سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1 Slide 2
منوی اصلی
لینک دوستان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :44
  • بازدید دیروز :567
  • کل بازدید :12901598
  • تعداد کل یاد داشت ها : 205
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 12:46 ص
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب

ویرایش
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

سندی دردناک در کشف حجاب زنان ایران

 

 

بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین و با تبعید وی از ایران ، شدت ظلم و اجحاف رضاخانی کاسته شده است. در فضای باز سیاسی که نسبتاً برای جلب نظر مردم به تحمل سلسله پهلوی در کشور ایجاد شده است در منابر و جراید و بعضاً مجلس شورای ملی از جنایات پهلوی پدر اسم برده می شود و مردم امیدوار به روزهایی هستند که فضای سیاسی و اجتماعی از اختناق پهلوی اول خالی شود. جمعی از زنان یزد در نامه ای به مجلس شورای ملی از ظلم و ستمی که در دوره رضا خان در پی دستور الزامی شدن کشف حجاب، رفته است، گزارش داده اند. رضاخان برای مدرن کشور و غربی کردن ایران و ایرانی متأثر از روشنفکران ایرانی چون فروغی، علی اصغر حکمت و دیگران خواستار تلبس زنان و دختران ایرانی به لباس زنان غربی می شود. این دستور به صورت ابلاغیه به همه نقاط ایران ارسال شده و در آن متخلفین مستوجب مجازات و اهانت شناخته می شوند، این نامه تصویری است که در نقاط بسیاری از کشور در روزهای حکمرانی رضاخان پهلوی رخ داده است:
[تظلم زنهای یزد به مجلس شورای ملی ،‌ 23 مهر 1320]
مجلس شورای ملی ، شماره 5310، مورخه 23/7/1320
بعدالعنوان – به عرض می‌رسانیم در این موقع که ارداه شاهنشاه ما به پایه قانون مشروطیت استوار زبان و قلم آزاد شما نمایندگان ملت می‌توانید برای بیچارگان و ستمدیدگان دادرسی فرمائید متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و یا روزنامه‌ها مطالعه می‌شود؛ هیچ اسمی از ظلم و ستمهایی که چندین سال است به ما بیچارگان شده نیست که به واسطه یک روسری یا چادرنماز در مجله‌ها حتی از خانه به خانه همسایه طوری در فشار پاسبان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم که خدا شاهد است از فحاشی و کتک زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نکرده و نمی‌کنند و اگر تصدیق حکما آزاد بود از آمار معلوم می‌شد که تا بحال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه لطمات و صدمات که از طرف پاسبانها به آنها رسیده جان سپردند و چقدر از ترس و حرس فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پولهایی از ما به هر اسمی و رسمی گرفته شده خدا می‌داند اگر یک نفر از ماها با روسری یا چادر نماز به دست یک پاسبان می‌افتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار می‌کردند بهترین رفتار آنها با ما با همان چکمه‌ها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول ما زیادتر لذا استدعای عاجزانه داریم اولا انتقام ما ستمدیدگان را از این جابران بکشید و هندوستان که این قدر ادیان مختلف هست همه آزاد هستند مخصوصا مسلمانان دارای حجاب هستند
لذا از نمایندگان محترم مسلمان کلیه ملت ایران استدعا داریم استراحاما حال دیگر دست ظلم و تعدی و شکنجه از سر ما زنهای مسلمان ایران کوتاه و ماها را آزاد فرمائید در خاتمه با تقدیم امضای جمعی از زنهای یزد – رونوشت برابر اصل است .
رئیس اداره دبیرخانه مجلس شورای ملی [امضا] : ناخوانا
( ک - 12031- سری الف )

به کوشش: مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش تهران1371
منبع: کتاب خشونت و فرهنگ، اسناد محرمانه کشف (1313-1322





      

زوال خانواده از  پل ویتز

 

 

 پل ویتز در این مقاله، یافته‏هاى تحقیقات علوم اجتماعى در مورد آثار طلاق و خانواده‏هاى تک‏والدى را با تأکید بر عواملى چون خشونت، خودکشى، مواد مخدر و ... مورد بررسى قرار مى‏دهد. او معتقد است که بر اساس یافته‏هاى علوم اجتماعى، عواملى مانند طلاق و عدم تمایل به ازدواج، اصلى‏ترین دلایل بروز بحران‏هایى مانند افزایش خشونت، خودکشى، مواد مخدر و ... است. ویتز در تحقیق حاضر خود که در واقع خلاصه‏اى از تحقیقات بسیارى از دانشمندان علوم اجتماعى است، یافته‏هاى قابل توجهى را در مورد «زوج‏هاى هم‏خانه ازدواج نکرده» بیان مى‏دارد.
این مقاله خلاصه‏اى از تحقیقات اخیر در مورد خانواده است که پیش از همه به بررسى خانواده در ایالات متحده مى‏پردازد و نشان دهنده افول شدید این نهاد در دهه‏هاى اخیر است. اصل این تحقیقات و بسیارى از تفاسیر آنها متعلق به من نیستند و من در مورد آنها وامدار اساتید دیگرى هستم. تلاش من بر آن است که در مورد آثار آنها، قضاوت و بهره‏بردارى عادلانه‏اى داشته باشم. در این زمینه، خصوصا از آثار آلن کارلسون و بریک کریستن‏سن از محققین مرکز تحقیقاتى هاروارد استفاده کرده‏ام.
در هر صورت، من معتقدم که با نگاهى به کلیه این تحقیقات و قرار دادن اجزاى مختلف آن در کنار هم، واضح است که خانواده آمریکایى رو به زوال نهاده است. شایان توجه است که به خاطر داشته باشیم، این تحقیقات بیانگر معدل کل مسائل است و البته استثناءهاى فراوانى در این میان وجود خواهد داشت. آنچه اهمیت دارد این است که نباید این استثناءها ــ هرچند که از لحاظ شخصى و فردى، اهمیت و معناى زیادى براى ما داشته باشد ــ مانع واقعیت‏نگرى ما شود. نتیجه نهایى‏اى که در انتها به آن مى‏رسیم، منبع اصلى این معضلات را نیز کاملاً مشخص مى‏سازد.
در دهه‏هاى اخیر، ایالات متحده شاهد رشد سریعى در نرخ موالید نامشروع بوده است. نرخ زایمان زنان ازدواج نکرده از 1/14 در هر هزار نفر در سال 1950 به 8/43 در هر هزار نفر در سال 1990 رسیده است (افزایش 310 درصدى). تعداد زایمان‏ها از 150 هزار کودک نامشروع در سال 1950 به 1150 هزار در سال 1990 رسیده است که حتى اگر نرخ رشد جمعیت را نیز در نظر بگیریم، باز هم رشد بسیار بالایى بوده است. نرخ زایمان دختران زیر 20 سال (15ـ19 ساله) که ازدواج نکرده‏اند، از 6/12 در 1950 به 5/42 در سال 1990 افزایش یافته است (افزایش 337 درصدى). اداره آمار و سرشمارى ایالات متحده گزارش داده است که 25 درصد از زنان ازدواج نکرده در ایالات متحده مادر مى‏شوند و نرخ این امر صرفا در طول 10 سال گذشته، 60 درصد افزایش یافته است. برخى از گمانه‏زنى‏هاى اخیر، نرخ ملى موالید نامشروع را 30 درصد اعلام نموده‏اند.
نرخ طلاق در ایالات متحده نیز که از دهه 1960 سرعت یافت و در 1981 به نقطه اوج خود رسید، افزایش بسیارى یافته است. چهار درصد از کل جمعیت بزرگسال کشور در سال 1970 مطلقه بودند؛ حال آنکه این آمار در سال 1992 به 11 درصد افزایش یافته است (226 درصد افزایش در عرض 22 سال). امروزه کاملاً واضح است که 50 درصد از ازدواج‏ها به طلاق مى‏انجامد. این نرخ بالاى طلاق به این معناست که در 20 سال گذشته، در هر سال یک میلیون کودک آمریکایى، جدایى پدر و مادر خود را تجربه کرده‏اند.
در میان زنان سنین 25ـ29 سال و 30ـ34 سال، درصد زنانى که هرگز ازدواج نکرده‏اند، از سال 1970ـ1992 سه برابر شده است. یعنى زنان گروه‏اول از 11 درصد به 33 درصد و زنان گروه دوم از 6 درصد به 19 درصد افزایش داشته است. همچنین تعداد هم‏خانه‏هایى که ازدواج نکرده‏اند (مرد و زنى که با یکدیگر در یک خانه زندگى مى‏کنند و روابط جنسى مانند زناشویى دارند، اما ازدواج عرفى و قانونى نکرده‏اند) در سال 1992، 3/3 میلیون زوج بوده است که نسبت به 1980، دو برابر شده است. امروزه وقتى که میلیون‏ها زندگى هم‏خانگى از این دست برهم‏مى‏خورد، در هیچ آمار رسمى‏اى ثبت نمى‏شود؛ حتى اگر این زوج ازدواج نکرده، فرزند هم داشته باشند.
نکته جالب توجه این است که احتمال طلاق زوج‏هایى که مدتى پیش از ازدواج با هم زندگى کرده‏اند و سپس ازدواج مى‏کنند، بیشتر از آنانى است که قبل از ازدواج با هم زندگى نکرده‏اند. این امر در تحقیقات متفاوتى که بنت در سوئد، بوث و جانسون در ایالات متحده و بالاکریشانان، واتسون و دموئو و دیگران در کانادا انجام داده‏اند، به دست آمده است. نکته جالب توجه دیگرى که از این تحقیقات به دست مى‏آید این است که زوج‏هایى که بدون ازدواج با یکدیگر به صورت هم‏خانگى زندگى مى‏کنند، احتمال ازدواج آنها نسبت به دیگر زوج‏ها کمتر و پذیرش آنها نسبت به طلاق بیشتر است و معمولاً کسانى به این کار دست مى‏زنند که خود، فرزندان طلاق هستند. تحقیقى که از سوى فورسته و تانفر در سال 1996 صورت گرفته است نشان مى‏دهد که زنانى که پیش از ازدواج به صورت هم‏خانگى با مردى زندگى کرده‏اند، غالبا پس از ازدواج به همسر خود خیانت مى‏کنند. به علاوه، ستس در تحقیقى که در سال 1993 انجام داده بود، دریافت که بین داشتن رابطه هم‏خانگى پیش از ازدواج و کیفیت پایین روابط خانوادگى پس از ازدواج، رابطه مستقیم وجود دارد و به‏طور کلى زوج‏هایى که رابطه هم‏خانگى داشته‏اند، نسبت به زوج‏هایى که بدون رابطه هم‏خانگى و جنسى قبل از ازدواج با هم ازدواج کرده‏اند، روابط خانوادگى بى‏کیفیت‏ترى دارند؛ به عنوان مثال، زنانى که رابطه هم‏خانگى با یک مرد را دارند، پنج برابر زنان شوهرکرده (بدون رابطه هم‏خانگى) از خشونت شدید رنج مى‏برند و آن‏را در زندگى خود با شریک‏شان تجربه مى‏کنند.
به هر ترتیب، با توجه به تعداد زیاد این زوج‏ها، مى‏توان منتظر تعداد بسیار بیشترى از طلاق‏ها در آینده بود و نیز باید به خاطر داشت که فرزندان طلاق و خانواده‏هاى تک‏والدى در آینده، کمتر احتمال ازدواج کردن و در صورت ازدواج، بیشتر از دیگران احتمال طلاق را در پیش‏رو دارند. بسیارى از تحلیل‏گران، افزایش شدید کودکان نامشروع و طلاق را عامل افزایش مشکلات روانى در میان جوانان مى‏دانند. پس از 1950، میزان خودکشى جوانان آمریکایى، 300 درصد افزایش داشته است؛ نرخ جنایت و آدم‏کشى آمریکایى‏هاى زیر 25 سال به همین میزان افزایش یافته است؛ اعتیاد به مواد مخدر شیوع پیدا کرده است و نرخ دستگیرى و ارتکاب رفتارهاى جنایى جوانان، خصوصا از سال 1960 به بعد، سر به فلک کشیده است.
شاید برخى بگویند طلاق هیچ اشکالى ندارد و استدلال کنند که اکثر کودکان آن‏را تحمل مى‏کنند و در سلامت باقى مى‏مانند و یا این استدلال که مگر مزیت خانواده‏هاى قدیمى که پدر و مادر با هم هستند به چیست و یا اینکه زنان باید استقلال خود را به دست آوردند و یا اینکه مزیت پدرسالارى چیست. این افراد افزایش پدیده‏هاى نامطلوبى مانند مصرف مواد مخدر، خودکشى، آدم‏کشى، جنایت، خشونت و ... را به علت‏هاى دیگرى مانند اقتصاد، آموزش‏هاى پدران و مادران، تلویزیون و ... ربط مى‏دهند؛ حال آنکه در بسیارى از موارد، سقوط و فروپاشى خانواده و به طور کلى زوال خانواده‏ها در سطح اجتماع، عامل اصلى این پیشرفت‏هاى ناخشنودکننده است.

اشاره
1. نقش خانواده در بهبود و سلامت روانى جامعه از جمله مسائلى است که از دیرباز مورد اتفاق نظر همه متفکران و آحاد جوامع بشرى بوده است. دانشمندان بزرگ جهان همواره سعادت فرد و جامعه را در گرو خانواده سالم و پاک دانسته‏اند. شخصیت‏هاى سالم، انسان‏هاى مفید و متعادل، از کانون انسان‏سازى به نام خانواده پدید مى‏آیند. متأسفانه دنیاى مدرن و تمدن مادى بشر، در مسیر فردیت، دنیاپرستى و خودخواهى، خانواده را در مسیر زوال قرار داده است و امروزه شاهدیم که محققان دنیاى غرب، با تحقیقات و آمارهاى مستند، سقوط اخلاقى جوامع غربى را به تصویر کشیده‏اند. اما تأسف‏بارتر آنکه، همین ایده توسط نظام حاکم جهانى با عناوین کنوانسیون‏ها و قراردادهاى بین‏المللى و دیگر برنامه‏هاى جهانى‏سازى در کشورهاى دیگر به ویژه کشورهاى اسلامى ترویج مى‏شود و راه شکست‏خورده و بن‏بست اخلاقى غرب امروز، با نام دفاع از آزادى و دموکراسى، دفاع از حقوق زنان و حاکمیت زنان بر بدن خویش، فراروى این کشورها قرار داده مى‏شود. تضعیف حجاب بانوان، ترویج بى‏بند و بارى و اختلاط زن و مرد، تحقیر مقام مادرى و همسرى و کاهش حضور زنان در کانون خانواده، همگى دست به دست هم داده و خانواده را در معرض تهدید جدى قرار داده است. جا دارد در تدوین سیاست و برنامه‏هاى توسعه جمهورى اسلامى ایران براى حفظ و سلامت کانون خانواده، تجارب تلخ دنیاى غرب مورد توجه قرار گیرد. بررسى سند برنامه چهارم توسعه کشور که اخیرا از سوى شوراى نگهبان به مجلس شوراى اسلامى ارجاع داده شده است نشان مى‏دهد که متأسفانه سیاست‏ها و برنامه‏هاى در نظر گرفته شده نه تنها اهتمام کافى به مسئله خانواده را نشان نمى‏دهد، بلکه موارد پیش‏بینى شده، بحران خانواده و تضعیف نقش مادران در خانواده را به دنبال خواهد داشت.
2. از جمله نکات جالب ارائه شده در این مقاله تأثیر منفى روابط قبل از ازدواج، در زندگى زن و مرد پس از ازدواج است. در سنت‏هاى دیرین جامعه ما آشنایى و انس زن و مرد با ازدواج آغاز و به تدریج افزایش مى‏یابد و روزبه‏روز بر تعلق و همدلى زوجین افزوده مى‏گردد. با این همه، امروزه تحت عناوینى همچون ضرورت شناخت دختر و پسر قبل از ازدواج، سخن از دوستى‏ها و روابط طولانى دختران و پسران، قبل از ازدواج به میان مى‏آید. در حالى که بر اساس سنت ملى و اسلامى کشور ما، اساسا شناخت زوجین از شناخت متقابل خانواده‏ها از یکدیگر آغاز مى‏شود و با ارتباط‏هایى که میان دو خانواده ایجاد مى‏گردد، افزایش مى‏یابد و پس از تحقیقات لازم، ملاقات حضورى دختر و پسر و گفت‏وگوى آن دو با هم و شناخت ملاک‏ها و ارزش‏هاى یکدیگر، تحقیقات به مرحله پایانى مى‏رسد. بهتر است کسانى‏که روابط دختران و پسران را قبل از ازدواج به ویژه در طول دوران دانشجویى توصیه مى‏کنند، اندکى به تجارب دنیاى غرب در این زمینه توجه نمایند





      

زن، خانواده و اسلام از  سیدمحمد خامنه‌ای

1. تعریف‌ جامعه‌ شناختی‌ "خانواده"
خانواده، نخستین‌ سنگ‌ بنای‌ اجتماع، طبیعی‌ترین‌ نهاد اجتماعی‌ و همزاد انسان‌ شمرده‌ می‌شود. در متون‌ دینی‌ آمده‌ که‌ آفرینش‌ انسان‌ به‌ صورت‌ زوجی‌ از مرد و زن‌ به‌ شکل‌ خانواده‌ بوده‌ است. جامعه‌ بشری‌ بدون‌ خانواده‌ برپا نمانده‌ و تشکیل‌ خانواده‌ با وجود تنوع‌ مذهب‌ها و فرهنگها و عرفها و آداب‌ اجتماعی، یک‌ پدیده‌ طبیعی‌ و فطری‌ است. در تعریف‌ خانواده، رابطه‌ زوجیت‌ (مذهبی، قانونی، عرفی) شرط‌ است‌ و این‌ را نه‌ تنها اسلام‌ و ادیان‌ الهی‌ بلکه‌ جامعه‌ شناسان‌ امروز قبول‌ دارند از اینرو است‌ که‌ در جامعه‌شناسی، هر گروه‌ همزیست‌ در زیر یک‌ سقف‌ و در یک‌ خانه‌ را نمی‌توان‌ خانواده‌ دانست. فرق‌ روشنی‌ میان‌ خانوار و خانواده‌ وجود دارد و کوشش‌ برخی‌ مؤ‌لفان‌ آمریکایی‌ برای‌ یکی‌ دانستن‌ ایندو و برداشتن‌ شرط‌ زوجیت‌ شرعی‌ (یا قانونی)، بی‌نتیجه‌ است.

2. زناشوئی‌
زناشوئی‌ از نظر حقوقی، قراردادی‌ میان‌ زن‌ و مرد برای‌ زندگی‌ مشترک‌ و تشکیل‌ خانواده‌ است. در میان‌ انسانها ملاک‌ ازدواج‌ نوعاً‌ در گزینش‌ مرد در درجه‌ اول‌ بر اساس‌ قدرت‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ و در درجات‌ بعدی، صورت‌ ظاهر اوست‌ و در گزینش‌ زن‌ نوعاً‌ بر اساس‌ زیبایی‌ و گاهی‌ وضعیت‌ اجتماعی‌ یا اقتصادی‌ است. اما اسلام‌ با این‌ ملاکها موافق‌ نیست‌ زیرا ملاکهائی‌ صرفاً‌ ماد‌ی‌ و بیداوم‌ است‌ و ارزش‌ حقیقی‌ محسوب‌ نمی‌شود. اسلام، نه‌ طبقه‌بندی‌ اجتماعی‌ و درجه‌بندی‌ نَسَبی‌ و نژادی‌ و نه‌ ثروت‌ یا تناسب‌ طرفین‌ در ثروت‌ و درآمد، بلکه‌ غالباً‌ اموری‌ انسانی‌ را ملاک‌ همسری‌ دانسته‌ یعنی‌ در عقیده‌ و عمل، ملتزم‌ به‌ دین‌ و قوانین‌ آن‌ باشد، دارای‌ منش‌ نیک‌ و امین‌ باشد و خوشخو و مهربان‌ باشد و غیر از این‌ امور را به‌ چشم‌ اعتبار و اهمیت‌ نمی‌نگرد. از نقاط‌ مهم‌ در شکل‌ و ماهیت‌ زناشویی‌ در اسلام، آن‌ است‌ که‌ رابطة‌ بین‌ زن‌ و شوهر، یک‌ رابطه‌ دو طرفه‌ عادی‌ نیست‌ بلکه‌ عنصر سومی‌ هم‌ دارد و آن‌ حضور خداوند متعال‌ در صحنه‌ زندگی‌ است. این‌ عنصر در روابط‌ آندو دخالت‌ دائمی‌ دارد تا هریک‌ مراقب‌ رفتار خود نسبت‌ به‌ دیگری‌ و انجام‌ وظائف‌ و پرهیز از قانون‌شکنی‌ یا بدرفتاری‌ و بدخلقی‌ می‌باشد. اگر روابط‌ بر پایه‌ بینش‌ دینی‌ باشد و همسران، خدا را ناظر و واسطه‌ و عضو سوم‌ خانواده‌ بدانند، اختلاف‌ سلیقه‌ها و رفتارها، شکل‌ دیگری‌ خواهد گرفت. اسلام‌ حتی‌ در محرمانه‌ترین‌ و پوشیده‌ترین‌ روابط‌ عاشقانه‌ زن‌ و مرد توصیه‌ می‌کند که‌ به‌ یاد خدا باشند و جمله‌ (بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم) را که‌ در آن‌ به‌ رحمت‌ خداوند و مهربانی‌ او تأکید شده، به‌ زبان‌ بیاورند. در زمان‌ خشم‌ و برخوردهای‌ عاطفی‌ تند که‌ خطر تزلزل‌ یا سقوط‌ خانواده‌ وجود دارد، بیشتر باید به‌ یاد خداوند باشند و همین‌ اعتقاد به‌ حضور خداوند بزرگ‌ در درون‌ زندگی‌ و روابط‌ خانوادگی، مانع‌ برخوردهای‌ ظالمانه‌ می‌شود.
زناشویی، یک‌ نظم‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ مانع‌ روابط‌ نامنظم‌ و بیقاعده‌ اجتماعی‌ (روابط‌ بی‌قاعده‌ و آزاد دو جنس) و پیامدهای‌ ناپسند آن، مانند فرزندان‌ حرامزاده‌ و شیوع‌ پیامدهای‌ جنسی‌ و مشکلات‌ دیگر اجتماعی‌ می‌شود. در تمام‌ جوامع‌ متمدن‌ و وحشی‌ که‌ روابط‌ آزاد بلامانع‌ بوده‌ است، زناشویی‌ دارای‌ نوعی‌ قداست‌ و احترام‌ بوده‌ است‌ و بشر حتی‌ در پسترین‌ مراحل‌ زندگی‌ خود، آن‌ را محترم‌ شمرده‌ است. در اسلام، زناشویی‌ عملی‌ عبادت‌آمیز و مقدس‌ به‌ شمار آمده‌ است‌ که‌ بنابر حدیث‌ می‌تواند تا 23 ایمان‌ جوانان‌ را از دستبرد شیطان‌ حفظ‌ کند و در منابع‌ حقوق‌ اسلامی‌ آمده‌ است‌ که‌ عبادت‌ مرد متأهل، ارزشی‌ چندبرابر عبادت‌ شخص‌ مجرد دارد و «عُز‌اب»، آسیب‌پذیرترین‌ افراد جامعه‌ شناخته‌ شده‌اند و در این‌ باره‌ صدها حدیث‌ در منابع‌ مذکور وجود دارد. خانواده‌ در اسلام، تنها یک‌ نهاد اجتماعی‌ خام‌ نیست‌ بلکه‌ یک‌ سازمان‌ اجتماعی‌ نیز می‌باشد. بنابراین‌ زناشویی‌ فقط‌ قرارداد آزاد و دلخواه‌ نیست‌ که‌ به‌ اراده‌ و میل‌ یک‌ زن‌ و یک‌ مرد، بستگی‌ داشته‌ باشد بلکه‌ دارای‌ ریشه‌های‌ عمیق‌تر اجتماعی‌ است‌ و کمال‌ وابستگی‌ را به‌ منافع‌ اجتماع‌ و سنن‌ و خواسته‌ای‌ آنان‌ دارد اگر چه‌ بظاهر امری‌ فردی‌ و شخصی‌ محسوب‌ شود.
برخی‌ از جامعه‌ شناسان‌ غربی‌ (چون‌ مورگان‌ آمریکایی) برای‌ زناشویی، سیری‌ تاریخی‌ قائل‌ شده‌ و معتقدند که‌ انسان‌ در نخستین‌ مراحل‌ زندگی‌ خود دارای‌ روابط‌ آزاد و نوعی‌ سوسیالیسم‌ جنسی‌ بوده‌ و بعدها زناشوئی‌ قانونی‌ به‌ وجود آمده‌ ولی‌ این‌ نظریه‌ بشدت‌ مردود شناخته‌ شد و تحقیقات‌ نشان‌ داده‌ که‌ انسانها در تمام‌ مراحل‌ زندگی‌ ابتدائی‌ به‌ اصول‌ زناشوئی‌ و همسر اختصاصی، آشنا بوده‌ و روابط‌ آزاد را نوعی‌ خلاف‌ قاعده‌ می‌شمرده‌ و تمام‌ ادیان‌ آسمانی‌ اتفاق‌ نظر دارند که‌ خداوند برای‌ زناشویی، نظامی‌ آورده‌ است.
شکل‌ زناشویی‌ در میان‌ اعراب‌ حجاز در زمان‌ ظهور اسلام‌ بر چند گونه‌ بود و نقل‌ شده‌ است‌ که‌ دست‌ کم‌ سه‌ گونه‌ رابطه‌ اجتماعی‌ و عرفی‌ وجود داشته‌ که‌ یکی‌ از انواع‌ آن‌ زناشویی‌ گروهی‌ از مردان‌ با یک‌ زن‌ بوده‌ است.
اسلام‌ مانند دیگر ادیان‌ الهی، روابط‌ بی‌حساب‌ و کتاب‌ (زنا) و چند همسری‌ زنها را بکلی‌ ممنوع‌ ساخت‌ و نظام‌ زناشویی‌ را در اصل‌ بر پایه‌ یک‌ مرد و یک‌ زن‌ قرار داد و از آنجا که، چند زن‌ داشتن‌ به‌ صورت‌ نامحدود، هم‌ در میان‌ اعراب‌ و هم‌ در میان‌ امپراطور ایران‌ و روم‌ در میان‌ پادشاهان‌ و امیران‌ و ثروتمندان‌ رواج‌ داشت‌ آن‌ را به‌ فقط‌ چهار همسر زن‌ محدود نمود که‌ بسبب‌ شرایط‌ سنگینی‌ که‌ برای‌ حفظ‌ عدالت‌ و انصاف‌ و داشتن‌ درآمد کافی‌ برای‌ اداره‌ آنان‌ قرارداد، عملاً‌ آن‌ را به‌ جز در موارد نادر و ضروری، بروش‌ غیرمستقیم، منع‌ نمود و بهمین‌ دلیل‌ است‌ که‌ تعدد همسر، امری‌ نادر و مخصوص‌ موارد ضروری‌ و اضطراری‌ شده‌ است.
رابطه‌ آزاد هر مرد با هر زن، کم‌ و بیش‌ در همه‌ ادیان‌ در همه‌ جوامع‌ و سنتها مردود بوده‌ و برخی‌ انواع‌ آن‌ ممنوع‌ یا "توتم" شمرده‌ می‌شده‌ و این‌ نشان‌ می‌دهد که‌ اساس‌ زناشوئی‌ در اصل‌ تاریخی‌ خود، پایه‌ دینی‌ داشته‌ و تحریم‌ و منع‌ (یا به‌ اصطلاح‌ جامعه‌ شناسان، توتم) همواره‌ مستند به‌ برخی‌ نتایج‌ و پیامدهای‌ ناگوار طبیعی‌ و اجتماعی‌ این‌ روابط‌ بوده‌ است. در اسلام، ازدواج‌ با «محارم» ممنوع‌ و در برخی‌ اقارب، مکروه‌ است. یعنی‌ در یک‌ دین‌ واقعی،totem های‌ اضافی‌ و غیرمنطقی‌ نیز برداشته‌ می‌شود و زناشویی‌ تنها در میان‌ افرادی‌ ممنوع‌ می‌شود که‌ سبب‌ اختلاطات‌ نسل‌ و نسب‌ و یا مشکلات‌ ژنتیک‌ می‌گردد. (برخی‌ محارم‌ همخونند و برخی‌ غیر آن‌ مانند مادر زن‌ و نادختری‌ یا دختر زن).
اسلام، زناشویی‌ را بسیار تشویق‌نموده‌ و ترک‌ آن‌ را سرزنش‌ و محکوم‌ نموده‌ و برای‌ رواج‌ بیشتر آن‌ در میان‌ جوانان‌ مجرد راههایی‌ در پیش‌ گرفته‌ از جمله‌ پائین‌ آوردن‌ سن‌ زناشویی‌ و برداشتن‌ قیود کهنه‌ و سنتی.
پیش‌ از این، سن‌ ازدواج‌ در برخی‌ ملتها (از جمله‌ در فرانسه‌ که‌ تا 30 سال‌ بود و بعد کاهش‌ یافت)، بسیار بالا بود ولی‌ اسلام‌ آن‌ را همان‌ تاریخ‌ «بلوغ‌ طبیعی» قرار داد که‌ بستگی‌ به‌ آمادگی‌ لازم‌ برای‌ همسران‌ دارد.
این‌ قاعده‌ علاوه‌ بر جلوگیری‌ از بسیاری‌ فسادها و حتی‌ جنایات‌ و نابسامانیهای‌ روحی‌ و زایمانهای‌ نامشروع‌ و بارداریهای‌ پیش‌ از ازدواج‌ دختران، سبب‌ می‌گردد که‌ زنان‌ در سنین‌ جوانی‌ و قدرت‌ جسمانی‌ بچه‌دار شوند و فرزندان‌ سالمتری‌ به‌ بار بیاورند و دوره‌ باروری‌ آنان‌ نیز طولانیتر باشد.
خدمت‌ دیگر اسلام، دگرگون‌ کردن‌ ملاکهای‌ سنتی‌ برای‌ همتایی‌ همسران‌ بود، که‌ گاهی‌ تساوی‌ در طبقه‌ اجتماعی‌ یا ثروت‌ یا موقعیت‌ خانوادگی‌ یا همحرفه‌ بودن‌ و یا درآمد و ثروت‌ شوهر، از شروط‌ سنتی‌ و آداب‌ اجتماعی‌ شمرده‌ می‌شد ولی‌ اسلام، «همتایی» یا کفو بودن‌ را در همفکری‌ و بینش‌ مشترک‌ دینی‌ و تناسب‌ روحی‌ و اخلاقی‌ زن‌ و شوهر دانست‌ و هر زن‌ مسلمان‌ را برای‌ هر مرد مسلمان، شایسته‌ و درخور معرفی‌ نمود.
در دوران‌ صنعتی‌ غرب، برخی‌ «عشق» را ملاک‌ همسانی‌ و زناشویی‌ می‌دانستند (که‌ فقط‌ با جوامع‌ صنعتی‌ غربی‌ که‌ دختران، وابستگی‌ کمتری‌ به‌ خانواده‌ دارند، تناسب‌ داشت). این‌ نظریه‌ نیز در عمل، شکست‌ خورد و ثابت‌ شد که‌ همانگونه‌ که‌ بینش‌ اسلامی‌ و تجربه‌ می‌گوید عشقی‌ سبب‌ استواری‌ خانواده‌ می‌شود که‌ آمیخته‌ به‌ ارتباطات‌ نامشروع‌ نبوده‌ باشد و این‌ عشق‌ پس‌ از ازدواج‌ حساب‌ شده‌ نیز براحتی‌ بوجود می‌آید حتی‌ اگر قبل‌ از ازدواج، روابط‌ نزدیکی‌ نبوده‌ باشد.

3. ارکان‌ خانواده‌
رکن‌ اصلی‌ خانواده، زن‌ و شوهرند که‌ با زناشویی‌ و قرارداد و آئین‌ شرعی‌ و قانونی، پیوند زندگی‌ مشترک‌ را می‌بندند، اما با ورود فرزندان، می‌توان‌ گفت‌ که‌ خانواده، تغییر شکل‌ مفهومی‌ یافته‌ و نقش‌ فرزندان‌ پس‌ از آن‌ در کنار والدین‌ قرار می‌گیرد و حقوق‌ و وظایف‌ و کارکردهای‌ جدیدی‌ را در خانواده، ایجاد می‌کند.
به‌طورکلی‌ می‌توان‌ سه‌ نقطة‌ بررسی‌ را در خانواده‌ درنظر گرفت: زن، شوهر، فرزند.

الف‌ - زن‌ :
با وجودی‌ که‌ قدرت‌ بدنی، اقتصادی‌ و اجتماعی‌ مرد در خانواده‌ به‌ او نقش‌ اول‌ مدیریت‌ را داده‌ ولی‌ در بررسی‌ دقیق‌ و حذف‌ این‌ عوامل‌ دیده‌ می‌شود که‌ زن‌ عملاً‌ نقش‌ و قدرت‌ بیشتری‌ را داراست‌ هرچند که‌ در عرفها و حقوق‌ گوناگون‌ ملل‌ و نظامهای‌ حقوقی‌ این‌ نقش‌ فراز و نشیبهایی‌ داشته‌ است. تفوق‌ اداری‌ مرد، از نظر اسلام، فقط‌ وظایف‌ او را سنگینتر می‌سازد و از نظر مقررات‌ اسلامی‌ نمی‌تواند تفوق‌ واقعی‌ و ارزشی‌ برای‌ مرد بیاورد بلکه‌ او بسبب‌ مسؤ‌لیت‌ سنگین‌ خود، قهراً‌ حتی‌ مزایای‌ کمتری‌ نسبت‌ به‌ زن‌ در زندگی‌ می‌یابد و اگر بحکم‌ اسلامی، مسؤ‌ولیتهای‌ اخلاقی‌ مرد را هم‌ به‌ مسئولیت‌ قانونی‌ او بیفزائیم، نتیجه‌ آن، از خودگذشتگی‌ مرد به‌ نفع‌ اعضای‌ خانواده‌ و از جمله‌ زن‌ خواهد بود. می‌دانیم‌ که‌ قانون‌ نمی‌تواند به‌ دقت‌ در داخل‌ خانواده‌ نظارت‌ داشته‌ باشد و در بسیاری‌ موارد عملاً‌ سوءاستفاده‌ مرد و علیرغم‌ قوانین، ستمکاری‌ به‌ زن‌ ادامه‌ می‌یابد و چون‌ بیشترین‌ ضمانت‌ اجرای‌ مسؤ‌لیت‌ مرد، ایمان‌ او به‌ خدا و اسلام‌ است، از اینرو حسن‌ روابط‌ مرد با زن‌ در داخل‌ خانواده‌ بستگی‌ مستقیم‌ به‌ ایمان‌ و باورهای‌ دینی‌ و در جه‌ اخلاقی‌ بودن‌ او دارد. کارکردهای‌ زن‌ از قبیل: (تولید نسل، پرورش‌ بدنی‌ (حضانت) و پرورش‌ روحی‌ کودک، پرستاری، تأمین‌ آرامش‌ خانواده، انتقال‌ فرهنگ‌ و زبان، تیمار روحی‌ مرد، اقتصاد خانواده، و مانند اینها کارکردهای‌ بسیار مهم‌ و حیاتی‌ است‌ که‌ تنها از زن‌ برمی‌آید. همه‌ کارکردهای‌ زن‌ را می‌توان‌ کارکردهایی‌ فطری‌ دانست، و بیشتر این‌ ویژگیها و کارکردها را به‌ صورت‌ غریزه‌ حتی‌ در کودکی‌ دختران‌ می‌توان‌ مشاهده‌ نمود. برخی‌ کارکردهای‌ زن‌ کاملاً‌ دراختیار اوست‌ و او در مقابل‌ همه‌ خدماتی‌ که‌ برای‌ شوهر و فرزندان‌ می‌کند حتی‌ دادن‌ شیر به‌ فرزند خود دستمزد بگیرد. ولی‌ برخی‌ کارکردها همچون‌ داشتن‌ فرزند، حق‌ مشترک‌ بین‌ زن‌ و شوهر است‌ و باید رضایت‌ و اراده‌ هر دو طرف‌ وجود داشته‌ باشد و حق‌ خصوصی‌ زن‌ نیست.
زن‌ در اجتماع: نقش‌ اجتماعی‌ زن‌ را می‌توان‌ از عملکردهای‌ سازمانی‌ و نهادینه‌ او به‌ دست‌ آورد که‌ سرجمع‌ کارکردهای‌ اجتماعی‌ اوست. از اینرو وقتی‌ کارکردهای‌ مهمی‌ همچون‌ حفظ‌ نسل‌ انسان‌ را با تمام‌ اهمیتش‌ به‌ نظر آوریم‌ یا حفظ‌ جان‌ و سلامت‌ و روح‌ فرزندان‌ کوچک‌ را که‌ احتمالاً‌ بدون‌ نظارت‌ مادر، خطرهای‌ بیشتری‌ زندگی‌ آنان‌ را تهدید خواهد کرد، یا کارکردهای‌ معنوی‌ اجتماعی‌ آنان‌ مانند انتقال‌ فرهنگ‌ و زبان‌ به‌ کودک، یا ایجاد و حفظ‌ سکون‌ و آرامش‌ در خانواده‌ و در اجتماع‌ و یا... به‌ حساب‌ بیاوریم، نقش‌ جامع‌ زن‌ در جامعه‌ بسیار فراتر از محاسبات‌ عادی‌ بدست‌ می‌آید. شاید یکی‌ از دلائل‌ احترام‌ و اهمیت‌ زن‌ در اسلام‌ و مسئولیت‌ مرد در نگهداری‌ و خوشرفتاری‌ با وی‌ همین‌ نقش‌ حساس‌ و مهم‌ اجتماعی‌ زن‌ بوده‌ است. البته‌ مهمترین‌ عامل‌ حرمت‌ زن، انسان‌ بودن‌ اوست‌ که‌ در این‌ جهت‌ کاملاً‌ با مرد، مساوی‌ است. درجائی‌ که‌ زن، نقش‌های‌ طبیعی‌ و اجتماعی‌ مذکور را ایفأ کند، مرد، دارای‌ نقش‌ دوم‌ و در حکم‌ دستیار و مددکار زن‌ محسوب‌ می‌شود. همانگونه‌ که‌ زن‌ نیز موظف‌ است‌ در حدود توانایی‌ خود درجایی‌که‌ مردان، نقش‌ اول‌ را دارند یعنی‌ در کارکردهای‌ اختصاصی‌ مرد، دستیار وی‌ باشد و به‌ وی‌ کمک‌ کند. از نظر فلسفی‌ و در حکمت‌ عملی، "تدبیر منزل" را می‌توان‌ کارکرد و نقش‌ اختصاصی‌ زن‌ دانست‌ اگرچه‌ مرد نیز دارای‌ نقش‌ درجه‌ دوم‌ است‌ ولی‌ در «سیاست‌ مُدن»، وضعیت‌ برعکس‌ است‌ و زن‌ با وجودی‌ که‌ حق‌ دخالت‌ دارد اما می‌تواند سطوحی‌ از آن‌ را ترک‌ کند و راحت‌ باشد.

ب‌ - مرد:
برخلاف‌ آنچه‌ معروف‌ است‌ رویهمرفته، مرد، رکن‌ نخستین‌ خانواده‌ نیست، گرچه‌ موقعیت‌ وی‌ در خانواده‌ اهمیت‌ دارد زیرا در بیشتر عرفها و جوامع، اداره‌ اقتصادی‌ خانواده‌ از محل‌ درآمد و دارایی‌ اوست، دفاع‌ و حفظ‌ امنیت، بردوش‌ اوست‌ و برویهم‌ نقش‌ انفعالی‌ مرد، کمتر از زن‌ است‌ اما در عمل، مرد به‌ سبب‌ همین‌ چند امتیاز طبیعی، در دنیای‌ کنونی‌ معمولاً‌ مسئولیت‌ اصلی‌ ادارة‌ معاش‌ خانواده‌ و جامعه‌ را برعهده‌ می‌گیرد.
اسلام‌ نیز برای‌ مرد این‌ کارکردها و مسئولیتها را پذیرفته‌ است‌ و مهمترین‌ کارکردهای‌ مرد عبارت‌ است‌ از:
1. تأمین‌ و ادارة‌ اقتصادی‌ خانواده: پرداخت‌ هزینه‌ خوراک‌ زن‌ و فرزندان‌ (نفقه)، جامه‌ و نیازهای‌ مانند آن‌ (کسوة)، مسکن، درمان‌ و بهداشت، نیازهای‌ رفاهی‌ و روحی‌ و مانند اینها همه‌ قانوناً‌ بر عهده‌ پدر خانواده‌ است. این‌ هزینه‌ را اسلام‌ به‌ دو دستة‌ "ضروریات" و "نیازهای‌ درجه‌ دو" تقسیم‌ می‌کند که‌ بخش‌ اول، جزء حقوق‌ مسلم‌ قانونی‌ زن‌ و فرزند و اعضأ خانواده‌ است‌ و ترک‌ آن‌ علاوه‌ بر غضب‌ خداوند، دارای‌ ضمانت‌ اجراهای‌ قانونی‌ و قضایی‌ است. بخش‌ دوم‌ را حقوقدانان‌ مسلمان، مستحبات‌ می‌نامند و اگرچه‌ ترک‌ آن، ضمانت‌ اجرائی‌ قضایی‌ ندارد ولی‌ کاملاً‌ ترجیح‌ دارد. به‌ هر صورت، مرد برای‌ آنکه‌ بتواند این‌ هزینه‌ها را بپردازد بایستی‌ دارای‌ کار و درآمد باشد و از اینرو "کار" برای‌ مرد در اسلام، واجب‌ شرعی‌ است‌ و کار اضافه، برای‌ تأمین‌ نیازهای‌ درجه‌ دوم‌ رفاهی، ستوده‌ (مستحب) است.
2. امنیت‌ خانواده: مرد به‌ سبب‌ بدن‌ قوی‌ و روحیه‌ مناسب‌ برای‌ درگیری، موظف‌ به‌ دفاع‌ از خانواده‌ شده‌ است. در برخی‌ منابع‌ اسلامی، "غیرت" به‌ معنی‌ غریزه‌ حراست‌ همسر از دستبرد مردان‌ هرزه، بسیار ستوده‌ و امتیازی‌ برای‌ شخصیت‌ مرد شمرده‌ شده‌ است.
3. تربیت‌ اجتماعی‌ کودک: در بیشتر جوامع، پدر بیشتر از مادر، عهده‌دار تربیت‌ فرزندان‌ بویژه‌ پسران‌ برای‌ ورود به‌ اجتماع‌ است. قبلاً‌ پدران‌ با آشنا کردن‌ پسران‌ خود به‌ پیشه‌ یا حرفه‌ و فن‌ خود و کارآموزی‌ آنان، فرزندان‌ خود را با کار و ارتباط‌ با مردم‌ و کسب‌ درآمد، آشنا ساخته‌ یا به‌ آنها «ادب» یعنی‌ آئین‌ معاشرت‌ با مردم‌ را می‌آموزند. این‌ وظیفه‌ پدرانه‌ با شیوه‌ غیرطبیعی‌ برخی‌ جوامع‌ مسخ‌ شده‌ صنعتی، بین‌ فرزند و پدر و یا والدین، بعلت‌ جدائی‌ روحی‌ و گاه‌ حتی‌ جسمی‌ به‌ وجود آمده‌ و عدم‌ انتقال‌ تجربه‌ از والدین‌ به‌ فرزندان، کاهش‌ یافته‌ است. اسلام‌ به‌ پیروی‌ از طبیعت، تربیت‌ فرزندان‌ را وظیفه‌ والدین‌ و در مواردی، به‌ طور مشخص‌ برای‌ پدر یا مادر قرار داده‌ و مانعی‌ ندارد که‌ پدران‌ درصورت‌ اضطرار یا مصلحت، بخشی‌ از این‌ وظیفة‌ خود را به‌ افراد یا نهادها و سازمانهای‌ اجتماعی‌ شایسته‌ بسپارند.
4. اداره‌ اجتماع: همانگونه‌ که‌ در حکمت‌ عملی، «تدبیر منزل» بیشتر بر عهده‌ زن‌ است، «سیاست‌ مدن» یا تدبیر امور کشور و عمران‌ آن‌ و اداره‌ جامعه‌ مدنی، در مواردی‌ بیشتر بر عهده‌ مرد گذاشته‌ شده‌ و در جامعه‌شناسی‌ خانواده‌ نیز می‌توان‌ سهم‌ مرد را بیشتر به‌ وظایف‌ بیرون‌ از خانواده‌ یعنی‌ جامعه‌ دانست.
در نظر اسلام، زن‌ باعتبار انسان‌ بودن‌ خود (که‌ کاملاً‌ با مرد مساوی‌ است)، حق‌ شرکت‌ در تمام‌ مشاغل‌ آزاد و اداری، اعم‌ از خدماتی، تولیدی، توزیعی، صادراتی، وارداتی، کشاورزی‌ صنعتی، علمی، دانشگاهی، و... را دارد ولی‌ نظر به‌ اینکه‌ اسلام‌ برای‌ پیشگیری‌ روابط‌ ناسالم‌ دو جنس‌ مخالف، و جاذبه‌های‌ جنسی‌ شدیدی‌ که‌ در میان‌ آنان‌ هست‌ و می‌تواند منشأ زیانهای‌ بزرگ‌ اجتماعی‌ و خانوادگی‌ شود، ورود زن‌ را به‌ کارهائی‌ که‌ سبب‌ تماس‌ مستقیم‌ و مستمر با مردان‌ می‌شود، تشویق‌ نمی‌کند بلکه‌ ترجیح‌ می‌دهد که‌ با ملایمت‌ و نه‌ اجبار، زنان‌ را به‌ کار در محیطهای‌ سالمتر تشویق‌ نماید. با وجود این‌ گاهی‌ به‌ سبب‌ ضرورتهای‌ اجتماعی‌ و نیاز به‌ کار زنان، از لحاظ‌ مذهبی، کار زنان‌ در جامعه‌ بر آنها ضروری‌ و واجب‌ می‌شود و از اینرو امروز زنان‌ مسلمان‌ در بیشتر جوامع‌ اسلامی‌ از جمله‌ در جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ به‌ سبب‌ اجازه‌ اسلام، توانسته‌اند در همه‌ گونه‌ مشاغل‌ سیاسی‌ و اداری‌ و قضائی‌ یا خدماتی‌ و بازرگانی‌ وارد شوند و سهم‌ مهمی‌ در هر جامعه‌ دارند. بجز چند مورد که‌ تکلیف‌ آن‌ از دوش‌ زنان‌ برداشته‌ شده‌ است.

ج‌ - فرزند:
با ورود فرزند به‌ دائرة‌ خانواده، حقوقی‌ جدید به‌ وجود می‌آید و تکالیف‌ و کارکردهائی‌ جدید برای‌ پدر و مادر نیز متولد می‌شود که‌ بایستی‌ جزء کارکردهای‌ خانواده‌ به‌ حساب‌ آید، مانند حراست‌ از تن‌ و جان‌ و بهداشت‌ و سلامت‌ کودک، و نیز پرورش‌ روانی‌ و فکری‌ کودک‌ مانند آموزش‌ دانش‌ و سواد و خط‌ و علوم‌ و فنون‌ لازم‌ و اخلاق، آداب‌ زندگی‌ خانوادگی‌ و اجتماعی‌ و از همه‌ مهمتر در ادیانی‌ مانند اسلام‌ - که‌ دانش‌ و کار و اخلاق‌ و آداب‌ زندگی‌ و ایدئولوژی‌ و کار نیک‌ از دین‌ جدا نیست‌ و جزء آداب‌ دینی‌ و عبادت‌ شمرده‌ و سبب‌ رضای‌ خداوند می‌شود - آشنا سازی‌ فرزندان‌ با دین‌ و آئین‌ الهی‌ است.
اسلام‌ برای‌ والدین، کارکردهای‌ دیگری‌ نیز دربارة‌ فرزندان‌ گذاشته‌ است‌ که‌ دارای‌ ظرافتهای‌ بسیار است‌ برخی‌ از این‌ کارکردها صورت‌ وظیفه‌ اخلاقی‌ برای‌ والدین‌ یا پدر و مادر را دارد و مربوط‌ به‌ پیش‌ از تولد کودک‌ است‌ که‌ به‌ نظر می‌رسد تأثیرات‌ نسلی‌ (ژنتیک) دارد و به‌ سلامت‌ جسمی‌ و روحی‌ فرزند مربوط‌ می‌شود و شامل‌ خوراک‌ والدین‌ - مخصوصاً‌ خوراک‌ مادر - و طهارت‌ ظاهری‌ و باطنی‌ آنان‌ می‌شود.
بعد از تولد نیز والدین‌ وظایفی‌ دارند از جمله، گذاشتن‌ نامهای‌ زیبا و الهامبخش‌ پاکی‌ و انسانیت‌ (و پرهیز از نامهای‌ ناپسند) و همچنین‌ وظایف‌ مارد در رعایت‌ شیر (مستحب‌ است‌ که‌ شیر خود را به‌ فرزند بدهد و این‌ کار با رعایت‌ پاکی‌ روحی‌ و بهداشت‌ خوراک‌ باشد). از پیامبر«ص» روایت‌ شده‌ است‌ که:
«برای‌ کودک، شیری‌ بهتر از شیر مادر نیست، مادر شراب‌ ننوشد و....»
در منابع‌ حقوق‌ و اخلاق‌ اسلامی‌ بیشترین‌ تأکید بر روی‌ تربیت‌ و آموزش‌ کودک‌ و ارشاد وی‌ برای‌ زندگی‌ در جامعه‌ است‌ و خیر و شر فرزند به‌ والدین‌ مربوط‌ است، مراحل‌ تربیتی‌ کودک‌ و نوجوانان‌ را به‌ سه‌ دوره‌ هفت‌ ساله‌ تقسیم‌ نموده‌ که‌ در هفت‌ سال‌ اول‌ باید کودک‌ را به‌ غرایز کودکی‌ خود واگذاشت‌ تا از راه‌بازی‌های‌ کودکانه‌ به‌ رشد شخصیت‌ بپردازد و در هفت‌ ساله‌ دوم‌ به‌ آموختن‌ خط‌ و زبان‌ و فرهنگ‌ و ورزشهای‌ مفید مانند شنا و سواری‌ و در هفت‌ سال‌ سوم‌ به‌ آشنایی‌ با وظائف‌ شرعی‌ و قانونی‌ و اخلاقی‌ بپردازد و در آخر دوره‌ سوم‌ آخرین‌ وظیفه‌ رسمی‌ و مستقیم‌ وی‌ تشکیل‌ خانواده‌ برای‌ فرزندان‌ است.

‌‌4. کارکرد خانواده‌
4. 1. حفظ‌ نسل:
اصلی‌ترین‌ کارکرد طبیعی‌ خانواده، عبارت‌ از تولید فرزندان‌ و نگهداری‌ آنان‌ است. دخالت‌ اراده‌ بشر در این‌ «ثمره‌ زندگی» سبب‌ شده‌ که‌ در برخی‌ جوامع‌ و برخی‌ خانواده‌ها با وسائل‌ مخصوص‌ مانع‌ به‌ وجود آمدن‌ فرزند شوند و اراده‌ و عمل‌ بشر در نقطه‌ برابر و خصمانه‌ای‌ با طبیعت‌ و اهداف‌ آن‌ قرار گیرد. اسلام‌ به‌ سبب‌ تطابق‌ و هماهنگیش‌ با طبیعت، به‌ این‌ کارکرد اهمیت‌ بسیار می‌دهد و پیامبراکرم(ص) دراین‌باره‌ می‌فرمود که‌ «من‌ به‌ فرزند آوردن‌ شما افتخار می‌کنم...» و برای‌ تشویق‌ مادران‌ به‌ فرزنددار شدن، دوران‌ حاملگی‌ را برای‌ آنها همچون‌ عبادت‌ بزرگی‌ برای‌ او دانسته‌ است. مگر آنکه‌ با مصالح‌ مهمتری‌ تزاحم‌ یابد.
یکی‌ از نقاط‌ مهم‌ این‌ کارکرد، حفظ‌ و نگهبانی‌ دقیق‌ از خط‌ توارث‌ و نسب‌ انسان‌ و خانواده‌ها و جلوگیری‌ از اشتباه‌ نسبها (یا اختلاط‌ انساب) است. برای‌ حمایت‌ از این‌ نقطه‌ مهم‌ خانواده‌ است‌ که‌ اسلام‌ از روابط‌ آزاد زن‌ و مرد در جامعه‌ گریزان‌ است‌ و زن‌ و مرد مخصوصاً‌ زنان‌ را به‌ «عفت» و پاکدامنی‌ دعوت‌ می‌کند و نوعی‌ پوشش‌ را برای‌ او واجب‌ می‌شمرد که‌ به‌ آن‌ «حجاب» می‌گوئیم.

4. 2. انتقال‌ تجربه:
کارکرد مهم‌ دیگر خانواده‌ آموزش‌ زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ به‌ فرزندان‌ و انتقال‌ تجربه‌های‌ به‌ دست‌ آمده‌ در طول‌ زندگیهای‌ پر ماجرای‌ زن‌ و مرد است. این‌ کارکرد و وظیفة‌ خانواده‌ سبب‌ نگهبانی‌ فرزندان‌ (پسر یا دختر) از خطرات‌ طبیعی‌ و یا اجتماعی‌ و بشری‌ می‌شود. این‌ کارکرد پس‌ از بلوغ‌ و حتی‌ پس‌ از استقلال‌ فرزندان‌ و جدا شدن‌ آنان‌ نیز بسیار مهم‌ و ضروری‌ است.
اسلام‌ به‌ این‌ مهم‌ توجه‌ بسیارکرده‌ و دستورهای‌ فراوانی‌ دراین‌باره‌ آورده‌ و خانواده‌ای‌ را که‌ از این‌ کارکرد تهی‌ باشد و نمونه‌های‌ آن‌ در غرب‌ فراوان‌ است، می‌توان‌ خانواده‌ مسخ‌ شده‌ دانست.

4. 3. پرورش‌ روحی‌ و فکری‌ فرزندان:
پدر و مادر موظف‌ به‌ پرورش‌ و هدایت‌ روح‌ و اندیشه‌ و شکل‌ دادن‌ به‌ شخصیت‌ و منش‌ فرزندان‌ می‌باشند همانگونه‌ که‌ یک‌ باغبان‌ به‌ رشد طبیعی‌ و سلامت‌ درختان‌ خود اهمیت‌ می‌دهد و توجه‌ می‌کند.
یکی‌ از این‌ وظایف، آموزش‌ علم‌ و فن‌ و هنر به‌ فرزندان‌ است‌ تا بتوانند به‌ قدر استعداد خود ترقی‌ کنند. وظیفة‌ دیگر، آموزش‌ اخلاق‌ و اجتماعی‌ بارآوردن‌ و روش‌ معاشرت‌ و پرورش‌ عواطف‌ انسانی‌ فرزندان‌ و تقویت‌ روح‌ همکاری‌ و محبت‌ به‌ دیگران، خدمت‌ به‌ جامعه، و درک‌ مسئولیتهای‌ فردی‌ و اجتماعی‌ و خانوادگی‌ است.
این‌ نقش‌ شامل‌ رفتار عاطفی‌ ماهرانه‌ والدین‌ برای‌ جلوگیری‌ از (عقده‌های‌ کم‌محبتی‌ و سرخوردگی‌ و - کمبود عواطف‌ پدر فرزندی‌ یا مادر فرزندی، بحرانهای‌ روحی‌ - بی‌ تفاوتی‌ و افسردگی‌ - و احساس‌ نا امنی‌ و ترس‌ و سرگردانی) نیز می‌شود و اسلام‌ به‌ تاثیرات‌ عمیق‌ جامعه‌ شناختی‌ آن‌ توجه‌ داشته‌ است.

4. 4. انتقال‌ فرهنگ‌ و زبان:
خانواده، مسئول‌ آموزش‌ زبان‌ مادری‌ و ملی‌ به‌ فرزندان‌ و آشناسازی‌ آنان‌ با فرهنگ‌ ملی‌ و بومی‌ و دادن‌ شعور اجتماعی‌ برای‌ هماهنگی‌ در بینش‌ و جهان‌ بینی‌ با افراد جامعه‌ خود است.
در اسلام، خانواده‌ مکلف‌ است‌ که‌ جهان‌ بینی‌ صحیح‌ الهی‌ و اسلامی‌ یعنی‌ «اصول‌ دین» را به‌ فرزند خود بیاموزند و او را با اصول‌ عمده‌ قوانین‌ دینی‌ (احکام‌ شرعی) آشنا سازند و از (محرمات) یعنی‌ کارهای‌ غیرقانونی‌ و ممنوع‌ پرهیز دهند. در نظر اسلام، خانواده‌ مسئول‌ نگهبانی‌ ارزشهای‌ دینی‌ و مکتبی‌ اخلاقی‌ و ملی‌ و مأمور آموزش‌ آن‌ به‌ اعضای‌ خود می‌باشد.

4. 5. ایجاد آرامش‌ روانی:
از نظر روانی، زن‌ دارای‌ عواطفی‌ رقیق‌ و قلبی‌ مهربان‌ و دارای‌ غریزه‌ پرستاری‌ و مهرورزی‌ و صلحجوئی‌ و طبیعی‌ یک‌ زن‌ سالم‌ بدور از پرخاش‌ و جنگ‌ و خصومت‌ است، از اینرو وجود او همواره‌ می‌تواند و به‌ طور طبیعی، باید تعدیل‌ کنندة‌ احساسات‌ خشونتبار و جنگجویانه‌ مرد در بیرون‌ و در خانه‌ باشد.
از برکت‌ همین‌ ویژگی‌ زن‌ سالم‌ در خانه‌ و خانواده، انتظار می‌رود که‌ زن‌ و خانواده‌ اثر آرامبخشی‌ و ایجاد روانی‌ داشته‌ باشد و خانه‌ برای‌ اعضای‌ آن‌ آسایش‌ و تعادل‌ روانی‌ و عصبی‌ به‌ بار
بیاورد و محیط‌ زندگی‌ عاطفی‌ و شیرین‌ شود و حتی‌ این‌ عاطفی‌ و لطیف‌ شدن‌ آن‌ از خانه‌ به‌ کوچه‌ و بازار و جامعه‌ منتقل‌ گردد. زن‌ در قرآن‌ سبب‌ آرامش‌ مرد و خانه‌ آسایشگاه‌ آرام‌ بخشی‌ برای‌ همه‌ خانواده‌ معرفی‌ شده‌ (آیه‌ 21 - سوره‌ روم) در این‌ آیه‌ یکی‌ از نعمتهای‌ خداوند را ایجاد دوستی‌ و ترحم‌ و نرمدلی‌ بین‌ زن‌ و شوهر دانسته‌ است. البته‌ متقابلاً‌ شوهر باعث‌ نوعی‌ آرامش‌ در زن‌ می‌شود. که‌ موجب‌ آسایش‌ و کمال‌ زن‌ خواهد بود.

4. 6. ساختن‌ جامعه‌ای‌ سالم‌ و نیرومند:
عموماً‌ در جامعه‌شناسی‌ به‌ چند کارکرد معروف‌ برای‌ خانواده‌ بسنده‌ می‌کنند در صورتی‌ که‌ در نظر اسلام، وظایف‌ و کارکردهای‌ خانواده‌ منحصر به‌ همان‌ چند کارکرد اولی‌ مانند ایجاد نسل‌ و تربیت‌ و حفظ‌ و نگهداری‌ فرزند نیست‌ بلکه‌ چون‌ خانواده‌ خشت‌ بنای‌ جامعه‌ است‌ نقش‌ عمده‌ای‌ در ساختار جامعه‌ و ساختن‌ یک‌ جامعه‌ سالم‌ و نیرومند دارد. در اسلام، مسئولیت‌ اجتماعی‌ شامل‌ همه‌ افراد جامعه‌ و خانواده‌ می‌شود. در اسلام، «همه، مسئول‌ همه» می‌باشند (کُلکم‌ راع‌ و کُلکم‌ مسئول‌ عن‌ رعیته). هر خانواده‌ با تلطیف‌ و آرامش‌ بخشیدن‌ به‌ روح‌ و اعصاب‌ مرد و دیگر اعضای‌ خود و با تربیت‌ صحیح‌ فرزندان‌ شایسته، برای‌ بهسازی‌ جامعه‌ مهمترین‌ گام‌ را در ساختن‌ جامعه‌ سالم‌ و پیشگیری‌ و جلوگیری‌ از فساد و جنایت‌ و جرم‌ و تبهکاری‌ برمی‌دارد.

4. 7. هدایت‌ غریزه‌ و نیاز جنسی:
زناشویی، نیاز جنسی‌ طرفین‌ را برطرف‌ می‌سازد و همین‌ کارکرد است‌ که‌ ضمن‌ جلوگیری‌ از مفاسد تجرد و بیماریها یا جرائم‌ ناشی‌ از آن، سبب‌ تولید نسل‌ می‌گردد.
خانواده‌ای‌ که‌ دارای‌ فرزندانی‌ باشد مسئول‌ کنترل‌ و هدایت‌ غرایز آنان‌ و تسهیل‌ زناشویی‌ پسران‌ و دختران‌ اعضای‌ خانواده‌ نیز هست، از اینرو بدون‌ خانواده‌ این‌ کارکرد دشوارهائی‌ دارد یا ناقص‌ و یا معلق‌ می‌ماند.

4. 8. کارکردهای‌ دیگر خانواده:
برای‌ خانواده‌ در برخی‌ شرایط‌ و برخی‌ جوامع‌ و اقشار جامعه‌ کارکردهای‌ دیگری‌ نیز به‌ وجود می‌آید. از جمله‌ نقش‌ اقتصادی‌ خانواده‌ است. در برخی‌ جوامع‌ زنان‌ در مزرعه‌ و یا کارگاه‌ خانوادگی‌ یا در خانه‌ کار یا تولید می‌کنند و به‌ اقتصاد خرد و کلان‌ و درآمد خانواده‌ و ملی‌ کمک‌ می‌رسانند. حداقل‌ نظریه‌ اسلام‌ دراین‌ خصوص، جلوگیری‌ از هدر دادن‌ ثروتهای‌ ملی‌ و ایجاد نوعی‌ تعادل‌ اقتصادی‌ به‌ وسیله‌ «قناعت» و «صرفه‌جوئی» و جلوگیری‌ از «اسراف» و «تبذیر» است. کارکردهای‌ خانواده‌ و تاثیر آن‌ را تا حدی‌ می‌توان‌ بالا برد که‌ آن‌ را بتوان‌ مؤ‌ثر دربرقراری‌ صلح‌ و عدالت‌ اجتماعی‌ و جهانی‌ مؤ‌ثر در تغییرات‌ و تحولات‌ اجتماعی‌ و تاریخ‌ دانست.

‌‌5. ارزش‌ اجتماعی‌ خانواده‌
با تمام‌ اهمیتی‌ که‌ در برخی‌ فرهنگها به‌ خانواده‌ داده‌ می‌شود می‌توان‌ ادعا کرد که‌ هیچیک‌ باندازه‌ اسلام‌ برای‌ خانواده‌ در جامعه‌ و زندگی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ ارزش‌ نگذاشته‌ است. زیرا معیار «ارزش» و اندازه‌گیری‌ آن، اندازة‌ گستره‌ «نقش» آن‌ است‌ و همانگونه‌ که‌ فهرست‌ وار گفتیم، نقش‌ خانواده‌ در اسلام‌ از دید جامعه‌ شناختی‌ با توجه‌ به‌ کارکردهای‌ آن‌ هم‌ بیشتر، و هم‌ مهمتر است‌ یعنی‌ هم‌ در کمیت‌ و هم‌ در کیفیت‌ گسترده‌ است‌ از اینرو می‌توان‌ از عمق‌ و اهمیت‌ نقش‌ خانواده، در اسلام‌ ارزش‌ بالا و والای‌ آن‌ را در این‌ مکتب‌ و آئین‌ جستجو کرد و یافت. یکی‌ از نقاطی‌ که‌ می‌توان‌ از آن‌ زاویه‌ به‌ ارزیابی‌ اهمیت‌ و ارزش‌ خانواده‌ پرداخت، تاثیر سازنده‌ یا مخرب‌ خانواده‌ در «امنیت‌ اجتماعی» است، محاسبه‌ مالی‌ و کاری‌ وظایف‌ و عملیات‌ انتظامی‌ و قضائی‌ (فعالیتهای‌ پلیس‌ شهری‌ و بیرون‌ شهر و حجم‌ کار دستگاه‌ قضایی‌ و زندانها و حجم‌ هزینه‌های‌ آن‌ و پی‌آمدهای‌ این‌ اقدامات‌ پلیسی‌ و قضائی‌ (اعدامها و زندانها) در بازمانده‌ آن‌ خانواده‌ و تاثیر تصاعدی‌ آن) می‌تواند ما را به‌ عمق‌ و اهمیت‌ این‌ نقش‌ خانواده‌ راهنمایی‌ کند.
نقش‌ دیگر خانواده، تأثیر آن‌ در توجه‌ فرزندان‌ به‌ دانش‌ و فن‌ و یا هنر است‌ که‌ بکمک‌ دولت‌ و دستگاههای‌ دولتی‌ یا سازمانها و نهادهای‌ دیگر اجتماعی، به‌ جای‌ تحویل‌ دادن‌ یک‌ مرد و یا زن‌ کم‌ سواد و کم‌ ارزش، دانشمندانی‌ بزرگ‌ و محقق‌ و مخترع‌ و مکتشف‌ و هنرمند به‌ جامعه‌ تحویل‌ دهد و سطح‌ دانش‌ و تمدن‌ بشری‌ را بالا ببرد. همچنین‌ می‌توان‌ تأثیر خانواده‌ را در ایجاد نسل‌ سالم‌ و قوی‌ یا بالعکس‌ نسلی‌ ضعیف‌ و یا روان‌نژند؛ در یا در ایجاد جامعه‌ای‌ مولد و فعال‌ و جوانانی‌ فرومانده‌ و تنبل‌ و بدون‌ فعالیت، بررسی‌ کرد و ارزیابی‌ نمود. اگر خانواده‌ها انسانهائی‌ منحرف‌ و ناسالم‌ به‌ جامعه‌ تحویل‌ دهند محال‌ است‌ که‌ از مجموعه‌ آن‌ افراد، جامعه‌ای‌ سالم‌ و غیرمنحرف‌ به‌ وجود آید و تحقیقات‌ و آمارها نشان‌ می‌دهد که‌ همه‌ تبهکاران‌ در خانواده‌ و در دوران‌ کودکی‌ یا جوانی‌ دچار نابسامانی‌ شده‌اند یا از تربیت‌ صحیح‌ بدور مانده‌اند.
بشر اگر جامعه‌ای‌ سالم‌ و به‌ دور از انحرافات‌ و آسیبهای‌ اجتماعی‌ و محیطی‌ دور از تبهکاری‌ و جرم‌ و جنایت‌ بخواهد باید اول‌ به‌ اصلاح‌ ساختار خانواده‌ و تصحیح‌ رفتار والدین‌ و سالم‌سازی‌ روابط‌ افراد خانواده‌ بپردازد و باید نخست‌ والدین‌ نقش‌ وظایف‌ خود و خانواده‌ را به‌ خوبی‌ بیاموزند و انجام‌ بدهند.
از دیدگاه‌ جامعه‌شناسی، طرح‌ اسلام‌ برای‌ یک‌ خانواده‌ (با رعایت‌ تمام‌ شرطهایی‌ که‌ برای‌ آن‌ گذاشته) کاملترین‌ طرحها و برنامه‌ها برای‌ ساختن‌ یک‌ جامعه‌ سالم‌ و بدون‌ آسیب‌ (یا با کمترین‌ آسیب) اجتماعی‌ است، و می‌تواند طرحی‌ جهانی‌ برای‌ همه‌ ملتها باشد.

6. آفات‌ خانواده‌
در پایان‌ نگاهی‌ کوتاه‌ به‌ آسیب‌شناسی‌ خانواده‌ و آفات‌ آن‌ می‌اندازیم:
خانواده‌ مانند هر پدیدة‌ دیگر می‌تواند دارای‌ اوصافی‌ همچون‌ زیبا، زشت، خوشبخت‌ و بدبخت. سالم‌ و بیمار و آسیب‌ دیده‌ و بی‌آسیب‌ باشد. عوامل‌ گوناگونی‌ می‌توانند به‌ خانواده‌ آسیب‌ برسانند یا مانند طلاق‌ آن‌ را به‌کلی‌ از هم‌ فرو بپاشند. انواع‌ اعتیاد به‌ الکل‌ و مواد مخدر، ارتکاب‌ جرم‌ و جنایت‌ و داشتن‌ مشاغل‌ ممنوع‌ و مجرمانه، به‌ خانواده‌ آسیبهای‌ شدید می‌رساند؛ برخی‌ پدیده‌های‌ به‌ ظاهر عادی‌ مانند صنعتی‌ شدن‌ یا حتی‌ وجود رسانه‌های‌ گروهی‌ مثل‌ تلویزیون، شهرنشینی‌ روستائیان‌ یا اقامت‌ در خارج‌ از کشور و گاهی‌ هسته‌ای‌ شدن‌ خانواده‌ و دور شدن‌ فرزندان‌ و والدین‌ و خانواده‌ گسترده‌ خود یا فرزند نیاوردن‌ زن‌ یا شوهر یا کمبود عواطف‌ در بین‌ همسران‌ و برخی‌ بحرانهای‌ روحی‌ می‌تواند سبب‌ جدایی‌ روحی‌ میان‌ اعضای‌ خانواده‌ و در نتیجه‌ سستی‌ جاذبه‌های‌ جمعی‌ خانواده‌ و نابسامانی‌ آن‌ یا حتی‌ جدائی‌ زن‌ و شوهر و فرزندان‌ گردد.
ما در اینجا به‌ طلاق‌ بسنده‌ می‌کنیم‌ اساساً‌ طلاق‌ در نظر اسلام، کاری‌ ناپسند و منفور است‌ و پیامبر در حدیثی‌ فرمود: «مبغوضترین‌ حلالها نزد ما طلاق‌ است». تمام‌ دستورهای‌ اخلاقی‌ و مقررات‌ حقوقی‌ خانواده‌ و زناشویی‌ در اسلام‌ برای‌ استواری‌ خانواده‌ و کاهش‌ جدائیها و طلاق‌ است. طلاق‌ در اسلام، یک‌ عمل‌ جر‌احی‌ ضروری‌ علاج‌ نهایی‌ اضطراری‌ است‌ و نبایستی‌ بر اساس‌ عواطف‌ و خشم‌ و احساسات‌ کور بی‌منطق‌ باشد و طلاقهائی‌ که‌ در حال‌ مستی‌ و جنون‌ و خشم‌ و یا اکراه‌ باشد معمولاً‌ باطل‌ می‌دانند. یک‌ شرط‌ اساسی‌ در طلاق، حضور و شهادت‌ دو فرد وارسته‌ و پاک‌ و باشخصیت‌ است‌ (که‌ در اصطلاح‌ فقهی‌ به‌ آنها دو عادل‌ می‌گویند) و همین‌ افراد گاهی‌ با دخالت‌ خود مانع‌ طلاق‌ می‌شوند. طلاق‌ اگرچه‌ آفت‌ خانواده‌هاست‌ ولی‌ گاهی‌ جلوگیری‌ از آن‌ آفت‌ جامعه‌ می‌شود و به‌ امنیت‌ و سلامت‌ آن‌ آسیب‌ دارد می‌آورد. کوشش‌ ادیان‌ و مصلحین‌ و مدیران‌ جامعه‌ در حفظ‌ جامعه‌ از آسیب‌ بایستی‌ در پایه‌گذاری‌ صحیح‌ حقوقی، جامعه‌ شناختی‌ و اخلاقی‌ خانواده‌ - به‌ خصوص‌ در مرحله‌ زناشویی‌ - باشد و سیل‌ را باید در سرچشمه‌ آن‌ بست





      

بزرگ‏ترین گناه اخلاقى یک انسان نیندیشیدن است از  محمدمهدى اعتمادى

 

 

این مقاله شبه گزارشى است از سخنرانى رامین جهانبگلو در خانه هنرمندان، درباره «هانا آرنت‏» فیلسوف زن معاصر آلمانى . آقاى رامین جهانبگلو پس از بیان این نکته که در تاریخ فلسفه، شاید تنها زن فیلسوف به جز سیمون دوبوار، هانا آرنت‏باشد که یکى از معروف‏ترین فلاسفه سیاسى معاصر است، به توضیح برخى از اندیشه‏هاى آرنت مى‏پردازد . در بخش‏هایى از این گزارش مى‏خوانیم:
آرنت از جمله منتقدان مدرنیته است . دو مفهوم اصلى مورد اشاره وى «سیاست‏» و «فلسفه‏» است . البته آرنت‏یک فیلسوف سیستماتیک مثل هگل یا کانت نیست . او اندیشه‏هایش را به تارهاى به‏هم‏تنیده لباس‏هاى پنلوپ تشبیه مى‏کند که به معناى اندیشیدن، کوشش مداوم و پیوسته‏اى است که مى‏تواند دوباره و از نو شروع شود . شما وقتى نمى‏اندیشید، به مثابه یک انسان وجود ندارید . منظور آرنت از سیاست، فهمیدن آن است، نه عمل کردن به آن . بیگانگى انسان با کره زمین و با جهان به‏طور کلى، نتیجه گسست مدرنیته با سنت است که رابطه ما را با گذشته به کلى تغییر داده است . اندیشیدن یعنى به خاطر آوردن گذشته و ارتباط آن با «حال‏» . او مى‏گوید: من وقتى به سراغ گذشته مى‏روم همانند صیادى هستم که گران‏بهاترین مفاهیم را مانند مروارید استخراج مى‏کند .
انسان‏ها و انسان، در جهان زندگى مى‏کنند . آنها اگر برابر نباشند نمى‏توانند با هم ارتباط برقرار کنند و اگر با هم متفاوت نباشند، احتیاج به گفتار و کنش ندارند . در گفتار است که انسان‏ها هویت فردى خود را آشکار مى‏کنند . از نظر آرنت، زندگى عملى شامل کار، تولید و کنش است: «کار» فضاى انسان‏ها براى زنده ماندن و رفع احتیاجات بیولوژیکى است . «تولید» تجلى بعد غیرطبیعى (غیرحیوانى) انسان است که ابلاغ اشیاست (هنر) . در تولید، بخشى از آزادى وجود دارد; اما این آزادى، فردى است و حتى شامل تخریب نیز مى‏شود . تنها بخشى که انسان در آن به آزادى واقعى دست پیدا مى‏کند «کنش‏» است . آرنت را نمى‏توان لیبرالیست دانست; چراکه او یکى از جنبه‏هاى لیبرالیسم را تسلط جنبه خصوصى بر جنبه عمومى مى‏داند . در مدرنیته توجه، بیشتر به زندگى است تا جهان مشترک . هدف دست‏یافتن به آزادى نیست; بلکه تامین نیازهاى زندگى است .
و بالاخره اینکه آرنت معتقد است: فکر کردن است که به انسان‏ها قدرت داورى (به‏خصوص درباره شر) مى‏دهد و عدم تفکر قدرت مبارزه با شر را از ما مى‏گیرد . پس بزرگ‏ترین گناه اخلاقى یک انسان، نیندیشیدن است .

ابرار، 10/10/81





      

زن در اسلام

 

پیشوایان دین، در عمل و سیره و اندیشه به شأن و منزلت زن بها مى دادند.
امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: «امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیزم تهیه مى کرد، آب مى آورد و جاروب مى کرد و فاطمه(علیها السلام)گندم و جو را آرد مى کرد و آرد را خمیر مى کرد و نان مى پخت.»[1]
امام على(علیه السلام) به مردان سفارش مى کرد که بارهاى سنگین خود را بر دوش زنانشان نگذارند;[2] به همین دلیل، حضرت در کارهاى منزل همکارى جدى نشان مى داد. پیشوایان دین اسلام، نه تنها مانع فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى و علمى زنان نمى شدند، بلکه در سیره ى عملى نیز زنان را به مشارکت در عرصه هاى اجتماعى توصیه مى کردند. حضرت زهرا(علیها السلام) دوش به دوش على(علیه السلام) از اهداف و احکام اسلام دفاع مى کرد و جامعه را از انحراف هاى اجتماعى آگاه مى ساخت.
البته اسلام، با توجه به تفاوت هاى جسمانى زن و مرد، احکام و حقوق شرعى متفاوتى براى آنان وضع کرده است. تکلیف سنگینى چون جهاد را از زنان نخواسته و فرموده است زن هم چون شاخه ى گل است، نه قهرمان میدان ها.[3] تربیت فرزندان و خانه دارى که از مهم ترین وظایف نظام خانواده و جامعه به شمار مى آید به زنان واگذار شده است. این سخن که زنان باید از هر جهت شبیه مردان شوند و از نظر وظایف و تکالیف بین آنها تفاوتى نباشد، به افسردگى زنان و مردان و نابودى نظام خانواده منجر مى شود.
بسیارى از متفکران غربى، واژگونى جنسیت را عامل مهم آسیب هاى اجتماعى و آسیب هاى روانى، مانند افسردگى، معرفى کرده اند. تاریخ اسلام به حضور جدى زنان متدین در عرصه هاى اجتماعى گواهى مى دهد; افرادى چون: آمنه بنت حارث بن عبدالمطلب بن هاشم، فارغه بنت عبدالرحمن، العارثیه، دارمیه مجونیّه، عکرشه بنت الاحلش، ام البراؤ بنت صفوان بن هلال، ام سنان بنت حیثمة بن مرشد مزجحیه و... اما هیچ گاه دیدگاه اسلام در باب فعالیت هاى بانوان به معناى نفى و طرد احکام و ارزش هاى اسلامى نیست.
خوانندگان گرامى باید بدانند که فمینیسم و زن سالارى یک جریان جهان شمول نیست; یک پدیده ى غربى است که زمینه هاى معرفتى و روانى و اجتماعى خاصى در مغرب زمین منشأ تولید آن گشته و زایش هر پارادایمى، موج خاصى از آن را در جنگ جهانى اول و در دوره ى پست مدرنیسم پدید آورده است. کنوانسیون رفع تبعیض زنان نیز پدیده اى است زاییده ى پارادایم فمینیستى که طبیعتاً با چارچوب تفکر اسلامى سازگارى ندارد.
پی نوشتها
[1]. وسایل الشیعه، ج 3، ص 39.
[2]. غررالحکم و دررالکلم، ص 826.
[3]. نهج البلاغه، نامه 31





      

رسائل حجابیّه از  منصوره وثیق

مسأله‌ی حجاب، در تاریخ معاصر ایران یکی از موضوعات مهمّ سیاسی، دینی، اجتماعی، فرهنگی و... شمرده می‌شود به خصوص زمانی که صحبت در دفاع از حقوق، آزادی و فعالیت‌های زنان از نظر اجتماعی مطرح است.
تاریخ بحث حجاب در ایران، به پیش از انقلاب مشروطه می‌رسد، چنان که انتشار سفرنامه‌ها، اعزام محصل به اروپا، آمدن کارشناسان و مستشاران اروپایی به ایران به همراه همسرانشان و... مردم ایران را با پدیده‌ی بی‌حجابی آشنا نمود.
در دوره‌ی انقلاب مشروطه (14 جمادی‌الاخر 1324 هـ ق/ 5 اوت 1906 م)، مبارزه‌ی مردم ایران، هر چند برای رهائی از ظلم و ستم استبداد داخلی و استثمار خارجی بوده است، امّا زمزمه‌هایی که برای اعتلای حقوق زنان، از قبل آغاز شده بود پررنگ‌تر گردید.
بعد از انقلاب مشروطه، برابری حقوق زنان با مردان و نیز به حساب آوردن قدرت و توانایی‌های آنان و تأثیرگذاری‌شان در مسائل مختلف، در محافل روشنفکری و مطبوعات مورد توجه قرار گرفت. در این مباحث، مسأله‌ی حجاب، بیشتر توسط متجددان و منور الفکرها ادامه داشت: تا اینکه در دوره‌ی سلطنت رضاخان پهلوی (1305- 1320/ 1926- 1941 م) با زور سرنیزه و امنیّه حجاب از سر زنان برداشته شد- کشف حجاب- (17 دی 1314- 6 ژانویه 1935)، و بی‌حجابی، نماد و نشانه‌ی تجدد، روشنفکری و فرهیختگی زن عصر پهلوی گردید.
با انقلاب اسلامی مردم ایران (22 بهمن 1357- 10 فوریه 1988 م)، ارزش‌های دوره‌ی شاهنشاهی پهلوی به هم خورد و مسأله‌ی حجاب بار دیگر سخت مورد نظر شد چنان که امروزه نه تنها در خارج از مرزهای ایران و در حوزه‌ی کشورهای اسلامی، بلکه در کشورهای اروپایی و امریکا، شاهد استقبال زنان مسلمان از حجاب هستیم که گاهی نیز به صورت یک معضل اجتماعی و سیاسی برای این کشورها درآمده است.
البته هدف از این مقاله نگارش تاریخچه‌ی بدعت کشف حجاب، دفاع و یا ردّ یک جریان فکری نیست، بلکه ارائه و معرفی آثاری چند از رسائل حجابیّه‌ی بعد از انقلاب مشروطه می‌باشد که علمای دین در آن شرایط زمانی خاص، احساس خطر و وظیفه نموده، در دفاع از حجاب و ردّ بی‌حجابی، نوشته‌های خود را از زوایای مختلف تخصصی و فنی در فقه و اصول اسلامی، در قالب رساله‌نویسی ارائه نموده‌اند. همچنین برخی از مؤلفان برای استدلال و دفاع از عقاید خود به کتب مقدس- تورات و انجیل- و نوشته‌های اروپاییان استناد کرده‌اند.

1- رساله‌ی وجوب نقاب و حرمت شراب، محمدصادق ارومی فخرالاسلام. کاتب: ابن محمد تقی محمد مهدی اصفهانی. دارالخلافه طهران: مطبعه استاد الماهر میرزا علی اصغر، 1329 هـ ق، 96 ص (چاپ سنگی).
مؤلف در نیمه‌ی نخست رساله درباره‌ی وجوب حجاب، و در نیمه‌ی دیگر به بحث درباره‌ی حرمت شراب می‌پردازد.
نیمه‌ی نخست که مدّ نظر این مقاله می‌باشد در قالب ردّیه‌نویسی و پاسخ به شبهاتی است که در مورد حجاب، بعد از مشروطیت در ایران به رواج اندیشه‌های جدید و نو، در میان مردم رواج داشته است. این نیمه خود مشتمل بر دو فصل می‌باشد:
فصل اوّل با طرح سؤالی در مورد حجاب از طرف «چند نفر ترک» شروع می‌شود، سپس مؤلف درباره‌ی «حجاب زنان در جمیع شرایع» با شواهدی (6 شاهد) از کتب مقدسه یهود و نصاری و احادیث ایشان به مبسوط و مشروح در مقام پاسخ‌گویی به مخالفان حجاب برآمده است. بدین ترتیب:
شاهد اوّل- رساله‌ی اوّل پولس به قرناتیان /11/3- 17. همچنین مؤلف از اقول مفسرین قدیم و جدید انجیل از اروپایی، امریکایی، آسیایی و... در شرح آیات سود جسته است.
شاهد دوم- رساله‌ی اوّل پولس به قربانیان /14/34/35.
شاهد سیم- انجیل متی /5/27/28.
شاهد چهارم- رساله‌ی پولس به تیمو تاؤس در حق زنان /2/9- 15. با شرحی از مفسرین انجیل. نیز مؤلف برای مفهوم بهتر، از آیات قرآنی: نساء/4/34 و احزاب /33/33 سود جسته است.
شاهد پنجم- سفر تکوین تورات (برا شت) /20/16. با شرحی از فرانکلس مفسر امریکایی می‌باشد.
شاهد ششم- سفر تکوین تورات (بر اشت)/24/65، 64.
مؤلف در پایان شواهد نتیجه می‌گیرد: «که عادت حجاب و نقاب از زمان قدیم در میان زنان بوده، حتی در میان بت‌پرستان».
فصل دوم رساله، شامل احکام حجاب و نقاب از منظر قرآن مجید از سوره‌ی مبارکه‌ی نور/24/20، 21 و با ترجمه‌ی آیات از کتاب «خلاصه المنهج» می‌باشد.
مؤلف «خلاصه المنهج» در ترجمه‌ی این آیات، به احادیث و روایات ائمه (ع) و نیز از کتب معتبر تفسیر مانند مجمع‌البیان، کنزا لعرفان، التبیان فی تفسیرالقرآن و... استناد می‌کند.
آنگاه مؤلف رساله- پس از پایان ترجمه- خلاصه‌ی مقصود را در شش مرحله، بیان و نتیجه‌گیری می‌کند.
«کشف نقاب، راه اهل ضلالت و طریقه‌ی اهل جهالت و منکرین الوهیت و نبوت و رسالت و راه اصحاب ماده و طبیعت می‌باشد و برخلاف سبیل جمیع مؤمنین است...».

2- سُدُوّلُ فی وجوب الْحِجاب. سید عبدالله بلادی بوشهری بهبهانی. شیراز: مطبع سپهر مطلع محمدی، 1330 هـ ق)، 53 ص (چاپ سنگی).
رساله‌ی فوق از دو بخش تشکیل شده است بدون آنکه مؤلف آنها را از هم جدا کند.
بخش نخست ترجمه و شرح آیات قرآنی، شامل:
نساء/4/94؛ نور/24/31، 30، 28، 27، 58- 60؛ قصص/28/25؛ احزاب/33/32، 53، 59، 55؛ حجرات/49/14؛ نباء/78/10؛ می‌باشد.
بخش دوم رساله، ترجمه و شرح احادیث نبوی و روایات ائمه (ع) در مورد: حجاب، استیذان، حرمت نگاه مرد به زن و بالعکس، چگونگی بیعت اسلام با زنان مسلمان، رفتار حضرت علی (ع) با زنان و... است.
مؤلف در انتهای رساله با دو حکایت، از یکی از علمای جبل عامل که میهمان وی در بوشهر بوده است سخن را پایان می‌دهد. اوّل در مورد یکی از رجال ژاپن است. «وقتی جمعی به او اصرار کردند که دخترهای خود را بفرست در مدرسه آنکه تعلم رقص نمایند، که اگر علم رقص نداشته باشند... نقص بر آنها خواهند گرفت. جواب داد که، نفس من ابا دارد از این عمل شنیع و نخواهم گذاشت که در مجلس بال حاضر شوند، و اگر این معنا نقص من و آنهاست، من این نقص را بر خود می‌پسندم». حکایت دیگر، از یکی از اطبا می‌باشد، آنچه که در هنگام تجدید عمارت یکی از معابد فرنگستان، در مورد «استخوان سر اطفال کوچک»، مشاهده شده است و معلوم گردیده است که زنان و مردان تارک دنیا، در نتیجه‌ی خلطه و آمیزش، «تناسل کرده، بعد از توالد از خوف افتضاح آنها را زیر خاک کرده‌اند».

3- رساله‌ی شریفه لزوم حجاب، چند نفر از مسلمین مشروطه‌خواه، خراسان: [بی‌نا]، 1332 هـ ق، 36 ص (چاپ سنگی).
توجه به نام نویسنده، نشان از آن است که رساله، توسط دو نفر یا بیشتر نوشته شده است.
پس از حمد خدا و درود و سلام بر پیامبر اسلام و ائمه‌ی معصومین، مؤلفان آغاز متن را چنین شروع می‌کنند: «در فلسفه‌ی تاریخی ترقی و تنزل اقوام و ملل، مُبرْهن و مدلّل است که هر قوم مغلوبی به عادات و اخلاق غالبین متخلّق می‌شود». نمونه‌ی بارز این گفتار را خود ایرانیان برشمرده‌اند، «در هر دوری، طوری، به حکم مغلوبیت، پیروی دیانات و عادات و اخلاق ممدوحه یا مذمومه‌ی غالبین خود را می‌نمودند. و از آنجایی که دست تطاول مغربیان بر مشرقیان امروزی دراز گردیده و همهمه‌ی مغلوبیت و زمزمه‌ی مرعوبیت بر مستغربین (یعنی متخلّقین به اخلاق مغربیان) پیچیده، به واسطه‌ی ضعف نفس و عدم اطلاع به فلسفه‌ی دیانات، بدبختانه به ترویج اخلاق نکوهیده‌ی آنان می‌کوشند. و از آن جمله امر حجاب است».
مؤلفان مسأله‌ی حجاب را در چهار موضوع، از هم تفکیک کرده‌اند:
موضوع اوّل: حجاب ظواهر است که امروزه معمول قسمتی از زنان مسلمانان است.
موضوع دوم: تبرج و زیور نمایی زنان است برای مردان نامحرم.
موضوع سوم: آمیزش و مخالطه‌ی زنان است با مردان بیگانه.
موضوع چهارم: امر تعلیم و تعلّم زنان می‌باشد.
موضوع اوّل، پس از بیان معنی و مقدمه‌ای کوتاه درباره‌ی حجاب، به شرح و تفسیر حجاب از دیدگاه قرآن، با استناد به آیات: نور/24/31، 30؛ احزاب/33/59، پرداخته شده است. آنگاه موضوع با چند حدیث از کتاب- نکاح- وسائل‌الشیعه و... جریان می‌یابد و با روایتی از حضرت امیرمؤمنان (ع) که فرمود از پیغمبر (ص) شنیدم که می‌فرمود: «در آخر زمان که بدترین زمان‌هاست، زنان آن دوره بی‌حجاب می‌شوند». این موضوع تمام می‌شود.
در موضع تبرج، پس از بیان معنی تبرج و معمول بودن آن در میان زنان اروپایی، به بیان دیدگاه قرآن- احزاب/33/33- در این مورد اشاره می‌شود. پایان بخش این موضوع نیز احادیثی درباره‌ی زنان آخرالزمان است.
منظور از آمیزش و مخالطه در موضوع سوم، آمیزش و معاشرت زنان و مردان بیگانه با هم دیگر است. برای روشن شدن مطلب، به ترسیم جامعه‌ی اروپا پرداخته شده است. به ترسیم جامعه‌ی اروپا پرداخته شده است. البته این‌گونه معاشرت‌ها را «قانون اسلام بر زنان مسلمان تضییق نموده» است. این قسمت نیز با احادیث پایان می‌یابد.
موضوع آخر، تعلیم و تعلم زنان است که با حدیث مشهور «طلبُ العلم فریضه علی کُلّ مُسْلم و مُسْلمه» شروع می‌شود. مؤلفان رساله، کسانی را که «بدون تأمّل و رویه، حجاب را مانع از علم، و تحصیل علم را ملازم با بی‌حجابی می‌دانند»، راه آنان را خطا ذکر نموده‌اند.
مبحث دیگر این رساله، «فلسفه‌ی حجاب و منع تبرج جاهلیت» می‌باشد که در سه مقدمه به بیان موضوع پرداخته می‌شود.
در مقدمه‌ی اوّل، حجاب از رسوم «عادیّه» شمرده شده که «حکم دیانتی» را پیدا نموده است و رد و قبولش غالباً از روی عادت است. آنگاه رعایت حجاب را از لحاظ افراط و تفریط و از منظر اخلاق مورد بحث قرار داده‌اند و میزان حجاب «اخلاق حقیقی» نامیده شده است.
مقدمه‌ی دوم، درباره‌ی جذب و انجذاب مرد و زن، به خصوص «با پیرایه‌های سیاله‌ی طبایع انسانی به فرض تصادف این دو قوه، خاصه با انس و آمیزش و اختلاط قهری... البته این دو قوه مشغول امورات قهری می‌شوند؛ مقهور به آن می‌باشند».
در مقدمه‌ی سوم، دایره التذاذ و تمتع مردان از زنان، در مقایسه با حیوانات، خیلی وسیع و متمایز شمرده شده است با اشاره به فلسفه‌ی حجاب، بی‌حجابی- آنچه که دین و اخلاق نمی‌پسندد- با عصر جاهلیت مورد مقایسه قرار گرفته است. و بی‌حجابی، «مقدمه‌ی فساد» عنوان گردیده است: «دختر خود را ملوّث مساز تا آنکه زانیه شود، مبادا که ولایت مشغول زنا شود و زمین از فجور پر شود». (سفرِلوِیان/19/29).
«قانون حجاب و منع تبرج» را اساس و «بنیان آبادانی و مدنیات شمرده‌اند»، و نیز آن را «حافظ حقوق و از احکام اخلاقی» دانسته‌اند. و با اعتقاد به اینکه: «مسلماً نه حجاب مانع علم و تربیت است و نه بی‌حجابی منحصر و مقتضی علم و تربیت می‌باشد، و نه علم و تربیت هاتک حجاب و مهذّب اخلاق است».
سپس بی‌حجابی به دو قسم بسیط و مرکب تقسیم شده است. «بی‌حجابی بسیط، همان بی‌حجابی ساده ایلیاتی عصر فطرت است» و بی‌حجابی مرکب که «تولید از بی‌حجابی بسیط شده و به تو ارث از عالم بربریت و عادات بدویّت اروپاییان امروزی رسیده است». برای روشن شدن مقصود، عصر لوئی چهاردهم را مورد تأمل قرار داده و برای استدلال از: انجیل (متی/5/17، 28) و تورات (مثنی/28/26) بهره برده و با حدیث شریف «فزنا العیْنیْن النظر» مطلب را تکمیل نموده‌اند.
مؤلفان پس از یادآوری این نکته که مضرات بی‌حجابی مرکب، از «مفاسد لایتناهی» است؛ به طور کلی تقلید ملل آسیایی و افریقایی و به خصوص مسلمانان را از اروپایی‌ها، خطرناک و مهلک توصیف می‌نمایند. همچنان اضافه می‌نمایند که در کشورهای اروپایی، «مال‌های لاوارث و اوقاف و خیرات عمومی و خزاین سوسیته و ذخایر ملی به انواع و اقسام، و عایدات بلدیه، به مصرف کفالت اطفال بی‌پدر و مادر می‌رسد، و آنها را از این مهلکه‌ی بی‌پرستاری که از نتایج بی‌حجابی است، نجات می‌دهد». امّا تصور اینکه اگر این مفاسد در کشورهای فقیر آسیایی و افریقایی رخ دهد چه محشری برپا خواهد شد، سخن را ادامه داده و راهی آسان‌تر از حجاب و احکام اسلامی تصور نمی‌کنند.
هوالله تعالی
رساله‌ی شریفه‌ی لزوم حجاب
اثر خامه‌ی چند نفر از مسلمین مشروطه‌خواه
به اطلاع اداره‌ی معارف مرکزی خراسان
نگارش یافته
قابل توجه عموم است
فی هفتم جمادی‌الاخره سنه‌ی 1332
96 ص

4- حجاب یا پرده‌ی دوشیزگان: مجموعه‌ایست فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، عمرانی، محمدحسن ابن فضل‌الله حائری مازندرانی، تهران: کتابخانه‌ی شرق، 1343 هـ ق، 28 ص (چاپ سربی).
رساله با آیه‌ای از قرآن (غافر/40/44)، شروع می‌شود. آنگاه مؤلف با «کمال تأدب» به بیان افکار خود می‌پردازد و «تربیت» را در سعادت و شقاوت بشر دخیل می‌داند. «نخستین مرتبه‌ی تربیت و دبستان هر مولودی پس از ولادت دامان مادر است. آیا ممکن است مادر تربیت ندیده، مولود خود را تربیت کند»؟ پس از این فراز، مولف با طرح این پرسش «که آیا قیام به این فرائض، با حجاب و پرده‌پوشی و عفت مفْرشی با مدرسه و معارف و ملکات فاضله آشنا شد»؟ وارد بحث حجاب شده و با بیان باور «مردمان فرزانه‌ی شرق»، که «نباید رخسار دوشیزگان پرده‌پوش باشد و عالم نسوان شرق از جمعیت زنان اروپا باید پیروی نمایند». بحث را ادامه داده و علل عقب‌ماندگی اروپایی‌ها را تا اواخر سده‌ی شانزدهم میلادی، در هشت عامل بیان می‌کند:
1- رواج دین رهبانی.
2- مالکیت مطلقه‌ی ملکو اروپای آن عصر حتی مالکیت بر نوامیس و نفوس.
3- تسلط جابرانه‌ی ملاکین بر فلاحان رنجبر.
4- اِقْتدار اشراف بر اموال و نوامیس مردم.
5- انحطاط معارف.
6- شیوع خرافات و اباطیل.
7- اهمیت ندادن به کشتار.
8- رقیت و کنیزی زنان و محروم بودنشان از ارث و مالکیت. که این سد، ابتدا در فرانسه و انگلستان و سپس در روسیه، به نام «آزادی زنان» برداشته شد.
مؤلف عقیده دارد بر اینکه چون محرومیت زنان اروپایی در قرون وسطی به طور «افراط» بوده است و آزادی که برای آنان داده شده به طور «تفریط» می‌باشد، لذا جمعه‌ی زنان اروپا را دچار مشکل و زیان نموده است. و از این آزادی نتیجه‌ی عکس گرفته‌اند





      

بررسی قوانین کیفری ایران در امر پوشش مردم از لیلا اسدی(قسمت دوم)

 

معیار تشخیص قید «عموم» در این ماده عرف است و هر جمعی از اشخاصی که عرفاً عموم باشند، برای تحقق شرط «انظار عمومی» کافی است و قدر متیقن آن است که حداقل اجتماع بیش از دو نفر برای تحقق آن ضروری است. دیگر اینکه در حضور مردم شرط است، پس حضور کسانی مانند افراد خانواده و حتی بستگان دورتر که نسبت به زن غیرمحجبه، «عموم» محسوب نمی‌شوند و عرف رابطه آنها را خصوصی قلمداد می‌کند، برای تحقق این بزه کافی نیست»‌ (نورزاد، 1378، ص 33).

2ـ قانون نحوه رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملأ عام خلاف شرع است یا عفت عمومی را جریحه‌دار می‌کند مصوب 28/12/65 :
این قانون مصادیق پوشش غیر مجاز را در دو دسته به شرح زیر آورده است:
اول ـ البسه و نشانهایی که در بردارنده علامت مشخصه گروهکهای ضد اسلام و یا ضد انقلاب است: مطابق ماده یک این قانون کسانی که عالماً لباسها و نشانه‌هایی که علامت مشخصه گروه‌های ضد اسلام یا انقلاب است تولید کنند یا وارد کنند و یا بفروشند و یا در ملأ عام و انظار عمومی از آن استفاده نمایند مجرم شناخته می‌شوند و البسه و اشیا مذکور در حکم قاچاق محسوب می‌شود.

دوم ـ لباسهای خلاف شرع که موجب ترویج فساد یا هتک عفت عمومی می‌شوند: ماده چهار این قانون کسانی را که در انظار عمومی وضع لباس پوشیدن و آرایش آنان خلاف شرع یا موجب ترویج فساد یا هتک عفت عمومی بوده باشد، قابل توقیف و محاکمه دانسته است. این قانون شامل کلیه افراد و اشخاص اعم از زن و مرد می‌شود و هیچ کس را مستثنی نمی‌کند و حیطه اجرای آن خاک ایران است و کلیه اتباع ایرانی و خارجی را در بر می‌گیرد.
ماده 2 این قانون مجازات تعزیری تولید کنندگان داخلی، واردکنندگان و استفاده‌‌کنندگان از البسه و نشانهای ممنوع را به شرح زیر قرار داده است:
ـ تذکر و ارشاد.
ـ توبیخ و سرزنش.
ـ تهدید.
ـ تعطیل محل کسب به مدت سه ماه تا شش ماه در مورد فروشنده و جریمه نقدی از 500 هزار ریال تا یک میلیون ریال در مورد وارد کننده و تولید کننده و10 تا 20 ضربه شلاق یا جریمه نقدی از بیست تا دویست هزار ریال در مورد استفاده کننده.
ـ لغو پروانه کسب در مورد فروشنده و 20 تا 40 ضربه شلاق یا جریمه نقدی از 20 تا 200 هزار ریال در مورد استفاده کننده.
تبصره 2 این ماده مجرمی را که کارمند است، علاوه بر مجازاتهای فوق الذکر به یکی از مجازاتهای زیر محکوم می‌نماید:
ـ انفصال موقت تا دو سال.
ـ اخراج و انفصال از خدمات دولتی.
ـ محرومیت استخدام به مدت پنج سال در کلیه وزارتخانه‌ها و شرکتها و نهادها و ارگانهای عمومی و دولتی.

این قانون تعیین نوع پوشش و علایم مشخصه گروه‌های ضد اسلام یا انقلاب و جزئیات دیگر را به آیین نامه اجرایی واگذار کرده است. وزارت کشور در اجرای وظیفه خود طبق این آیین نامه طی دو بخشنامه مصادیق البسه و علایم غیر مجاز را معین نمود؛ بخشنامه شماره 6877 ـ 19/2/71 به منظور اجرای مفاد قانون و تداوم امر سالم‌سازی محیطهای اجتماعی و مبارزه با هر گونه تعرض به مقررات اجتماعی و اعمال خلاف قانون، برابر ماده یک آیین‌نامه اجرایی فوق الذکر و اجرای مفاد بخشنامه از 680 ـ 16/2/69 ریاست جمهوری نسبت به حفظ ارزشها و رعایت پوشش اسلامی به کمیسیون سیاستگذاری در امور مبارزه فرهنگی و اجرایی با مظاهر فساد، پس از بحث پیرامون موضوع ماده 2 و 5 این قانون و موضوع ماده 102 قانون تعزیرات اسلامی، مصادیق غیرمجاز واردات، تولید، توزیع و فروش البسه، فیلمها، نوارهای تصویری و صوتی مبتذل و مستهجن را مورد تصویب قرار داد. مصادیق البسه و آرایش غیرمجاز تعیین شده توسط کمیسیون سیاستگذاری در امور اجرایی مبارزه با مظاهر فساد به تفصیل در این بخشنامه آمده است. به عنوان مثال در بند «الف» در تعیین آرایش غیرمجاز استفاده از انواع وسایل آرایشی از قبیل سایه چشم، انواع رژلب و گونه، انواع ریمل، انواع پولک و عینکهای نمایشی، انواع لاک و سایر تغییرات زننده نمایشی در صورت و دستها را غیرمجاز دانست. در بند «ب» در نوع البسه نیز به تفصیل در خـصوص روسـری غـیرمجاز (نـازک، کوتـاه به طوری کـه مـوها و گـردن را نپوشاند) شلوارهای کوتاه، انواع جوراب کوتاه، گیپور و ... صحبت کرده است.
بخشنامه شماره 20/29/4/1 ـ 2/4/76 نیز به موارد مصوب مربوط به مصادیق البسه و آرایش غیرمجاز، مواردی را اضافه نمود از جمله عینکهایی که دارای طرحهای متفاوت نظیر گربه‌ای، خرگوشی، چراغدار و ... باشند و کراوات و پاپیون از هر نوع.

3ـ تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی مصوب 1375:
مطابق این تبصره زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند، به حبس از ده روز تا دو ماه و یا پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند شد. همچنان که ذکر شد مفاد این تبصره، همان ماده 102 قانون تعزیرات سال 1362 است که صرفاً به تغییر مجازات از شلاق به جزای نقدی پرداخته است. از آن جا که مطابق ماده 3 قانون نحوه وصول برخی از درآمدها به نفع دولت در حبسهای زیر 91 روز قاضی مکلف به تبدیل حبس به جریمه است، لذا مجازات حبس در این ماده فاقد موضوعیت است.

مبانی جرم انگاری نحوه پوشش پس از انقلاب اسلامی
نگاهی به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، خط‌مشی حکومت اسلامی را در اداره امور روشن می‌سازد. این خط‌مشی در جهت تکامل و حرکت به سوی خداوند است. مقدمه قانون اساسی در شیوه حکومت در اسلام، ملت را در جریان تکامل انقلابی خود به سوی زدودن غبارها و زنگارهای طاغوتی می‌بیند تا خود را از آمیزه‌های فکری بیگانه پاک کند و به مواضع فکری و جهان‌بینی اسلامی بازگشت نماید. بنابراین برقراری جامعه نمونه و اسوه هدف حکومت بر مبنای اسلام است.
قانون اساسی در جهت رسیدن به این شیوه ضروری می‌بیند شرایطی فراهم آورد که در آن، انسان با ارزشهای والا و جهان‌ شمول اسلامی پرورش می‌یابند. در این راستاست که قوانین عادی در جهت ایجاد آرمانشهر[6]‌ و تربیت انسان کامل به ایجاد نظم اخلاقی گرایش پیدا می‌کند. با این وصف باید گفت گفتمان قانونگذار کیفری در امر پوشش مردم، گفتمانی بر مبنای ایدئولوژی است و از یک سوی در جهت دفاع از حجاب به عنوان ضرورتی دینی و امر واجب است[7] و از سوی دیگر به پاسداری از دستاوردهای سیاسی انقلاب با حفظ ظواهر جامعه اسلامی از پوششهای با فرهنگ وارداتی برخاسته است.
واکنش مقنن پس از انقلاب بر خلاف مقنن پیش از انقلاب، مجازات است که در ابتدای امر (سال 1362) به شدیدترین شکل خود (شلاق) بروز می‌کند و نهایتاً به شکل خفیف‌تر واکنش (جزای نقدی) منتهی می‌گردد. به عبارت دیگر مقنن انقلابی، دیگر ضمانت اجراهای حقوقی شامل اداری، مدنی و انضباطی را انتخاب نمی‌کند، کلیه پاسخها را به دولت واگذار کرده و برای جامعه مدنی نقشی قائل نمی‌شود.

اقدام اخیر قوه قضائیه در قالب آیین نامه ستاد حفاظت اجتماعی[8] اگر چه ظاهراً به قصد دخالت دادن جامعه در امر منکرات ظاهری و با احیای امر به معروف و نهی از منکر تدوین شده است، اما در واقع به سیستماتیک نمودن نیروهای مردمی در جهت حفظ حرمتهای دینی و انقلابی توجه دارد. نگاهی به مقدمه آیین‌نامه، هدف تصویب آن را روشن می‌سازد؛ «جامعه اسلامی نیازمند احیای امر به معروف و نهی از منکر است؛ اصولی که حیات اجتماع به آن بستگی دارد. جوانان متدین در محلات و مساجد از بی‌بند و باری و ارتکاب معاصی و جرایم در محلات خود رنج می‌برند... به موجب این طرح در هر مسجد و محله هسته‌های اولیه تشکل‌های مردمی شکل می‌گیرد... همچنین در کارخانجات، بازار، حوزه، دانشگاه، مدارس و اجتماعات بانوان و غیره چنین تشکیلاتی شکل می‌گیرد... این هسته همگی به جمع‌آوری و ارسال اطلاعات مردمی در خصوص جرایم و مرتکبان آنها می‌پردازند و تلاش می‌کنند با اصول امر به معروف و نهی از منکر، ضمن پیشگیری از وقوع جرم در جهت اصلاح اجتماعی و صیانت جامعه بکوشند...».
بند دال از ماده 3 آیین‌نامه ستاد حفاظت اجتماعی یکی از اهداف تشکیل ستاد انسجام بخشیدن به امت حزب الله در جهت اصلاح جامعه دانسته است؛ اما این انسجام نه به عنوان یک ضمانت اجرای جامعوی[9] بلکه در قالب تشکیلات دولتی در قوه قضائیه صورت می‌گیرد و ماده 4 که ستاد را تحت نظارت ریاست قوه قضائیه، دادستان کل کشور و غیره قرار می‌دهد، به این امر توجه دارد.

نتیجه‌‌گیری
همچنان که ذکر شد، علت دخالت دولتها در نحوه پوشش مردم به مبانی اعتقادی، فکری و اهداف آن حکومت بر می‌گردد. گفتمان قانونگذار در ابتدای دوران مشروطیت بر مبنای حرکت به سوی مدرنیته‌ای بود که در آمال و آرزوهای بنیانگذاران حکومت جای گرفته بود؛ اما سؤال این است که دخالت مقنن در این راستا چگونه باید باشد؟ در واقع مقنن تا چه حد می‌تواند در اعمال سلیقه‌های شخصی افراد جامعه دخالت کند و تا چه حد انتظار می‌رود مردم به این دخالت واکنش نشان ندهند. پر واضح است که دخالت حکومت در سلیقه‌های شخصی افراد تعارض دو حق فرد و جامعه را به دنبال می‌آورد؛ حق اعمال سلیقه شخصی برای فرد انسان و حق برقراری امور بر مبنای مصلحت جامعه برای دولت. محور بقای دولت، تعادل بین این دو حق است. منطق اجتماعی ایجاب می‌کند که جامعه بر محور عدالت بچرخد. همان ‌گونه که پیامبر بزرگوار اسلام فرمودند[10] اگر جامعه عادل و متعادل باشد، قابل بقا است، حتی اگر مردمش کافر باشند. تعادل راز بقای یک جامعه است (مطهری، 1385، ص 77).

مسلماً چنانچه حکومت اسلامی صرفاً جنبه اخلاقی داشته باشد و به پند و موعظه اکتفا نماید و ترکیب و سازمان اجتماعی را رها کند، نخواهد توانست به آرمانشهر اسلامی دست یازد؛ برقراری مصالح جامعه با طریق اعتدال میسر است و در راه رسیدن به اعتدال باید از دو چیز پرهیز نمود: اول دخل و تصرفهای جاهلانه و دوم جمود و خشکیهای بی‌جا (همو، 1379، ج 1، ص 99). شهید مطهری یکی از ویژگی‌های بزرگ دین مقدس اسلام را اعتدال و میانه‌روی می‌دانند (همو، ص 69). از این جهت است که قرآن کریم، امت اسلام را امت وسط نامیده است[11] و استاد شهید افراط و تندروی‌ها را «جهالت» و تفریط و کندروی‌ها را «جمود» می‌نامند.
با این وصف باید گفت دخالت مقنن در حیطه شخصی افراد باید با توجه به مصالح، در حد ضرورت و نه بیش از آن باشد و ضرورت را حد واسط حقوق شخصی و حقوق جامعه قرار دهد تا از افراط و تفریط فاصله بگیرد.

نگاهی به آیین‌نامه‌های اجرایی و بخشنامه‌های مرتبط با قانون نحوه رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان ...، این واقعیت را روشن می‌کند که مقنن و دستگاه‌های اجرایی، بیش از آنچه لازم است در ماهیت امر دخالت کرده‌اند. در واقع آنچه باید مد نظر آیین‌نامه باشد، محدوده حجاب است نه چگونگی آن. تعیین رنگ مانتو و نوع عینک آفتابی دخالت در سلیقه‌های شخصی افراد است. دخالتی که نه تنها آثار مثبتی ندارد، بلکه تأثیرات ناخوشایند در حد آزادطلبی به جای خواهد گذارد. معیار «در حد ضرورت و نه بیش از آنچه لازم است» و توجه به هدف قانون که همانا حفظ ارزشهای اسلامی نسبت به ظاهر افراد است، باید در نحوه دخالت مقنن رعایت شود.

بررسی قوانین قبل از انقلاب روشن می‌سازد آنچه مد نظر حکومت پهلوی بود جلوگیری از «تفاوت» است نه بیش از آن. خاصیت دولتهای دیکتاتور آن است که متفاوت بودن را تحمل نمی‌کنند. آنها می‌خواهند اوامر خود را در سطح جامعه و در تمام جوانب آن بعینه ببینند و به منظور جلوگیری از متفاوت بودن افراد و اطمینان از اینکه همه جا تحت قانون سلطه‌گرایانه و حکومت، به نظم مورد نظر او رسیده است، همه را مجبور می‌کنند یک جور لباس بپوشند. در واقع حق متفاوت بودن را از مردم سلب می‌نمایند.
اما هدف قانونگذار پس از انقلاب اسلامی، سلب حق متفاوت بودن افراد نیست. اعمال سلیقه برای فرد انسان حقی است که باید مورد پذیرش و احترام قرار گیرد. لذا چنانچه تدوین کنندگان آیین‌نامه‌های اجرایی صرفاً به میزان پوشش و حجاب توجه می‌کردند، هدف قانونگذار از وضع قانون تأمین می‌شد و پرداختن به بیش از آن، حرکت به سوی تضییع حق متفاوت بودن افراد و اعمال سلیقه‌های ایشان است.

نکته دیگر اعطای صبغه سیاسی در مسائل سلیقه‌ای افراد جامعه است که باید از آن اجتناب کرد. توجه به گفتمان مقنن ایران در زمان تصویب قانونهای مورد بحث دیدگاه سیاسی قانونگذار را نمودار می‌سازد. مذاکرات جلسه علنی مجلس نشانگر این طرز تفکر است؛ «ما معتقدیم مسأله مبارزه با مظاهر فرهنگ بیگانه یکی از مسائلی است که به مسائل انقلاب و ضد انقلاب بر می‌گردد و کسانی که مشمول این قانون واقع می‌شوند، در واقع بعد سیاسی قضیه بر سایر ابعاد می‌چربد و به طور کلی ما می‌دانیم که این افراد سعی دارند از این راه در مقابل انقلاب بایستند» (روزنامه رسمی، ش 92116). البته نباید منکر این واقعیت شد که قدرتهای سیاسی جهان مصر هستند فرهنگ خود را بر کشورهای دیگر حاکم سازند و به همین دلیل جنبه سیاسی از روند ورود فرهنگ بیگانه تفکیک نشدنی است. اما آیا مردمی که متمایل به آموزه‌های فرهنگ بیگانه شده‌اند، همگی قصد ایستادن در برابر انقلاب را دارند؟

رعایت حقوق و آزادیهای افراد در قانون اساسی جمهوری اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است. بند 6 از اصل دوم، کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توأم با مسؤولیت او را در برابر خداوند از مبانی جمهوری اسلامی می‌داند. بند اول از اصل سوم نیز ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی را از وظایف دولت دانسته است. تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعی[12] در حدود قانون در بند 7 از اصل سوم جای گرفته است و جمع حقوق مردم و مسؤولیت‌های دولت ایجاب می‌کند هرگاه که آزادی سلیقه‌ای افراد مخل مسؤولیت‌های دولت در ایجاد جامعه‌ای عاری از مظاهر فساد و تباهی در جهت رشد و تربیت اخلاقی افراد جامعه باشد، واکنش نشان می‌دهد.

بیان این مقدمات از آن جهت است که علت عدم موفقیت گفتمان کیفری مقنن ایران در امر پوشش مردم را مورد بررسی قرار دهیم. واقعیت این است که قوانین مصوبه بعد از انقلاب اسلامی ایران در خصوص نحوه پوشش مردم به ویژه زنان، امروزه به قوانین متروکه‌ای تبدیل شده‌اند. آنقدر متروکه که شاید در اذهان مردم نیز جایی نداشته و شاید هیچ فرد غیر حقوقدانی از وجود چنین الزام قانونی مطلع نباشد. علت چیست؟ آیا داخل کردن ضمانت اجراهای کیفری در حوزه قواعد رفتاری امری عبث و بیهوده است؟ آیا باید به جای گفتمان کیفری به گفتمان اخلاقی روی آوریم و ضمانت اجرای کیفری را به ایجاد باورهای اعتقادی در مردم تبدیل نماییم؟

پاسخ هم مثبت است و هم منفی. در واقع باید گفت بی‌هیچ تردیدی قواعد رفتاری آن گاه که ضمانت اجرای جامعوی پشتیبان آن باشد، قدرت اجرایی والایی می‌یابد؛ زیرا این قواعد در عرف و فرهنگ مردم جای گرفته است. «قواعد رفتاری که ضمانت اجرای اجتماعی دارد، بهنجار است و فاصله گرفتن از این بهنجاری، انحراف و کژروی است که بیشتر مشمول مداخله نهادهای خانواده، مدرسه و دیگر نهادهایی است که در یکپارچه‌سازی و همانندسازی فرد با جامعه اقدام می‌کنند» (دلماس مارتی، 1381، ص 193). اما این بدان معنا نیست که دخالت دولت در این امر وضع ضمانت اجراهای کیفری بر آن را باید کنار گذارد. در واقع قانونگذار با وضع مقررات، به تدوین ایدئولوژی جامعه و اعلام آن به افراد جامعه می‌پردازد. مردمی که با رأی خویش نمایندگان را در مسندهای قانونگذاری نهاده‌اند، برای بایدها و نبایدهای قانونگذار احترام و اهمیت قائلند و آن را مظهر خواست ملت می‌دانند. بنابراین دخالت دولت و حکومت در امر پوشش مردم و تمایل به نظارت و کنترل در این قلمرو فی نفسه پسندیده است اما توجه به سه نکته لازم است:

اول ‌ـ ارزش و کرامت والای انسان ایجاب می‌نماید قلمروی حداقلی برای آزادیهای شخصی محفوظ بداریم و متفاوت بودن را بپذیریم. آیین‌نامه اجرایی قانون سال 1364 و بخشنامه‌های صادره بر اساس آن همگی در جهت محدود کردن حق متفاوت بودن افراد است. توجه به برخی از ممنوعیتهای موجود موضوع را روشن می‌سازد. هدف از وضع چنین قانونی، جلوگیری از رواج مظاهر فساد در جامعه است نه یکدست کردن مردم، آیا محدود کردن رنگ مانتوی زنان به رنگهای تیره در جهت حذف مظاهر فساد است یا جلوگیری از اعمال سلیقه‌های مختلف؟ استاد مطهری انسان را دارای چهار بعد می‌داند که یکی از این ابعاد، بعد هنری و ذوقی یا بعد زیبایی است. ایشان معتقدند انسان زیبایی را از آن جهت که زیبایی است، دوست دارد (مطهری، 1362، ص 43). لذا در کنار ابعاد و استعدادهای دیگر وجود انسان (استعداد عقلی، اخلاقی و دینی) باید به بعد زیباپرستی نیز توجه داشت.

دوم ـ ایجاد بستر فرهنگی صحیح در کنار ضمانت اجراهای قهرآمیز، باید مورد توجه قرار گیرد. ورود در حیطه سلیقه‌های شخصی افراد جامعه باید با کار فرهنگی و ایجاد بستر تغییر بطئی همراه باشد؛ زیرا با تغییر و تحول در فرهنگ و اعتقادات مردم می‌توان ضمانت اجرای جامعوی ایجاد کرد. آن گاه که جامعه بدحجابی را ناهنجاری تلقی کند، با اهداف قانونگذار همراه می‌شود. قانون آنگاه موفق است که مردم نبایدهایش را ناهنجاری بدانند و فرد ناهنجار را طرد کنند.
توجه به این نکته لازم است که اندیشه محدود کردن دامنه مداخله حقوق کیفری در دهه‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته است و جرم ‌انگاری[13] در این اندیشه محکوم به فناست.
امروزه نظام عدالت کیفری با بهره‌گیری از یافته‌های سیاست جنایی نوین به استراتژی عقب‌نشینی در چارچوب ساز و کارهای جرم‌زدایی و کیفرزدایی مجهز شده است[14]. این عقب‌نشینی هرگز به معنای شکست و تسلیم نظام کیفری در مبارزه با پدیده مجرمانه نبوده و نیست؛ بلکه هدف سبک کردن بار این نظام و توزیع آن میان نظامهای حقوقی دیگر هم‌ چون حقوق مدنی، حقوق اداری، حقوق انضباطی و ... را دنبال می‌کند (رایجیان اصلی، 1381، ص 94). توجه به این نکته لازم است که جرم‌زادیی به معنای مباح دانستن عمل یا زدودن تقبیح از رفتار انتخاب شده نیست؛ بلکه واگذاری صلاحیت پرداختن آن به سایر نظامهای حقوقی و پیرامون نظام کیفری است.

سوم ـ آن گاه که قانونی به تصویب رسید اغماض مجریان در اجرای آن باید به گونه‌ای باشد که اصل قانون به سخره گرفته نشود. ناگفته نماند کیفرزدایی اجرایی یکی از سیاستهای کیفرزدایی است که در جنبش کنار گذاردن کیفر مورد توجه قرار گرفته است. اما کیفرزدایی اجرایی باید با سازوکارهایی که قانوگذار در نظر می‌گیرد، رخ دهد. به عنوان مثال «تعلیق تعقیب» که در ماده 40 مکرر قانون آیین دادرسی کیفری 1290[15] ایران در نظر گرفته شده، به عنوان یکی از دستمایه‌های کیفرزدایی اجرایی می‌باشد که در قانون آیین دادرسی کیفری 1378 حذف گردیده است.
به عبارت دیگر اغماض مجریان قانون راه حل مناسبی در جهت کیفرزدایی نیست. نبودن قانون بهتر از وجود قانونی است که گستره‌ اغماض مجریان (که آنان نیز در عرف مردم غوطه‌ورند) آن را به قانونی متروکه و مرده مبدل سازد. زیرا اعتبار قانون به ضمانت اجرایی آن است، احترام آن به اجرای آن است و قدرت ضمانت اجرایی قانون نیز برخاسته از عملکرد مجریان در جهت به اجرا در آوردن آن می‌باشد.

منابع و مآخذ
آشوری، داریوش، ما و مدرنیته، تهران، انتشارات موسسه فرهنگی صراط، چاپ اول. 1376
اداره کل مراکز و روابط فرهنگی وزارت ارشاد، جایگاه زن در اندیشه امام خمینی دفتر هشتم، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ چهارم، 1376
بهنود، مسعود، از سید ضیاء تا بختیار، تهران، انتشارات جاویدان، چاپ ششم، 1374
دلماس مارتی، می‌ری، نظامهای بزرگ سیاست جنایی، ترجمه نجفی ابرندآبادی، علی حسین، تهران، نشر میزان، 1381
دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ترجمه‌ سهیل آذری، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1369
رایجیان اصلی، ‌مهرداد، «تبیین استراتژی عقب‌نشینی یا تجدید مداخله حقوق جزا»، تهران، مجله حقوقی و قضایی دادگستری، چاپ رونامه رسمی، شماره 41، 1381
سازمان اسناد ملی ایران، خشونت و فرهنگ اسناد محرمانه کشف حجاب، تهران، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، 1371
سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین‌ (المنجد)، تهران، نشر انتشارات اسلام، چاپ شانزدهم، 1373
شامبیاتی، هوشنگ، حقوق کیفری اختصاصی، تهران، انتشارات ژوبین، چاپ دوم، 1377
عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ بیسـت ودوم، 1362
کاتوزیان، ناصر، دوره مقدماتی حقوق مدنی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1353
همو، مقدمه علم حقوق، شرکت انتشار و بهمن برنا، چاپ بیست و یکم، 1375
لپز ـ فیلیزولا، ژرار ـ ژینا، بزه دیده و بزه دیده‌شناسی، ترجمه: روح الدین علیوند محمدی، تهران، انتشارات مجد، چاپ اول، 1379
مارتین لیپست، سیمور، دایرة المعارف دموکراسی، تهران، کتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه، 1383
مدنی، سید جلال الدین، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی جمهوری اسلامی ایران، نشر همراه، چاپ اول، 1370
مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1379
همو، بیست گفتار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، 1358
همو، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1367
همو، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، انتشارات الزهراء، 1362
معاونت حقوقی و توسعه قضایی قوه قضائیه، عدالت برای بزه دیدگان، تهران،‌ انتشارات سرسبیل، چاپ اول، 1384
مهرا، نسرین، تقریرات درس بزهکاری اطفال مقطع دکتری، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1383
نجفی ابرندآبادی، علی حسین، از عدالت کیفری کلاسیک تا عدالت ترمیمی، مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره‌های نهم و دهم، 1382
همو، تقریرات درس سیاست جنایی مقطع دکتری، تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1383
نورزاد، مجتبی، دخالت دولتها در امر پوشش مردم، پایان نامه دوره کارشناسی ارشد، دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی، 1378

--------------------------------------------------------------------------------
[1] کار ارزیابی مقاله در10/11/84 آغاز و در تاریخ 1/12/84 به اتمام رسید.
[2] معاونت مجتمع قضایی خانواده و قاضی اجرای احکام.
[3] میانجیگری کیفری (Mediation Penale) شکل دیگری از ترمیم اجتماعی نسبت به بزه دیده است که در قالب نوعی ملاقات و گفتگو میان مجرم و بزه دیده صورت می‌گیرد (لپز و فیلیزولا، 1379، ص 124).
[4] سرکوبی اداری ضمانت اجرایی است که «در یک بستر مستقل که جزو نهادهای اداری است و غالباً تحت نظارت دادگاه‌های اداری قرارداد گسترش پیدا می کند» (دلماس مارتی،1381، ص 37).
[5] تأیید و به رسمیت شناختن خسارتهای بزه دیده از رهگذر یک نظام ترمیم مالی از سوی دولت است (معاونت حقوقی و توسعه قضایی قوه قضائیه، 1384، ص 94).
[6] آرمانشهر سرزمینی است که در آن جهانی به سامان و با نظمی بی‌کم و کاست وجود دارد. سرزمینی که در آن نظم سیاسی و اخلاقی رو به کمال است و انسان از آن کشاکشی که در این جهان غیر اخلاقی گرفتار افراد است، آسوده می‌شود. آرمانشهر جهان کامل اخلاقی ـ سیاسی است که در آن هیچ کس از قانونهای نهاده بر آن سرباز نمی‌زند و هیچ چیز در آن بیرون از قرار مدار نهاده حرکت نمی‌کند (آشوری،1376، ص235ـ236).
[7] نگارنده به حجاب به عنوان یک واجب دینی معتقد است و با توجه به صراحت ادله کتاب و سنت به این وجوب و اتفاق کلیه فقهای عظام بر آن، نیازی به ورود به بحث حجاب نداشته است. آنچه مطمح نظر نگارنده است چگونگی حمایت از این واجب دینی و نظارت بر اجرای آن است.
[8] این آیین‌نامه در 12 ماده و 3 تبصره در تاریخ 23/7/83 به تصویب رئیس قوه قضائیه رسیده و از همین تاریخ نیز لازم‌الاجرا شده است.
[9] عدالت محلی یا جامعوی (Justice Communautaire) شرکت داوطلبانه و فعال همه اشخاص درگیر یا ذی حق در جرم را می‌طلبد که همگان به دنبال پاسخی ترمیمی برای صدمه‌دیدگان و خسارت دیدگان یعنی در واقع قربانیان مستقیم و غیر مستقیم اختلاف، تعارض و تضاد ناشی از ارتکاب جرم است. از این روست که جریان عدالت ترمیمی (Restorative Justice) را به خلاف عدالت کیفری که از بالا (دولت) به پایین (بزهکار) است و جنبه یکسویه و تحمیلی دارد و بنابراین عمودی است، افقی، توافقی (اجماعی) نام نهاده‌اند (نجفی ابرندآبادی،1382، ص 26) در جریحه‌دار شدن احساسات مذهبی و اخلاقی جامعه ضمن اینکه جامعه به عنوان بزه‌دیده مطرح می‌شود، فرد بزهکار نیز خود بزه‌دیده‌ای است که نیازمند توجهی ترمیمی است و شاید بتوان گفت آموزه‌های مکتب دفاع اجتماعی نوین که همانا اصلاح مجرم است، با آموزه‌های مکتب عدالت ترمیمی در پاسخگویی به چنین بزهکاری باید به توافق برسند.
[10] الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
[11] وکذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا (بقره، 143) .
[12] استاد مطهری دو گونه آزادی برای انسان در نظر گرفته‌اند. آزادی انسانی و آزادی حیوانی یعنی آزادی شهوات و هوی و هوسها. ایشان معتقدند صرفاً آزادی انسانی است که واقعیتی مقدس دارد.
[13] - Criminalisation
[14] البته لازم به ذکر است در دو دهه اخیر مجدداً برخی کشورها به جنبش کیفری روی آورده‌اند. نظریه تساهل صفر (عدم تساهل) در مقابل پدیده مجرمانه، نمودی از جنبش کیفرگرایی و توسعه دخالت نظام کیفری در کشورهایی چون آمریکاست (نجفی ابرندآبادی، تقریرات درس سیاست جنایی، مقطع دکتری دانشگاه شهید بهشتی، 1383).
[15] ماده 40 مکرر:‌«در امور جنحه هر گاه متهم اقرار به ارتکاب جرم نماید و این اقرار حسب محتویات پرونده مقرون به واقع باشد در صورتی که دادستان با ملاحظه وضع اجتماعی و سوابق زندگی و روحیه متهم و اوضاع و احوالی که موجب ارتکاب جرم گردیده تعلیق تعقیب را مناسب بداند، می‌تواند با احراز شرایط زیر تعقیب کیفری او را معلق و پرونده را به دادگاه جنحه ارسال نماید:
الف ـ موضوع اتهام از جرایم مندرج در باب دوم قانون کیفر عمومی نباشد؛ ب ـ متهم سابقه محکومیت مؤثر نداشته باشد؛ ج ـ شاکی خصوصی در بین نبوده یا گذشت کرده باشد....





      

بررسی قوانین کیفری ایران در امر پوشش مردم از لیلا اسدی(قسمت اول)

 

یکی از مبادی ورود دولتها در گذشته، نحوه پوشش افراد جامعه بود. این دخالت گاه برخاسته از اقتدار‌گرایی دولت و گاه ناشی از تفکر دینی بوده است. در ایران حکومت پهلوی با دو مصوبه و یک فرمان، دخالت در نحوه‌ پوشش مردم را بنیان گذاشت. اساسنامه لباس رسمی مأموران کشوری و قانون متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران که هر دو در سال 1307 شمسی به تصویب رسید، به ترتیب وضعیت پوشش مأموران رسمی دولت و اتباع ذکور ایران را مورد توجه قرار داد. همچنین فرمان کشف حجاب در سال 1314 سعی در زدودن حجاب زنان ایران و همراه نمودن آنان با ظواهر تمدن اروپایی داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قانونگذار با سه مصوبه پوشش افراد جامعه را مورد توجه قرار داد. قانون تعزیرات سال 1362، قانون نحوه رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملأ عام خلاف شرع است یا عفت عمومی را جریحه‌دار می‌کند مصوب 1365، دو مصوبه‌ای است که گفتمان کیفری در این زمینه را برگزید و متعاقباً تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی مصوب 1375 با حذف مجازات حبس از ماده 102 و تبدیل آن به جریمه، به تخفیف صبغه کیفری بدحجابی روی آورد.
در نقد و بررسی گفتمان کیفری قانونگذار ایران در ارتباط با پوشش مردم باید گفت دخالت حکومت، و نظارت و کنترل در این حوزه فی نفسه پسندیده است؛ اما باید با توجه به ارزش و کرامت والای انسان صورت گیرد و به موازات آن، ارتقای زمینه‌های فرهنگی در جهت پذیرش قانون و انطباق آن با قواعد رفتاری مورد توجه قرار گیرد. اجرای قانون پس از تصویب آن، ضمن اعـتبار بخشیدن به مفاد آن، احترام عموم به بایدها و نبایدهای مندرج در قانون را به دنبال خواهد داشت.
واژگان کلیدی: لباس، کیفر، حکومت ایران، حجاب، قانون

افزایش دخالت دولتها در امور خصوصی، شخصی و سلیقه‌ای افراد، گاه ناشی از تمایل دولتها به نشان دادن اقتدار خود، و گاه برخاسته از تفکر و ایدئولوژی آنهاست؛ تا به این طریق به ورود ایدئولوژی در عرصه عمل دست یابند. نحوه‌ پوشش افراد جامعه یکی از حوزه‌های ورود دولتهاست که در قرون گذشته به آن توجه شده است. به عنوان مثال می‌توان به قانونی که پارلمان انگلیس در سال 1770م در خصوص پوشش زنان مقرر داشت، اشاره نمود که مطابق آن هر زنی در هر سن، مقام، شغل و مرتبه، چه باکره و دوشیزه و چه بیوه، هر گاه پس از تصویب این قانون با عطر، رنگ و روغن و آبرنگ مو و دندان مصنوعی، کلاه‌گیس، حلقه دامن، کفش پاشنه بلند و وسایل دیگر رعایای مرد اعلی‌حضرت را بفریبد و به زناشویی وا دارد، مشمول کیفرهایی خواهد شد که قانون برای جادوگری و جرایم همانند آن پیش‌بینی کرده است و زناشویی او در صورت محکومیت باطل و بی‌اعتبار شناخته خواهد شد (ویل دورانت، 1369، ج 9، ص 84-85).
در ایران سابقه توجه حکومت به لباس و پوشش مردم به حکومت رضا شاه پهلوی بر می‌گردد. دو مصوبه و یک فرمان که در این دوره صادر شد، به نحوه‌ پوشش مردان و زنان اشاره داشت و به منظور اعطای قدرت اجرایی به آن، ضمانت اجرای کیفری برای آن در نظر گرفته شد. بعد از انقلاب اسلامی نیز توجه مقنن به حجاب و پوشش افراد به ویژه زنان به گونه‌ای دیگر رنگ گرفت. ماده 102 قانون تعزیرات مصوب 1362، قانون نحوه رسیدگی به تخلفات و مجازات فروشندگان لباسهایی که استفاده از آنها در ملأ عام خلاف شرع است، مصوب 28/12/65 و آیین نامه اجرایی آن مصوب 20/3/68 همچنیـن بخشنامه‌هایی که در این راستا صادر شد، همگی در جهت کنترل پوشش افراد در جامعه است.
در این نوشتار به نقد و بررسی مصوباتی که قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران در این باب تدوین و تصویب شده و مبانی فکری که موجب ورود حکومت در عرصه سلیقه‌های شخصی افراد شده است، می‌پردازیم.

پوشش، مبنا و اقسام آن
پوشش از نظر لغوی به معنای پوشاندن چیزی است و اصولاً هر چیز که روی چیز دیگر را بپوشاند، پوشاک می‌باشد (عمید، 1362، ص 344). لباس از ریشه «لبس» به معنای پوشاننده است (سیاح، 1373، ج 2، ص 1466). پوشش و لباس مردم در هر جامعه‌ای برخاسته از عرف قانون و دین است:

1ـ پوشش عرفی؛ «عرف» قاعده‌ای است که به تدریج و خود به خود میان همه مردم یا دسته‌ای از آنها به عنوان قاعده‌ای الزام‌آور مرسوم شده است (کاتوزیان، 1353، ج 1، ص 22). و عادت عبارت است از آداب و رسوم اجتماعی که در برقراری نظم اجتماعی مؤثر بوده، کارکردی چون قانون و چه بسا فراتر از آن دارد (همو، 1375، ص 188). حتی می‌توان گفت قانون گاه بر گرفته از عرف است و مقنن باید در تدوین و تصویب قانون، عرف را مد نظر قرار دهد؛ در غیر این صورت قانون در عمل موفق نخواهد بود. در تفاوت قانون و عرف باید به ضمانت اجرای آن اشاره کرد. ضمانت اجرای عرف، افکار عامه است که به طرق مختلف که گاه به طرد فرد از جامعه محلی منجر می‌شود، به پاسداری از عقاید، باورها و ارزشهای خود می‌پردازد. اما ضمانت اجرای قانون، قهرآمیز بوده، نیازمند اقتدار حکومت است. عرف بر خلاف قانون و با توجه به مشارکت عامه در اجرای عرف، محدوده اجرایی وسیعتری دارد. زیرا جامعه که نیرویی گسترده است، به پاسداری از ارزش می‌پردازد. به بیان دیگر در جای جای جامعه، افراد نقش نگهبان را برای عرف ایفا می‌نمایند و به همین جهت قوانینی که با عرف منطبق است، در اجرا موفق‌تر می‌باشد؛ زیرا اولاًـ جامعه در قبال اجرای آن عکس‌العمل منفی و مقاومت نشان نمی‌دهد؛ ثانیاًـ گزارش‌های مردمی به قدرت اجرایی قانون می‌افزاید.
پوشش عرفی پوششی است که آداب و رسوم اجتماعی، استفاده از آن را در اذهان افراد جامعه معقول نموده، مهر پذیرش اجتماعی را بر آن وارد کرده است.

2‌ـ پوشش شرعی؛ بر خاسته از احکام دین است. داشتن حجاب برای زنان در دین مبین اسلام به گونه‌ای که غیر از صورت و کفین جای دیگری از بدن نمایان نباشد و یا حرمت پوشیدن لباس زربفت برای مردان از این گونه است. گاه پوشش شرعی و عرفی بر یکدیگر منطبق هستند؛ به عنوان مثال استفاده از چادر به عنوان پوشش شرعی در عرف نیز مورد پذیرش قرار گرفته است.

3ـ پوشش قانونی؛ این پوشش معمولاً در مورد کارکنان دولتی در سازمانهای خاص، به ویژه نظامیان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

مبانی دخالت حکومت در نحوه پوشش مردم
همچنان که ذکر شد، مبانی دخالت دولتها در چگونگی لباس پوشیدن مردم بر خاسته از دو تفکر دینی و اقتدارگراست. در واقع نحوه دخالت دولتها بر اساس این دو نوع تفکر و ضمانت اجراهای در نظر گرفته شده برای بایدها و نبایدهای مقرر شده در امر پوشش مردم، توضیح دهنده‌ سیاست آن دولتهاست.
باید گفت سیاست جنایی که نسبت به دیگر علوم جنایی، علمی جدید است، در دوران تحول خود مفهوم و سیطره‌های متفاوتی به خود گرفته است. اصطلاح سیاست جنایی که عموماً به پروفسور آلمانی، فویرباخ در سال 1803م نسبت داده می‌شود (دلماس مارتی، 1381، ص 23)، از دیدگاه وی به مجموعه شیوه‌های سرکوب‌گری گفته می‌شود که دولت از طریق آن و با توسل به آن، علیه جرم واکنش نشان می‌دهد.
همچنان که ملاحظه می‌شود، در این تعریف آنچه مد نظر است، صرفاً جرم است که بر اساس اصل قانونی بودن جرم باید در قانون جزا مورد اشاره قرار گیرد و واکنش انتخابی علیه آن نیز مجازات و اقدام تأمینی و تربیتی است که بر اساس اصل قانونی بودن مجازاتها باید در قانون مصرح گردد. اما امروزه مفهوم سیاست جنایی از مفهوم مضیق خود که به جرم و مجازات می‌پردازد، فراتر رفته و مقوله‌هایی را نیز در بر می‌گیرد که نمی‌توان صراحتاً در حوزه کیفر قرار داد و این امر ناشی از ناتوانی نظام کیفری در پاسخگویی به این مقوله‌هاست. ساز و کارهای جدید پذیرفته شده در نظامهای جنایی جهان از جمله میانجیگری[3]، سرکوبی اداری[4] و خسارت‌زدایی دولتی[5] برخاسته از ورود موضوعات در حکم مقوله‌های کیفری و ناتوانی واکنشهای صرفاً کیفری در پاسخگویی به این مقوله‌هاست.

بنابراین سیاست جنایی امروزه ضمن اینکه دخالت حکومت را در حوزه‌های مختلف به طور متعادل می‌پذیرد، به تقلیل و حذف ضمانت اجراهای صرفاً دولتی و استفاده از مدلهای ترمیمی در پیکره نظام جزایی اعتقاد دارد. تفکر اقتدارگرا و تفکر دینی که پشتوانه نحوه و میزان دخالت دولتها در حوزه‌های مرتبط با سلیقه‌های افراد است، نیز بر اساس سیاست جنایی که به آن معتقد است، ضمانت اجراهای مقبول خود را تعیین، اعلام و اجرا می‌کند.

1ـ تفکر اقتدار؛
ورود حکومتها به حوزه خصوصی افراد تحت اقتدار، گاه برخاسته از تفکر اقتدارگراست. اصولاً حاکمیت به معنای تفوق و برتری است و نیروی حاکم باید برتر از مابقی نیروها در جامعه باشد. صدور اوامر و نواهی نمودار این قدرت است.
حاکمیت عبارت است از «قدرت عالی و صلاحیت برای اتخاذ تصمیم نهایی» (مدنی، 1370، ص 135). این گونه دولتها در کلیه حوزه‌ها معتقد به نظام‌مند نمودن هستند و ورود حقوق کیفری را در هر حیطه‌ای مجاز می‌دانند. ویژگی این اقتدار، بی‌روح بودن و نفوذ در هر زاویه‌ای از زندگی افراد است که شاید امروزه به طور نامحسوس در کشورهای اروپایی و غربی رواج یافته است. خانم دلماس مارتی در تدوین علل ایجاد دولتهایی با اقتدارگرایی نامحسوس چنین می‌گوید:‌ «مشروعیت سازی دولت اقتدارگرا که در محل تقاطع پیش‌بینی نشده جریان لیبرال و شاخه اقتدارگرای جریان سوسیالیست به وجود آمده است، نیز جدید است. گویی اراده بودن و پیشرفت در یک زندگی آرامتر و حفظ اموال و ثروت هر چه بیشتر، ضرورت امنیت در نهایت منجر به درهم شکستن رویای آزادی شده است... در هر حال مدل اقتدارگرا امروزه شدیداً با دولتی متصور و مشخص می‌شود که حق نظارت، مراقبت و مجازات را به خود اختصاص داده است» (دلماس مارتی، 1381، ص 191).

2ـ تفکر دینی؛
ورود در حوزه سلیقه‌ای افراد گاه برخاسته از اندیشه دینی است. در این تفکر، حاکمیت ملت در چارچوب حاکمیت دین است. البته در طول قرون حاکمانی بوده‌اند که سعی کرده‌اند تا به مردم بباورانند که اقتدار آنان از جانب خداوند است تا با این دستاویز از احساسات و باورهای دینی افراد در راه پیشبرد اهداف خویش سود جویند؛ در حالی که تمسک به دین همیشه مترادف با وجود مبنای دینی برای عملکرد دولتها نیست. حاکمیت کلیسا و عملکرد ناصواب ارباب کلیسا در اروپای قرون وسطی نمونه‌ای از سود‌جویی حاکمان از دین است که شاید مبنای گرایش اروپا به تشکیل حکومتهای جدای از دین یا ضد دین همین بوده باشد.
در حکومت دینی به شکل واقعی، حاکمیت مطلق از آن خداوند است؛ لذا کلیه شؤون زندگی اجتماعی با مذهب آمیخته است. شاید نمونه‌ای آرمانی از چنین حکومتی در قانون اساسی ایران که پس از پیروزی مشروطه طلبان در سال 1285شمسی تدوین و تصویب شد، متبلور است (اگرچه این حکومت هیچ گاه به منصه ظهور نرسید). نفوذ مذهب در اصل دوم متمم قانون اساسی متبلور شده بود که حضور پنج روحانی برجسته را در مجلس شورا قانونی کرده بـود تا آنها تشخیـص دهند که قوانیـن موضوعه با قواعـد اسلامـی مخالفـت ندارد (مارتین لیبست، 1383، ج 1، ص 345).

توجه به پوشش مردم در نظام حقوقی ایران
رویکرد قانونگذار ایران به ویژه در حوزه کیفری بر لباس مردم، نمونه‌ای از مدلهای حکومتی است که در دو برهه زمانی قبل و بعد از انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

قبل از انقلاب اسلامی
با روی کار آمدن حکومت پهلوی و شروع قانونگذاری در ایران، دو مصوبه در خصوص وضعیت لباس افراد به تصویب رسید که یکی از آنها در خصوص لباس کارمندان رسمی دولت و مصوبه دیگر مربوط به پوشش اتباع ذکور مملکت بود. همچنین رضا شاه یک فرمان مرتبط با پوشش زنان صادر کرد که در این قسمت به طور مختصر مورد اشاره قرار می‌گیرد.

1ـ اساسنامه لباس رسمی مأموران کشوری؛
این اساسنامه در سال 1307 با هدف متحدالشکل کردن لباس رسمی مأمورین دولتی که لباس خاصی نداشتند به تصویب مجلس شورای ملی رسید و در 17 ماده به وضعیت پوشش این مأموران پرداخت.
ماده اول این مصوبه مأموران کشوری از رتبه 6 (رؤسای دوایر) به بالا را ملزم به پوشیدن لباس رسمی کرد که شرح آن در این قانون آمده بود. نوع لباس رسمی در ماده 2 ذکر شده بود و مشتمل بر ردنکت یقه بسته، شلوار، کلاه پهلوی، شمشیر و کمر، کفش یا پوتین برقی و دستکش سفید بود. مواد 4 و 5 این قانون حتی جنس لباس را تعیین نموده و مقرر داشته بود که لباس و شلوار باید از پارچه ماهوت مشکی تهیه شود. ماده 6 به نصب نشان شیر و خورشید بر روی کلاه حکم داده بود و در مواد 7، 8 و 9 به تشریح قسمتهای مختلف لباس از جمله کمربند پرداخته و در ماده 12 مشخصات لباس فوق را برای مراتب مختلف کشوری معین کرده بود. این قانون مأموران کشوری را ملزم به پوشیدن لباس فوق در حین کار دولتی، دعوتهای رسمی و جشنهای ملی نموده بود و ظاهراً فاقد ضمانت اجرای کیفری بود، اما از آن جا که مأموران فوق در خدمت دولت بودند، در صورت عدم رعایت موارد مندرج در این قانون با تنبیهات انتظامی رو به رو می‌شدند. لذا عدم رعایت مقررات این قانون به عنوان «تخلف»، تنبیه انضباطی و انتظامی در پی داشت.

2ـ قانون متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخل مملکت مصوب 1307؛
این قانون که همزمان با اساسنامه رسمی مأموران دولتی به تصویب رسید، نحوه پوشش اتباع ذکور مملکت را مشخص نمود. وفق ماده اول این قانون، کلیه اتباع ذکور ایران که بر حسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوص نیستند، در داخل مملکت مکلف هستند ملبس به لباس متحدالشکل شوند و کلیه مستخدمان دولت اعم از قضایی و اداری نیز مکلف هستند در موقع اشتغال به کار دولتی، به لباس مخصوص قضایی یا اداری ملبس شوند و در غیر آن موقع باید لباس متحدالشکل بپوشند.
همچنان که ملاحظه می‌شود، الزام به پوشیدن لباس متحدالشکل برای افراد با سه شرط زیر بود:
ـ ملیت مرد ایرانی باشد.
ـ در داخل مملکت ایران باشد.
ـ مأمور رسمی دولتی نباشد.
پس اتباع بیگانه در داخل ایران، ایرانیانی که به کشورهای خارجی سفر می‌کردند و مأموران رسمی دولتی در مواردی که ملزم به استفاده از لباس رسمی دولتی بودند، از شمول این قانون خارج گردیدند.
ماده دوم این قانون هشت طبقه را از پوشیدن لباس مقرر در این قانون مستثنی نموده بود. این طبقات که مردان دینی را در بر می‌گرفتند، عبارت بودند از مجتهدین، مراجع امور شرعیه، مفتیان اهل سنت، پیش نمازان، محدثان، طلاب، مدرسان فقه و اصول و حکمت و روحانیان ایرانی غیر مسلم. مستثنی نمودن این طبقات ناشی از آن بود که رضا شاه ضمن اینکه از رسوخ عقاید دینی در باور ایرانیان و همچنین احترامی که مردم ایران برای روحانیان قائل بودند، آگاهی داشت، در وضعیت آن روز، قدرت مقابله با این قشر را در خود نمی‌دید.
ماده سوم قانون متحدالشکل کردن البسه اتباع ذکور ایران به وضع ضمانت اجرای کیفری برای متخلفان از قانون پرداخته بود. این ضمانت اجرا به دو شکل بود:
اول ـ افراد شهرنشین: برای متخلفان قانون که شهرنشین بودند، دو مجازات قرار داده‌ شده بود؛ جزای نقدی به میزان یک تا پنج تومان، حبس از یک تا یازده روز و قاضی مخیر به انتخاب یکی از دو مجازات فوق بود.
دوم ـ افراد غیر شهرنشین: مقنن برای روستائیان صرفاً مجازات حبس قرار داده بود.
در بادی امر به نظر می‌رسد این قانون اصل تساوی افراد در مقابل قانون را رعایت ننموده و برای متخلفان ضمانت اجراهای نامساوی قرار داده است. اما در توجیه این تفاوت باید گفت از آن جا که زمان تصویب این قانون، استفاده از پول بین روستائیان شایع نبوده و معاملات آنان بیشتر به صورت مبادلات کالا به کالا صورت می‌گرفت، لذا باید مجازاتی مقرر می‌شد که قابل اجرا باشد. نکته قابل توجه در این ماده این است، که آنچه ملاک تفاوت مجازات افراد در این ماده است شهرنشین یا غیر شهرنشین بودن آنهاست نه محل ارتکاب جرم. بنابراین چنانچه یک شخص شهرنشین برای تفریح یا کار دیگری وارد روستا می‌شد و به علت تخلف از این قانون دستگیر می‌گردید، مجازات شهرنشین برای وی در نظر گرفته می‌شد. قسمت اخیر ماده 3 محل هزینه کرد جریمه‌های مأخوذه را مشخص کرده بود. ماده 3 چنین مقرر داشته بود:‌ «... وجوه جرایم مأخوذه از اجرای این ماده در هر محل توسط بلدیه آن جا مخصوص تهیه لباس متحدالشکل برای مساکین آن محل خواهد بود». ماده چهارم، لازم الاجرا شدن قانون را در شهرها و قصبات از اول فروردین ماه سال 1308 قرار داده و با اعمال تخفیف نسبت به روستائیان، اجرای آن را خارج از محدوده شهرها بسته به حدود امکان عملی شدن، متغیر دانسته، اما مقرر داشته بود به هر حال از اول فروردین ماه سال 1309 باید به اجرا گذارده شود و نیز دولت را مأمور تنظیم نظامنامه و اجرای این قانون نموده بود.
ماده پنج نظامنامه متحدالشکل نمودن البسه، مسؤولـت پوشیدن لباس متحدالشکل به کودکان پسری که موقع لباس معمولی پوشیدن آنها رسیده باشد را بر عهده اولیای کودکان واگذار نموده، اما معین نکرده بود که کودکان از چه سنی باید این لباس را بپوشند و صرفاً با عبارت مبهم «موقع لباس معمولی پوشیدن آنها رسیده باشد» تکلیفی را بر اولیای کودکان بار نموده بود.

3ـ فرمان کشف حجاب؛
فرمان صادره از سوی رضاشاه پهلوی در هفدهم دی ماه 1314 با موضوع رفع حجاب زنان، یک فرمان دولتی یا حکومتی بود که بر اساس آن تمام پوشش زنان که شامل چادر، چاقچور، پیچه یا روبند بود، به پیراهنی که طول آن با تغییر مد بلند یا کوتاه می‌شد، تبدیل گردید. مطابق این فرمان چادر، چاقچور و هر پوشش دیگر که باعث پوشیدگی سر و صورت و دستها و پاهای زنان شود، به عنوان پوشش غیرمجاز شمرده می‌شد که استفاده از آن ممنوع بود.
این فرمان ضمانت اجرای کیفری برای متخلفان قرار نداد و صرفاً مأموران شهربانی در سراسر کشور را مکلف کرد که با مشاهده زنانی که چادر و روبند و روسری استفاده می‌کنند، بلافاصله لباسهای مزبور را با زور از تن آنان خارج سازند (بهنودی، 1374، ص 140).

مبانی جرم انگاری نحوه پوشش در حکومت پهلوی
هر حکومتی با توجه به مبانی فکری، عقیدتی و ایدئولوژیک، خود را مخیر به دخالت در ظاهر مردم می‌داند. هدف حکومت پهلوی از جرم انگاری نحوه پوشش مردم به شرح زیر قابل احصاء است (نورزاد، 1378، ص 43):
1ـ تهیه مقدمات دخالت حکومت برای تغییر آداب و رسوم و سنن ملی و مذهبی
2ـ همانند سازی تعمدی ایران نو تحت لوای حکومت پهلوی با افتخارات امپراطوریهای ایرانی قبل از اسلام و پیراستن زبان فارسی از عربی.
3ـ کاستن نفوذ مذهب و روحانیان که منزلت ویژه‌ای بین مردم داشتند.
4ـ تجدد گرایی و مدرنیسم ایرانی.
5ـ فراهم کردن زمینه شرکت زنان در فعالیتهای اقتصادی ـ اجتماعی. توضیح اینکه در آن زمان تعداد زنان شاغل در مشاغل دولتی بسیار کم بود و به همین جهت آموزش زنان کندتر از مردان صورت می‌گرفت (سازمان ملی ایران،1371، ص 7).
شاید در تدوین حکومت قبل از انقلاب اسلامی در چارچوب سیاست جنایی بتوان گفت که جریان اقتدارگرای فراگیر (توتالیتر) تا حدی بر ارکان آن مسلط بوده است. در این جریان تمایل به تقویت و تشدید کنترل دولت بر پاسخهای داده شده به پدیده مجرمانه بوده که عموماً با تقویت موازی اختیارات پلیس همراه می‌شد و از آن جا که منطق آن گرایش به سمت اقتدارگرایی فراگیر بوده غالباً با توسعه قلمرو مداخله دولت و بنابراین با استمرار و تداوم تقریباً کامل سیاست جنایی همراه بوده است (دلماس مارتی،1381، ص 77).
جرم‌انگاری قاعدتاً باید در رفتارهایی صورت گیرد که به فاصله گرفتن از هنجارهای جامعه متمایل می‌شوند. حکومت پهلوی در جهت عکس این نورم به جرم‌انگاری بهنجاری پرداخت. عرق دینی و مذهبی در جامعه آن زمان و ارزشهای دینی نهفته در روح و جان مردم، حجاب زنان را امری بهنجار می‌دانست و حرکت حکومت اقتدارگرا در جهت عکس این باور بود. خواست حکومت که همانا انطباق جامعه ایرانی با الگوی کشورهای غربی و اروپایی و در جهت افول ارزشهای دینی در مردم بود، فراتر از حرمت باورهای دینی، برای حکومت این حق را قرار می‌داد که به خفه کردن ارزشهای دینی به یکباره و بی‌هیچ سیاست مقدماتی در جهت اضمحلال ارزشها بپردازد.
اما نکته قابل ذکر آن است که گفتمان کیفری مقنن قبل از انقلاب بیشتر به واکنش غیر کیفری استوار بود و جعل مجازات به عنوان یک واکنش علیه تخطی از قاعده، صرفاً در قانون متحدالشکل کردن البسه اتباع ایرانی جعل شد. برخورد اداری دولت در اساسنامه لباس تمام رسمی مأموران کشوری و گفتمان اجرایی در زمان کشف حجاب، به اهمیت اجرای این مصوبات در نظر حکومت قبل از انقلاب اشاره دارد. به همین جهت است که در فرمان کشف حجاب، متخلفان از فرمان را به مجازات محکوم نمی‌کند، بلکه مأموران دولتی را مکلف به کشف حجاب از چنین زنانی می‌نماید. و این نهایت اقتدارگرایی حکومت است و با این مبنا زنانی که مایل به برداشتن حجاب نبودند، حق حضور در جامعه را پیدا نمی‌کردند.

پس از انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی ایران که با حرکت منسجم و آگاهانه آحاد ملت به رهبری حضرت امام خمینی(ره) پیروز شد، با اعتقاد به تشکیل حکومت دینی بلافاصله پس از پیروزی به تدوین قانون اساسی که منشأ آمال و خواسته‌های ملت است پرداخت. موضوع حقوق اساسی، افراد و دولت می‌باشند و قانون اساسی علاوه بر حقوق و آزادیهای فردی، به مسأله «حاکمیت ملت و ترتیب اعمال این حاکمیت» توجه دارد (مدنی، 1370، ص 18).
مقدمه قانون اساسی قالب و چارچوب حکومت را مشخص می‌کند و مقدمه قانون اساسی ایران مصوب 1358 ویژگی بنیادی انقلاب اسلامی را، مکتبی و اسلامی بودن آن دانسته است. اصول بر گرفته از مقدمه قانون اساسی که راهبرد مقنن در تدوین قانون عادی است، به شرح زیر قابل احصا است:
ـ دینی بودن حکومت بر پایه ولایت فقیه.
ـ مردمی بودن حکومت (سپردن سرنوشت مردم به دست مردم).
ـ نفی گرایشهای طبقاتی.
ـ نفی سلطه فردی یا گروهی و استبداد فکری و اجتماعی.
ـ تکامل فکری و عقیدتی در جهت حرکت الی الله و بنا نهادن جامعه نمونه و اسوه.
مجلس شورای اسلامی در راستای وظایف و اختیارات اعطایی در قانون اساسی، در این چارچوب به تدوین قوانین در خصوص پوشش آحاد جامعه همت گماشت و با تصویب قوانینی به جرم‌انگاری تخطی از مقررات شرعی در خصوص حجاب پرداخت. این قوانین به شرح زیر بودند:

1ـ قانون تعزیرات سال 1362:
اولین قانونی که در خصوص پوشش زنان به تصویب رسید، ماده 102 قانون تعزیرات بود که در حال حاضر به صورت تبصره‌ای به ماده 638 قانون مجازات اسلامی مصوب 1375 الحاق شده است. همچنان که ملاحظه می‌شود، تا پنج سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجلس ورودی در پوشش مردم نداشت و تصویب این ماده ناشی از رهنمودهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بود مبنی بر اینکه رعایت حجاب را یک تکلیف شرعی دانسته و حضور زنان در عرصه فعالیتهای اقتصادی ـ اجتماعی را منوط به حفظ حجاب شرعی نمودند (الموسوی الخمینی، 1370، ص 51).
ماده 102 زنانی را که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر می‌شوند، مستوجب تعزیر تا 74 ضربه شلاق دانسته بود. این ماده قانون صرفاً زنان (اعم از ایرانی و خارجی، مسلمان و غیر مسلمان) را مکلف به رعایت «حجاب شرعی» در انظار عمومی و معابر نموده است و اگر چه کیفیت حجاب شرعی برای فرد مسلمان مشخص است، اما عدم توضیح حجاب شرعی (به ویژه آنکه خارجیان و غیر مسلمانان نیز مشمول این ماده قانون هستند) از صراحت و انجاز قانون می‌کاهد. همچنین قید معابر و انظار عمومی تاب تفسیر متعارض دارد. ماده 214 قانون مجازات عمومی سابق از نقطه نظر قوانین جزایی، قید «علن» و «علنی بودن ارتکاب جرم» را ارتکاب عمل به صورت علنی و در مرئی و منظر عموم قرار داده است، اعم از اینکه محل ارتکاب از امکنه عمومی باشد یا ارتکاب جرم در امکنه‌ای باشد که معّد برای پذیرفتن عموم است از قبیل حمامهای عمومی و قهوه‌‌خانه‌ها و نمایشگاه‌ها (کاتوزیان، 1353، ص77).
کلمه «علن» در قانون مجازات اسلامی تعریف نشده است، اما با توجه به تعریف ماده 214 قانون مجازات عمومی می‌توان گفت علن در معنای اعم منظور اماکنی است که بدون قید و شرط مورد استفاده عموم است و علن در معنای اخص محل خصوصی است که دیگران حق ورود به آن را نداشته اما احتیاطات لازم جهت جلوگیری از ورود دیگران به آن محل نشده است (مثل حیاطی که ملک شخصی است اما درب آن باز است) یا احتیاط لازم در مرئی نبودن آن نشده است (شامبیاتی، 1377، ص 561).

سؤال قابل طرح این است که آیا قیود «علن» و «انظار عموم» باید هر دو موجود باشند تا بتوان وصف مجرمانه به عمل داد یا وجود یکی کافی است؟ چنانچه تحقق یکی از قیود را کافی بدانیم، ظاهر شدن بدون حجاب شرعی در محلی که معد حضور عموم است اما هیچ کس در آن جا حضور ندارد (مثل سالن سینما که بین دو سانس خالی از تماشاچی است) یا در محلی که معّد حضور افراد نیست اما در منظر عموم است (مثل بالکن منزل شخصی که رو به خیابان است) دارای وصف مجرمانه است. به نظر نگارنده اگر چه قانونگذار قیود «علن» و «انظار عموم» را با حرف «و» به یکدیگر مرتبط کرده است که در مفهوم ادبی لزوم جمع هر دو قید مستفاد می‌گردد، اما با توجه به هدف این ماده که همانا جلوگیری از جریحه‌دار شدن احساسات مذهبی مردم است، تحقق هر یک از دو قید کافی است و در هر یک از مثالهای فوق‌الذکر باید چنین زنی را مستوجب مجازات بدانیم.
ادامه در قسمت دوم





      

خانواده، معنویت و اخلاق از على مندنى‏پور

 

 

در این مقاله با اشاره به اهمیت و نقش حیاتى خانواده در سلامت و شکوفایى جوامع بشرى و با ارائه بعضى از اصول قانون اساسى که اهمیت‏خانواده را به رسمیت‏شناخته و فراهم آوردن زمینه تشکیل و بالندگى این نهاد را از وظایف حکومت اسلامى دانسته است، این سؤال مطرح شده که راستى در دو دهه گذشته کدام قوانین و مقررات را در راستاى ایجاد تسهیلات لازم براى ازدواج افراد تدوین کرده‏ایم و به مرحله اجرا درآورده‏ایم؟ پاسدارى و حفاظت از قداست‏خانواده را چگونه و از چه راه‏هایى تامین کرده‏ایم؟ و ...
در ادامه ضمن تاکید بر تاثیر کاهش یا از بین رفتن مشکلات، مسائل و بحران‏هاى خانوادگى، در رخت‏بر بستن مصائب و معضلات و ناهنجارى‏هاى اجتماعى از جامعه، معنویت و اخلاق بهترین عامل تقویت‏خانواده معرفى شده است . آن‏گاه سقوط و بحران اخلاقى در جوامع مدرن و پیش‏رفته صنعتى، شاهدى بر عدم کفایت زندگى مادى صرف در پاسخگویى به نیازهاى گوناگون بشر مطرح شده است . سپس آمده است: در چنین اوضاع و احوالى که بر بشر حیران و سرگردان مى‏گذرد، عاملى که مى‏تواند نقش مهم و آرامش‏بخشى را در رابطه با فرد و اجتماع ایفا نماید، بدون شک اصول اخلاقى معنوى است که اعتقادات مذهبى نیز در مرکز دایره آن قرار دارد . به‏ویژه در دنیاى ماشین‏زده امروز، مذهب دریچه‏اى روشن است‏به فرداى مبهم زندگى انسان‏ها; انسان‏هایى مسخ شده و بیگانه از خویشتن خویش . اگرچه خود در این میان جاى بحث دارد که کدام مذهب؟ و با کدامین معیار؟ و با به‏کارگیرى چه روش‏ها و اصولى؟ نه آنچنان که در قرون وسطا و تحت تاثیر عواملى چند به نام مسیحیت‏بر مردم معتقد و محروم آن دوره تحمیل مى‏شد; بلکه مذهبى پویا، پیشرو و در یک کلام، موتور محرکه جامعه و عامل بازدارنده نیرومند از کج‏رفتارى‏ها و انحرافات .
نویسنده که معتقد است‏بهترین ملاک و معیار براى تشخیص سلامت جامعه «ارزش‏هاى‏» موجود و رایج آن جامعه است، در پایان مقاله خود توصیه‏هایى را به مثابه راهکارهاى عملى براى نهادینه کردن اخلاق و معنویت در خانواده و جامعه بیان مى‏کند که برخى از آنها عبارت است از: انجام اصلاحات اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و ... مناسب، به نحوى که عملا جامعه به اهمیت و کاربرد اصول اخلاقى و معنوى پى ببرد و در صدد اجراى آنها برآید; تبلیغات سالم، سازنده و مفید با محتوایى گیرا و عمیق با استفاده از رسانه‏هاى گروهى به‏خصوص در زمینه خانواده; برخورد اصولى و منطقى با انحرافات و کج‏رفتارى‏ها به جاى ترویج‏برخورد فیزیکى و ... .

آفتاب یزد، 3/10/81





      
حقوق زنان
 
دیرزمانى است که بحث از حقوق زنان در کانون توجه اندیشمندان، حقوق دانان، سیاست مداران، به خصوص طرف داران جنبش زنان قرار گرفته است. افراط و تفریط در زمینه ى فوق، مسائل زنان را در کشمکشى طاقت فرسا فرو برده است.
دمادم نگاه ها به سویى دوخته مى شود و منتظر وزش نسیمى امیدبخش از افق مبهم تئورى هاى بشرى مى ماند; ...لیکن این انتظار پایان ناپذیر است، چرا که تمام ایده هاى مزبور از آموزه هاى وحیانى بریده و منقطع هستند. به راستى چرا بشر از آسمان برید و سر را به سان پا به زمین کوبید؟ آیا وقت آن نرسیده است که دل خود را به نواى قرآنى بسپاریم که در 14 قرن پیش مهربان و در عین حال قاطع فرمود: (لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ);[1] براى زنان به قدر تکالیفى که بر دوششان است حقوق (و امتیازاتى) قرار داده شده; آن هم بر اساس معروف. آگاهى از توازن بین حقوق و تکالیف زنان، مستلزم احاطه به حقوق و تکالیفى است که در گستره ى فقه و اخلاق اسلامى مطرح شده است.
به حق، پیغمبر خدا(صلى الله علیه وآله) ضمن بیان وظایف زنان، گستره ى وسیعى از حقوق انسانى و زنانگى وى را مطرح ساخت و با این کار رویکردى بى نظیر در تاریخ زندگى زنان به وجود آورد; علاوه بر آن که یکى از ارکان اخلاق دینى را مراعات جانب آنها قرار داد. تمام این توصیه ها در حالى صورت مى گیرد که عالى ترین جلوه هاى احترام و محبت را در رفتار ایشان نسبت به زنان خویشاوند مشاهده مى کنیم که احدى مانند آن را سراغ نداشته است. آن تأکید و این سیره به موازات حیات اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)هم چنان ادامه یافت; اما هرقدر که نظام قانون گذارى و نهادهاى سیاسى و آموزشگران از خاندان پاک نبوت فاصله مى گرفتند، فاصله ى مردم با مفاهیم اساسى دین بیش تر مى شد. اما اکنون که با انقلاب شکوهمند اسلامى، و درست در دوران شکوفایى عصر تجدد، همه ى محاسبات به هم ریخته است، باید فرصت طلایى احیاى فکر دینى را مغتنم شمرد.
باید نظامواره ى حقوقى اسلام را که دیرینه ولى بدیع است دوباره به جهانیان ابلاغ نمود. علامه طباطبایى(رحمهم الله) چه خوب و به جا فرموده که «همواره فقدان مجریانى که قوانین اسلام را اجرا کنند و نبود مبلغانى که روح احکام را به مردم برسانند، نفس احکام دینى را از آنها ستانده است.»




      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >