سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Slide 1 Slide 2
منوی اصلی
لینک دوستان
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :416
  • بازدید دیروز :567
  • کل بازدید :12901718
  • تعداد کل یاد داشت ها : 205
  • آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 2:47 ص
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب

ویرایش
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

اخلاق جنسی جوانان(قسمت دوم)

 

چگونه شیطان بر انسان مسلّط می‎شود؟
‎ قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، لازم است که معنای شیطان و ابلیس روشن گردد. واژه‎ی شیطان از ماده‎ی «شطن، شطونا» است؛ و او را از این جهت شیطان گویند که از درگاه خداوند، رانده شد و دور گردید. و برخی گفته‎اند از ماده‎ی «شاط، شیطاً» می‎باشد که به معنای هلاک شدن است؛ بنابراین وزن آن فعلان است و وجه تسمیه‌ی آن روشن است.[11]
علما در تفسیر لفظ «شیاطین الجن و الانس»[12] از آیه‎ی مبارکه‎ اختلاف دارند و دو نظر را مطرح کرده‎اند. نظر اول این است که شیاطین همگی فرزند ابلیسند؛ جز آن که فرزندان خود را دو قسمت کرد: قسمتی را مأمور وسوسه‎ی نوع بشر ساخت و قسم دیگر را مأمور وسوسه‎ی جن. پس قسم اول، شیاطین انس و دسته‎ی دوم، شیاطین جن می‎باشند.
قول دوم آن است که هر مُتمرّد نافرمانی، از نوع جن و انس را شیطان نامند؛ فخر رازی در تفسیر خود از قول ابن عباس می‎گوید:
پیغمبر(ص) به ابوذر فرمود: هَلْ تَعُوذُنَّ بِاللهِ مِنْ شَرِّ شَیْطانِ الاِنْسِ وَ الْجِنِّ؟ آیا از شر شیطان انس و جن به خدا پناه می‎برید؟
ابوذر گفت: برای بنی آدم نیز شیطان وجود دارد؟ فرمود: بلی شیاطین انس شریرتر از شیاطین جن هستند.
و اما ابلیس در واقع همان شیطان را گویند. این همان موجود منحصر به فردی است که در مقابل امر الهی سرپیچی نمود و به حضرت آدم سجده نکرد. این موجود، بنابر قول صحیح از نسل جن بوده و شرور و بدی‎ها را به او نسبت می‎دهند.[13]
در قرآن کریم و احادیث، او برای گمراهی و اغوای بشر به خدا سوگند یاد کرده است.
فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الُْمخْلَصِینَ؛ به عزت تو سوگند که به جز بندگان با اخلاص تو، همه را گمراه خواهم کرد.[14]

خداوند فرمود: (تو از مهلت یافتگانی). شیطان گفت: (پس به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی من نیز برای گمراهی آنان حتماً بر سر راه راست توخواهم نشست، آن‎گاه از جلو و عقب و راست و چپشان بر آنها می‎تازم و بیش‎ترشان را شکرگزار نخواهی یافت).[15]
و نیز در قرآن، از شیطان به عنوان موجودی که انسان‌ها را به فقر و غرور و صفات زشت وعده می‎دهد، یاد شده است.
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ؛ شیطان شما را به فقر وعده می‎دهد.[16]
و ما یَعِدُهُمْ الشَّیْطانُ اِلاّ غُرُوراً؛ و شیطان به آنان وعده نمی‎دهد مگر به غرور و تکبر.[17]

بنابراین، شیطان نام تمام موجودات گمراه کننده است و این اسم، شامل ابلیس نیز می‎شود و به نفس انسانی هم اطلاق شده است؛ چنان که حضرت علی(ع) فرمودند:
شیطان کل انسان نفسه؛ شیطان هر انسانی نفس اوست.[18]
ملاصدرا(ره) در این باره می‌گوید:
نفس رذیله‎ی هر انسانی، شیطان او است و به عبارت دیگر در مقام متابعت هوی و جحود و استکبار، اول کسی که راه ضلالت و گمراهی را پیش گرفت و طغیان کرد، خداوند او را شیطان نامید که شأن او گمراه کردن است.[19]
و اما این که چگونه شیطان با توجه به این که یکی از مخلوقات الهی است می‎تواند بر انسان غلبه نموده و بر قوای عقلانی او تسلط یابد، پرسشی است منطقی که پاسخی مستدل می‎طلبد.
دانشمندان علوم دینی و مفسران قرآن مجید، در ذیل آیات مربوط به شیطان و ابلیس، پرسش فوق را ذکر و پاسخ‎هایی را مطرح کرده‎اند؛ اما آنچه که برای ما در این نوشتار مورد توجه است، نظر علاّمه طباطبایی(ره) است، به همین جهت از پاسخ دیگران صرف نظر می‎نماییم.

آنچه که در قرآن برای گمراهی انسان به واسطه‌ی شیطان، ذکر شده است، تحریک و وسوسه‎ی انسان است؛ یعنی نقش اصلی شیطان وسوسه نمودن انسان برای انجام اعمال شر است؛ و ما می‎دانیم که صرف وسوسه، موجب انجام یک عمل نخواهد شد. آنچه که عامل اصلی تحقق عمل می‎شود، اراده‎ی انسان است. تا انسان اراده نکند، هرگز عملی از او صادر نخواهد شد.
شیاطین جن و انس، قلوب انسان‌ها را مورد وسوسه قرار می‎دهند؛ اما باطن همه‎ی انسان‌ها یکسان نیست. صاحب تفسیر المیزان در پاسخ این پرسش می‎فرمایند:
قلب مریض و قسی، وسوسه‎های شیطانی را خیلی زود می‎پذیرد، نه هر قلبی.[20]
این مسئله پرواضح است که قلب انسان‌ها در تأثیرپذیری از عوامل خارجی، مساوی نیست؛ اما سؤال دیگر این است که این وسوسه‎های شیطانی هر چند مستند به شیطان است، ولی چون در ملک خدا قرار دارد، بدون اذن و اجازه‎ی الهی اثر نمی‎کند؛ چنان که هیچ مؤثری بدون اذن خداوند اثر نمی‎کند.
لا مُؤَثِّرَ فِی الوُجُودِ اِلا الله؛ هیچ تأثیرگذاری در نظام هستی جز خداوند نیست.

این شبهه چگونه قابل توجیه است؟
علاّمه می‎فرمایند:
این سخن درست است، اما وجود این القائات شیطانی، خود مصلحتی دارد و آن مصلحت این است که مردم عموماً به وسیله‌ی آن، آزمایش می‎شوند و امتحان و آزمایش الهی، خود از نوامیس عمومی نظام هستی است که در عالم انسانی جریان دارد؛ چون رسیدن افراد سعادتمند به کمال و سعادت و رسیدن اشقیا به شقاوت و بدبختی، نیازمند این ناموس است. باید این دو دسته امتحان شوند. و آیه‎ی 53 سوره‎ی حج می‎فرماید: لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ؛ تا آنچه را که شیطان القا می‎کند برای کسانی که در دل‎هایشان مرضی هست و برای سنگ‎دلان مایه‎ی ابتلا و آزمایش قرار دهد». به همین نکته اشاره دارد.[21]
پس چگونگی و کیفیت غلبه و تسلط شیاطین بر عزم و اراده‎ی انسان، فقط در حد وسوسه و تحریک بوده و چون ماده‎ی اولیه‎ی خلقت انسان، ترکیبی از عقل و شهوت است، به لحاظ هدف و غرض خلقتی که برای او در نظر گرفته شد، وجود این گونه از وسوسه‎ها از باب مصلحتی است که خیر آن کثیر و شرّش قلیل است.
اگر سؤال شود که خداوند می‎توانست بدون این مصلحت، انسان را به کمال رساند؟ پاسخ این است که خداوند فرشتگان را در عالم مجردات چنین آفرید، اما خواست که علاوه بر آن موجود و آن عالم، موجودی مادی و عالم غیر مجرد و مادی بیافریند؛ بنابراین انسان مادی و عالم ماده را خلق نمود و اقتضای آن عالم و آن موجود جز این که هست، نمی‎شد.

شیطان چه کسانی را می‎تواند فریب دهد و گمراه سازد؟
‎ در مسئله‎ی قبل تا حدودی به پاسخ این پرسش اشاره شد و به همین جهت، آنچه را که در صفحات قبل گفته شد تکرار نمی‎کنیم.
آنچه در این مسئله لازم است بدان پرداخته شود، این است که شیاطین برای دخالت در اراده‎ی افراد از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نمی‎کنند. ابلیس در مقابل خالق خویش سوگند یاد کرده است که همه‎ی بندگان او را بفریبد، به جز افرادی که برای معبودشان خالص شده‎اند، و آن دسته هم بسیار اندکند. او در تمام قلب‎ها رخنه می‎کند، به جز قلبی که خدا در آن حضور و ظهور داشته باشد. انسان‌ها از حیث باطن بر دو قسمند: گروهی که طهارت قلب را حفظ نموده و در نورانیت آن کوشیده‎اند و دسته‎ای که آن طهارت ذاتی و اوّلی را با انجام معاصی، به گناه، آلوده و تاریک نموده‎اند که قلب این دسته، مرتع و چراگاه شیطان است.

اینان کسانی هستند که تابع وسوسه‎های شیطان بوده‎اند، ولی در اثر تکرار آن به مرحله‎ای رسیده‎اند که با داشتن عقل، شیطان برای آنها تصمیم می‎گیرد.
ابن جوزی، از علمای بزرگ اسلامی است که دارای آثار ارزشمندی است، از جمله آثار ایشان کتابی است به نام تلبیس ابلیس که در نوع خود، اثر کم نظیری است. او در نحوه‎ی تحریر این کتاب، آن را به سیزده باب درآورده که در بیش‎تر آن ابواب، طریقه‎ی فریفتن انسان‌ها به وسیله‌ی شیطان را بیان داشته است. تلبیس ابلیس از راه علم بر عالمان، تلبیس ابلیس بر حاکمان، عبادت پیشه‎گان، زاهدان، صوفیان، اهل دین، متدینان، عامیان و در آخرین باب، این عنوان را قرار داده است: «در تلبیس ابلیس بر همگان از راه آرزوهای دور و دراز.» این عنوان نشان می‎دهد که شیطان می‎تواند نوع انسانی را بفریبد، منتها هر کسی را به اقتضای حالش. پس هر که بخواهد ادعا نماید که از وسوسه‎ی او در امان است این خود نوعی از وسوسه‎های شیطانی است. آدمی باید در هر حال سعی کند که خود را از وسوسه‎های او در امان نگه دارد.

ابن جوزی در این باب به نکته‎ی بسیار ظریفی اشاره می‎کند. وی بعد از ذکر مقدمات چنین می‎گوید:
پس هر کس را در نفس، وسوسه‎ی امری رخ نماید، باید نهایت احتیاط مرعی دارد و خطاب به شیطان که انسان را به بدی فرا می‎خواند بگوید: «تو که با آراستن شهوات، در نظر من خود را خیرخواه من می‎نمایی، چگونه خیرخواه منی در حالی که نتوانستی به خود خیری رسانی؟! پس چگونه به قول تو که دشمن منی اعتماد کنم؟ برو که گفتار تو را در من اثری نیست» پس اگر شیطان با تحریک هوی و شهوت، نفس را به یاری بخواند، باید عقل را به خانه‎ی اندیشه احضار کرد و با لشکر عزم، سپاه نفس را منهزم ساخت.[22]
پس هر کسی در معرض وسوسه‎ها و القائات شیطانی قرار دارد، اما برخی آن را از خود دفع می‎کنند و برخی دیگر در مقابل آن القائات، منفعل و متأثر می‎گردند که این در حقیقت، به علم و اراده‎ی آدمی و میزان طهارت قلبی او بازمی‎گردد. علاّمه طباطبایی(ره) می‎فرمایند:
مرض قلب؛ یعنی این که استقامت حالت تعقل را از دست بدهد و به آنچه که باید معتقد شود اعتقاد پیدا نکند و یا در عقاید حقّه شک نماید. و قساوت قلب به معنای صلابت و خشونت آن است و صلابت قلب به این معنا است که عواطف رقیقه (از قبیل: خشوع و رحمت و تواضع و محبت) که او را در درک حقیقت یاری می‎دهد در او مرده باشد. پس قلب مریض، قلبی است که زود حق را تصور می‎کند، ولی خیلی دیر به آن معتقد می‎شود و قلب قسی و سخت، آن قلبی است که هم دیر آن را تصور می‎کند و هم دیر به آن معتقد می‎گردد و به عکس، قلب مریض و قسی، وسوسه‎های شیطانی را خیلی زود می‎پذیرد.[23]

در واقع آنان که بیش‌تر به یاد خدا و قیامت هستند؛ یا اصلاً مورد فریب نیستند و یا اگر مورد وسوسه و فریب قرار گیرند، با یاد خدا و قلب پاک و اراده‎ی جدی، آن را از خود دور می‎سازند؛ اما آنان که دارای قلبی مریض و قسی هستند، آنان خانه‎ی دل را برای میهمانی و پذیرایی شیطان مهیا ساخته‎اند و به تدریج جزء یاوران و لشکریان دایمی او قرار می‎گیرند. پس با هیچ سلاحی جز سلاح ایمان نمی‎توان شیطان را از خود دفع نمود و با هیچ طریقی به جز طریق معرفت نمی‎توان وسوسه‎های او را تشخیص داد.

چگونه می‎توان از وسوسه و تسلط شیطان جلوگیری کرد؟
‎ از مباحث گذشته روشن شد که شیطان در قلب همه‎ی انسان‌ها وارد شده و هیچ قلبی از وسوسه‎ی آن در امان نیست. با تبیین این مطلب، پرسش این است که چگونه می‎توان در مقابل وسوسه‌ی شیطان ایستادگی کرد؟

علمای علم اخلاق در پاسخ این پرسش، سه مرحله را یادآوری کرده‌اند:
نخست. بستن درهای نفوذ شیطان در دل؛ حرص و حسد، خشم و غضب، عداوت و شهوت، کبر و عُجب و طمع و بخل و دوستی متاع دنیوی و تجمل‌پرستی و همه‎ی صفات مذموم، درهایی هستند که اگر شیطان هر کدام را گشوده یابد، از همان طریق وارد قلب می‎شود.
دوم. زنده نمودن دل به اخلاق فاضله و صفات پسندیده و ملازمت آن به یاد و ذکر خداوند؛ چون اگر دل از این اوصاف خالی گردد، مأمن و محل استقرار شیطان خواهد شد.
وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ؛ هر که از یاد خدای رحمان روی گرداند، شیطانی را برانگیزیم تا قرین وی باشد.[24]
سوم. ذکر و یاد خدا در دل و زبان است.[25] اگر دل از آلودگی‎ها پاک گردد و به نور تقوا روشن شود و زبان به جای الفاظ زاید و زشت به ذکر الهی مشغول گردد، وسوسه و تسلط شیطان از او دفع می‎شود. در این حالت است که انسان می‎تواند حقایق هستی را مشاهده نماید.

چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
لَوْ لا تَکْثیرَ فی کَلامِکُمْ وَ تَمریجَ فی قُلُوبِکُمْ لَرَأَیْتُمْ ما أَری وَ لَسَمْعِتُمْ ما اَسْمَعُ؛ اگر زیادی سخنان شما و آشوب و اضطراب در قلوبتان نبود، هر آینه می‎دیدید آنچه را که من می‎بینم و می‎شنیدید آنچه را که من می‎شنوم.[26]
در همین رابطه از حضرت عیسی(ع) نقل است که فرمود:
باطن شخص را از کلماتش بسنجند؛ زیرا هرگز درخت خار، انجیر ندهد. هر چه از زبان می‎تراود از دل سرچشمه می‎گیرد. کسی که فحّاش و بدگو است، چون دلش معدن نجاسات است از زبانش نیز همان، بیرون تراویده است.
از این رو وقتی کسی به حضرت عیسی بد گفت، ایشان در حقّش دعا کرد؛ از ایشان پرسیدند: آن کس بد کرده است و تو او را دعا می‎کنی؟ حضرت پاسخ داد:
هر کس از آنچه در خزانه دارد انفاق می‎کند.
مه فشاند نور و سگ عوعو کند هر کسی بر خلقت خود می‎تند.[27]
بنابراین بهترین راه علاج از وسوسه‎ی شیطان، هماهنگی میان قلب و زبان و طهارت باطن و ظاهر و مسدود نمودن همه‎ی درهای نفوذی برای آن است. چنین راه درمان برای جوانان که هنوز شیطان در قلبشان لانه نکرده و استقرار نیافته است بسیار آسان است.
امید آن است که جوانان مسلمان با علم و معرفت به این نکات، خود را از هرگونه وسوسه‎های شیطانی دور ساخته، در مسیر کمال انسانی، گام‎های بلند و استواری بردارند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------
1 . علامه طباطبایی، پرسش و پاسخ، ص 28.
2. علامه‎ طباطبایی، پرسش و پاسخ، ص 12، (این آمار مربوط به چندین سال قبل از انقلاب است).
3. تفسیر نمونه، ج 5، ص 70.
4. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص 1258.
5. برای بحث ذیل از کتب فرهنگ معارف، آشنایی با مولوی (دکتر سلیم) و فلسفه و عرفان (دکتر یثربی) استفاده شد.
6. دیوان امام خمینی، ص 174.
7. کاشانی، شرح منازل السائرین، ص 171.
8. دیوان امام خمینی، ص 82.
9. المیزان، ج 2، آیه‌ی 2 تا 6 سوره‌ی نساء.
10. المیزان، ج 2. ص 275 به بعد.
11. دکتر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ص 1081، و لغت نامه‎ی دهخدا، ج 9، ص 12966.
12. سوره‎ی انعام، آیه‎ی 112.
13. لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12966.
14. سوره‎ی ص، آیه‎ی 81.
15. سوره‎ی اعراف، آیه‎ی 17 ـ 15.
16. سوره‎ی بقره، آیه‎ی 268.
17. سوره‎ی نساء، آیه‎ی 120.
18. شرح ابن ابی الحدید، ج 20، کلمه 343.
19. رسائل ملاصدرا، ص 309.
20. المیزان، ج 14، ص 394، ذیل آیه‌ی 53، «فی قلوبهم مرض و القاسیه قلوبهم».
21 . همان، ص 394.
22. ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 21.
23. المیزان، ج 14، ص 394.
24. سوره‎ی زخرف، آیه‎ی 35.
25. ملامهدی نراقی، گزیده‎ی کتاب جامع السعادات، ص 91 ـ 89.
26. کنزالعمال، ج 15، ص 643، حدیث ش 42542.
27. علی مقدادی اصفهانی، نشان از بی‎نشان‌ها، ص 148.





      

اخلاق جنسی جوانان(قسمت اول)

 

نظر اسلام درباره‎ی اخلاق جنسی دختران و پسران چیست؟
‎ اسلام برخلاف سایر ادیان و مکاتب، چون به کمال و سعادت تمام افراد جامعه و به تبع آن به تکامل و رشد اجتماعی نظر دارد، همه‎ی احکام و تعالیم آن بر پایه و اساسی تدوین یافته است که بتواند همان هدف را تأمین نماید؛ بنابراین هیچ حکمی از احکام و تعلیمات در شرع مقدس اسلام، بدون حکمت و مصلحت نیست. کمال دین اسلام در دقیق بودن اصول و پایه‎های آن است؛ یعنی اگر با دقت هر چه بیش‎تر در تعالیم و احکام اسلام تحقیق شود کم‌ترین نقص را در آن نمی‎توان یافت.

با توجه به این که اسلام بر روابط خانوادگی میان اعضای خانواده بسیار تأکید دارد؛ بنابراین به شدت پیروان خود را از روابط میان دو جنس مخالف (پسر و دختر) برحذر داشته و فقط آن را در قلمرو شرع تجویز نموده است. شاید حکمت این مسئله آن باشد که اسلام، ازدواج و تشکیل خانواده را عامل اصلی پیدایش جامعه و بقای اجتماع بشری تشخیص می‎دهد، نه این که نوعی محدودیت و سلب آزادی اجتماعی را قائل شده باشد.
روابط عاشقانه اعم از آمیزش یا مقدمات آن، در غیر محیط ازدواج در اسلام ممنوع و حرام است و اصولاً باید دانست که حکمت تحریم در اسلام، مسئله‎ی سلب آزادی طبقات یا مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران نیست تا طرفین با رغبت خود و بدون مزاحمت و تعدی به حقوق دیگران بتوانند آزادانه به عمل اقدام کنند؛ بلکه به خاطر محاسبه‎ای است که اسلام برای حفظ خانواده و اجتماع مد نظر داشته است.[1]
اگر میل غریزی میان دو جنس مخالف، محدود به ازدواج شرعی نشود و جوانان تا می‎توانند شهوات جنسی و امیال غریزی خود را از طریق غیر رسمی اقناع نمایند، هرگز کسی زیر بار رنج و سختی تشکیل خانواده نخواهد رفت و در نتیجه، پایه‎ی زندگی خانوادگی سست و متزلزل شده، عواطف انسانی رو به ضعف خواهد رفت، علاوه بر این رواج و شیوع روابط نامشروع، مفاسد اجتماعی، بهداشتی و اخلاقیِ بسیاری را دربرخواهد داشت؛ چنانچه امروزه در غرب این امر مشهود است.
گزارش این گونه از مسائل در غرب بسیار وحشتناک است. بنابر نقل جراید و مطبوعات، سالانه در امریکا در اثر آمیزش زن و مرد به طور توافق، سیصد هزار نوزاد بی پدر متولد می‎شود و بدین ترتیب تکلیف جامعه‎ی بشری در صد سال دیگر روشن است. از این نظر، اسلام آمیزش زن و مرد را بدون ازدواج به کلی ممنوع کرده و هزینه‎ی زندگی بچه را به عهده‎ی پدر گذاشته، او را مسئول زندگی فرزند شناخته است.[2]

پاسخ به یک شبهه
برخی شبهه کرده‎اند که چرا اسلام این محدودیت را ایجاد کرده است؛ در حالی که از طریق روابط جنسی و عاشقانه می‎توان به خدا نزدیک شد، یا از طریق فوق بهتر می‎توان خدا را شناخت؟ به عبارت دیگر، اگر بخواهیم به عشق حقیقی برسیم، باید از طریق عشق مجازی وارد شویم و بدون عشق مجازی، وصول به عشق حقیقی محال است.
پاسخ شبهه این است که مفهوم عشق در فرهنگ اسلام، از هواپرستی و ارضای غرایز حیوانی انسان کاملاً جداست. برای نسل جوان جامعه‎ی اسلامی باید این مسئله روشن و معرفت به این نکته حاصل باشد که عشق در فرهنگ دین، یک اصطلاح عرفانی است که بار معرفتی زیادی بر آن مترتب است و هرگز ادیبان و عارفان و حکیمان مسلمان، این واژه را در بُعد حیوانی و غرایز شهوانی انسان، محدود نکرده‎اند و با دقت و توجه در آثار منثور و منظوم ادبای مسلمان، این نکته به دست می‎آید که آنان هرگز میل به شهوات و هواهای نفسانی و زن‌بارگی را تعبیر به عشق نکرده‎اند؛ البته گروهی شاعرنما عباراتی را تحت عنوان شعر در این زمینه ردیف کرده‎اند که آن دسته، نه شأن و شخصیت شاعری داشته‎اند و نه بار معرفتی.
البته برخی از ایشان به تبعیت از شاعران اعراب جاهلی، معنای عشق را در روابط جنسی و بُعد حیوانی محدود نموده‎اند؛ چنان که یکی از مورخان می‎گوید: عشق عرب جاهلی در سه چیز خلاصه می‎شد: شعر و شراب و جنگ.[3]

برای روشن شدن مطلب و رفع هرگونه ابهام در این که عشق مجازی به معنای هوس‎رانی نبوده و آنچه که در آثار و عبارات حکما و ادبا و عرفا آمده، غیر از آن چیزی است که برخی از منحرفان برای اغوای جوانان مطرح می‎نمایند، به نمونه‎هایی از نثر و نظم آن بزرگان به طور اجمال اشاره می‎شود:
عشق، میل مفرط و شدت در دوستی را گویند. این لفظ مشتق از (عشقه) است که در میان عرب، گیاهی را گویند که به دور درخت می‎پیچد و آب آن را می‎خورد و رنگ آن را زرد می‎کند و برگ آن می‎ریزد و بعد از مدتی درخت خشک می‎گردد. عشق هم، چون به کمال برسد، قوای انسانی را ساقط کند و حواس را از کار بیندازد و طبع را از غذا باز دارد و عاشق از صحبت غیر دوست ملول و رنجیده شود.[4]
چنان که قرآن این حالت را وصف مؤمنان واقعی قرار داده و می‎فرماید:
وَالَّذینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ؛ و آنان که ایمان به خدا آورده‎اند عشق و علاقه‎ی بیش‎تری به او دارند.
چون که می‎دانند جز ذات پاک او هیچ منبعی برای کمال وجود ندارد، بنابراین غیر او را لایق عشق و محبت نمی‎دانند.[5] نظامی در تأیید همین معنا می‎گوید:
عشق آیینه‎ی بلند نور است شهوت‌‌زحساب‌عشق دور است.
مولوی در بیتی بسیار زیبا چنین سروده است:
یعنی هیچ چیز جز حب به ذات الهی را عشق نمی‎نامند.
و یا در جایی دیگر گفته است:
عاشقی پیدا است در زاری دل نیست بـــیماری چو بیماری دل
علت عاشق زعلت‎ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خدا است
عطار گوید:
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
حافظ می‎گوید:
زعشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خط چه حاجت روی زیبا را؟
ملا احمد جامی می‎گوید:
عشق بازی کار هر دیوانه نیست شمع سوزی کار هر پروانه نیست.
امام خمینی می‎فرمایند:
عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نیست
کیست زین آتش افروخته در جانش نیست.
جز تو در محفل دل‎سوختگان ذکری نیست
این حدیثی است که آغازش و پایانش نیست.
و در جای دیگر چنین سروده‎اند:
عاشق روی توام دست بدار از دل من
به خدا جز رُخ تو حل نکند مشکل من.[6]
ملا عبد الرزاق کاشانی در شرح منازل السائرین خواجه عبد الله انصاری گوید:
سرّ تفاوت ظاهری کلام حکما و عرفا در مدح یا ذم عشقِ صوریِ ظاهری در این است که عشق صوری، گاه، منبعث از شهوت و گاه، توأم با عفت و پاک‎دامنی است.[7]

آنچه از عبارات و بیانات عرفا و حکما می‎توان به دست آورد، این است که آنها هرگز از مفهوم عشق، معنای هوسرانی و شهوترانی را منظور نداشته‎اند و مقصودشان از عشق زمینی و مجازی که پلی است برای دست یافتن به حقیقت این معنا نمی‎باشد؛ بلکه مرادشان از عشق مجازی و زمینی، عشق و حب به انبیا و اولیا و اهل بیت(ع) است که مَعبری است برای عشق حقیقی که عشق به ذات ربوبی است؛ چنان که آن عارف وارسته فرموده‎اند:
عشق دلدار چنان کرد که منصور منش
از دیارم به در آورد و سر دارم کرد.[8]

چرا مرد می‎تواند چهار زن بگیرد ولی برای زن چنین حقی وجود ندارد؟
‎ یکی از شبهاتی که در برخی محافل علمی بر اسلام وارد کرده‎اند، مربوط به تعدد زوجات است. گفته‎اند که چرا اسلام اجازه داده است که یک مرد بتواند چهار زن بگیرد؛ ولی این اجازه به زن داده نشده و داشتن بیش از یک شوهر، ممنوع و حرام شمرده شده است؟

این پرسش، پرسشی نیست که امروزه طرح شده باشد، بلکه از روایات وارده در این زمینه به دست می‎آید که در عصر حضور معصومین(ع) نیز چنین پرسشی مطرح بوده است. برای ما که معتقد به تعالیم و احکام اسلام هستیم، آنچه که در متون دینی آمده، پذیرفته شده است؛ چرا که یقین داریم که هیچ یک از دستورات اسلام، بدون حکمت و مصلحت نیست. اما به خاطر روشن شدن مسئله و پاسخ به پرسش، لازم است که بدترین پرسش را با منطقی‎ترین صورت پاسخ‎گو باشیم و این از سیره‎ی پیشوایان دین ماست که به پیروان خود تعلیم داده‎اند.
در زمان امام رضا(ع) شخصی همین سؤال را از امام(ع) می‎پرسد و امام در پاسخ می‎فرماید:
علت این که مرد می‎تواند چهار زن بگیرد ولی زن نمی‎تواند بیش از یک شوهر داشته باشد، این است که مرد اگر چهار زن هم داشته باشد، فرزندی که هر یک از آنها بیاورد فرزند اوست؛ ولی زن اگر دو همسر یا بیش‎تر داشته باشد، فرزندی که به دنیا می‎آورد، معلوم نمی‎شود از کدام شوهر است؛ زیرا همه‎ی شوهران در هم‎خوابگی با او شریکند و در نتیجه، بدیهی است که در چنین وضعی، هم روابط نَسَبی به هم می‎خورد و هم در مسئله‎ی ارث اشکال پدید می‎آید و سرانجام، معارف را نیز تباه می‎سازد.
در حدیث دیگری از امام صادق(ع) وارد شده که فرمودند:
خدا غیرت را به مردان داد و به همین جهت بر زنان حرام کرده است که با غیر همسرشان رابطه داشته باشند.
علامه (ره) با توجه به روایات وارده و احادیثی که در ذیل آیات مربوط به این موضوع در سوره‎ی نساء آمده است، می‎فرمایند:
این حکم اسلام با توجه به رعایت حکم فطرت می‎باشد و آن چه که اسلام در این زمینه می‎گوید با آن چیزی که تمدن غرب آن را تبلیغ می‎کند، بسیار متفاوت است. چون اسلام با شرایط خاص و رعایت عدالت و حفظ موازین شرع این مسئله را تجویز نموده است؛ برخلاف غربی‎ها که این عمل را چون حیوانات در جامعه‎ی خود رواج داده‎اند و در عین حال به تعدد زوجات اجازه نداده‎اند.[9]

برخی از دلایل علمی نیز در این حکم وجود دارد که ایشان در بحثِ علمیِ تفسیر المیزان، در ذیل آیه‎ی دوم سوره‎ی نساء بیان داشته‎اند که در این جا برای رعایت اختصار از بیان آن معذوریم. در میان روایات این باب، نکته‎ای که جالب توجه است این است که در برخی نصوص روایی وارد شده است که بیش‎ترِ فرزندانِ سفیه و نادان از خانواده‎هایی متولد می‎شوند که والدین آنها، خصوصاً مادر خانواده، فرد هوس‎ران و شهوت‎پرستی است، چون فرزندان، بیش‎تر، از مادر ارث می‎برند.
پس هیچ تردیدی در این نیست که همه‎ی احکام اسلام، بر پایه‎ی حکمت و علتی بنا نهاده شده است که علم، به برخی از آنها دست یافته و بسیاری از آنها هنوز هم مجهول مانده است.
البتّه، پاسخ مسئله همان است که امام رضا(ع) فرمودند و لیکن شاید گفته شود که کلام امام(ع) از حیث عقلی قانع کننده نیست.
این اشکال تا حدّی پذیرفته است؛ به جهت این‌که امام(ع) حکمت مسئله را بیان فرموده‌اند نه علت آن را. و آنان‌که با تعالیم ادیان آشنایی دارند،
به خوبی می‌دانند که بسیاری از دستورات دینی، در هر مکتبی، تعبدی محض است و عقل و استدلالات عقلی را در آن راهی نیست.
آنان ‌که دارای روحیه‌ی تعبد پذیری هستند، چون پیشوایان دین را معصوم و مصون از خطا و گناه، و عمل حرام را دارای مفسده‌ی شدیده می‌دانند، بدون چون و چرای عقلی از آن دوری می‌جویند.

چرا در امر فحشا، زن بیش از مرد مورد سرزنش قرار می‎گیرد؟
‎ یکی از پرسش‎هایی که مطرح است این است که در امر فحشا، با این که زن و مرد به صورت مساوی شریک هستند، ولی زن بیش‎تر مورد سرزنش و نکوهش قرار می‎گیرد؛ چرا؟
برخی این اشکال را تقویت نموده و می‎گویند اگر مرد قوی‎تر است، پس او باید بیش‎تر در مقام کنترل خود برآید و اگر زن و مرد مرتکب عمل زشتی شده‎اند، مرد لایق سرزنش بیش‎تری است تا زن.
این اشکال، قبل از این که به اصل دین بازگردد و ناشی از شناخت و معرفت به تعالیم دین باشد، از عادت‎ها و سنن غلط در جوامع دینی سرچشمه می‎گیرد.
هرگز در متون دینی نیامده است که در ارتکاب اعمال خلاف دین، جنس زن باید بیش‎تر از مرد مورد مذمّت واقع شود. در این گونه اعمال که جامعه‎ی انسانی را تهدید و ارکان نظام اجتماعی را متزلزل می‌کند، اسلام برای زن و مرد، مجازات مساوی در نظر گرفته است و این که در برخی از موارد، عرف مردم، در یک عمل خاص، گناه فردی را شدیدتر از دیگری می‎بیند، ناشی از جای‎گزینی سنت‎های قومی و قبیله‎ای به جای سنت‎های دینی است. باید تلاش نمود نخست، سنن غلط را از بین برد و سپس با خرافه‌زدایی، زمینه‎ای را برای اجرای تعالیم واقعی دین فراهم نمود. پس پاسخ این پرسش این است که چنین چیزی در اسلام وجود ندارد که زن بیش از مرد مورد سرزنش واقع شود؛ البته تفکر اعراب جاهلیت قبل از اسلام همین بوده است و برخی از مفسران در تعلیل زنده به گور کردن دختران در میان برخی از اقوام عرب، وجود همین اندیشه را دخیل می‎دانند. نظر صاحب تفسیر المیزان نیز همین است. ایشان ضمن بحثی طولانی درباره‎ی هویت زن در اسلام، می‎فرمایند:

از بقایای خرافات اعراب جاهلی بعد از اسلام این است که اگر زن و مرد مرتکب عمل زشت زنا گردند، ننگ در دامن زن تا ابد می‎ماند؛ هر چند هم توبه کرده باشد، ولی دامن مرد ننگین نمی‎شود هر چند که توبه هم نکرده باشد. باید دانست که اسلام این عمل نکوهیده را هم برای زن ننگ می‎داند و هم برای مرد، و هر دو را مستحق عذاب و عقوبت می‎داند.[10]
پس اگر تفکری باطل و فرهنگی ناصواب در میان گروهی از مردم جامعه‎ی اسلامی، رایج باشد، نباید آن را به نام دین تمام کرد. مقررات اجتماعی اسلام بسیار دقیق‎تر از آن چیزی است که برخی بخواهند به آسانی بر آن خدشه وارد نمایند. برخی از مقرراتِ شرعِ مقدسِ اسلام درباره‎ی زن و مرد، متفاوت است؛ اما این تفاوت‎ها روی حکمت‎های خاصی است که اندیشه و عقل بشری به سختی می‎تواند به سرّ و حکمت آن پی ببرد. در فرهنگ اسلام، ملاک ارزش انسان، قرب الهی و عفت و پاک‎دامنی است و هر آن کس که به این ملاک‎ها نزدیک شود، گرامی است و آن که از تعالیم الهی سرپیچی نماید، در میان مسلمین ارزشی ندارد، چه مرد باشد و چه زن؛ پس جنسیت، معیار ارزش و ضد ارزش بودن نیست، بلکه تقوا و خدا ترسی، میزان و معیار است.

ادامه در قسمت دوم





      

اخلاق فردی جوانان(قسمت دوم)

 

و یا امام کاظم(ع) فرمودند:
لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسَبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْمٍ فَاِنْ عَمَلَ حَسَنَةً اسْتَزادَ اللهَ تَعالی وَ اِنْ عَمَلَ سَیِئَةً اِسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْها و تابَ اِلَیْهِ؛ از ما (اهل‌بیت) نیست کسی که هر روز از خویشتن حساب پس نگیرد، پس اگر عملش نیک و پسندیده بود، از خداوند متعال بخواهد که آن را زیاد نماید و اگر عمل زشت انجام داد، از خداوند طلب استغفار نموده، توبه کند.[6]
باشد که بتوانیم با توجه به نیات و اعمال فردی و اجتماعی به کمالات انسانی دست یابیم.

شرایط پذیرش توبه چیست؟
‎ بسیاری از نوجوانان، بر اثر ارتکاب گناه یا جرمی، به نفس خویش تلقین می‎نمایند که خداوند با دیده‏ی غضب آلود به آنها نگاه می‎کند و هیچ اعتباری در درگاه او ندارند و با نا امیدی و یأس کامل و اضطراب، نه تنها کار خیری انجام نمی‎دهند، بلکه به گناه و جرم خود ادامه می‎دهند؛ اما باید گفت که این حالت یأس از رحمت حق نیز خود گناهی جداگانه به حساب می‎آید؛ چون او می‎تواند و قادر است با قدرت و نیروی جوانی تصمیم بگیرد که بر تمام اعمال و کارهای گذشته‏ی خویش پوشش گذارد و به درگاه خدا روی آورد؛ یعنی با همان قدرتی که مرتکب جرم و گناه می‎شد، مرتکب عمل خیر گردد و بهترین عمل خیر برای او روی‎آوردن به درگاه الهی است. هرچند که اعمال زشت آدمی و رفتار ضد اخلاقی و انسانی، معصیتی بزرگ به شمار می‎آید، ولی ناامیدی از بخشش و عفو و رحمت الهی، گناهی بسیار بزرگ‏تر از گناهی است که انجام داده است؛ چون هیچ کس جز کفار از رحمت الهی مأیوس و نا امید نیستند.

پس امید به رحمت الهی، خود بزرگ‏ترین توفیق الهی است؛ البته امیدی که همراه با عمل باشد و همین امیدواری به رحمت حق، بزرگ‏ترین انگیزه برای بازگشت به سوی خداست و نوعی توجه و عنایت الهی به اوست؛ چون توبه بذر حسنه است و حسنه نیازمند به نیرو است و نیروی انجام حسنه از خداست. اوست که توفیق می‎دهد؛ یعنی اسباب فراهم می‎نماید تا بنده موفق به توبه شود، و بتواند از لجنزار گناه بیرون آید و به سوی پروردگارش برگردد.[7]
اما این‏که چگونه بفهمد توبه‏ی او پذیرفته شده یا نه، باید به این نکته‏ی مهم توجه داشته باشد که خداوند رحمان، تنها هنگامی توبه‏ی گنه‌کار را می‎پذیرد که معصیت او ناشی از استکبار و یا نوعی تمسخر نسبت به خدا نباشد؛[8] یعنی با عناد و لجاجت گناه نکرده باشد؛ بلکه از روی جهالت و نادانی مرتکب معصیت شده باشد و هنگامی که توبه می‎کند، بدین صورت نباشد که بلا فاصله مرتکب گناه گردد.

یک جوان مسلمان باید بداند که توبه از مختصات دین اسلام است؛ چون در شریعت مسیح و یهود، اگر چه بحث توبه آمده، اما حقیقت توبه که در دین اسلام آمده، با آنچه در سایر ادیان الهی آمده، متفاوت است.
و نیز باید بداند که اگر توبه صرفاً در حد گفتار و زبان خلاصه نشود و با عمل همراه باشد، قطعاً پذیرفته است. و هم‏چنین به این نکته باید علم داشته باشد که خداوند توبه‏ی جوان گنه‌کار را بسیار آسان‌تر از گناه فرد سال‌خورده پذیرا است؛ چون او جوان توبه کننده را بسیار دوست دارد. و به همین جهت توبه‌ی جوان را بهتر و آسان‏تر می‎پذیرد.
و دیگر این‏که، باید بداند توبه‏ی حقیقی در نفس و قلب آدمیان اثر اصلاحی دارد و جان آدمیان را می‎سازد و او را در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار می‎دهد؛ زیرا توبه در واقع از بین بردن پلیدی‎ها است.
سیوطی در تفسیر الدر المنثور از پیامبر اسلام(ص) روایت می‎کند که فرمود:
خدای ـ عزّوجلّ ـ توبه‏ی بنده‎اش را می‎پذیرد و یا گناهانش را می‎آمرزد، مادامی که پرده را نینداخته باشند. شخصی پرسید: انداختن پرده یعنی چه؟ فرمود: بیرون شدن جان در حال شرک.
از امام باقر(ع) در همان تفسیر روایت شده که فرمودند:
گناهان مؤمن اگر موفق به توبه شود، آمرزیده می‎شود؛ پس بر مؤمن است که مراقب خود باشد که بعد از توبه و آمرزش، خود را به هیچ گناهی آلوده نسازد.[9]
به نظر می‎رسد که یک جوان همان‌گونه که با اراده و اختیارش به سمت معصیت و گناه روی می‎آورد، با همان نیرو و اراده می‎تواند عزم خود را جزم نموده و به سمت پلیدی‎ها نرود و یا اگر نا آگاهانه به آن سوی کشیده شد، باز گردد؛ یعنی به همان راحتی که مرتکب معصیت ‎شده، به همان آسانی و حتی راحت‌تر از آن، عمل خیر و نیک انجام دهد؛ اما آن چه جوان را به این کار سوق نمی‎دهد، عدم توجه است؛ چون آن قدر احساسات و شور و هیجانات جوانی، او را محاصره کرده است که اجازه‏ی هرگونه تفکر و تأمّل را از او سلب نموده است. پس هرگاه توجه و تنبّه باشد، توبه به دنبال آن خواهد آمد و چون تأمّل نیست توبه کم‏تر است.

چرا نگاه به نامحرم در اسلام تحریم شده است؟
‎ اسلام برای این که با تعالیم و دستوراتش، انسان را به کمال و سعادت انسانی‎اش برساند، تمام مقدمات طریق کمال را برای او هموار کرده و همه‏ی موانع را از سر راهش برداشته است؛ به همین جهت می‎توان گفت که بهترین راه رسیدن به کمالات انسانی، عمل به تعالیم آسمانی اسلام است. این مطلب آن قدر آشکار و روشن است که بسیاری از مفسران مسلمان گفته‎اند که: اگر کسی مسلمان نباشد ولی به تعالیم اسلام عمل نماید، در حیات و زندگی مادی به کمال و سربلندی می‎رسد. این نکته را علامه‌(ره) در موارد متعددی ادعا کرده‎اند. یکی از موانع اصلی رسیدن به کمال انسانی برای زنان، عدم رعایت حجاب، و برای مردان رها کردن چشم در مقابل نوامیس دیگران است. این دستور صریح قرآن است که:
مسلمانان چشم خود را از نامحرمان بپوشانند و عورت خود را حفظ نمایند که این کار، ایشان را پاک‌تر می‎کند.[10]

در شأن نزول آیه‏ی مزبور از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: جوانی از انصار در کوچه‎های مدینه زنی را دید. در آن ایام زنان مقنعه‏ی خود را پشت گردن می‎انداختند؛ وقتی زن از او گذشت، او را تعقیب کرد، و از پشت او را می‎نگریست تا داخل کوچه‏ی تنگی شد. در آن جا استخوان و یا شیشه‎ای که در دیوار بود، به صورت مرد گیر کرد و آن را شکافت. همین که زن از نظرش غایب شد، متوجه گردید که خون به سینه و لباسش می‎ریزد؛ با خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) می‎روم و جریان را به او خبر می‎دهم. جوان نزد آن بزرگوار رسید. حضرت چون او را دید، پرسید چه شده؟ وقتی جوان جریان را گفت، جبرییل نازل شد و این آیه را آورد: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ».[11]

علاّمه طباطبایی(ره) می‎فرمایند:
شبیه همین روایت از حضرت علی(ع) نیز نقل شده است و ظاهر آن این است که مراد از امر به چشم‎پوشی در آیه‏ی شریفه، نهی از مطلق نگاه به زن اجنبی است و مطابق روایات وارده، آنچه که از نگاه به زن نامحرم حلال است، صورت و کفین می‎باشد.[12]
و اگر آن هم با لذت همراه باشد بدون اشکال نیست. پس حفظ و حراست از چشم سر برای باز شدن چشم دل (بصیرت) بر جوانان لازم است. و همین طور حجاب برای زنان آن قدر در اسلام حایز اهمیت است که امام صادق(ع) فرموده‎اند:
سزاوار نیست برای زن که در برابر زنان یهود و نصارا برهنه شود؛ چون می‎روند و نزد شوهران خود تعریف می‎کنند.[13]
این که نگاه به نامحرم برای زن و مرد در اسلام حرام شمرده شده، به خاطر این است که نگاه حرام خلاف فلسفه‏ی وجودی چشم در انسان است. و کسی که این نعمت بزرگ الهی را در راه خدا به کار نگیرد، حق آن را انجام نداده است، ضایع نمودن این حق، ظلم بزرگی است و هر ظلمی نیز معصیت به شمار میآید. به همین دلیل است که در روایات بر مواظبت از چشم تأکید شده است.

امام صادق (ع) فرموده‎اند:
و فُرِضَ عَلیَ الْبَصَرِ اَنْ لا یَنْظُرَ اِلی ما حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ؛ و بر چشم واجب است که به چیزی که خداوند نظر کردن بر آن را حرام کرده است نظر ننماید.[14]
و نیز حضرت علی(ع) عفت چشم را موجب دوری از هلاکت دانسته و فرموده‎اند:
هر که چشم‎پوشی کند تأسفش کم و از هلاکت برکنار است. هیچ جوان‏مردیی مانند چشم‎پوشی نیست.[15]
در روایتی دیگر آمده است:
چه بسا نگاه حرامی که حسرت طولانی را به دنبال داشته باشد.[16]
همه‏ی این تأکیدها در محافظت از چشم، برای این است که نگاه حرام، علاوه بر این که نوعی ظلم به آن است، موجب آلودگی قلب و پلیدی باطن نیز می‎گردد.
پس برای این که بتوانیم در مسیر عدالت گام برداشته، از طهارت باطن برخوردار باشیم، باید بتوانیم از این عضو، همانند سایر اعضا محافظت نموده، آن را در همان طریقی به کار گیریم که خداوند برای آن هدف خلق کرده است

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1. تفسیر المیزان، ج 1، ص 369 – 380 .
2. المیزان، ج 1، ص 369.
3. رک: حسینی تهرانی، رساله‌ی لب اللباب، ص 31؛ و میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله‎ی لقاء الله، ص 65 به بعد.
4. علامه حسن‌زاده‌ی آملی، مجموعه‌ی مقالات، ص21.
5. بحار الانوار، ج 15، ص 40؛ امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 34.
6. اصول کافی، ج 2، ص 453.
7. المیزان، ج 4، ص 244.
8. المیزان، ج 4، ص 247.
9 . المیزان، ج 4، بحث روایی، ص 258.
10. سوره‌ی نور، آیه‌ی 31 ـ 30.
11. سوره‏ی نور، آیه‏ی 30.
12. المیزان، ج 15، ص 117.
13. نور الثقلین، ج 3، ص 593.
14. تفسیر صافی، ج 2، ص 165.
15. غررالحکم، لفظ «بصر».
16. وسایل الشیعه، ج 7، ص 138.





      

اخلاق فردی جوانان(قسمت اول)

 

جوان چگونه می‎تواند اخلاق خود را اصلاح کند؟
‎ یکی از پرسش‎های مهم در زمینه‎ی اخلاق که برای بیش‎تر جوانان مطرح است، این است که چگونه می‎توان از رذایل اخلاقی فاصله گرفت و به فضایل اخلاقی نزدیک شد؟ چگونه می‎توان خود را از اخلاق رذیله دور کرد و به صفات حمیده آراسته نمود؟
اصلاح اخلاق هر چند برای قشر جوان، امری دشوار می‎نماید، ولی با بروز و ظهور برخی حوادث تلخ و مصایب زندگی، از مهم‎ترین دغدغه‎های ذهنی آنان است؛ چرا که جوان، طالب کمال و سعادت خویش است و نیک می‎داند که با فساد اخلاقی و رفتار ناشایست، به این مطلوب نخواهد رسید و اگر با تبعیت و پیروی از هوای نفس، به ناهنجاری‎های اخلاقی دست می‎زند، یا به خاطر جهالت و غفلت است و یا به جهت ضعف اراده؛ اما به هر حال این پرسش در ذهن او مطرح است و در باطن و درون خود، خواهان اصلاح رفتار و اخلاق خویش است.

راه حلی که بزرگان دین در این مقام ارائه داده‎اند، می‎تواند عامل مؤثری برای اصلاح و بازسازی اخلاق به حساب آید. علاّمه‎ طباطبایی(ره) می‎فرمایند:
اصلاح اخلاق و هوا‎ی نفس و تحصیل ملکات فاضله، تنها و تنها یک راه دارد، آن هم عبارت است از: تکرار عمل صالح و مداومت بر آن؛ البته عملی که مناسب با آن خوی پسندیده است، باید آن عمل را آن قدر تکرار کند و در موارد جزئی که پیش می‎آید آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روی هم قرار گیرد و در صفحه‎ی دل نقش بندد و زوال نپذیرد.
این تکرار عمل از دو طریق دست می‎دهد.
1. لحاظ کردن فواید دنیایی، فضایل و فواید علوم و آرایی که مردم آن را می‎ستایند؛ مثلاً می‎گویند: عفت نفس و قناعت (کنترل شهوات نفسانی و اکتفا به آنچه خود دارد) دو وصف پسندیده است؛ چون فواید خوبی دارد، آدمی را در دنیا عزت می‎دهد و در چشم همگان، بزرگ جلوه نموده و نزد عموم محترم می‎سازد. این طریقه همان طریقه‎ای است که علم اخلاق قدیم، یعنی اخلاق یونان بر آن اساس، بنا شده و قرآن، اخلاق را از این طریق استعمال نکرده و زیربنای آن را مدح و ذم مردم قرار نداده و ملاک را مدح و ذم اجتماعی نمی‎داند.
2. اصلاح اخلاق بدین صورت است که آدمی فواید آخرتی را در نظر بگیرد و این طریقه، روش قرآن است که ذکرش در قرآن مکرر آمده است؛ به عنوان نمونه، می‎توان به آیه 10 سوره‎ی زمر، آیه‎ی 22 سوره‎ی ابراهیم، آیه‎ی 257 سوره‎ی بقره و آیه‎ی 22 سوره‎ی حدید اشاره کرد.[1]

از مفاد آیات مزبور چنین برمی‎آید که انسان نتایج و آثار اعمال و ملکات روحی خود را به صورت مجسم، فردای قیامت خواهد دید؛ یعنی همین ملکات درونی و اعمال ظاهری، تجسم عینی و خارجی پیدا می‎کند و او را متنعّم یا معذّب خواهد کرد؛ به عنوان مثال آیه‎ی 10 سوره‎ی زمر می‎فرماید:
ای پیامبر، بگو ای بندگانی که به خدا ایمان آورده‎اید، خدا ترس و پرهیزکار باشید. برای کسانی که در این دنیا خوبی کنند، خوبی هست و زمین خدا بسیار پهناور است؛ همانا صابران به حد کامل و بدون حساب پاداش داده خواهند شد.
و یا در آیه‎ی 22 سوره‎ی ابراهیم آمده است:
و چون حکم به پایان رسد، در آن حال شیطان گوید: خدا شما را به حق و راستی وعده داد و من شما را وعده دادم؛ پس خلف وعده کردم و برای من علیه شما هیچ حجت و دلیلی نبود؛ مگر این که شما را به باطل دعوت کردم و شما مرا اجابت کردید، پس امروز شما ابلهان که سخن بی‎دلیل مرا پذیرفتید مرا ملامت نکنید؛ بلکه نفس پر طمع خود را ملامت کنید که امروز نه شما فریادرس من ‎توانید بود و نه من فریادرس شما. من به شرکی که شما به اغوای من آوردید، معتقد نیستم. آری در این روز، ستم‎کاران عالم را عذاب دردناک خواهد بود.
فردی که می‎خواهد در مقام اصلاح آداب و رفتار خویش برآید، توجه به آثار و نتایج اخروی می‎تواند تأثیر به سزایی در او داشته باشد؛ چون وقتی که خداوند اخلاق زشت را مذمت می‎کند و دارندگان چنین اخلاقی را تهدید به آتش دوزخ می‎نماید، قطعاً هر عاقلی عزم بر ترک و دوری آن را اختیار می‎کند و یا وقتی که ذات حق، اخلاق پسندیده و نیکو را می‎ستاید، شخص بر انجام آن تحریص و تشویق می‎شود؛ البته این شیوه اختصاص به مکتب انسان‎ساز اسلام ندارد؛ بلکه در سایر ادیان الهی و کتب آسمانی از قبیل تورات و انجیل، بدان تأکید شده است.

چگونه می‎توان اخلاق پسندیده را در خود تداوم بخشید؟
‎ بسیاری از آداب و رفتاری که از ما صادر می‎شود، ناشی از خُلقیاتی است که در باطن ما وجود دارد. در واقع خُلقیات باطنی موجب بروز و ظهور آن آداب است. به تعبیر زیبای عرفا، صادرات انسان، هماهنگ با واردات او است و هر آنچه را در باطن خویش وارد کرده و جزء ملکات نفسانی او شده است، غالباً از او ظاهر می‎شود.
پرسشی که در این بین مطرح است، این است که چه باید کرد تا این صفات اخلاقی در ما دوام و قوام یابد و از حالت مقطعی و گذرا بیرون آید؟

پیشنهاد علمای علم اخلاق این است که باید خُلقیات، در نفس انسانی به صورت ملکه درآید و از حالت حال بودن خارج گردد؛ یعنی آن قدر باید به رفتارهای پسندیده و اوصاف کمالیه توجه داشت تا آن رفتارها و اوصاف، جزء جان و نفس انسان گردد و این مقام به دست نمی‎آید، مگر با تکرار عمل. با تکرار عمل می‎توان اخلاق پسندیده را در شخصیت خویش متجلی ساخت و آن را جزئی از صفات ذات خود قرار دارد؛ چنان که علاّمه طباطبایی‌(ره) می‎فرمایند:
طریقه‎ی آن این است که آن قدر آن عمل را تکرار کنی تا در نفس تو رسوخ یابد و چون نقشی که در سنگ می‎کنند ثابت گردد و راه علمی‎اش این است که به خوبی‎های آن اذعان و ایمان پیدا کنی و این طرز فکر را در خود تکرار کنی؛ یعنی راهش، تلقین علمی و عملی است.[2]
علمای علم اخلاق، رعایت سه اصل کلی را در این زمینه توصیه می‎نمایند و هرگاه کسی بخواهد متخلّق به اخلاق الهی گردد و آن را در خویشتن خویش دوام و قوام بخشد، لازمه‎اش مراعات این سه اصل است:[3]

1. مشارطه: در هنگام صبح، وقت برخاستن از خواب و شروع به کار، با نفس خویش شرط کند که از حدود و احکام الهی تخطّی نکند و گناه و معصیتی را مرتکب نشود و در حد توان خود خدمت به خلق نماید.
2. مراقبه: یعنی از شرطی که در ابتدای صبح با نفس خود بسته، محافظت و مراقبت نماید. او باید در طول روز با همان شرط ابتدایی زندگی کند؛ چون هر عقل سلیمی حکم می‎کند که تخلّف از شرط حرام است، پس همواره باید کشیک نفس بکشد و مراقب باشد که از مسیر حق منحرف نشود.
3. محاسبه: در وقت خواب باید آنچه را که در روز انجام داده، محاسبه‎ی کامل نماید و اگر خیانتی از نفس او سرزده، فوراً توبه نمود، و نفس را تأدیب نماید که اصطلاحاً به این اصل، معاقبه و معاتبه هم گفته می‎شود؛ یعنی تعقیب نمودن و مورد عتاب قرار دادن نفس؛ و اگر خطایی از او سر نزده است خدای تعالی را شکر کند و مواظب باشد و توجه و عنایت داشته باشد که شاید در این خواب به او موهبت و عنایتی از جانب حق بشود؛ چون برای بسیاری از انبیا و اولیا، اولین بار در عالم خواب مکاشفاتی دست داده است.

آنان که متخلق شده، و این مسیر را طی کرده‌اند و به کمالاتی دست یافته‎اند، بر این اصول تأکید بسیار دارند و عرفا هم گفته‎اند که مواظب اعمال روزانه‎تان باشید تا شب چیزی نصیب شما شود. پیامبر(ص) خطاب به اصحابش فرمود:
آیا همان طور که حیواناتِ خود را در شب علوفه می‎دهید و آنها را در جایی می‎بندید که خوردند و سپس شبی را به روز آوردند و شبی حیوانی داشته‎اند، شما هم آنچنان شب را به روز آورده‎اید؟ یا شبی انسانی داشته‎اید که شکارهایی کرده‎اید و مبشّراتی دارید؟ خداوند فرمود: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً.[4]
و نیز در دقت و توجه به اعمال و رفتار و نیّات باطنی فرمود:
حاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبْلَ اَنْ تُوزَنُوا؛ قبل از این که به حساب اعمال شما برسند و آن را مورد سنجش و ارزیابی قرار دهند، خود به آن بپردازید.[5]
ادامه در قسمت دوم 

 





      

مبانی نظری اخلاق از نگاه علامه(ره)(قسمت دوم)

 

نباید فراموش کرد که اصول اخلاقی؛ مثل خویشتن‎داری، قدرت، اراده و شجاعت، با آداب و سنن ملی و محلی فرق دارد. طرز زندگی کردن و آداب و سنن غذا خوردن و لباس پوشیدن، همه، امور نسبی‎اند که در محیط‎های مختلف فرق دارند. این‌ها با اخلاق ارتباط ندارند؛ ولی شجاعت و بخشندگی، واقعیتی است که در ده هزار سال قبل ممدوح و نیکو بوده و هم اکنون نیز اصالت و واقعیت خود را حفظ کرده است، در هیچ جای دنیا سخاوت و شجاعت، زشت تلقی نشده است. اگر اینها ارزش خود را از دست دهند، معلوم می‎شود که فطرت انسانی، محکومِ جنبه‎هایِ حیوانی گشته است.[16]

علاّمه طباطبایی‌(ره) در ردّ نظریه‎ی نسبیّت اخلاق می‎فرمایند:
این نظریه آن طور که برخی فکر می‎کنند نظریه‌ی جدیدی نیست؛ برای این که کلبی‎ها که طایفه‎ای از یونانیان قدیم بودند همین مسلک را داشتند و نیز مزدکی‎ها[17] بر همین مرام عمل می‎کردند و نیز در برخی از قبایل وحشی افریقا و مناطق دیگر سابقه دارد. و به هر حال مسلکی فاسد است و دلیلی که بر آن اقامه شده از بیخ و بن فاسد است. وقتی مبنا فاسد شد، بنا هم فاسد می‎شود.[18]
علامه‌(ره) ضمن جدّی دانستن اشکال مزبور و شاید به دلیل گسترش این تفکر در میان برخی از روشن‎فکران دینی تلاش کرده‎اند با دقت بسیار به پاسخ آن بپردازند.
پاسخی که ایشان فرمودند بسیار مفصل است که خلاصه‎ی آن با مقدماتی که بیان کرده‎اند چنین است:
1. هر یک از موجودات و افراد انسانی دارای شخصیت خاص خودند، و وجود خارجی هر کس عین شخصیت اوست.
2. موجود خارجی هر چند تحت قانون تحول و حرکت عمومی قرار دارد؛ اما امتداد وجودی او محفوظ است، در عین این که تحول را پذیراست، ولی قطعات وجودش به هم مربوط است؛ در غیر این صورت لازم بود که دو موجود باشد. پس حرکت، امری واحد است که وقتی با حدودش مقایسه می‎شود متکثر و متعدد می‎گردد.
3. انسان موجودی است طبیعی و دارای افراد و احکام خاص. آنچه خلق می‎شود فرد و شخص انسان است نه کلی انسان. و این افراد انسانی، وجودی ناقص دارند که نیازمند استکمالند. و استکمال آنان در زندگی اجتماعی است. پس اجتماع در حرکت است، اما با تک تک انسان‌ها؛ چون اجتماع از احکام طبیعت انسانی است، مطلق اجتماع نیز از احکام نوع مطلق انسانی است.
4. انسان در بقای خویش محتاج کمالاتی است و خلقتش نیز مجهز به جهازی است که با آن می‎تواند آنها را کسب نماید؛ مثل دستگاه گوارش.

با حفظ این چهار مقدمه می‎گوییم که: انسان دارای چهار ملکه از فضایل نفسانی است (عفت، شجاعت، حکمت و عدالت) که همه حسنه و نیکو است؛ چون با غرض و هدف خلقت انسان که سعادت و کمال باشد سازگار و هماهنگ است. وقتی انسان نسبت به طبیعت خود چنین وضعی دارد، در ظرف اجتماع نیز چنین است؛ یعنی چنین نیست که ظرف اجتماع، صفات درونی او را از بین ببرد. چگونه این امر ممکن است، در حالی که خود اجتماع را همین طبیعت درست کرده است.
همه‎ی این صفات چهارگانه که برای افراد بیان شد فضیلت، و مقابل آنها رذیلت است و این، در اجتماع خاص انسانی حکم‎فرما است، پس با این بیان روشن می‎گردد که در اجتماع انسانی، حسن و قبحی وجود دارد و هرگز اجتماعی پیدا نمی‎شود که خوب و بد در آن نباشد، و اصول اخلاقی انسان که چهار فضیلتند برای ابد، خوب و صفات مقابل آنها برای ابد، رذیله و بد هستند، و وقتی در اصول اخلاقی، قضیه از این قرار بود، فروع نیز به این اصول برمی‎گردند.
پس بیانات مادیین و دیگران در فن اخلاق ساقط و بی‎اعتبار است. و این که گفته‎اند نیکو نسبتاً نیکو است و زشت نسبتاً زشت است و حسن و قبح‎ها بر حسب اختلاف منطقه‎ها مختلف و متعدد می‎شود، مغالطه‎ای است میان اطلاق مفهومی به معنای کلیت و اطلاق وجودی به معنای استمرار وجود.[19]

خلاصه این که انسان‌ها دارای فطرتی واحدند؛ بنابراین تأثیر عمل‎کردها بر روی انسان‌هایی که دارای فطرتی واحدند، نمی‎تواند متعدد و مختلف باشد؛ بلکه باید یکسان باشد. پس اگر امری فضیلت است برای همه‎ی انسان‌ها فضیلت محسوب می‎شود و اگر رذیلت است برای همه‎ی آنها رذیلت می‎باشد.
اگر سؤال شود که فطرت در شرایط مختلف، عکس العمل‎های متفاوتی از خود نشان می‎دهد، در پاسخ خواهیم گفت که هرگز فطرت انسانی دستخوش تغییر و تحول نخواهد شد و آثار متفاوت، از تعلیمات غلط و ناصحیح ناشی می‎شود، نه از تغییر و دگرگونی فطرت.
انسان براساس فطرت، مسیر مشخصی را طی می‎کند مگر این که عوامل خارجی و قشری، او را از راهش منحرف کرده باشد.[20]

مراد از تأدیب الهی چیست؟
‎ انسان برای هدف عالی و غرض متعالی و جهت وصول به مقام خلیفةالله خلق شده است؛ بنابراین تردیدی نیست که آداب و رفتار انسانی باید در راستای همین مطلوب ترسیم شده باشد؛ پس میان هدف خلقت و ادب انسانی انسجام و اتحاد است و اعمال و رفتار فردی و اجتماعی نمی‎تواند گویای حقیقتی باشد که برخلاف اقتضای آفرینش او تمام گردد و قطعاً چنین رفتاری به معنای ادب نخواهد بود.
عمل مؤدّبانه باید در مسیر هدف حیات انسان باشد و هیچ هدفی برای حیات و زندگی انسان لحاظ نشده است مگر توحید خداوند سبحان در مقام اعتقاد و عمل؛ پس هر عمل مؤدبانه، باید در مسیر توحید خدای سبحان باشد. بیان علاّمه طباطبایی(ره) در این زمینه چنین است:
ادب الهی که خداوند سبحان، انبیا و اولیای خویش را به آن مؤدب نموده، همان هیئت زیبای اعمال دینی است که از غرض و غایت دین حکایت می‎کند و آن غرض همان عبودیت و بندگی است؛ البته این عبودیت در ادیان حق از حیث مراتب کمال فرق می‎کند و چون هدف اسلام، سر و سامان دادن به جمیع جهات زندگی انسان است، از این جهت سر تا پای زندگی را دارای ادب نموده است و برای هر عملی از اعمال زندگی، هیئت زیبایی را ترسیم نموده که از غایت حیات حکایت می‎کند؛ ابتدا اعتقاد او را در این زمینه تقویت نموده، سپس مجاری زندگی او را در مسیر عبودیت قرار داده است. پس ادب الهی و یا ادب نبوت همانا عمل را بر هیئت توحید انجام دادن است.[21]

پس مراد از تأدیب الهی، تشویق انسان‌ها در توجه به خواسته‎های باطنی و امیال درونی و امور فطری و هماهنگی رفتار با اعتقادات درونی و در یک کلمه تعدیل شخصیت انسانی است، که اگر شخصیت او تعدیل گردد اعمالش همراه و همگام با اعتقادش در صراط مستقیم حق قرار گرفته و با متصف شدن به آداب الهی و دینی، در مسیر اعتلای انسانی گام برمی‎دارد. و ممکن نیست که کسی بدون رعایت آداب دینی و مؤدب شدن به آداب الهی، به اهداف انسانی که همان کمال و سعادت دو سرا و مقام قرب الی الله می‎باشد دست یابد. و هر آن کس که داعیه‎ی چنین مقامی را داشته باشد، ولی در عمل خلاف آداب دینی رفتار نماید، در ادّعای خود کاذب است و حتی در برخی روایات آمده است که چنین فردی منافق است. پس ادب دینی و الهی، همان حرکات و سکنات انسانی است که در راستای هدف خلقت او باشد؛ یعنی رفتاری که با منطق و عقل نوع انسانی هماهنگی و سازگاری داشته باشد و چنین اعمالی موجب قرب و نزدیکی به خداوند می‎گردد؛ بنابراین شرط قرب الهی، انجام فرایض دینی است و عمل به تعالیم اسلامی، بارزترین مصداق تأدیب الهی و ادب دینی است. پس کسی که مقیّد به واجبات و ترک محرمات نباشد مؤدب نیست و آن کس که مؤدب نباشد هرگز مقرب نخواهد بود.

سخنان مؤدبانه چیست و ملاک تشخیص آن کدام است؟
‎ همان‌گونه که قبلاً اشاره شد، ادب به معنای ظرافت و دقت در عمل و آداب دینی، همان هیئت‎های زیبای اعمال دینی را ‎گویند؛ اما در این قسمت از بحث می‎خواهیم بدانیم که سخن مؤدبانه چیست و چه نوع بیانات و سخنانی را سخنان مؤدبانه گویند و نیز معیار و ملاک تشخیص آن کدام است؟
آنچه از متون دینی در زمینه‎ی سخنان مؤدبانه می‎توان فهمید، این است که کلام و بیان مؤدبانه دارای ویژگی‎های خاص است؛ اگر سخنی با این اوصاف همراه باشد مؤدبانه خواهد بود و در غیر این صورت نمی‎توان گفت که آن سخن مؤدبانه بوده و یا دارای صفت ادب است.

برخی از این اوصاف و ویژگی‎ها عبارتند از:
الف ـ همراه بودن با صدق و صراحت قول؛
ب ـ دفاع از حق و حقیقت و پرهیز کامل از باطل؛
ج ـ حفظ شخصیت افراد و احترام مخاطب در شؤون و امور فردی و اجتماعی؛
د ـ عدم تبعیض میان فقرا و اغنیا و دوری از هرگونه مبالغه و زیاده‎روی در مقام سخن گفتن با صاحبان مال و مکنت و نیز تحقیر فقرا و ضعفا، اعم از مستضعفین فرهنگی و اقتصادی؛
هـ ـ. کوتاه و مختصر بودن و خالی بودن از زواید و کافی و وافی بودن به مقصود؛
و ـ خالی بودن از هرگونه طعنه و نیش زبان و یا اهانت به دیگران؛
ز ـ امید به وصول ثواب و نتیجه‎ی اخروی؛
ح ـ هماهنگ بودن کلام با عمل و حتی افزونی عمل بر سخن تا جنبه‎ی اثر بخشی آن آشکار گردد.

خصوصیات مزبور، عمده‎ترین ویژگی‎هایی هستند که یک گوینده در حال سخن گفتن باید آنها را لحاظ نماید. و ملاک امتیاز سخنان مؤدبانه از غیر آن در توجه داشتن گوینده به همین نکات ظریف است و این امتیاز حاصل نمی‌شود، مگر این که گفتار، مبتنی بر تعقل و اندیشه باشد. درباره‎ی کلام و سخن مؤدبانه، جامع‎ترین و کامل‎ترین پیام، حدیثی است که در وصف پیامبر اکرم(ص) آمده است:
گفتارش از همه فصیح‎تر و شیرین‎تر بود. کلمات او کوتاه و جامع و خالی از زواید و وافی به تمام مقصود بود، و چنان بود که گویی اجزای آن، تابع یک‎دیگرند. وقتی سخن می‎گفت بین جملات را فاصله می‎داد تا اگر کسی بخواهد سخنانش را حفظ کند فرصت داشته باشد. جوهره‌ی صدایش بلند و از تمام مردم خوش نغمه‎تر بود... از مراء و مجادله، پرحرفی، سخنان بدون فایده، مداحی بی‎مورد و قطع کلام دیگران پرهیز می‎نمود.[22]
البته لازمه ‎ی رسیدن به این مقام آن است که انسان در خوراک خویش، دقت و ظرافت بسیاری داشته باشد؛ چنانچه آن عارف وارسته گفته است:
یکی از اهم مراقبات این است که انسان واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد. آن لقمه نانی را که به دهان می‎گذارد اگر از روی حساب نباشد هرزه‎خوار می‎شود و انسان هرزه‎خوار، هرزه‎گو می‎گردد، آن دهانی که وارداتش آلوده است، صادراتش هم آلوده است.[23]

--------------------------------------------------------------------------------
1. lamorale
2. اخلاق ناصری، ص 60؛ اخلاق جلالی، ص 38.
3. المیزان، ج 1، ص 368.
4. دکتر جمیل صلیبا، واژه نامه‎ی فلسفه و علوم اجتماعی، ص 20.
5. المیزان، ج 1، ص 371.
6. المیزان، ج 1، ص 368.
7. المیزان، ج 6، ص 255 به بعد.
8. همان، ج 6، ص 257.
9. مرتضی مطهری، فلسفه‎ی اخلاق، ص 53.
10. المیزان، ج 1، ص 351 به بعد.
11. المیزان، ج1، ص 355 به بعد.
12. در این که علم با چه ملاک و معیاری به نافع و غیر نافع تقسیم می‎شود و چه علمی را نافع و کدام علم را غیر نافع یا ضار می‎نامند، اقوال مختلف است. برخی گفته‎اند که علوم دینی، نافع و علوم غیر دینی، غیر نافع‎اند و گروهی گفته‎اند ملاک نافع و ضار این است که علم نافع علمی را گویند که در نفس آدمی تقوا و تواضع را زیاد نماید و هر علمی که مایه‎ی غرور و خودخواهی گردد، غیر نافع است. (مصباح الهدایه، ص 76) بعضی دیگر معتقدند که مطلقاً علوم نه نافعند و نه مضر. علم فی حد نفسه متصف به هیچ وصفی نیست بلکه این عالم است که موجب اتصاف به آن می‎گردد. اگر علم را در جهت مثبت به کار گیرد نافع و سودمند خواهد بود و اگر در جهت منفی از آن استفاده نماید، هرچند علم الهی هم باشد مضر خواهد بود.
13. المیزان، ج 5، ص 259 ـ 260.
14. دکتر جمیل صلیبا، واژه نامه‎ی فلسفه و علوم اجتماعی، ص 20.
15. مجموعه‎ی آثار، ج 16، ص 77.
16. مجید رشیدپور، مبانی اخلاق اسلامی، ص 57 ـ 61.
17. پیروان مردی به نام مزدک که در ایران قدیم زمان کسرا می‎زیست.
18. المیزان، ج 1، ص 373.
19. ر.ک: المیزان، ج 1، ص 351 به بعد، بحث اخلاق.
20. مجموعه آثار، ج 3، ص 475.
21. المیزان، ج 6، ص 257.
22. المیزان، ج 6، ص 303.
23. علامه حسن زاده آملی، مجموعه مقالات، ص 37.





      

مبانی نظری اخلاق از نگاه علامه‌(ره)(قسمت اول)

 

 

علم اخلاق[1] چیست؟
‎اخلاق در لغت، جمع خلق است و خلق، ملکه‎ای را گویند که مقتضی سهولت صدور فعل، بدون تفکر و تأمل است.[2]
علم اخلاق علمی است که در آن، از تهذیب نفس و چگونگی رابطه‎ی افراد خانواده با یک‎دیگر و با جامعه بحث می‌شود.

به نظر علامه طباطبایی‌(ره) علم اخلاق عبارت است از:
فنّی که درباره‎ی ملکات انسانی بحث می‎کند؛ ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست. و هدف این بحث این است که فضایل را از رذایل جدا سازد؛ یعنی این علم می‎خواهد معلوم کند که کدام یک از ملکات نفسانی انسان، خوب و نیک و مایه‎ی کمال و فضیلت اوست و چه ملکاتی، بد و رذیله و مایه‎ی نقص اوست تا آدمی بعد از شناسایی آنها، خود را با فضایل آراسته سازد و از رذایل فاصله گیرد.[3]
پس غایت و هدف علم اخلاق، شناخت فضیلت‎ها و چگونگی به کارگیری آنها در جهت تزکیه‎ی نفس و شناخت پلیدی‎ها به منظور پاک کردن نفس از آنهاست؛ به همین جهت، علم اخلاق را علم سلوک یا تهذیب اخلاق یا حکمت عملی نامیده‎اند.[4]

گفتنی است که قید «ملکه» در تعریف علم اخلاق برای این است که اوصاف اخلاقی در شخص، دوام و ثبات دارد و چون چنین قوایی در باطن و درون او وجود دارد، ستایش و ثنای عموم، متوجه او می‎شود. پس اگر وصفی از اوصاف حمیده یا رذیله، در فرد ملکه نشده و قوام و استقرار نیابد، جزء اخلاق به شمار نمی‎آید؛ البته این غایت علم اخلاق است. هدف و غایتِ کمالات اخلاقی از نگاه علامه، اکتفا نمودن به فضایل انسانی نیست؛ بلکه مرحله و مرتبه‎ای بالاتر از آن است و آن، طلب و درخواست رضای الهی است:
هنگامی که ایمان بنده نسبت به پروردگارش شدت پیدا کرد و خود را به این فکر مشغول نمود و اسمای حسنای الهی و صفات زیبایی را که منزه از نقص و زشتی است در خود تقویت و مراقبت از نفس را تشدید نمود، خود را به حدی از عبودیت می‎رساند که در همه‎ی حالات، پروردگارش را ناظر اعمال خود می‎بیند و نسبت به او، حب و علاقه‎ی شدیدی نشان می‎دهد و این محبت تشدید می‎گردد؛ طوری که از همه چیز، قطع علاقه نموده و دوست نمی‎دارد مگر پروردگارش را و قلبش خضوع نمی‎کند مگر برای او. چنین عبدی به سادگی نمی‎لغزد و جز حسن و جمال الهی، چیزی نمی‎بیند و چیزی را دوست نمی‎دارد مگر آنچه را که خداوند سبحان دوست دارد.[5]

پس، از منظر علاّمه‌(ره)، غایت اخلاق در اسلام، نه تنها کسب و تحصیل فضایل اخلاقی، بلکه طلب رضای الهی در همه‎ی امور باطنی و ظاهری است؛ یعنی اسلام بر خلاف سایر مکاتب، اخلاق را صرفاً در حسن فعلی محدود و محصور نکرده است؛ بلکه علاوه بر حسن فعلی به حسن فاعلی هم نظر دارد و این دو بدون علم و معرفت حاصل نمی‎شود.
از نگاه ایشان هر چند که اوصاف اخلاقی متکثر و متعدّدند، اما سرچشمه و منشأ همه‎ی آن خصایص، قوای سه‌گانه‌ای است که محرّک نفس انسانی برای کسب علوم عملی است؛ علومی که تمام رفتار و اعمال آدمی به آن علوم برگشت می‎کند: قوّه‎ی شهویه، غضبیه و عاقله؛ زیرا همه‎ی افعال آدمی یا از قبیل جلب منفعت است، مثل خوردن و نوشیدن و پوشیدن (قوه‎ی شهویه) و یا از قبیل دفع ضرر است، مانند دفاع از جان و مال و آبرو (قوه‎ی غضبیه) و یا برای تصوّر و تصدیق است (قوه‎ی ناطقه). ذات و جوهر آدمی معجونی از این سه قوّه است. اوصاف اخلاقی، زمانی در وجودش نهادینه می‎شود که این قوای سه‌گانه تعدیل گردند؛ یعنی نه به سمت افراط کشیده شوند و نه به سمت تفریط.
علم اخلاق، وسیله‎ای است برای معرفت و شناخت حدود اعتدال قوای انسانی و چگونگی استقرار آن در باطن و درون آدمی. راه علمی و معرفتی‎اش، اذعان و ایمان بدان‌هاست و طریقه‎ی عملی آن، تکرار آنهاست تا در نفس رسوخ نماید.[6]

فرق ادب و اخلاق چیست؟
‎ با توجه به تعریفی که از علم اخلاق بیان شد، این مطلب بدست می‎آید که اخلاق و خُلقیات انسانی، جزء ملکات نفسانی به شمار آمده، در نهاد و باطن او جای دارد؛ اما آیا آداب انسانی نیز چنین است؟

علامه طباطبایی‌(ره) در این زمینه می‎فرمایند:
برخی تصور می‎کنند که اخلاق و آداب، هیچ گونه تمایزی با هم ندارند؛ در حالی که چنین نیست؛ زیرا اخلاق عبارت است از: ملکات راسخ در روح، و در واقع، وصفی از اوصاف روح می‎باشد؛ ولی آداب عبارت است از: هیئت‎های زیبایی که اعمال و رفتار آدمی بدان متّصف می‎گردد که نحوه‎ی صدور این اعمال به صفات روحی شخص بستگی دارد و پر واضح است که میان اتّصاف روح به اخلاقیات و اتّصاف عمل به آداب، تفاوت بسیاری وجود دارد»[7]؛ «پس ادب، ظرافت و دقت در عمل را گویند. وقتی انسان متوجّه حالات خویش باشد و با ظرافت و زیبایی خاصّی عمل را انجام دهد، گفته می‎شود که فلانی مؤدّب است؛ نظیر ادب نشستن در حال نماز و ادب راه رفتن با طمأنینه و …[8]
عمل وقتی ظریف و جمیل است که دارای دو ویژگی باشد: اوّل این که مشروع باشد و دوم آن که از روی اختیار و اراده باشد. با فقدان این دو ویژگی، عمل را مؤدّبانه نمی‌گویند و اگر اختلافی باشد، در تعیین و تشخیص مصداق است.
ادب انسانی همان هیئت و ترکیب زیبای اعمال دینی است که تابع مقصود و مطلوب نهایی در حیات و زندگی اوست. پس آداب انسان‌ها در حقیقت آثار و نتایج نفسند و ممکن نیست که فعل کسی با امور درونی و نفسانی او مخالف باشد. گفتار آدمی، خود فعلی از افعال بدنی است. به این ترتیب نمی‎توان سخنی را به زبان آورد و یا فعلی را مرتکب شد که خلاف آن در باطنش رسوخ کرده باشد. بنابراین آداب و رفتار نیک، حاکی از باطن پاک و نیک است و رفتار و اعمال و کلام پلید، ناشی از اخلاق زشت و پلید.
البتّه برخی فرق دیگری را بیان کرده‎اند و آن این است که اگر واژه‎ی اخلاق در مورد افعال ستودنی به کار رود، بیانگر ادب خواهد بود؛ زیرا ادب فقط درباره‎ی خصلت‎هایی به کار می‎رود که نیکو باشد؛ مثلاً اگر گفته شود ادب قاضی، یعنی کارهای شایسته‎ای که قاضی انجام می‎دهد. این تمایز مورد قبول و پذیرش علاّمه نمی‎باشد.
اگر ادب را صرفاً به معنای خصایص نیکو بگیریم، در حقیقت معنای آن را محدود ساخته‎ایم؛ پس بهتر است که ادب را لفظ و واژه‎ی عام بگیریم تا شامل همه‎ی صفات، اعم از نیک و بد بشود. بنابراین بهترین نظر در این زمینه، نظر علامه‎ طباطبایی‌(ره) است.

هدف اخلاق چیست؟
‎ اخلاق از نظر حکما و فلاسفه به معنای حاکمیّت عقل و اراده بر وجود انسان است که تمام میل‎های فردی و اجتماعی را تدبیر نماید.[9] در پاسخ به این پرسش که هدف اخلاقی چیست، با سه نظریه مواجه می‎شویم:[10]
الف . این که باید باطن و نفس خویش را اصلاح نموده، ملکات نفسانی را تعدیل کرد تا صفات نیک و اوصاف پسندیده، اوصافی که مردم و جامعه آن را می‎ستایند حاصل گردد؛ برای وصول به این مقام، دو مرحله را باید سپری کرد: نخست، تلقین علمی و مرحله‎ی بعدی، تکرار عملی است.
ب . نظریه‌ی دوّم، همانند قول اول است؛ ولی در هدف و غایت، با آن تفاوت دارد. از دیدگاه گروه اول، هدف از اصلاح و تهذیب نفس (اخلاقی شدن)، جلب توجه و حمد و ثنای مردم است؛ ولی در نظریه‎ی دوم، هدف را سعادت حقیقی و ایمان واقعی به آیات الهی می‎داند. این گروه، سعادت را در خوش‎بین بودن مردم نسبت به کسی نمی‎دانند؛ بلکه سعادت را مرهون ایمان به خدا می‎دانند. این دو دیدگاه در این نکته اتّفاق دارند که هدف نهایی انسان‌ها، برتری و فضلیتشان در مقام عمل است.
ج . نظریه‎ی سوم، در روش، مشابه دو قول مذکور است، ولی در هدف، با آن دو متفاوت است. این گروه معتقدند که: غرض از تهذیب اخلاق، صرفاً رضای الهی است، نه آراستن خویش برای جلب نظر مردم و حمد و ثنای آنان.

علاّمه طباطبایی در بیان تفاوت و تمایز این سه نظر می‎فرمایند:
این سه مسلک به واسطه‎ی غایات و فوایدی که دارند، مختلف می‎شوند. در قول سوم، اعتدال اخلاقی یک معنا دارد و در دو مسلک قبلی، معنای دیگر؛ چون وقتی ایمان بنده زیاد گردد، قلبش مجذوب تعقّل و تفکّر درباره‎ی پروردگارش می‎گردد و همیشه دوست دارد که به یاد او باشد و اسمای حسنای او را در نظر گرفته، صفات جمیل او را برشمارد. و این مراقبت و به یاد محبوب بودن، رو به ترقّی می‎رود تا آن جا که در وقت عبادت، احساس می‎کند او را می‎بیند و این موجب شدّت محبّت به خدا می‎شود؛ چنین کسی در تمامی حرکات و سکناتش از خدا و فرستاده‎ی خدا پیروی می‎کند. در اثر تداوم این حالت، پیوند و اتصال به محبوب، در او چنان می‎شود که هیچ کسی را جز پروردگارش دوست نمی‎دارد و دلش جز برای او خاضع و خاشع نمی‎شود. این جا است که به کلّی نحوه‎ی ادراک و طرز تفکّر او و نیز برخورد و رفتارش عوض می‎شود؛ یعنی هیچ چیزی را نمی‎بیند، مگر آن که خدای سبحان را قبل از آن و با آن می‎بیند؛ بنابراین طرز فکر و رفتارش غیر از دیگران است، همه‎ی برخوردهای او برای خداست، اهداف او با اهداف دیگران متفاوت است؛ چون او تا به حال همانند دیگران، هرچه می‎کرد به منظور کمال خود می‎کرد؛ ولی حالا هر کاری می‌کند بدان جهت است که محبوبش دوست می‌دارد. پس آنچه که در نظر دیگران فضیلت شمرده شده، شاید در این نظر رذیلت شمرده شود و بالعکس.[11]

بنابراین، تمایز اقوال سه گانه در این است که طبق نظریه‌ی اوّل، متّصف شدن به اوصاف اخلاقی، صرفاً برای جلب توجّه دیگران و وصل به مقامی است که مردم آن را بستایند؛ ولی در نظریه‌ی دوم، ‌هدف متّصف شدن به صفات اخلاقی،‌ حمد و ثنای دیگران نیست؛ بلکه به خاطر ایمان به تعالیم و دستورهای الهی است و اگر این روحیّه‌ی تعبّدپذیری نبود، به آداب و اخلاق دینی در زندگی خود چندان توجه نداشت و تفاوت این قول با قول سوم که مرحله‌ی کامل‌تری از آن می‌باشد، در این است که مطابق نظریه‌ی سوم، فرد صرفاً رضای الهی را در نظر دارد؛ یعنی در اثر تقویت ایمان به مرحله‌ای از کمال دست می‎یابد که خدا را در همه‌ی حرکات و سکنات شاهد و ناظر می‌بیند که این عالی‌ترین مرحله‌ی کمال انسان در مقام عمل و نظر است.
نظراتی که بیان شد، مسلک‌های سه گانه‌ای بود که فلاسفه در باب هدف اخلاق تبیین کرده‌اند؛ البته قول دیگری هم وجود دارد که مربوط به نسبیت اخلاق است که در بخش‌های بعدی بدان خواهیم پرداخت.

چه ارتباطی میان علم و اخلاق وجود دارد؟
‎ آیا صفات اخلاقی با کسب معرفت و تحصیل علم، ارتباط و پیوندی دارند یا خیر؟ آیا می‎توان گفت که انسان‌های عالم و اندیشمند، دارای محاسن و نیکی‎های اخلاقی هستند و همه‎ی انحرافات اخلاقی از جانب جاهلان و افراد عوام صورت می‎گیرد؟ آیا این یک اصل و قاعده‎ی پذیرفته شده‎ای است که بر اساس آن، زشتی‎های اخلاقی و نابه‎هنجاری‎های اجتماعی را به غیر عالمان و همه‎ی خوبی‎ها و رفتارهای مناسب و آثار و نتایج مطلوب آن را به قشر آگاه و عالمان جامعه اسناد دهیم؟ آیا علم و اخلاق هماهنگ‎ هستند، یا این که دو مقوله‎ی جدای از یک‎دیگرند و هیچ گونه ارتباطی میانشان متصوّر نیست؟

برای پاسخ به این پرسش، نخست باید این ابهام را رفع نمود که مراد از علم در این جا چه نوع علمی است. اگر مقصود از علم در پرسش فوق، مطلق علم باشد، پاسخ منفی است؛ یعنی چنین نیست که اگر کسی علوم را فرا گرفت و در فنّ خاصی متخصص گردید، فرد با اخلاقی می‎شود؛ به عنوان مثال، اگر در رشته‎ی پزشکی یا مهندسی، یک پزشک یا مهندس ماهری شد، پس فرد با اخلاقی است. بنابراین اگر علم به معنای عام و کلی باشد که شامل همه‌ی علوم گردد، پاسخ این است که اخلاق با بسیاری از این علوم هیچ گونه ارتباط و پیوندی ندارد؛ ولی اگر مراد از علم، معارف حقیقی و علوم نافع[12] باشد، باید گفت که میانشان پیوند عمیق وجود دارد. علمی که در انسان، تفکر صحیح را به وجود آورد و فکر درست به او اعطا نماید، قطعاً در تمام ابعاد زندگی او اثر خواهد گذاشت. این که این معارف و تفکرات صحیح کدام است، در قرآن به طور صریح بیان نشده است. علاّمه طباطبایی‌(ره) می‎فرمایند:

زندگی انسان یک زندگی و حیات فکری است و تفکر آدمی هر چه قدر صحیح‎تر باشد، حیات انسانی پایدار‎تر است، پس حیات ارزشمند، بر پایه‎ی فکر و معرفت ارزشمند استوار است؛ چنان که این نکته را خداوند در آیاتی از قرآن بیان فرموده است. هر چند که این فکر صحیح در قرآن معین نشده است ولیکن اگر انسان به فطرت خویش مراجعه نماید آن را خواهد یافت.[13]
اگر معرفت صحیح و فکر درست، موجب قوام و پایداری زندگی انسانی شود و او را به سوی کمال و سعادت رهنمون سازد، بدون تردید، باید در بُعد اخلاقی نیز تأثیرگذار باشد؛ چون شخصی که از حیث رفتاری، مؤدب به آداب دینی نگردد، دست‎یابی به حیات انسانی و وصول به کمالات معنوی، برای او مقدور نخواهد بود.
پس هرگز نمی‎توان پیوند تحصیل تفکر درست را با آراسته شدن به آداب و اخلاق دینی نادیده گرفت.

صفات اخلاقی مطلقند یا نسبی؟ نسبیت اخلاق به چه معنا است؟
‎ وقتی سخن از اخلاق و صفات و خصوصیات اخلاقی به میان می‎آید، آن را به جهات مختلف، قابل تقسیم می‎دانند؛ به عنوان مثال، گاهی گفته می‎شود اخلاق بر دو قسم است: اخلاق زشت و اخلاق زیبا؛ اخلاق پویا و اخلاق ایستا؛ اخلاق انسانی و اخلاق حیوانی؛ اخلاق ذاتی و عرضی؛ قطعی و موقت و … یکی دیگر از تقسیمات اخلاق، تقسیم آن به مطلق و نسبی است. قبل از پاسخ به این پرسش، لازم است که توضیح مختصری از این دو معنا ارائه نماییم تا در مقام پاسخ، هیچ گونه ابهامی باقی نماند.
اخلاق مطلق: منظور از اخلاق مطلق، مجموعه‎ی رفتارهای ثابتی است که برای همه‎ی زمان‌ها و مکان‌ها مناسب به شمار می‎آیند و با مکان و زمان خاص، تغییر و تحولی در اصول و قواعد آن ایجاد نمی‎شود.
اخلاق نسبی: مجموعه‎ای از قواعد رفتاری است که در یک زمان معین، برای جامعه‎ی معینی به رسمیّت شناخته شده‎اند؛ مانند اخلاق اعراب، اخلاق ایرانیان، اخلاق رومیان.

اخلاق به این معنا با شرایط خاص و در مکان‌های خاص، دستخوش تغییر و تحول می‎گردد.[14] نسبیّت اخلاق به این معناست که تمام صفات اخلاقی در همین معنا محدود و محصور گردد؛ یعنی تمام اصول اخلاقی و قواعد رفتاری انسان‌ها متغیر و غیر ثابتند و در بعد اخلاقی، اصول ثابتی وجود ندارد و تقسیم اخلاق به مطلق و نسبی برای آنان که قائل به نسبیت اخلاقند، تقسیم پذیرفته شده‎ای نیست.

بنابراین، نسبیت اخلاق به این معناست که هیچ معیار ثابتی برای خوب و بد اخلاقی وجود ندارد. ممکن است یک چیز در یک زمان و تحت یک شرایط خاص، از نظر اخلاقی خوب باشد و همان چیز در زمان و شرایط دیگر، ضد اخلاقی به حساب آید. برای فن اخلاق هیچ اصل ثابتی نیست؛ چون اخلاق هم از نظر اصول و هم از نظر فروع، در اجتماعات و تمدن‎های مختلف، اختلاف می‎پذیرد و چنین نیست که هر چه در یک جا خوب است، همه جا خوب و فضیلت باشد. پس در جوامع بشری، نه حسن مطلق داریم و نه قبح مطلق، بلکه این دو همیشه نسبی‌اند و وقتی حسن و قبح نسبی باشد، قهراً فضایل و رذایل اخلاقی نیز محکوم به دگرگونی است.
و اما آیا واقعاً صفات اخلاقی نسبی‎اند و یا این که در اخلاق، قواعد و اصول ثابتی هم وجود دارد؟ بیش‎تر اندیشمندان اسلامی که در این باب سخن گفته‎اند، منشأ این تفکر را از متفکران غرب و یا مکاتب سوسیالیستی دانسته‎اند که با اصول اولیّه‎ی ادیان الهی در تضاد است. استاد شهید مطهری(ره) در پاسخ به این پرسش می‎فرمایند:
اصول اولیّه‎ی اخلاق، معیارهای اولیّه‎ی انسانیّت، مطلق است، و به هیچ وجه نسبی نیست، ولی معیارهای ثانوی، نسبی است. در سیره‎ی رسول اکرم(ص) یک سلسله اصول را می‎بینیم که این اصول باطل است؛ پیامبر(ص) در سیره‎ی خود هرگز از این روش‎ها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است، هم چنان که ائمه(ع) نیز از این اصول و معیارها استفاده نکرده‎اند. این‎ها از نظر اسلام در همه‎ی شرایط و مکان‌ها و زمان‌ها بد است.[15] ادامه در بخش دوم





      

آزادی چیست؟

 

آزادی‌ یکی‌ از اصیل‌ترین‌ ارزش‌های‌ نوع‌ بشر به‌ شمار می‌رود؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ همگان‌ آن‌ را می‌ستایند. فیلسوفان‌ متافیزیک‌ و عالمان‌ علوم‌ اجتماعی‌، به‌ ویژه ‌حقوق‌ و سیاست‌، در این‌ زمینه‌ سخن‌ها رانده‌اند.

با این‌که‌ مفهوم‌ آزادی‌، جزء مفاهیم‌ بدیهی‌ محسوب‌ می‌شود ولی‌ در رسیدن‌به‌ آن‌، گرفتار دشواری‌ها و پیچیدگی‌های‌ فراوانی‌ هستیم‌؛ بر این اساس، تعاریف گوناگونی برای آن عرضه شده است و هر مکتب‌ و فلسفه‌ای‌ با توجه‌ به‌ پیش‌فرض‌های‌ خود، به‌ تفسیر آن‌ پرداخته‌ است‌؛ لذا، سوء تفاهم‌ و اختلاف‌ نظر فراوانی‌ در این‌ مفهوم‌ِ انتزاعی‌، به‌ چشم‌ می‌خورد.

شهید مطهری‌، در کتاب‌ تکامل‌ اجتماعی‌ انسان‌ می‌فرماید:
«آزادی‌ یکی‌ ازبزرگ‌ترین‌ و عالی‌ترین‌ ارزش‌های‌ انسان‌ است‌؛ به‌ تعبیر دیگر، جزء معنویات‌انسان‌ است‌ (چیزهایی‌ که‌ مافوق‌ حدّ حیوانیت‌ اوست‌). آزادی‌ برای‌ انسان‌،ارزشی‌ مافوق‌ ارزش‌های‌ مادی‌ است‌. انسان‌هایی‌ که‌ بویی‌ از انسانیت‌ برده‌اند،حاضرند با شکم‌ گرسنه‌ و تن‌ برهنه‌ و در سخت‌ترین‌ شرایط‌، زندگی‌ کنند ولی‌ دراسارت‌ یک‌ انسان‌ دیگر نباشند و آزاد زندگی‌ کنند.»

تاریخ‌ اسلام‌ و نمونه‌های فراوان‌ سیره‌ی‌ عملی‌ پیشوایان‌ دین‌ در احتجاجات‌ و رفتارهای‌ اجتماعی‌، مؤیّد این‌ ارزش‌گذاری‌ است‌.

این‌ پدیده‌ی‌ مهم‌ باید از زوایای‌ مختلف‌ مورد بررسی‌ قرار گیرد:
نخست‌، تعریف‌ و روش‌شناسی‌ تعریف‌ آزادی‌ و علت‌ برتری‌ یک‌ تعریف‌ برتعریف‌های‌ دیگر.

دوم‌، توجه‌ به‌ «آزادی‌ از»، «آزادی‌ در» و «آزادی‌ برای‌». بدین‌ معنا که‌ باید تبیین‌ کرد که‌ آدمیان‌ باید از چه‌ چیزهایی‌ و در چه‌ محدوده‌ و قلمروی‌ آزاد باشند و هدف‌ این‌ آزادی‌ها چیست‌؟

سوم‌، ملاک‌ و معیار آزادی‌ است‌. استاد مطهری‌ در این‌ باره‌ می‌فرماید: انسان‌ استعدادهایی‌ برتر و بالاتر از استعدادهای‌ حیوانی‌ دارد. این‌ استعدادها یا از مقوله‌ی‌ عواطف‌ و گرایش‌ها و تمایلات‌ عالی‌ انسانی‌ و یا از مقوله‌ی‌ ادراک‌ها و دریافت‌ها و اندیشه‌هاست‌. به‌ هر حال‌، همین‌ استعدادهای‌ برتر، منشأ آزادی‌های‌ متعالی‌ او می‌شود. در غرب‌، ریشه‌ و منشأ آزادی‌ را تمایلات‌ و خواهش‌های‌ انسانی‌ می‌دانند و آن‌جا که‌ از اراده‌ی‌ انسان‌ سخن‌ می‌گویند، در واقع‌، فرقی‌ میان‌ تمایل‌ و اراده‌ قایل‌ نمی‌شوند. از نظر فلاسفه‌ی‌ غرب‌، انسان‌ موجودی‌ است‌ دارای‌ یک‌ سلسله‌ خواست‌ها و می‌خواهد که‌ این‌ چنین‌ زندگی‌ کند. همین‌ تمایل‌، منشأ آزادی‌ عمل‌ او خواهد بود.

چهارم‌، انواع‌ آزادی‌ و عدم‌ خلط‌ میان‌ آنهاست‌. مانند آزادی‌ فلسفی، یعنی اختیار در مقابل‌ جبر ـ که‌ مسئله‌ای‌ پر چالش‌ میان‌ متکلمان‌ اسلامی‌، یعنی‌ اشاعره‌، معتزله‌ و شیعه‌ و نیز فیلسوفان‌ غربی‌ از جمله‌ اگزیستانسیالیست‌ها و مالبرانش‌ بوده‌ است‌. ـ آزادی‌ فکری‌، یعنی‌، آزادی‌ در تفکّر و اندیشه‌، آزادی ‌عقیده‌، و آزادی‌ فردی‌ و اجتماعی‌؛ مانند آزادی‌های‌ سیاسی‌ و حقوقی‌ و در نهایت‌، آزادی‌ اخلاقی‌ و عرفانی‌.

ما در دورانی‌ به‌ سر می‌بریم‌ که‌ شبهه‌ها و پرسش‌های‌ فراوانی‌ در عرصه‌ی دین‌ و آزادی‌ - آن‌ هم‌ در زوایای‌ مختلف‌ آن‌ - مطرح‌ شده‌ است‌.

آیا دین با آزادی ارتباطی دارد؟ آیا ارتباط این دو مقوله، از سنخ ارتباط تعاضدی است یا تعاندی؟ سازگارند، یا ناسازگار؟ آیا می‌توان عناصری از دین را با عناصری از آزادی سازگار دانست یا خیر؟ آیا ملاک محدود کردن آزادی، تنها قراردادهای اجتماعی و حقوق وضعی است یا حقوق طبیعی و ادیان نیز می‌توانند در این محدودسازی، نقش ایفا کنند؟

آنچه پیش روی شما خوانندگان عزیز است محصول دو گفتمان در باب رابطه‌ی دین و آزادی است که توسط استاد علامه حضرت آیت‌الله مصباح یزدی، در مدرسه‌ی فیضیه به اجرا در آمده است. در این گفتمان‌ها، فضلا و طلاب حوزه‌ی علمیه‌ی قم حضور داشته و پرسش‌هایی را مطرح نموده‎اند و استاد با حوصله‌ی تمام در جلسات گفتمان به آن پرسش‌ها پاسخ داده‎اند و نیز پاسخ پاره‌ای از پرسش‌ها زیرنظر ایشان تهیه و تدوین شده است.

امیدوارم، این اثر برای خوانندگان عزیز مفید واقع گردد. در پایان از همه‎ی پژوهشگران و مدیران مرکز مطالعات که در آماده‌سازی این اثر تلاش نموده‌اند سپاس‌گزارم؛ به ویژه، مدیر محترم مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی و مدیر محترم حوزه‌ی علمیه، حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین آقای حسینی بوشهری.

عبدالحسین خسروپناه
جانشین مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی
حوزه‌ی علمیه‌ی قم





      

استفتائات و دیدگاه‎های مراجع تقلید درباره‎ی حجاب و لباس

 

امام خمینی (ره):
آنها که زن‌ها را می‌خواهند ملعبه‌ی مردان و ملعبه‌ی جوانان فاسد قرار بدهند، جنایتکارند. زنها نباید گول بخورند. زن گمان نکند این مقام زن است که بزک کرده بیرون برود، با سر باز و لخت؛ این مقام زن نیست، زن باید شجاع باشد، زن آدم‌ساز است، زن مربی انسان است.[2]

حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی:
«حجاب بانوان در اسلام یکی از اموری است که از وقتی استعمارگران، چشم طمع به کشورهای اسلامی و غصب معادن و منابع طبیعی آنها دوختند، مورد حمله‌ی آنها قرار گرفت؛ زیرا چادر و حجاب زنان مسلمان را یکی از عوامل بزرگ برای بقاء استقلال شخصیت اسلامی کل جامعه‌ی مسلمانان و حفظ هویت اسلامی آن دیدند و آن را مانع سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود شناختند.[3]

حضرت آیت الله خامنه‎ ای:
آیا جنایتی از این بزرگ‌تر نسبت به زن هست که زن را با آرایش، مد و جلوه‌گری زیورآلات سرگرم کنند و از او به عنوان یک ابزار و وسیله استفاده کنند؟ امروز سر و سینه را از زیورآلات پر کردن و آرایش و مد و لباس را بت قرار دادن، برای زن انقلابی مسلمان ننگ است، چادر بهترین نوع حجاب و نشانه‌ی ملی ماست.

آیا حجاب از ضروریات دین است؟ حکم کسانی که به آن بی‌اعتنایی می‌کنند چیست؟

حضرت آیت الله خامنه‌ای:
اصل حجاب ضروری دین محسوب است، ولی بعضی فروع آن ممکن است ضروری نباشد و بی‌اعتنایی به اصل حجاب و عدم رعایت آن معصیت و گناه است.

حضرت آیت الله تبریزی:
اصل حجاب برای زنان از ضروریات دین است و حکم کسانی که به آن بی‌اعتنایی نمایند، حکم بی‌اعتنایی به سایر تکالیف دینی است.

حضرت آیت الله صافی:
اصل وجوب حجاب فی الجمله از ضروریات اسلام است و منکر آن مرتد است، ولی بی‎اعتنایی به آن با عدم انکار وجوب آن باعث فسق است.

حضرت آیت‌الله سیستانی:
اصل حجاب از مسلمات شریعت است و در قرآن آمده است، ولی کسانی که توجّه به وضوح آن ندارند، انکار آنها مستلزم انکار نبوت نیست و بی‌اعتنایی عملی گناه است.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
آری حجاب از ضروریات دین است، ولی انکار آن برای کسانی که از ضروری بودن آن آگاهی ندارند، موجب ارتداد نمی‌شود.

حضرت آیت‌الله بهجت:
بی‌اعتنایی به حجاب گناه است و داشتن حجاب واجب است.

پوشیدن جوراب نازک و بدن‌نما برای خانم‌ها در بیرون از منزل و انظار نامحرمان چه صورت دارد؟ و بیرون گذاشتن موهای سر از چادر و مقنعه توسط خانم‌ها در دید نامحرمان چگونه است؟

حضرت آیت الله خامنه‌ای:
پوشانیدن بدن از نامحرمان بر زن واجب است و چنین جوراب‌هایی برای حجاب شرعی واجب کفایت نمی‌کند و پوشیدن تمام موی سر در برابر نامحرمان واجب است.

آرایش زنان در خیابان‌ها و بیرون گذاشتن مقداری از موها و پوشیدن جوراب بدن‌نما و لباس‌های محرک چه صورت دارد؟

حضرت آیت‌الله خامنه‎ ای:
بر زن واجب است تمام بدن و موی و زینت خود را از نامحرم بپوشاند.

حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی:
حرام است.

حضرت آیت‌الله بهجت:
حرام است.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
حرام است.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
بدون شک جایز نیست.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
جایز نیست.

حضرت آیت‌الله سیستانی:
جایز نیست.

عدّه‌ای همراه با تبلیغات فرهنگی دشمن، در روزنامه‌ها و سخنرانی‌هایشان می‌گویند: چادر مشکی برای بانوان مکروه است و باید پوشش جدید، مانند مانتو و کت و دامن با رنگ‌های متنوع، جای‌گزین چادر مشکی شود. آیا چنین حرف و اقدامی صحیح است یا نه؟ خواهشمند است نظر شریفتان را مرقوم فرمایید.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
این صحبت صحیح نیست، و بهترین حجاب، پوششِ چادر است، و چادر سیاه هم بی‌اشکال است و کراهت ندارد.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
زن باید بدن خود را در غیر وجه و کفین، از نامحرم بپوشاند و نیز باید زینت خود را بپوشاند و لباسی که زینت حساب می‌شود باید آن را هم بپوشاند، و با چادر بهتر می‌تواند بدن و زینت را بپوشاند و چادر سیاه، مثل عبای سیاه کراهت ندارد.

حضرت آیت‌الله بهجت:
این اقدام باطل است.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
نظریه‎ی مذکور صحیح نیست و مفاسد بسیار دارد. متأسفانه در این زمان عدّه‌ای اصرار بر آشکار شدن مفاتن زن و خروج او از ستر و عفاف، که حافظ شخصیت و ارزش و متانت اوست دارند و مع‌الاسف می‌خواهند این امر را اسلامی جلوه دهند؛ در حالی که برخلاف اسلام است.

حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی:
چادر مشکی بهترین نوع حجاب است و پوشیدن لباس‌هایی که جلب توجه کند حرام است.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
با توجه به این‌که در حال حاضر رنگ مشکی برای حفظ پوشش زنان بهتر است، کراهت آن ثابت نیست.

امروز یک حرکت خزنده‌ای علیه چادر، که یک حجاب ملّی و سنّتی است آغاز گردیده است، خواهشمندیم نظر مبارک را در این مورد مرقوم فرمایید.

حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی:
سزاوار است خانم‌ها از چادر استفاده کنند؛ چون چادر در کشور اسلامی ایران از مظاهر و شعایر اسلام می‌باشد و با حفظ این شعار سعی کنند بانوان محترم، حرکت مورد سؤال را خنثی کنند.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
چادر بهترین پوشش برای خانم‌هاست، چون تمامی مفاتن بدن را می‌پوشاند. خانم‌های مسلمان باید آداب و سنن اسلامی را در لباس پوشیدن مراعات کنند و از تجدّدگرایی مضرّ پرهیز کنند.

حضرت آیت‌الله بهجت:
چادر حجاب پسندیده است.

حضرت آیت‌الله سیستانی:
چادر حجاب بهتر است و سزاوار نیست زن‌های مؤمن بدون چادر خارج شوند.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
حجاب یکی از قوانین مسلّم اسلام است و اساس آن پوشاندن بدن و موها غیر از صورت و دست‌ها تا مچ است؛ ولی بی‌شک چادر حجاب برتر است.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
پوشیدن بدن بر زن واجب، و بهترین نوع پوشش واجب، همان چادر مشکی است که زن‌های مؤمنه خود را با آن می‌پوشانند.

نظر جنابعالی در مورد پوشیدن لباس‌هایی که عکس یا علامت مربوط به کشورهای غربی روی آن نقش بسته است چیست؟

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
استفاده از این‌گونه لباس‌ها که ترویج فرهنگ غیر مسلمین مهاجم بر مسلمین است، اشکال دارد. [4]

حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی:
بهتر است از این نوع لباس‌ها استفاده نکنند.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
مسلمین از این‌گونه لباس‌ها استفاده نکنند.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
برای مؤمن سزاوار نیست لباسی بپوشد که او را از زیّ مؤمنین خارج کند.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
هرگاه سبب ترویج فرهنگ بیگانگان گردد اشکال دارد.

بعضاً مشاهده می‌شود که بعضی از افراد در مجالس عقد و عروسی و عدّه‌ای در انظار عمومی، اقدام به نصب کراوات و پاپیون بر روی پیراهن خود می‌نمایند، حکم شرعی استفاده از لوازم مذکور چیست؟

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
بستن کراوات و پاپیون چون تقلید و ترویج از فرهنگ مهاجم غیر مسلمین است جایز نیست.[5]

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
کراوات و پاپیون شعار کفار است و مسلمین نباید از آنها استفاده کنند.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
با توجه به این‌که کراوات و پاپیون در محیط ما ترویج فرهنگ بیگانه محسوب می‌شود، استفاده از آن اشکال دارد.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
برای مؤمن سزاوار نیست لباسی بپوشد که او را از زیّ مؤمنین خارج کند.

حضرت آیت‌الله بهجت:
خلاف احتیاط است.

1) برخورد زن همراه با چهره‌ی خندان و متبسّم با مردان نامحرم هنگام خرید از مغازه‌ها و سایر برخوردها چه صورت دارد؟
2) خندیدن زنان و دختران با صدای بلند در خیابان و یا انجام برخی حرکات دیگر که موجب جلب توجّه نامحرمان می‌شود چگونه است؟

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
1) صحبت کردن و خندیدن با نامحرم اگر موجب مفسده باشد جایز نیست.
2) از هر کاری که موجب جلب توجّه نامحرم می‌شود باید پرهیز نمود.

حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی:
1 و 2) به طور کلی دختران و زنان باید در مقابل مردان نامحرم به نحوی لباس بپوشند و راه بروند و صحبت کنند که موجب توجّه و نگاه سوء و تهییج مردان نشوند و اگر کردند گناه بزرگ است.

حضرت آیت‌الله بهجت:
1) هر کاری که معرضیت ریبه و یا فتنه در آن است جایز نیست.
2) جایز نیست.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
1) اشکال دارد و هنگام ضرورت نباید از مکالمات عادی تجاوز کنند.
2) بهتر است زنان و دختران مسلمان از این‌گونه کارها بپرهیزند و اگر منشأ فسادی شود جایز نیست.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
1) اگر از روی التفات کاری را که موجب جلب نظر اجانب شود انجام دهند اشکال دارد.
2) زن عفیف این کار را نمی‌کند، بلکه اگر معرض تهییج شهوت برای یکی از طرفین باشد حرام است.

حضرت آیت الله لطف الله صافی:
1) مخالف نص قرآن است ولایخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض.
2) جایز نیست.

برخی در مورد مسائل زنان اظهار نظرهای نامناسبی را ابراز می‌کنند، مانند بحث دوچرخه‌سواری یا ورزش بانوان، یا در مورد حجاب اظهار می‌دارند که به نظر ما کُت و دامن جهت حجاب کفایت می‌کند. نظر حضرتعالی در این زمینه‌ها چیست؟

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای:
اظهارنظر در مسائل دینی و احکام شرعی بر کسانی که صاحب نظر نیستند جایز نیست؛ و بر مؤمنین واجب است در تمام احکام دینی به مراجع بزرگوار تقلید و اسلام‌شناسان مورد وثوق و اعتماد مراجعه نمایند.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
ترویج اموری که مبدأ نشر فساد در جامعه یا بی‌عفّتی زنان و دختران شود جایز نیست؛ و پوشیدن لباسی که تمام حجم بدن آنان را نشان دهد که لباس زینت حساب بشود، کفایت نمی‌کند.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
امور مذکوره معرضیّت برای مفسده دارد. بانوان باید جدّاً از آن بپرهیزند.

حضرت آیت‌الله بهجت:
هر چه باعث فتنه و فساد باشد اشکال دارد.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
هر چه موجب اشاعه‎ی مفاسد اخلاقی گردد حرام است.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
امور مذکوره معرضیّت برای مفسده دارد. بانوان باید جدّاً از آن بپرهیزند.

برخی از مادران، فرزندان دختر خود را که به بلوغ شرعی نرسیده‌اند با سر و پای برهنه درخیابان‌ها و مجالس در حضور نامحرمان می‌آورند، مستدعی‌ است وظیفه‌ی والدین را در قبال فرزندان خود بیان بفرمایید و این بی‌اعتنایی چه صورت دارد؟

حضرت آیت‌الله فاضل لنکرانی:
بر پدر و مادر است که فرزندان خود را با آداب و رسوم اسلامی و وظایف شرعی آشنا کنند و چنانچه موارد مذکور موجب تهییج و مفسده شود، اگر چه بچه ممیز نباشد، باید آنان را بپوشانند و حفظ کنند تا جامعه آلوده و بی‌بندوبار نشود.

حضرت آیت‌الله سیستانی:
بر غیر بالغ، پوشیدن واجب نیست؛ ولی پدر و مادر لازم است که فرزند خود را به رعایت آداب و شئون اسلامی وادار نمایند و در تربیت صحیح شرعی آنان بکوشند.

حضرت آیت‌الله بهجت:
تمرین اطفال بر وظایف شرعیه به عهده‌ی والدین است.

حضرت آیت‌الله صافی گلپایگانی:
کار صحیحی نیست و والدین موظف‌اند دختر را از کودکی به رعایت حجاب و گریز از نامحرم عادت دهند و اگر در این امر مسامحه کنند و دختر را نسبت به نامحرم بی‌تفاوت نمایند، شریک در معاصی دختر هستند. در حدیث وارد شده است که در مجلسی که حضرت رضا(ع) تشریف داشتند و عدّه‌ای نیز حضور داشتند، دختر بچه‌ای وارد شد؛ حضار در مجلس یکی یکی دختر را مورد نوازش قرار دادند، تا رسید به حضرت رضا(ع) آن حضرت از سن دختر سؤال کردند؛ گفته شد پنج سال دارد؛ حضرت دختر را از خود دور کرد و رفتاری که دیگران کرده بودند ننمودند؛ و اعمال آن بزرگوار باید برای زن مسلمان سرمشق باشد.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی:
بر پدر و مادر لازم است فرزندان خود را به مسائل اسلامی از زمان طفولیت آشنا کنند.

حضرت آیت‌الله تبریزی:
پوشش بر دختران نابالغ واجب نیست؛ لکن وظیفه‌ی والدین است که دخترانشان را به پوشش اسلامی عادت دهند و فرزندانشان را با احکام اسلامی تربیت نمایند.

در صورتی که زن می‎داند مرد نامحرم به قصد لذت به صورت و دست‎های معمولی زینت نشده‎ی او نگاه می‎کند، در این فرض پوشاندن صورت و دست‎ها لازم است یا نه؟

حضرت آیت الله خامنه‎ ای:
در فرض مذکور باید حتی وجه و کفین خود را هم بپوشاند.

حضرت آیت الله تبریزی:
بلی در این صورت بنابر احتیاط پوشاندن لازم است.

حضرت آیت الله صافی گلپایگانی:
دست و صورت بنابر احتیاط واجب باید پوشیده شود. (جامع‎الاحکام 2/165).

حضرت آیت الله فاضل لنکرانی:
بلی پوشاندن آن لازم است

حضرت آیت الله بهجت:
پوشاندن دست و صورت مطلقا بنابر احتیاط لازم است.

--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها
[1] . به نقل از «مسائل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید» ج 1و2؛ تهیه و تنظیم، سیدمحسن محمودی.
[2]. صحیفه‌ی نور، ج 11، ص 254.
[3]. حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)،‌ پیام به کنگره سراسری حجاب.
[4]. مجله‎ ی نصیحت، شماره‎ی 149.
[5]. مجله‌ی نصیحت، شماره‌ی 1154.

 





      

پیش نهاد ها و توصیه ها در باره حجاب

 

 

1. پیش‎نهاد می‎شود در کتاب‌های درسی دختران دوره‎های ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، به طور سلسله‎وار مباحث مختلف حجاب و پوشش به ترتیب دوره‎های تحصیلی و با رعایت سطح‎بندی مباحث از ساده به پیچیده به شکل صحیح و زیبا طرح شود، تا دختران جامعه از همان خردسالی به عنوان مادران آینده، با مسائل مختلف حجاب، اعم از فلسفه و فواید حجاب، آثار فردی و اجتماعی آن، پیامدهای بدحجابی و بی‎حجابی و غیره آشنا شوند و نسبت به حجاب، اعتقاد راسخ پیدا نمایند، اگر دختران جامعه از همان سنین کودکی اعتقاد راسخ و عمیقی نسبت به حقانیت حجاب و مسائل آن، به عنوان یک حجاب درونی، پیدا نمایند یقیناً در مرحله‌ی حجاب بیرونی نیز بر اساس همان اعتقاد درونی عمل خواهند کرد. از آن جا که یکی از سوره‎های قرآنی که بسیاری از مسائل حجاب و پوشش در آن مطرح شده، سوره‌ی نور است؛ مناسب است که در مدارس دخترانه، زمینه‌ی آشنایی عمیق و تفصیلی دختران با معارف قرآنی این سوره درباره‌ی حجاب و پوشش، به طور صحیح و دقیق و کارشناسی شده فراهم گردد.

2. پیش‎نهاد می‎گردد از برخی محصولات فرهنگی، مثل مجله ‎ها به صورت ویژه‎نامه‎های هر چند وقت یکبار برای تبیین علمی و جذاب مسائل حجاب برای دختران استفاده شود؛ به عنوان مثال شماره‎ی ششم مجله‎ی‌ «حدیث زندگی» ویژه‎ی جوانان که توسط موسسه‎ی فرهنگی دارالحدیث چاپ می‎گردد، ویژه‎ی عفاف و حجاب است که مطالعه آن را به خواهران و بانوان توصیه می‎کنیم.

3. در مراکز آموزش عالی و دانشگاه‎ها که مقدار آگاهی و توانایی فهم دختران بیش‌تر است، جلسات پرسش و پاسخ درباره‌ی بعضی مسائل و شبهات جدید حجاب با حضور کارشناسان آگاه و مسلط دینی و اسلامی، با حضور زنان و خواهران مؤمن فرهیخته و دانشمند تشکیل گردد.

4. یکی از مراکز فرهنگی مهم که نقش قابل توجهی در گسترش حجاب کامل دارد، سیمای جمهوری اسلامی است؛ زیرا تمام فیلم‌ها و برنامه‌های آن نقش الگودهی بسیار مهمی برای مردم دارد؛ بنابراین، جا دارد مسئولان سیمای جمهوری اسلامی به الگوپذیری مردم، خصوصاً‌ زنان و دختران، از حجاب و پوشش هنرمندان و مجریان تلویزیون، توجّه و دقت جدی نمایند.

5. مراکز فرهنگی و رسانه‎ های جمعی، مثل مطبوعات با نگارش آثار و مقالات علمی و استدلالی به تبیین مسائل مهم و اساسی حجاب برتر بپردازند؛ زیرا همان‎گونه که از لابلای اثر حاضر روشن گشت، حجاب حداکثری و بیش‎تر بانوان یکی از احکامی است که دین اسلام، بانوان را به آن ترغیب و تشویق نموده است. نکته‎ی فوق به منزله‎ی یک ملاک و معیار برای ارزیابی فعالیت‎های مطبوعاتی در ارتباط با ترویج فرهنگ حجاب و پوشش در جامعه اسلامی است؛ به این معنا که اگر نتیجه‎ی فعالیت‎های مطبوعاتی در راستای تقویت و تحکیم منطقی حجاب و پوشش بیش‎تر و برتر باشد، می‎توان گفت مطبوعات جامعه‎ی اسلامی، در این مورد به وظیفه‎ی‌ اسلامی خود عمل نموده‎اند؛ ولی اگر فعالیت‎های مطبوعاتی آنان منجر به تضعیف و تخریب مصادیق حجاب برتر باشد در حقیقت به رسالت مطبوعاتی خود عمل نکرده‎ اند.

6. خانواده‎ها، خصوصاً مادران که مسئولیت سنگین‎تری در تربیت دختران و ارتباط بیش‌تری با آنها دارند، خود در مواجهه با نامحرم از حجاب کامل، مثل چادر استفاده نمایند، تا از این طریق فرزندان دختر نیز از همان کودکی با حجاب اسلامی آشنا شوند و با تمرین کردن نسبت به آن انس بگیرند. البته در کنار تمرین و عادت دادن آنان، لازم است مادران ابعاد مختلف حجاب و پوشش و فواید آن را برای دختران تبیین و آنها را به رعایت پوشش کامل اسلامی تشویق، و در انتخاب دوستان آنها توجه نمایند که به مسائل شرعی و از جمله رعایت حجاب مقید باشند.

7. به دلیل تأثیرپذیری دانش‎آموزان و دانش‌جویان از مدیران و معلمان و اساتید، رعایت حجاب کامل از سوی کادر آموزشی مراکز آموزش و پرورش و دانشگاه تأثیر رفتاری و عملی فراوانی روی مخاطبان دارد. برای استمرار و تقویت حجاب کامل در بین کادر آموزشی، مسئولان مراکز مذکور باید با تصمیم‌گیری قاطع و منطقی اوّلاً، لزوم استفاده از حجاب کامل اسلامی را قانونمند کنند؛ ثانیاً، افرادی که حجاب کامل را رعایت می‌کنند به شکل‌های مختلف مورد تشویق قرار گیرند؛ ثالثاً، پس از تبیین منطقی حکم حجاب با افراد متخلف، به طور قاطع و جدی و قانونی برخورد نمایند.

8. اگر برخی مراکز فرهنگی از شعارنویسی روی دیوارها برای ترویج فرهنگ حجاب کمک می‎گیرند، در این زمینه باید از شعارهای جذاب و مثبت استفاده کنند، مثل: حجاب سلاح زن است در مقابل نگاه‌های آلوده؛ حجاب پند است، نه بند.
افراد آشنا به مسائل و کارهای فرهنگی، به خوبی می‎دانند که استفاده از شعارهای منفی و دارای دافعه، نه تنها اثر مثبت ندارد، بلکه بر عکس باعث لجاجت و مقاومت در افراد بی‎حجاب می‎گردد.

9. یکی از روش‎های تبلیغ منفی بر ضد حجاب، خصوصاً در شکل چادر این است که معمولاً افراد باحجاب و چادری را افرادی بی‎سواد و بدون فرهنگ معرفی می‎کنند و در مقابل، زنان بی‎حجاب را افراد با فرهنگ به حساب می‎آورند.
با توجه به این که ادعای فوق توسط بعضی افراد، خصوصاً رسانه‎های خارجی و غربی مطرح می‎گردد، به منظور اثبات نادرستی این ادعا دو پیشنهاد ارائه می‎گردد:

الف) الگوهای برجسته‌ی زنان محجبه و چادری در زمینه‎های مختلف به وسیله رسانه‎ها، مثل صدا و سیما و مطبوعات و … از طریق بیان جلوه‎های زندگانی، و موفقیت‎های آنها در کسب مدارج علمی و فرهنگی معرفی گردند. یکی از مطبوعاتی که تا حدودی در این زمینه موفق بوده است، مجله‌ی «پیام زن» است. در شماره‎های مختلف این مجله مصاحبه‎ هایی با زنان متدین و محجبه که دارای موفقیت‎های علمی و فرهنگی بوده‎اند انجام شده است، که مطالعه‎ی‌ آنها به دختران و بانوان توصیه می‎گردد.

ب) شرکت فعال زنان محجبه و دارای مدارک علمی و فرهنگی سطح بالا در کنفرانس‎های خارجی و بین‌المللی، در خنثی نمودن تبلیغات سوء رسانه‎های خارجی و غربی بر ضد زنان محجبه، نقش بسیار مؤثری دارد. یکی از نمونه‎های بارز آن، شرکت گسترده و عالمانه‌ی زنان محجبه در اجلاس پکن بود که نقش بسیار مؤثری را در تصحیح افکار جهانیان درباره‌ی زنان محجبه ایرانی داشته است.[1]

10. همان‎گونه که حکومت‎های لائیک و ضد دین، مثل حکومت رضاخان در ایران و حکومت آتاتورک در ترکیه، با طرح کشف حجاب، به طور برنامه‎ریزی شده به مقابله با آن برخاستند؛ و رژیم طاغوتی شاه نیز به دلیل ماهیت ضد دینی برای مقابله با دین و مقوله‎های دینی، مثل حجاب، دارای طرح و برنامه‌ی مشخص بود؛[2] لازم است حکومت‎های دینی، از جمله جمهوری اسلامی نیز برای مقابله با بی‎حجابی و بدحجابی، که از مظاهر هجوم فرهنگی غرب است، دارای طرح روشن و مشخص و دقیق و کارشناسانه باشد؛ از این رو، پیش‌نهاد می‎شود شورایی از کارشناسان مسائل شرعی و جامعه‎شناختی و روان‎شناختی حجاب، با نظارت و حمایت شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شود و طرحی جامع برای مبارزه‌ی سنجیده و کارشناسی شده با مقوله‌ی بدحجابی و راه‌های گسترش حجاب برتر تهیه نمایند. در تهیه‌ی طرح مذکور لازم است از تجربه‎های زنان محجبه و فرهیخته‌ی حوزوی و دانشگاهی نیز استفاده شود.

11. به زنان و دختران متدین و عفیف پیش‎نهاد می‎شود به طور مستمر مطالعات و تحقیقات خود را درباره‌ی فلسفه، فواید و مسائل حجاب افزایش دهند. این کار دو فایده‌ی مهم دارد:
الف) اعتقاد و ایمان آنها به حقانیت احکام متعالی و نورانی اسلام، افزایش می‎یابد و در نتیجه التزام عملی آنها به رعایت حجاب برتر بیش‌تر می‌شود.[3]
ب) از طریق فوق بهتر می‎توانند به تبلیغ و ترویج صحیح و منطقی حجاب برتر اقدام نمایند و حتی در مواقع لازم، از طریق جهاد فرهنگی به پاسخ‌گویی شبهات مخالفان حجاب نیز اقدام نمایند.[4]

12. متأسفانه برخی مطبوعات، با روش سلبی، یعنی از طریق تخریب حجاب برتر، مثل چادر، به طور غیر مستقیم به ترویج حجاب و پوشش مورد علاقه‎ی خود می‎پردازند و چون این روش، روش صحیح و معقولی نیست، به این گونه مطبوعات توصیه می‎شود به جای پیش گرفتن روش تخریبی و سلبی، با ابزار منطق و دلیل به ترویج حجاب مورد نظر خود بپردازند. به نمونه‎هایی از روش تخریبی و القائات منفی برخی مطبوعات برضّد چادر مشکی و حجاب برتر توجه کنید:

الف) مصاحبه‌ی عمومی کوچه و بازاری درباره‌ی مسائل تخصصی.
یکی از مجلات در یک مصاحبه‌ی عمومی با مردم کوچه و بازار، با طرح این پرسش که «خانم چرا سیاه می‎پوشید؟»[5] با القای غیر مستقیم افکار انحرافی، سعی در تخریب حجاب تیره و چادر مشکی نموده است. اساساً تردیدی نیست این‌گونه مصاحبه‎های کوچه و بازاری که معمولاً نظرهای علمی و کارشناسی در آنها مطرح نمی‌شود، در مورد مسائل تخصصی، مانند مسئله‌ی پوشش و لباس، ارزش و اعتبار علمی ندارد.

ب) استفاده‎ی ابزاری از جوانان. یکی از روزنامه‎‎ها نیز در عملی مشابه مصاحبه‌ی مذکور، در یک نشست، به همراه بعضی دختران و پسران، بدون حضور کارشناسان و بدون استناد به نظرهای کارشناسی، به چاپ نظرهای آنها درباره‌ی لباس پرداخته است.[6] واضح است که چنین روشی‎ نیز از نظر علمی و کارشناسی فاقد ارزش و اعتبار است و بیش‌تر به استفاده‌ی ابزاری از جوانان شباهت دارد.

ج) استفاده‎ی ابزاری از ادبیات. روزنامه‎ای در یک قطعه‌ی ادبی، با القای غیر مستقیم، به نکوهش بعضی از مصادیق پوشش مشکی در سطح جامعه پرداخته است.[7]روشن است که درباره‌ی مسائل مهم و نیازمند کارشناسی، مثل مسئله‌ی لباس، نمی‎توان از نوشته‎های ادبی استفاده نظری و علمی نمود، بلکه باید با برگزاری نشست‎های علمی و کارشناسی، کارآمدی یا ناکارآمدی یک نوع حجاب و لباس را مشخص نمود.
با توجه به روش‎های غیر عقلایی یاد شده، به این‌گونه مطبوعات توصیه می‎شود برای فرهنگ سازی صحیح و عمیق از روش‏های عقلایی استفاده نمایند.

13. همان‎گونه که در ضمن نوشته‌ی حاضر آشکار شد، علت بسیاری از اظهار نظرهای نادرست و غیر دقیق در زمینه‌ی ابعاد دینی حجاب، این است که افرادی بدون آشنایی با احکام دینی و بدون مطالعه و تحقیق درباره‌ی مسائل حجاب دینی و اسلامی، به خود اجازه‌ی اظهارنظر می‌دهند. واقعاً جای تعجب است که در عصر پیشرفت علم، بعضی از مطبوعات از مواجهه‌ی کارشناسانه با مقوله‌ی حجاب و پوشش گریزانند و با سوء استفاده از آزادی، به روش‎های غیر علمی و غیر منطقی روی می‎آورند؛ به رسانه‎ها و مطبوعاتی که در صدد طرح مسائل دینی و مذهبی هستند پیش‌نهاد می‎شود با ایجاد ارتباط صمیمی با حوزه‌ی علمیه‌ی قم و مراکز پژوهشی آن، زمینه‌ی همکاری نزدیک در طرح مسائل دینی به طور علمی و کارشناسانه را فراهم نمایند. شایسته‌ی ذکر است اکنون با تأسیس مرکز مطالعات و پژوهش‎های فرهنگی حوزه، زیر نظر شورای عالی حوزه‌ی علمیه قم، زمینه‌ی همکاری‎‎های نزدیک بین فرهیختگان حوزوی و اصحاب رسانه‎ها و مطبوعات به خوبی فراهم شده است.

14. مشکل دیگر ـ که در ضمن اثر حاضر موارد متعددی از آن مطرح گردید ـ این است که اظهار نظرها در زمینه‌ی حجاب در عرصه‌ی برخی مطبوعات، بعضاً بدون ذکر سند و مدرک و دلیل صورت می‎گیرد؛ مثلا ً فردی ادعا می‎کند که چادر در زمان قاجار جا افتاده است و ریشه‌ی دینی و مذهبی ندارد،[8] ولی هیچ سند و مدرکی برای ادعای خود نقل نمی‎کند. روشن است که این‎گونه اظهار نظرهای بدون سند و مدرک فاقد ارزش علمی‌ است؛ از این رو به مطبوعات توصیه می‎گردد در بیان ادعاها و اظهار نظرها، علاوه بر استفاده از نظرهای علمی و کارشناسانه، ابتدا از وجود اسناد و مدارک معتبر و کافی برای بیان یک مدعا مطمئن شوند و سپس به چاپ آن اقدام نمایند.

15. افرادی که خود یا یکی از اقوام و دوستانشان به کشورهایی که مروّج فرهنگ برهنگی‎اند، مانند کشورهای اروپایی و غربی، مسافرت نموده‎اند، به خوبی می‌دانند که رابطه‌ی مستقیمی بین کاهش مقدار پوشش افراد، خصوصاً زنان، و افزایش جرایم و مفاسد جنسی وجود دارد. یک بانوی تازه مسلمان امریکایی می‌گوید:
در زمستان که مردم مجبورند به جهت سردی هوا خود را پوشانیده و پوشش بیش‌تری داشته باشند، به طور طبیعی و کاملاً محسوسی در امریکا تجاوز به عنف نسبت به زن کم‌تر می‌شود، لکن در تابستان که زنان، علاوه بر گرمای هوا، به پیروی از مدهای جلف و فاسد کننده، خود نیز دنبال بهانه‌ای هستند تا هر چه ممکن است لباس خود را سبک نموده و به بهانه‎ی گرما، اعضای حساس بدن خود را در معرض دید مردها قرار دهند، تجاوز به عنف نسبت به زنان حتی پیرزنان نیز افزایش می‌یابد و تا آن‎جا پیش می‌رود که در این فصل راهبه‌ها نیز مورد حمله‌ی مردان جنایتکار قرار می‌گیرند.[9]
به محققین و پژوهشگران توصیه می‌شود به طور تطبیقی و مقایسه‌ای درباره‌ی مقدار جرایم و مفاسد جنسی در کشورهای اسلامی، که اکثراً مقید به رعایت پوشش در اجتماع هستند، با کشورهایی که برهنگی در آنها رواج دارد، همانند بسیاری از کشورهای اروپایی و غربی، تحقیقاتی انجام دهند تا برای افرادی که درباره‎ی مطلب یاد شده تردید دارند، به طور علمی آشکار گردد که واقعاً بین افزایش پوشش و کاهش جرایم جنسی و بالعکس، رابطه‌ی معناداری وجود دارد.

16. در ضمن اثر حاضر آشکار شد که استفاده از چادر مشکی دارای ریشه‌های قرآنی و روایی است؛ از این رو به اهل‌ قلم و مطبوعات توصیه می‌شود در مواجهه با سنت و سیره‌های موجود در بین مسلمین، مثل سیره و سنت استفاده‌ی زنان مسلمان از چادر مشکی، که دارای ریشه‌ی قرآنی و اسلامی است با احتیاط و دقت مواجه شوند و این‌گونه نباشد که به راحتی به نقض سیره و سنّت اسلامی اقدام کنند. امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرمایند:
لا تنقض سنة صالحة عمل بها صدور هذِهِ الامة و اجتمعت بها الالفة و صلحت علیها الرعیة و لا تُحدثنَّ سنة تضرّ بشیءٍ من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنَّها و الوزر علیک بما نقضت منها؛[10] آداب پسندیده‌ای را که بزرگان این امت به آن عمل کردند و ملت اسلام با آن پیوند خورده و رعیت با آن اصلاح شدند برهم مزن، و آدابی که به سنت‌های خوب گذشته زیان وارد می‌کند پدید نیاور، که پاداش برای آورنده‌ی سنّت و کیفر آن برای تو باشد که آنها را درهم شکستی.

17. در نوشته‎ی حاضر به طور مستند اثبات گردید که متأسفانه برخی مطبوعات و افراد از آزادی که به برکت جانفشانی صدها هزار شهید گلگون کفن به دست آمده است به نحو شایسته و صحیح در راه تبیین و نشر حقایق استفاده نمی‎کنند، بلکه برعکس، در راه ترویج اباطیل و شبهه ‎ها و سست کردن ارزش‎های الهی جامعه اسلامی، همانند حجاب، از آزادی سوء استفاده می‎کنند. به نظر می‎رسد یکی از علل این سوء استفاده، عدم تبیین صحیح و علمی محدوده‎ی‌ آزادی بیان و قلم است که باعث گردیده عده‎ای تصور کنند به بهانه آزادی، مجاز به تبلیغ و ترویج هر فکر و عملی به هر شکل و قیمتی ولو با شیوه‎های غیر علمی، مثل ادعاهای بدون دلیل و ترویج دروغ و تهمت می‎باشند. ثمره‎ی چنین تصور نادرستی به هر حال این واقعیت تلخ عینی را منجر گردیده است که عده‎ای با نشر اکاذیب در مورد مبانی حجاب اسلامی، زمینه‎ی تشویش اذهان عمومی، به خصوص بانوان و دختران جوان در زمینه‎ی حجاب و پوشش اسلامی را فراهم کرده‎اند. حال پرسش اساسی این است که مسئولیت تشویش، سرگردانی و در نتیجه سستی آشکار نسبت به رعایت حجاب که در برخی از بانوان و دختران در اثر انتشار شبهه‎ها در زمینه‎ی حجاب اسلامی مشاهده می‎گردد به عهده کیست؟ به نظر می‎رسد، مسئولیت تشویش و سستی یاد شده، بیش از همه بر دوش افرادی است که به جای تبیین دقیق و عمیق مفهوم و معنای آزادی قلم و بیان و حد و مرزهای آن در یک جامعه اسلامی،[11] پیوسته فریاد به خطر افتادن آزادی سر داده و می‎دهند. به این گونه افراد و به افرادی که با سوءاستفاده از آزادی، شبهه‎هایی را در زمینه‎ی ارزش‎های اسلامی، مانند حجاب، با ابزار قلم و بیان در جامعه منتشر نموده و می‎نمایند، توصیه می‎شود درباره‎ی حد و مرز آزادی و تفاوت آزادی در جامعه‎ی اسلامی و جامعه‎ی غربی به مطالعه و پژوهش عمیق بپردازند.

--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها
[1] . برای آگاهی از موفقیّت‎های زنان ایرانی در اجلاس مذکور ر.ک: «همراه با زنان در سفرنامه‌ی پکن»، مجله‌ی پیام زن، ش 45ـ57.
[2] . به عنوان نمونه، در مجله‌ی پیام زن، شماره‌ی 50، ص 18، طرح رژیم شاه در برخورد با حجاب و چادر چاپ شده است.
[3] . یکی از مصادیق برجسته و جالب در مورد تأثیر آگاهی زنان مسلمان در التزام آنها به حجاب، حادثه‌ی شگفت‎انگیز محجبه شدن چند تن از زنان هنرپیشه‌ی مصری است که در یک اقدام غیر منتظره حجاب و پوشش اسلامی را انتخاب نمودند. متأسفانه این حادثه‌ی مهم در اثر بایکوت خبری رسانه‎ها در مطبوعات جهان، خصوصاً رسانه‎ های غربی، انعکاس نیافت. مجموع مصاحبه‎های آنان را در شماره‎های 11 و 12 و 13 مجله‎ی پیام زن می‎توانید مطالعه نمایید.
[4] . برای آشنایی با جهاد فرهنگی بعضی از زنان فرهیخته با مقوله‌ی کشف حجاب، به عنوان نمونه ر.ک: زینب بیگم شیرازی، «جوابیه‌ی ضاله طالبین رفع حجاب»، پیام زن، ش 112، ص 26.
[5] . مجله‌ی زنان، سال سوم، بهمن و اسفند 73، شماره 22، خانم چرا سیاه میپوشید؟ به کوشش لیلی پورزن.
[6] . گیو نمازی، هم‎اندیشی جوانان درباره لباس پوشیدن، روزنامه‎ی نوروز 18 / 4 / 80 ، ص 8.
[7] . مانا دشت گُلی، «نکند پدر مرا نشناسد» روزنامه‌ی نوروز، 24 شهریور 1380، ص 8.
[8] . پاسخ این ادعا در فصل دوم این اثر آمده است.
[9]. اردوباری، آیین بهزیستی اسلام، ج 3، ص 219.
[10]. نهج‌البلاغه، ترجمه‎ی محمد دشتی، نامه‌ی 53، ص 572.
[11] . برای آگاهی بیش‎تر در زمینه‎ی‌ محدوده‎ی آزادی قلم و بیان از دیدگاه اسلام و تفاوت دیدگاه اسلام و غرب در باب آزادی ر. ک: به آثار ذیل از سردار بزرگ جهاد فرهنگی بر ضد شبهه‎افکنان در عصر حاضر علامه استاد محمد تقی مصباح یزدی، دین و آزادی، و نظریه حقوقی اسلام، ص 303 ـ 400، و نیز نظریه سیاسی اسلام، ج 1، ص 63 ـ 97 و 213 ـ 224.





      

کارآمدی چادر و حجاب مشکی(قسمت دوم)

 

شبهه: برخی با این عبارت که «فریاد شادی‌ام را آوای شوم می‌دانند. چشم‌هایم را به روی شادی می‌بندند. من می‌خواهم سپید بپوشم، شاد باشم، شادی کنم.»[32] خواسته‌اند ادعا نمایند که سفیدپوشی شادی‌آور و بالعکس سیاه‌پوشی، باعث حزن و اندوه می‌گردد. آیا ادعای مذکور صحیح است؟

پاسخ: اوّلاً، وارد نمودن اتهامِ مخالفت با شادی به عدّه‌ای نامعلوم، روش معقول و منطقی نیست. ای کاش گوینده‌ی محترم مرجع ضمیرهای «می‌دانند» و «می‌بندند» در عبارت فوق را مشخص می‌نمود، تا به طور صریح و شفاف می‌توانستیم با ایشان گفت‌وگوی منطقی داشته باشیم؛ به هر حال چون مخاطب اتهام یاد شده معلوم نیست، از بررسی آن صرف‌نظر می‌کنیم.

ثانیاً، این که گفته‌اند می‌خواهند لباس سپید بپوشند، باید گفت نوع و رنگ پوشش افراد، اعم از زن و مرد، در هر جامعه‌ای، متأثّر از عوامل و شرایط مختلف شغلی، زمانی، مذهبی و غیره است؛[33] مثلاً پزشکان و پرستاران در محیط کار خود از لباس سفید استفاده می‌کنند؛ دختران جوان، هنگام عروس شدن لباس سپید می‌پوشند و سپس آن را کنار می‌گذارند؛ رهبران دینی و طلّابی که از سلسله‌ی جلیله‌ی سادات هستند، به طور دایمی از عمامه‌ی سیاه رنگ استفاده می‌کنند؛ برای مردان در مراسم احرام حج مستحب است لباس سپید بپوشند، ولی به دلیل حساسیت بیش‌تر نسبت به حجاب و پوشش زنان، به آنها شرعاً اجازه داده شده از همان لباس معمولی، ولو این‌که رنگ آن سپید نباشد، استفاده کنند.[34]

علاوه بر این، همه‌ی افراد، اعم از زن و مرد، از پوشیدن لباس شهرت؛ یعنی لباسی که مطابق شأن افراد نیست و باعث انگشت‌نما شدن آنان می‌گردد منع شده‌اند؛[35] و واضح است که رنگ‌های غیرمتعارف یکی از عوامل تحقق لباس شهرت می‎باشد.
حاصل این‌که ایشان، همانند هر فرد دیگری، خواه به عنوان یک فرد متدین و خواه به عنوان یک شهروند ایرانی، در مورد استفاده از لباس سپید، متأثّر از عوامل مختلف یاد شده هستند و این مطلب منحصر به ایشان نیز نمی‎باشد، بلکه همه‌ی افراد در همه‌ی جوامع در انتخاب نوع و رنگ پوشش، متأثّر از عوامل و شرایط متعددی شبیه عوامل و شرایط فوق هستند.

این‌که گفته‌اند می‌خواهند شاد باشند و دیگران را نیز شاد کنند، بسیار مطلوب است. از نظر اسلام عزیز و احکام نورانی و مترقی آن نیز، شاد بودن و شاد کردن دیگران بسیار مورد تشویق و توصیه قرار گرفته است،[36] ولی آنچه در این‎جا شایسته‌ی توضیح می‎باشد دو نکته‌ی بسیار مهم است:

نکته‌ی اوّل: عدّه‌ای با پذیرش این پیش‌فرض که استفاده از لباس مشکی، لزوماً نشانه‌ی عزا و فقدان شادی است، تلاش می‌کنند افراد استفاده کننده از لباس‌های مشکی را افراد غمگین، و افراد استفاده کننده از لباس‌های رنگین‌ را افراد شاد بدانند؛[37] حال آن‌که این تصور و پیش‌فرض، نادرست است؛ زیرا نه همه‌ی افرادی که از لباس‌های مشکی استفاده می‌کنند، لزوماً افراد غمگین‎اند، و نه همه‎ی افرادی که از لباس‎های رنگین استفاده می‎کنند، لزوماً افراد شادی هستند؛ زیرا در جوامع و گروه‌های مختلف، لباس مشکی علامت و نشانه‌ی امور مختلفی قرار گرفته است؛ گاهی لباس مشکی علامت و شعار عده‌ی خاصی بوده است، مثل بنی‌عباس که پوشش مشکی شعار آنان بوده است، یا مثل سلسله‌ی جلیله‌ی سادات روحانی که استفاده از عمامه‌ی مشکی، علامت سیادت برای آنان است. براساس روایات، پیامبر اکرم(ص) نیز از عمامه‌ی مشکی استفاده می‌کردند.[38]

گاهی از نظر عده‌ای پوشیدن لباس مشکی نشانه‌ی زیبایی است؛[39] گاهی پوشش مشکی، نشانه‎ی وقار و سنگینی است، مثل هنگامی که بانوان از این پوشش در بیرون منزل استفاده می‌کنند؛ پس این‌که بعضی خیال می‌کنند التزام به پوشیدن چادر مشکی، منافی با شادمانی و ملازم با غم و اندوه و افسردگی است، تصور صحیحی نیست؛ دین و مذهب و پای‌بندی به احکام آن، مثل رعایت حجاب برتر و استفاده از چادر مشکی، باعث آرامش روحی و روانی خود بانوان و دیگر افراد جامعه است. قبلاً درباره‌ی یافته‌های روان‌شناسی رنگ‌ها در باب مطلوبیت رنگ مشکی برای حجاب بانوان در بیرون منزل و مطلوبیت این نوع حجاب از نظر متون دینی مطالبی نقل شد. دیل کارنگی درباره‌ی هماهنگی و تناسب بین یافته‌های علوم جدیدی، مثل روان‌پزشکی و تعالیم پیامبران(ص) چنین گفته است:
امروز جدیدترین علم، یعنی روان‌پزشکی همان چیزهایی را تعلیم می‌دهد که پیامبران به مردم آموختند؛ زیرا آنان دریافته‌اند که داشتن یک ایمان محکم، نگرانی، تشویش، هیجان و ترس را برطرف می‌کند.[40]

نکته‌ی دوّم: عدم آگاهی از مفهوم جامع و کامل شادمانی باعث شده است که برخی شادی و نشاط را فقط در بُعد مادی و زودگذر آن منحصر نمایند و از شادمانی‌های اصیل که از اعتقاد به امور معنوی و پایدار به دست می‎آید غفلت نمایند.
یکی از پژوهشگرانی که سالیان دراز در غرب زیسته و درباره‌ی شادی تحقیقات فراوانی کرده است، به دخالت عنصر معنویت و اعتقادات در ازدیاد شادی‌های اصیل و پایدار تأکید فراوان دارد. ایشان معتقد است انسان برای نجات از مشکلات کنونی و دست‌یابی به شادی همیشگی باید اعتقاد و باور خود را تصحیح کند و بپذیرد که در زندگی شادی‌هایی به مراتب عمیق‌تر از شادی‌ها و لذت‌های جسمانی وجود دارند که دست‌یابی به آنها نیازمند صرف وقت، تلاش و صبر و حوصله است. وی معتقد است با تقویت ارزش‌های انسانی، هم‎چون: عشق خدمت به مردم، خوش‌بینی، خیرخواهی، سپاس‌گزاری، رضایت، قناعت، گذشت و زدودن رذایل اخلاقی، می‌توان به شادی دست یافت.[41]

آیا بانوان مشکی پوش نمی‎توانند رنگ‎های غیر مشکی را بشناسند؟

شبهه: پدرم هیچ وقت مرا بیرون خانه نمی‌شناسد، می‌گوید همه‌ی شما سیاه پوشیده‌اید. راست می‌گوید، یکدست سیاهیم سیاه... از رنگ‌ها تنها سیاه را می‌شناسیم، نه قرمز را، نه آبی را، نه سبز را و نه بنفش را،[42] گوینده‎ی محترم در عبارت فوق دو ادعا نموده است.

ادّعای اوّل:
همه‌ی زنان در بیرون منزل لباس سیاه می‌پوشند.

پاسخ ادعای اوّل: اوّلاً، واقعیت عینی و مشهود روزانه‎ی همه‎ی ما حاکی از این است که ادعای سیاه‌پوش بودن همه‌ی زنان ادعای درستی نیست. نگاهی به پوشش‌های رنگین خانم‌ها در سطح جامعه، اعم از شهرهای بزرگی مثل تهران و غیر آن و پوشش زنان روستایی استان‌های مختلف، تکذیب کننده‌ی ادعای مذکور است.
ثانیاً، فرض ‌کنیم همه‌ی زنان در بیرون منزل و در مواجهه‌ی با نامحرم از مصادیق مختلف حجاب مشکی، مثل مانتو، مقنعه و چادر مشکی استفاده می‌کنند، پوشش‌های یاد شده، به دلیل تأمین حجاب و پوشش بهتر و بیش‌تر برای زنان، قابل دفاع عقلی و شرعی است. طبق تصریح فقها به عنوان کارشناسان مسائل دینی و اسلامی، بانوان در مواجهه با نامحرم نباید از رنگ‌های مهیج و تحریک کننده استفاده نمایند.[43] واضح است که یکی از بهترین رنگ‌های پوشش بانوان که حالت تهییج و تحریک نامحرم در آن وجود ندارد رنگ مشکی است. همان‌گونه که قبلاً گذشت، در روان‌شناسی رنگ‌ها این مطلب از مسلمات است که رنگ مشکی، رنگی صامت و غیرفعال و در مواجهه با نامحرم نگاه‌شکن است؛ و تردیدی نیست که این ویژگی رنگ مشکی، فلسفه و حکمت حجاب را که عبارت است از عدم تحریک‌پذیری و ایجاد آرامش روحی و روانی در سطح جامعه، بیش‌تر تأمین می‌کند.
برخی مطبوعات و نویسندگان آنها باید به این پرسش جدی پاسخ دهند که چرا بدون ارائه‌ی هیچ دلیل معقول و منطقی و با سوء استفاده از زبان شعر و ادب، جنگ روحی و روانی را بر ضد حجاب و چادر مشکی آغاز کرده‌اند.

ادعای دوّم:
استفاده از لباس و حجاب مشکی بانوان در بیرون منزل باعث می‌شود که استفاده کنندگان از حجاب‌های مشکی، رنگ‌های غیر مشکی را نشناسند.

پاسخ ادعای دوّم: اوّلاً، از نظر منطقی تلازمی بین استفاده از لباس‌های مشکی به طور مستمر در خارج از منزل و نشناختن رنگ‌های غیرمشکی نیست؛ زیرا استفاده از لباس‌های رنگین در مجالس زنانه، در داخل منزل و در مقابل افراد محرم، امکان شناختن رنگ‌های مختلف را فراهم می‌کند.
ثانیاً، علاوه بر داخل منزل، در خارج از آن نیز ایشان و دیگر بانوان می‌توانند از لباس‌های دارای رنگ‌های متنوع استفاده نمایند، البته به شرط این‌که به طریقی، مثل استفاده از چادر مشکی، در مواجهه با نامحرم آنها را بپوشانند؛ زیرا تردیدی نیست که لباس‌های رنگین به دلیل زیبایی خیره کننده، از مصادیق عرفی زینت به شمار می‌آیند و بانوان و دختران براساس دستور قرآن، از تبرج و نمایش زینت‌ها به نامحرمان منع شده‌اند:
ولا تبرجن تبرج الجاهلیة الاولی[44] و غیر متبرجات بزینة.[45]
البتّه در مجالسی که افراد نامحرم حضور ندارند، مثل مجالس زنانه و هم‌چنین در حضور شوهر و افراد محرم، می‌توانند از زیورآلات و زینت‌ها استفاده نمایند: «وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ...»[46] حتی بالاتر از جواز در روایات به استفاده از زینت‌ها ترغیب و تشویق شده‌اند؛[47] زیرا همان‌گونه که حجاب و پوشش، نیاز فطری انسان، خصوصاً زنان است، استفاده از زیورآلات و خودآرایی نیز نیاز فطری انسان، مخصوصاً بانوان است.
این از امتیازات احکام نورانی و مترقی اسلام است که ضمن توجّه و ضرورت پاسخ‌گویی به دو نیاز مذکور، از طرفی با دستور الزامی زنان به رعایت حجاب و پوشش و از طرف‎‎دیگر با تشویق آنان به استفاده از زیورآلات و زینت‌ها، به شرط عدم تبرّج و نمایش زینت‌ها به نامحرمان، جلوی سوء استفاده را گرفته است، تا از این طریق زمینه‌ی سلامت روحی و روانی افراد جامعه فراهم گردد.

--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشتها

[1] . هفته‎نامه‎ی فیضیه، کشف حجاب به روش مدرن، 15 بهمن 1379 ص1.

[2] . زیبا میر حسینی، پیام زن، شماره‌ی 49. ص 45. لازم به تذکر است که پاسخ شبهه‎ی مذکور، به طور مختصر در خود مجله نیز آمده است.

[3] . عباس اللهیاری، روزنامه‎ی ایران، شماره‌ی 1623، 28 شهریور ماه 79، ص 6.

[4]. به عنوان نمونه ر.ک: سید اسماعیل گوهری، آرزوی شهادت در بیان معصومین(ع)، ص 75.

[5] . محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 10، ص 270.

[6] . ر.ک: احمد عابدینی، «عاشورا حفظ کرامت و حجاب» مجله‌ی پیام زن، شماره‌ی 69، ص 38 و حکایت کشف حجاب، از سری کتاب‌های تاریخ تهاجم فرهنگی، نشر مؤسسه‌ی فرهنگی قدر ولایت.

[7] . غلامعلی حداد عادل، فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی، ص 48.

[8] . برای آشنایی با توصیه‎های مذکور به عنوان نمونه ر.ک: فروع کافی، ج 3، ص 409، و ج 4، ص 124.

[9] . برای اطلاع از روش‎های مذکور و نقش تربیتی آنها ر.ک: دکترخسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ص 68 ـ 86.

[10] . آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ص 131.

[11] . همان.

[12] . سوره‎ی نساء (4)، آیه ‎ی 19.

[13] . سید اصغر ناظم زاده‌ی قمی، جلوه‎های حکمت، گزیده‌ی موضوعی کلمات امیر المؤمنین علی(ع)، ص 504.

[14] . همان.

[15] . سوره‌ی بقره (2)، آیه‌ی 216.

[16] . سوره‌ی توبه (9)، آیه‌ی 81.

[17] . همان.

[18] . ر. ک: دیباچه‎ی کتاب، روایت «یا عباد الله انتم کالمرضی و ربّ العالمین کالطبیب...».

[19]. زنان و تازه‌های اندیشه، ماهنامه‌ی تحلیلی‌ ـ‌ خبری زنان، مهرماه 1380، پیش‌شماره‌ی 2، ص 51، به نقل از روزنامه‌ی ایران 30/5/80.

[20] . نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه‌ی 31.

[21] . همان، حکمت 249.

[22] . البحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة، ج 7، ص 118.

[23] . فاطمه خاتمی، روزنامه‌ی ایران، شماره‌ی 1627، 2 مهر ماه 1379، ص 4.

[24] . دکتر طباطبایی، روزنامه‌ی ایران، 28 شهریور ماه 1379.

[25] . ر.ک: علیرضا امیر پور، روزنامه‌ی ایران، 3 مهر ماه 79، ص 4، و مجله‎ی زنان شماره‌ی 22، بهمن و اسفند ماه 73، ص 4؛ بر خلاف ایشان که خیلی با احتیاط اظهار نظر کرده‎اند، مجله‌ی زنان طی مصاحبه‎ای با مردم کوچه و بازار، با روش تبلیغ تلقینی و القایی، به طور صریح، ولی بدون ارائه‌ی هیچ دلیل و مدرک معتبری این فکر را ترویج نموده است که سیاه‎پوشی باعث افسردگی است.

برخلاف مجله‌ی زنان در روزنامه‌ی آفتاب، در تاریخ 24 شهریور 1380، ص 6، آمده است: «ثابت شده است که رنگ سیاه ناخواسته روحیه‌ی افسردگی و ناامیدی را در افراد تشدید می‎کند». خوشبختانه ایشان نیز همانند روزنامه‌ی ایران، مقداری با احتیاط اظهار نظر کرده است؛ چون از واژه‌ی «تشدید» به خوبی آشکار می‎گردد ‎که ایشان نیز قبول دارند پوشش سیاه، سبب ایجاد افسردگی نیست، بلکه فقط ممکن است بعضی از افرادی که در اثر عوامل دیگر دچار افسردگی شده‎اند، استفاده از لباس مشکی باعث تشدید افسردگی آنها گردد؛ البته دو نکته درباره‌ی این ادعا به نظر می‎رسد. نکته‌ی اول این که، ایشان ادعا نموده‎اند برای استفاده از لباس‎های رنگ سیاه چنین اثری ثابت شده است، اما متأسفانه همانند همه‌ی افرادی که چنین ادعاهایی می‎کنند، هیچ سند و مدرکی از کارشناسان قابل اعتماد و پژوهش‎های قابل اطمینان ارائه نداده‎اند. نکته دوم این که، اگر روان‌شناسان متخصص و متعهد درباره‌ی فردی که دچار افسردگی است تشخیص دادند که پوشش سیاه در مورد این فرد خاص باعث تشدید افسردگی او می‎گردد، در چنین موردی عقل و شرع به هیچ é ê وجه او را ملزم به استفاده از لباس مشکی نمی‎کنند؛ کما این که درباره‌ی افرادی که دچار افسردگی نمی‎باشند نیز چنین الزامی وجود ندارد. آنچه که مطرح است این است که براساس یافته‎های روان‌شناسی رنگ‎ها، چون رنگ مشکی، رنگ صامت و غیر فعال است، استفاده‌ی زنان از این رنگ در مقابل نامحرم، باعث آرامش روحی و روانی افراد جامعه می‎گردد و به همین دلیل استفاده از چادر و پوشش مشکی برای بانوان در خارج از منزل و در مقابل نامحرم رجحان و مطلوبیت دارد.

[26] . دکتر برهانی (متخصص اعصاب و روان)، هفته‎نامه‎ی 19 دی (قم) ‌شماره‎ی 155، 28/5/81، ص9.

[27] . یکی از قراین و شواهدی که مؤید این ادعاست که پوشش سیاه علت ایجاد افسردگی نیست این است که بسیاری از بانوان روان‎پزشک و روان‎شناس نیز از پوشش‎های مشکی استفاده می‎کنند.

[28] . دکتر ماکس لوشر، «روان‎شناسی رنگ‌ها»، ترجمه‌ی ویدا ابی‌زاده، ص 97.

[29] . همان.

[30]. فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج 5، ص 177.

[31]. حجت‌الله رحمانی، «اعجاز رنگ سیاه، چرا چادر مشکی؟» نشریه‌ی فیضیه، ص 3، دوشنبه 7 آذر 1379 (با دخل و تصرّف).

[32]. مانا دشت‌گلی، «نکند پدرم مرا نشناسد»، روزنامه‌ی نوروز، 24 شهریور، 1380، ص 8.

[33]. یکی از افرادی که در زمینه‌ی عوامل و انگیزه‌های افراد در انتخاب نوع، جنس و رنگ لباس تحقیقات خوبی نموده است، نویسنده‌ی زن عرب زبان کتاب «دراسات فی سیکولوجیة الملابس» است. وی در فصل پنجم کتاب خود (ص 123 ـ 132) عواملی هم‎چون é ê محیط، ارزش‌های حاکم بر یک جامعه، عادت‌ها، تقلیدها، و بالاخره معیارها و قوانین را از عوامل مؤثر در انتخاب پوشش ذکر می‌کند. وی هم‌چنین در فصل هشتم (ص 179) جلب توجّه دیگران، زینت و خودآرایی، احتشام و حیا، برخورد و ارتباط با دیگران، مورد حمایت قرار گرفتن، تحقق ذات و بالاخره مدگرایی را از جمله انگیزه‌های روحی و روانی افراد در انتخاب نوع، جنس و رنگ پوشش ذکر می‌کند. برای آگاهی بیش‌تر ر. ک: دکترعلیة عابدینی، دراسات فی سیکولوجیه الملابس.

[34]. حر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج9، کتاب الحج، روایات باب 33 از ابواب احرام، ص41؛ و صدوق، المقنع، ص 229.

[35]. حر عاملی، وسائل‌الشیعه، کتاب الصلاة، ج3، ص354؛ و سید محمد کاظم طباطبایی، العروة الوثقی، فصل شرایط لباس مصلی، مسئله‌ی 42.

[36]. به عنوان نمونه ر.ک: میزان‌الحکمة، ج 4، ص 438، ذیل واژه‌ی سرور؛ هم‎چنین ر.ک. به کتاب‎های احادیث، ذیل واژه‎های سرور، بهجت، نشاط، فرح.

[37]. به عنوان نمونه، مجله‌ی زنان، شماره‌ی 22، طی مصاحبه‌ای کوچه و بازاری و عوامانه با عنوان «خانم چرا سیاه می‌پوشید؟» با روش تبلیغ القایی، تلاش نموده است این تفکر را به مخاطبان خود تلقین نماید.

[38]. حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج 3، کتاب الصلاة، روایت 10، ص 379.

[39]. ناصر فرزان، رنگ و طبیعت، دانش رنگ‌ها، ص 42.

[40]. مجله‌ی زندگی، دفتر شادابی، ص 50، بهار 1379، به نقل از کتاب آیین زندگی، ص 37.

[41]. مجله‎ی زندگی، دفتر شادابی، ص 77، به نقل از مهدی بهادری‌نژاد، کتاب شادی و زندگی.

[42]. مانا دشت‌گلی، «نکند پدرم مرا نشناسد»، روزنامه‌ی نوروز، 24 شهریور 1380، ص 8.

[43]. ر. ک: توضیح المسائل فقها و مراجع تقلید، ذیل مباحث مربوط به پوشش محرم و نامحرم؛ و استفتائات آخر کتاب.

[44]. سوره‌ی احزاب (33)، آیه‌ی 33.

[45]. سوره‌ی نور (24)، آیه‌ی 60.

[46]. همان، آیه‌ی 31.

[47]. حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب الطهارة، ابواب آداب الحمام باب 52. باب کراهة ترک المرأة للحلی و خضاب الید.





      
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >