناله هاى آن مانند ناله هاى خوکى است که زیرا تیغ ، سر مى دهد. وضع روحى نیچه و شو پنهاور، عبوسى ها و کج خلقى هایى در آن ها دیده مى شود که آمیخته با دندان غروچه هاى تلخى مى باشد. ناله هاى مرارت آمیز این دو نویسنده آلمانى آدم رابه یاد جیرجیرهاى موشى مى اندازد که مشغول جان دادن است . در کلمات این دو نویسنده آن معنا و مفهوم تصفیه اى که مذهب به سختى ها و مشقات زندگى مى دهد، دیده نمى شود.»(13)
«افسانه سیزیف » که کتابى است به قلم «آلبرکامو» یکى از مشهورترین نویسندگان نیهیلیست غربى - در واقع آیینه تمام نماى اوضاع اسفناک زندگانى غیر دینى غربى مى باشد که در قالب این افسانه تبلور مى یابد: خدایان ، سیزیف را محکوم کرده بودند مدام صخره اى را تا قله کوهى بغلتاند و از آنجا سنگ با وزنى که داشت به پایین مى غلتید و دوباره سیزیف باید سنگ را تا قله بالا مى برد.
خدایان پى برده بودند که هیچ تنبیهى وحشتناک تر از کار بیهوده و بى امید نیست .
احساس یاءس و ناامیدى در انسان غربى همواره او را با این سؤ الات درگیر مى نماید که : «ما، روى کره خاکى چه مى کنیم به جز کارى بیهوده و بى امید؟ انسانها زندگى کوتاه و یگانه شان را صرف چه مى کنند؟ حال آنکه به زورکار، موفق شوند صخره را تا قله بالا ببرند؛ آن گاه یک بیمارى یا یک جنگ دوباره به پایین رهایش مى کند.» همه کارها بیهوده و پوچ و عبث ؛ و انسانها ناامید و ماءیوس .
این موارد واقعیاتى انکار ناپذیر در بطن تمدن غیر دینى غربى است که ریشه در اندیشه دهرى و جهان بینى مادى دارد.
به تعبیر دانشمند روسى «لئوتولستوى »: «ایمان ، همان چیزى است که انسان با آن زندگى مى کند.» پس بدا روزى که انسان ایمان خود را از دست بدهد!
«در حال حاضر دیگر غریبان همانند قرون گذشته به پیشرفت و حل مشکلات گوناگون فردى و تاریخى از طریق گسترش و بسط تفکر اومانیسم و نتایج تکنولوژى که محصول مستقیم آن است ، چندان امید وارى ندارند و بسیارى از مفسران و منتقدان که بیش تر تعلق به تفکر به جهان پست مدرن غرب دارند با اعلام خطر و بحرانى فراگیر جز یک مه غلیظ نیستى و ابهام و خطرى کاملا جدى در برابر اندیشه و تاریخ غرب ، چیزى نمى یابند؛ به نحوه که چشم انداز آینده براى آنها حتى تا فاصله اى بسیار نزدیک کاملا مبهم و سخت تیره و یاءس آور است .»(14)
«داریوش آشورى » نویسنده معاصر در بحثى تحت عنوان دو چهره نیهیلیزم امروز غرب مى گوید: آن بروژوازى پرشورى که «باستى »را فتح کرده و پرچم ناسیونالیزم را بر افراشت ، امروز چیزى ندارد که به آن بیندیشد، مگر بى اندیشگى ! نسل جوان اروپایى بر نقطه اى پوچ ایستاده است . امروز غرب ، صادراتش را تحویل مى گیرد:
آشوب هاى اجتماعى ، نومیدى ، سرگردانى ، حس حقارت ، و نهیلیزم . او همه این هارا به ملت ها و تمدن هاى دیگر تحمیل کرده بود.) (15)

ورشکستگى عقل
به هر حال با مرورى در سیر تاریخ تمدن غربى ، در مى یابیم حقیقت چیزى جز این نیست که دکتر آلکسیس کارل این گونه به آن اعتراف مى کند: «انسان (غربى بى دین ) در جهان ، در جهانى که خود ساخته ، غریب و بیگانه است . این موجود هنوز نمى تواند دنیاى خود را تنظیم کند... ماقوم بدى هستیم ، ما ملت محکوم به زوالیم ، و در طوفان ورشکستگى عقل ، گرفتار شده ایم . ملت ها و جماعت هایى که در این اجتماع ، در این تمدن صنعتى به عالى ترین مرتبه نمو و پیشرفت رسیده اند چون خوب نگاه کنى ملت هایى هستند که ضعف گرفته و به ناتوانى گراییده ، ملت هایى هستند که به زودى به شکست و تباهى خواهند رسید؛ آن هم با سرعتى به مراتب بیش تر از سرعت دیگران .» (16)
واقعیتى که امروزه غرب با آن دست به گریبان است : افول تمدن غربى و تفکر بنیادین آن ، یعنى اندیشه هاى اومانیستى است که با بحران هاى متعدد اجتماعى و فلسفى نیز قرین گردیده است .
امروزه کلیه جوامع غربى دچار نوعى خلاء اعتقادى و فرهنگى مى باشند که در همین راستا دیگر به هیچ مکتب بزرگ فلسفى ، حتى به معناى اومانیستى آن باور ندارند. امروزه انسان غربى نه اعتقادى جدى به ارزش هاى دینى دارد و نه همانند گذشته به هیچ حقیقت غیر الهى دیگر.
تمدن غیر دینى غربى ، فقدان دین و معنویت ناشى ازآن ، اکنون در منجلابى توهم زا گرفتار آمده است ، که بسیارى از متفکران ، آن را سرانجام و پایان راه تمدن غربى مى دانند.
«اشپینگلر» در کتاب «سقوط غرب » و «توین بى »در«بررسى تاریخ » به زوال و نابودى این تمدن ، اشاره کرده اند.
«ناتائیل وست » نویسنده آمریکایى که کافاکاى آمریکا، لقب گرفته است مى گوید: «این تمدن ، بوى مردار مى دهد؛ وقت آن است که مؤ دبانه ولى زود به خاکش بسپاریم . ما اعضاى بشاش اداره متوفیات دوران جدیدیم .»(17)
به این ترتیب تجربه غرب در این روند تاریخى ، بیانگر این واقعیت است که انسان منهاى معنویت ، یعنى تهى شدن او از ارزش هاى مقدس انسانى و تبدیل نمودن او به یک مرده متحرک ، یک ماشین بى روح و یک لش متعفن !

کابوس
بحران هاى ناشى از این تمدن بى روح ماشینى ، تاوانى است که باید غرب در قبال ترک و انزواى دین بپردازد: فساد و فحشاى لجام گسیخته ، بى بند و بارى هاى وسیع اخلاقى ، در خطر افتادن امنیت عمومى ، پر شدن سریع تیمارستان ها از بیماران روانى ، خودکشى هاى رو به تزاید در مرفه ترین کشورهاى غربى ، فرو رفتن در دام اعتیاد و الکل و آمار وحشتناک از فرو غلتیدن جوانان در منجلاب روابط نا مشروع جنسى که فقط ترس از بیمارى ایدز، آن را تا حدودى کنترل مى کند، انتشار اخبار تکان دهنده از فراگیر شدن موج خشونت در این جوامع تاحد درگیرى هاى مسلحانه در خیابان و نیز مدارس ، تشکیل باندهاى وسیع تجاوز جنسى به زنان و کودکان و هزاران هزار معضل اجتماعى دیگر، کابوسى است که امروزه دامنگیر جوامع غربى شده است .
علم و تکنولژى هم امروزه به شمشیرى بران و تیز مى ماند که اکنون در دست دیوانه اى ، همواره ، جان همه جهان را تهدید مى کند. تولید سلاح هاى شیمیایى ، میکربى و نیز تولید و انباشت سر سام آور سلاح هاى ویرانگر هسته اى و اتمى ، از نمونه هاى بروز دانش تهى از ایمان است که امروزه تهدیدى جدى براى جوامع بشرى محسوب مى شود:
واستان از دست دیوانه ، سلاح
تا ز تو راضى شود، عدل و صلاح
چون سلاحش هست و، عقلش نى به بند
دست او را نه که آرد صد گزند
(18) در هر صورت اوضاع کنونى غرب و آشفتگى ها و نا بسامانى هاى موجود در آن ، که این تمدن را تا حد نابودى و انفجار پیش برده است حاصل کار کسانى است که به تفکیک دین از دنیا پرداخته و تمام هم و غم خویش را مصروف انزواى دین و نیز کنار زدن آن از عرصه زندگى نمودند. هم چنین اوضاع جارى در این جوامع ، نتیجه مستقیم زمینه سازى هاى اربابان کلیسا در قرون وسطى است :
ظالم ان قومى ، که چشمان دوختند
وز سخن ها، عالمى را سوختند
زان که تاریکى است ، هر سو، پنبه زار
در میان پنبه ، چون باشد شرار؟!
سر خوردگى انسان غربى از مکاتب متعدد فلسفى ، مبتنى بر افکار دهرى و نداشتن کار آیى این مکاتب در پاسخگویى به تک تک افراد این جوامع ، غریبان را به این باور رسانده که فلسفه هاى بشرى قادر به ارضاى فطرت انسانى نبوده و همواره از نقص نسبى و مطلق ، رنج مى برند. به قول «سنت آگوستین »: «فلاسفه ، بسیارى از حقایق عالى و سودمند را کشف کرده اند، ولى آنان همه حقیقت ضرورى براى انسان را کشف نکرده اند و به این جهت در گمراهى ها افتاده اند. عقل آدمى با نیروى طبیعى که دارد نمى تواند راهى به همه حقیقت پیداکند و از هر گونه گمراهى اجتناب بورزد.
بالاتر از این ، فلسفه به تنهایى قدرت تحریک نفس از معرفت خالص به عمل شایسته را ندارد. فلسفه از این جهت یک وسیله معرفتى ناقص براى کمال است .» (19)
فلسفى را، زهره نى ، تا دم زند
دم زند، دین حقش ، بر هم زند
«شاید احساس تهوع فرهنگى و تاریخى امروز جهان (غرب ) پیش در آمد این تخلیه الهى و انسانى از برخى کثافات عصر جدید باشد تا در سایه آن ، آدمى اندیشه و وجود خود را در مقام فکر و عمل ، متصل به ملکوت هستى سازد...سرانجام او در خواهد یافت ، آنچه اصل است همان وجود و هستى است ، نه اندیشه و خیال ؛ که اندیشه در سایه هستى مى اندیشد. باید کتاب وجود را از نو قرائت کرد اما نه به نام خویش ، بلکه به نام خالق آن ... اگر این امر صورت پذیرد، آدمى از رنج همه توهمات و بت ها و کثافات و تناقضات عصر جدید، رهایى خواهد یافت . هر چند این نیز نکته اى بزرگ و ژرف است که وجود این ظلمات بزرگ و عظیم در اندیشه تاریخ عصر جدید، در پرتو مشیت خالق حکیم ، موجب تنبه و تذکرى عمیق در انسان معاصر نسبت به مقام بزرگ و جبار حقیقت خواهد گشت .»(20)

در جست و جوى راهى نو
به این ترتیب ، گرایش طیف جدیدى از غریبان نسبت به دین و تعالیم مذهبى ، نه تنها کارى غیر منتظره نیست ، بلکه نتیجه منطقى و معقول مباحث مطرح شده این بخش مى باشند. آمارى که خود جوامع غربى ، ارائه مى دهند حاکى از آن است که امروزه دین گرایى و معنویت طلبى ، طیف وسیعى از مردم را در بر گرفته است .
دکتر سید حسین نصر از آن اندیشمندان مسلمان و ایرانى که خود به عنوان استاد دانشگاه جرج واشنگتن آمریکا از نزدیک با مسائل غربى آشنا بوده و در دل این تمدن ، همه جوانب آن را لمس کرده ، در این باره چنین مى گوید: «جوان مسلمان نباید به خاطر مشاهده آن همه لاقیدى و بى بند و بارى در اخلاقى جنسى و یا به خاطر عده زیاد مردمى که با تعالیم دین مخالفت مى کنند، یا آن اندازه نسبت به آداب و مناسک دینى بى علاقه اند، به اشتباه بیفتد و گمان کند نقش دین ، کلا مغفول مانده است .
واقع امر، این است که امروزه در غرب ، علاقه و توجهى به مراتب بیش از چند دهه گذشته نسبت به دین ، نشان داده مى شود و این عمدتا ناشى از در هم شکستن بسیارى از بت هاى ذهنى و ایدئولوژى هاى فکرى غرب است ،که از بطن اندیشه قرون هیجدهم و نوزدهم اروپا، سر برداشته و جاى دین را گرفته است . این ایدئولوژى ها به تدریج طرد و ترک شدند و خطر و قدرت تخریبشان به نحوه بى سابقه هویدا شد. امروزه دین در غرب ، عده کثیرى از افراد صاحب اندیشه را به تاءمل و مطالعه در این باب و نیز به میزانى که شاید از هر زمان دیگرى بعد از غیر دینى شدن تمدن غرب در چند دهه پیش ، بیش تر باشد، به گرویدن به جلب کرده است .»
در حال حاضر، دین گرایى در غرب چنان حالت وسیعى به خود گرفته که حتى شامل ادیان و تازه تاءسیسى هم چون گرایش به سحر و جادو و نیز رسیدن به ادیان کهن اروپایى پیش از مسیح مانند «دروئیدها» نیز شده است . هم چنین در عصر حاضر تمایل به ادیان و مذاهب شرقى از عمده ترین گرایشات دینى این دوره در تاریخ غرب است ، که براى گریز از پرتگاه هاى مخوف اندیشه هاى پوچ گرایانه و رهایى از زندان هاى تاریک یاءس و ناامیدى صورت مى گیرد، تا جایى که اکنون افراد بسیارى در جوامع غربى به آیین هاى هندو و بودا و نیز اسلام و تعالیم صوفیه ، گرایش ‍ یافته اند.به این ترتیب مى توان ادعا نمود که یک انسان سر گشته غربى که در «شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل » گرفتار آمده در جست و جوى دینى جامع به تکاپو افتاده است ؛زیرا او که تجربیات زیاد و زیان بارى را از سر گذرانده ، به خوبى پى برده است تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختى واقعى ، راهى است که با فطرت او تطابق داشته باشد انگیزش هاى فطرى او آن را اقتضا نماید؛ که چنین راهى قطعا فراتر از عقل ناقص بشرى خواهد بود.

نیاز اساسى
توجه به نکات زیر، اهمیت نقش دین در زندگى انسان را آشکارتر مى نمایاند:
«1. دین ، انسان را به یک فلسفه حیات ، مسلح مى کند و به عقل وى روشنگرى لازم را مى بخشد. دین براى یک فرد، نقشى را ایفا مى کند که قطب نما براى یک کشتى ، و در دریاى زندگى ، جهت و راهنمایى در اختیار او مى نهد.
2. دین بر اراده انسان تاءکید مى نهد؛ آن را تقویت و فرد را کمک مى کند تا به فرمان هاى عقل گردن نهد.
3. دین ، نیازهاى اساسى روح ، به ویژه نیاز به عشق و جاودانگى را تحقق مى بخشد.»(21)
«میساک »که در دفاع از ارزش هاى دین از لحاظ روان شناختى مطالب یاد شده را مورد توجه قرار داده است ، اعتقاد دارد که : «از این مساعدت ها، آرامش روح ، سازگارى معنوى و قدرت مقاومت در برابر خطرهاى اخلاقى به وجود مى آید.»(22)
«کارل گوستاویونگ » از دیگر دانشمندان غربى در تبیین جایگاه دین در زندگى انسان ها چنین مى گوید: «در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آن ها مواجه بوده ام ... یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله چیزى جز یافتن یک نگرش دینى نسبت به حیات باشد. با اطمینان مى توان گفت که همه آن ها از آن رو احساس بیمارى مى کرده اند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر به پیروان خود، عرضه مى دارند از دست داده اند و هیچ یک از آنان قبل از باز یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافته است .»

سرانجام ....دین ....
مى توان با اتکا به مطالب بحث شده در این مقال ، نتیجه گرفت :دین و مذهب الهى و آسمانى ، تنها راهى است که انسان امروزى غرب مى تواند به آن اعتماد کند و یقینا این شاهراه هدایت که از طریق کانال وحى به انسان ها ارائه گردیده ، ضامن سلامت و سعادت پیروان خویش خواهد بود.
«ابوعلى سینا»دانشمند برجسته ایرانى در کتاب «نجات »خود، چه زیبا و دل انگیز، نیاز به یک دین و مذهب را توضیح داده است . او مى گوید: «نیاز به نبى و بیان کننده شریعت الهى و اودئولژى انسانى در بقاى نوع انسان و رسیدن به کمال وجودى انسانى اش ، بسى بیش تر است از نیاز به رویانیدن مو برابروان و مقعر ساختن کف دو پا و منافعى دیگر از این قبیل که صرفا نافع در بقاى نوع انسان اند؛ بدون آنکه ضرورت بقاى نوع ایجاد کند.»
اما در باب فواید ایمان مذهبى و دین ، باعث انبساط خاطر و بهجت روحى مى شود؛ چرا که خوش بینى به جهان هستى را در بر دارد؛ زیرا آفرینش و خلقت را هدفدار و هدف را خیر و سعادت و کمال مى داند. ایمان مذهبى ، روشندلى ، امیدوارى ، آرامش خاطر و دورى از دلهره و نگرانى ، لذت هاى عمیق معنوى مانند عبادت و پرستش خدا، بهبود اجتماعى ، کاهش ‍ ناراحتى هاى روحى و روانى و موارد بسیار دیگرى از جنبه هاى مختلف یک زندگانى سعادت بار با خود همراه دارد.
ولى افسوس که در طول تاریخ ، انسان هاى غافل و بشریت ناآگاه ، همواره از در انکار، در آمده و سر تسلیم فرود نیاورده است :
«سر هر کوه ، رسولى دیدند
ابر انکار به دوش آوردند
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد
خانه هاشان پرداوودى بود
چشمشان را بستیم
دستشان را فرستادیم به سر شاخه هوش
جیبشان را پر عادت کردیم
خوابشان را به صداى سفر آیینه ها آشفتیم .»(23)
سعى ما بر آن بود تا در این بخش ، با رسوخ در زاوایاى پنهان تمدن غربى ، فراتر از نگاه هاى سطحى ، آن را مورد تحلیل قرار دادیم ، تا کاستى هاى اساسى و ضعفهاى بنیادین آن که بنگاه هاى تبلیغاتى غرب ، همواره در صدد کتمان آن هستند، آشکار گردد.
علت بررسى در مورد تمدن غربى ، در واقع به منظور رد شاهد و مثال ادعاهاى طرفداران انزواى دین و نیز استفاده از همان مثال در توجیه جایگاه برجسته و جاودانه مذهب در عرصه زندگى بشر بود.
در پایان ، خالى ازلطف نیست نظر دانشمند و متفکر برجسته غربى (آلبرت انیشتین ) را در باب مذهب و دین مطرح کنیم . او مى گوید: «به سختى مى توان در میان مغزهاى متفکر جهان ، کسى را یافت که داراى یک نوع احساس مذهبى مخصوص به خود نباشد. این مذهب با مذهب یک شخص عامى ، فرق دارد...دین این دانشمند، تحیرى شعف آور از نظام عجیب و دقیق کائنات است که گهگاه پرده از روى اسرارى ، بر مى دارد که در مقایسه با آن ، تمام تلاشها و تفکرات منظم بشرى انعکاسى ناقابل بیش ‍ نیست .»(24)
وى در جاى دیگرى مى گوید: «اصلا چیزى که سبب شد، دانشمندان و متفکران و مکتشفان ، در تمام طول قرون و اعصار در گوشه تنهایى به مطالعه

حسن ختام
حسن ختام این بخش را سخنانى از امام صادق (ع ) پیرامون دین ، قرار مى دهیم : «دیندار، اندیشید؛ در نتیجه آرامش و وقار بر او ظاهر گشت و حالت اثبات و استقلال شخصیت دست یافت ؛ پس فروتن گشت و به آنچه خدا برایش انتخاب نموده ، قانع گردید؛ پس از همه کس بى نیاز شد و به آنچه خدا به وى داده ، بسنده کرد و از دنیا جدا گشت و آن گاه از اندوه هاى آن رها گردید،و شهوات را از خویش براند؛ پس آزاد گشت و خود را از دنیا و علائق آن جدا ساخت . از شرور و آفات آن ، مصون ماند و کینه از دل فرو ریخت و محبت و مردم دوستى در او ظاهر گشت . از مردم نترسید و آن ها را از خود نترسانید و درباره آن ها خطایى مرتکب نگشت ؛ در نتیجه از شرشان محفوظ ماند، و دل از همه چیز کند؛ پس به مراد خویش نائل گشت و به کمال فضیلت ، دست یافت و با بصریت به آینده خویش نگریست ؛ پس از پشیمانى ، ایمن گشت .»(25)

پی نوشت
2- مثنوى ، دفتر چهارم ، ص 223
3- سیر حکمت در اروپا، ج 3، فصل پنجم .
4- تاریخ تمدن (عنصر ایمان ) ج 4، ص 4 بخش اول ، ص 697 - 698.
5- تاریخ تحولات اجتماعى ، مرتضى راوندى ، ص 319.
6- فلسفه روشنگرى ، ارنست کاسیرر.
7- مثنوى معنوى .
8- شهرباز زرشناس ، نشریه مهر، شماره 119.
9- انسان موجود ناشناخته / 38.
10- انسان موجود ناشناخته / 38.
11- اسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه .
12- سیر حکمت در اروپا، ج 3، فصل 5.
13- .دین و روان ، ویلیام جیمز، فصل اول .
14- در اسارت آزادى / 33
15- مجموعه آثار، شهید مطهرى ، ج 2، ص 316 - 317.
16- انسان ؛ موجود ناشناخته / 43 - 44.
17- رسالت هنر، دکتر مصطفى رحیمى .
18- مثنوى معنوى ، دفتر اول ، ص 23.
19- تاریخ فلسفه هاى اروپا در قرون وسطى ، ص 25.
20- در اسارت آزادى / 132
21- به نقل از «میلتون ینگیر»؛ از کتاب دین و چشم اندازهاى نو
22- دین و چشم اندازهاى نو، دین و نیازهاى فرد؛ نوشته : میلیتون بینگر.
23- سهراب سپهرى / سوره تماشا
24- جهانى که من مى بینم ، آلبرت انیشتین .
25- بحارالانوار، ج 2، ص 53





      

چرا اسلام ؟(قسمت سوم)

 

معجزه پیامبر
تعالیم اسلامى در قالب کتاب آسمانى این دین ، که در واقع معجزه اسلام نیز محسوب مى شود تبلور مى یابد، که در این جا به علت اهمیت جایگاه آن در اسلام به بررسى برخى جوانب این کتاب الهى مى پردازیم :
محمد صلى الله علیه و آله پیامبر دین اسلام که خود فردى امى و درس ‍ ناخوانده و مکتب نرفته بود در اثبات رسالت خویش ، کتاب آسمانى دین خود را به عنوان معجزه ارائه مى نماید.
کلام و کتاب به عنوان معجزه نبوت پیامبرى امى ، که در همه زمان ها و در همه مکان ها خواهد بود و همه منکران را به تحدى و آوردن کتابى چون خود فرا خواهد خواند (82) و همواره در معرض قضاوت عموم مردم همه اعصار خواهد بود، چه شگفت معجزه و چه بزرگ آیتى است بر حقانیت اسلام .
قرآن خود در این زمینه چنین مى گوید: و ما هم چنان که بر رسولان پیشین ، کتاب آسمانى فرستادیم ، بر تو هم اى رسول ! قرآن را نازل کردیم ، پس آنان که به آن کتب که براى شان فرستادیم ، ایمان آوردند، به این کتاب نیز ایمان آرند و از این گروه (اهل مکه ) هم بعضى ایمان آوردند و به جز کافران هیچ کس آیات ما را انکار نخواهد کرد * و تو پیش از این نه مى توانستى کتابى بخوانى و نه خطى بنویسى ، تا مبادا مبطلان (منکران قرآن ) در نبوتت شک کنند (و بگویند این کتاب به وحى خدا نیست و خود آن را جمع و تالیف کرده است .)(83)
قرآن در طول 14 قرن به عنوان برنامه اى کامل و منظم ، جهت نیل به سعادت و کمال انسانى بنا به تعریف اسلامى و قرآنى آن بوده و هم چون قلبى در پیکره جهان اسلام همواره خون حیات و زندگى را در شریان هاى آن به گردش در آورده و هنوز هم پس از 1400 سال ، معجزه جاوید محمد صلى الله علیه و آله به رغم پیشرفت دانش و علم و بینش بشریت و سیر سریع تمدن انسانى ، هم چنان یگانه و باطراوت بى رقیب و تنها در عرصه حیات بشرى حضور دارد و هرگز گرد و غبار کهنگى بر آن ننشسته است که هیچ ، بلکه هر روز که مى گذرد بر درخشندگى و عظمت آن افزوده مى شود و جنبه هاى مختلف اعجاز آن آشکار مى گردد.
این کتاب که انسان 14 قرن پیش از شنیدن آن به وجد مى آید و انقلاب عظیم معنوى در وجود او رخ مى نماید، توانایى پاسخگویى به همه نیازهاى روحى و معنوى انسان امروزى را نیز دارد، که همین امر هم انسانى را وادار به ستایش آن مى سازد.
اعترافات دانشمندان و متفکران غربى در این باره شاهدى است بر مدعا، که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى کنیم :
تاریخ نویس فرانسوى امیل درمینگهام در کتاب خویش با عنوان حیات محمد مى نویسد: هر پیامبرى ، معجزه اى دارد که دلالت به پیغمبرى او مى کند... قرآن ، یگانه معجزه محمد است ، اسلوب بیان و قوت بحث آن ، خود معجزه مى باشد و تا به امروز نیز براى هر شنونده مانند معماست و خواننده را اگر چه پرهیزگار هم نباشد باز به اندیشه فرو مى برد بهترین دلیل بر پیامبرى محمد، همین است که از جن و بشر همگى مى خواست که اگر مى توانند نظیر قرآن را بیاورند. جاى هیچ گونه تردیدى نیست ، هر آیه اى از قرآن اگر چه درباره زندگانى خصوصى پیغمبر باشد، به گونه اى بیان شده که روح را بیش تر از یک معجزه عقلى به اهتزاز در مى آورد.(84)
ولتر نویسنده برجسته فرانسوى نیز مى گوید: ...قرآن در حقیقت ، مجموعه اى است از پندهاى اخلاقى ، دستورهاى دینى ، راز و نیاز به درگاه الهى ، برنگیختن و تشویق جهانیان به کار نیک و شرح سرگذشت فرستادگان خدا، آیا مى توان چنین کتابى را به پیروى از پندهایم بى سواد، افسانه خواند؟!...اگر تمام قرآن را بخوانید یک کلمه از این داستان کودکانه را نخواهید یافت . این ها ساخته ذهن دورغ پردازان مسیحى و غیر مسیحى است ، که مى خواهند، با جعل افسانه ها، دین محمد را زشت جلوه دهند.(85)
حیدر بامات (ج . ربوا) دانشمند و محقق فرانسوى این گونه زبان به ستایش ‍ قرآن مى گشاید: قرآن به زور به کسى تحمیل نشد، فقط به نیروى منطق و اقناع ، پیشرفت کرد... و تنها نیروى منطق قوى قرآن بود که توانست ملت هاى پیروز شده بر مسلمانان را در این اواخر چون ترک و مغول به طرف خود جلب کند. و با همین اقناع بود که در هند با این که عربها آن جا فقط رهگذر بودند، پیشرفت کرده ، پیروان اسلام در آن جا امروزه به پنجاه میلیون نفر مى رسند و تعدادشان هر روز بیش تر مى شود.(86) و (87)
به هر تقدیر، قرآن رمز جاودانگى دین اسلام و سر خاتمیت حضرت محمد صلى الله علیه و آله است که همواره وحى را به صورت مستقیم در دسترس ‍ خواننده آن قرار مى دهد و بوسیله آن قارى به هیچ واسطه و حجابى مستقیما با خدا مرتبط مى شود و در طول قرائت به سخنان او گوش ‍ مى سپارد.
اما بارزترین ویژگى قرآن در مقایسه با کتاب هاى آسمانى ادیان دیگر و علت برترى و رجحان آن بر سایر کتابهاى الهى آسمانى ، تحریف ناپذیرى آن است که خداوند خود ضمانت حفظ آن را تقبل نموده است .(88)
این خواسته خداوند از طریق اهتمام مسلمین در طول تاریخ براى محافظت از قرآن تحقق یافته و عملى شده است و لذا اکنون هم که 14 قرن از طلوع اسلام مى گذرد فقط یک قرآن واحد در کل جهان اسلام وجود دارد که این خود دلیلى است بر مدعا.
مصطفى را، وعده داد، الطاف حق
گر بمیرى تو، نمیرد اى سبق
من ، کتاب و معجزت را حافظم
بیش و کم کن راز قرآن مانعم
اى رسول ما! تو جادو نیستى
صادقى هم خرقه موسى ستى
هست قرآن ، مر تو را، هم چون عصا
کفرها را، در کشد، چون اژدها
عدم تحریف قرآن - بر خلاف سایر کتاب هاى آسمانى که بارها مورد دستکارى و اعمال سلیقه قرار گرفته و تحریف شده است - چنان واقعیت آشکار و حقیقت روشنى است که حتى مخالفان اسلام هم در این باره هیچ ادعایى نکرده اند.
ار. اف .بودلى دانشمند و محقق غربى در کتاب الرسول ، حیاة محمد مى گوید: کتاب او، قرآن ، رو به روى من است . از نظر اصیل و سالم ماندن از حوادث تاریخى ، بى نظیر است ، کسى قدرت تشکیک در صحت و بقاى آن به همان نحوى که نازل شده است ندارد. این کتاب که به نام قرآن خوانده مى شود، امروز به همان ترتیبى است که روز اول زیر نظر محمد، جمع آورى شده بود...متاسفانه این کار درباره تورات و انجیل انجام نگرفته و آن ها را پس از گذشت سال هاى متمادى از وفات نویسندگانش هم جمع آورى نکرده اند...
به این ترتیب وحى الهى در قالب این کتاب آسمانى از دستبرد اغیار، محفوظ مانده ، در طول تاریخ هر گاه مورد توجه و عنایت عمومى جوامع اسلامى واقع شده ، گره گشاى مشکلات این جوامع گردیده ، نقش خود را به عنوان راهنما و راهگشاى انسان و جامعه در حرکت به سوى سعادت و سلامت به خوبى ایفا نموده است حافظ که به اعتراف خود هر چه کرده ، همه دولت قرآن کرده ست .
این گونه به نقش قرآن در زندگى خویش اشاره مى کند:
عشقت رسد فریاد، گر خود، به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانى ، به چارده روایت
و یا مرحوم اقبال لاهورى این چنین به بیان نقش مهم قرآن براى یک مسلمان و جوامع اسلامى مى پردازد:
ملتى را رفت ، آئینى ز دست
مثل خاک ، احزاى او، از هم شکست
هستى مسلم ، ز آیین است و، بس
باطن دین نبى ، این است و بس
تو، همى دانى ، که آیین تو چیست ؟
زیر گردون ، سر تمکین تو چیست ؟
آن کتاب زنده ، قرآن حکیم
حکمت او، لایزال است و قدیم
نوع انسان را، پیام آخرین
حامل او رحمة للعالمین
ارج مى گیرد از او، ناارجمند
بنده را، را از سجده سازد، سربلند

اقوام مشترک و بت پرستى را به توجیه و بقاى روح دعوت نمود، نه تنها باید او را در صف مردان بزرگ تاریخ بشریت دانست ، بلکه بر ماست که بر پیامبرى و رسالت او اعتراف کنیم و بگوییم محمد صلى الله علیه و آله پیغام آور از سوى آسمان به سوى زمینیان است .(89)
جان دیون پورت در کتاب خویش به نام عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن مى نویسد: الله یا خدایى که قرآن وصف مى کند، صرف نظر از این که به اصطلاح فلسفى ، علت العلل باشد... در عین حال خود با عظمت و غیر قابل درکى قائم بالذات است ، نیرویى است که همیشه حاضر، و توانایى است همیشه بى نیز. از این گذشته اسلام ، دینى است منزه از تضاد و اختلاف . دینى است که هیچ توهم در عین احساسات آتشین و تعصبات کورکورانه که آن اندازه شخص را از راه خارج مى کند به عبادت تنها و یکنواخت قانع باشد.(90)
نویسنده مشهور اروپایى ولتر در باب دین اسلام در مقایسه با مسیحیت مى گوید: دینى که محمد آورد بى شک از مسیحیت برتر بود. در آیین او هرگز یک مرد یهودى را به خدایى نگرفتند، و یا یک زن یهودى را مادر خدا نپنداشتند، و یهودیان دیگر را مورد نفرت و کینه خویش قرار ندادند. هرگز پیروان آیین او به کفر جنون آمیز مسیحیان دچار نگشتند، و یک خدا را به سه خدا و سه خدا را یک خدا ندانستند. در آیین او هرگز خداى خود را در زیر دندان ها نجویدند و پروردگار خود را به ... نفرستادند. ایمان به خداى یکتا، تنها اصل بزرگ آیین محمد بود.(91)
(منظور آقاى ولتر از خرد کردن خدا زیر دندان ، همان عشاى ربانى است که مسیحیان معتقدند حضرت مسیح در آن نان و شراب طول مى کند، و با خوردن آن نان ، حضرت مسیح در قلب انسان حلول مى نماید)...انجیل ها با یک دیگر متناقض اند، و او هر چه بر مغز خود فشار مى آورد که دریابد چگونه خدا به دنیا آمده و سپس مرده است ؟ به جایى نمى رسد و هر چه از خود مى پرسد چگونه یک یهودى به درجه خدایى رسیده است ، جوابى براى سؤ ال خویش نمى یابد...آرى ؛ زیرا مردم آن روز فهم و بینش نداشتند، آیا کسى که شعور دارد هرگز مى پذیرد که یکى سه تا و سه تا یک شود؟ و به جز دین اسلام که از میان همه دین هاى جهان ، یگانه دین الهى به نظر مى رسد، و قرآنش در آسیا و آفریقا و همه جا دستوالعمل مسلمانان است . (92)
هیچ کشیشى نیست که در برابر یک مرد شریف مسلمان از شرم ، سر به زیر نیفکند

پی نوشت
26- اسلام از دیدگاه ژول لابوم / 7.
27- شورا/ 13. 14.
28- انعام / 19.
29- دیوان حافظ
30- سباء: 28؛ و نیز در جاهاى بسیارى از قرآن مطالبى در همین زمینه وجود دارد؛ به طور نمونه : اعراف 158؛ انعام / 19 و90 و...
31- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن ، جان دیون پورت .
32- فتح / 28.
33- حجرات / 13.
34-. همان /10.
35- .قصه الحضاره : ج «و ج 13 ص 113»و «سیر تاریخ تمدن » جلد 11 ص 194.
36- الرسول حیاه محمد(ص ) / 114.
37-. علق / 1 5.
38- به نقل از کتاب : «مبانى اعتقادات در اسلام »، سید مجتبى لارى ، ج 2، ص 148.
39- مثنوى معنوى ، دفتر2، ص 83.
40- طارق / 5
41- غاشیه / 18- 20.
42- غاشیه / 17.
43- آل عمران /137.
44- بقره / 256.
45-مثنوى معنوى ، دفتر. ص 354.
46-. محمد ستاره اى که در مکه درخشید / 281.
47- پنج گام دین / 190.
48- یقظه العرب . ژرژ آنتونیوس .
49-. تاریخ تمدن اسلام ، جرجى زیدان ، ترجمه على جواهر کلام ، ص ‍ 581.
50- منابع فرهنگ اسلامى ، م .م . شریف ، ص 52
51- نقش فرهنگ و تمدن اسلامى در بیدارى غرب ، ذکرا...محمدى .
52- همان .
53- مدارس نظامیه و تاءثیرات علمى و اجتماعى آن ، نورالله کسایى ، ص 276
54- دانش مسلمین . محمد رضا حکیمى ، ص 360.
55- همان .
56-. برگرفته از کتاب «اسلام از دیدگاه ژول لابوم ».
57- بقره / 42.
58- اسلام از دیدگاه ژول لابوم . ترجمه و اقتباس محمد رسولى دریایى
59- امپراتوریه العرب ، سرجان گلوب ، ترجمه خیرحماد.
60- همان .
61- وصیت نامه سیاسى ، الهى حضرت امام (ره )6 - 7.
62- مرجعیت و روحانیت / 68 - 69.
63- وصیت نامه سیاسى - اجتماعى خمینى (ره )/ 36 - 37.
64- بحثى درباره مرجعیت و روحانیت / 185.
65- برداشت و تلخیص از نقدى بر توطئه آیات شیطانى ، توشته سید عطاءا... مهاجرانى ، فصل اول .
66- اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان ، حجت الاسلام على آل اسحاق خوئینى ، ص 75.
67- اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان ، ص 72، 73، 74.
68- فصلنامه حضور، شماره 18 ص 233 - 234.
69- پیام 3 اسفند 1367، خطاب به روحانیان .
70- توبه / 31 - 32.
71- جوانان مسلمان و دنیاى منجدد، سید حسین نصر.
72- القافله ، کارلتون . اس . کون ، ص 184.
73- هشدار به زندگان .
74- دیوان شمس ، مولوى .
75- صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینى (ره )ت تبیان ، دفتر ششم ، ص 25.
76- همان / 114.
77- انفال / 24.
78- یونس / 105.
79- زمر/ 3.
80- نحل / 25.
81- حج / 78.
82- (بقره / 23): و اگر شما را شکى است در قرآنى که ما بر محمد صلى الله علیه و آله بنده خود فرستادیم . پس بیاورید یک سوره مانند آن و گواهان خود را بخوانید.( از بزرگان و فصحا) به جز خدا اگر راست مى گویید.
83- عنکبوت / 47 - 48.
84- حیات محمد/ 280.
85- اسلام از نظر ولتر/ 111.
86- خانم دیرجینیاواکا در کتاب خود الهندالاسلامیه در سال 1941 آمار مسلمانان هند را، یکصد میلیون نوشته است .
87- اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان / 346.
88- (حجر / 9): البته ما قرآن را بر تو نازل کردیم و ما هم او را قطعا محفوظ خواهیم داشت .
89- محمدالنبى العربى /92
90- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن / 111.
91- اسلام از نظر ولتر/ 99.
92-97/همان





      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >